موسوی و کروبی سکوت چرا؟! - محمود خادمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ مهر ۱٣۹۰ -  ۲۱ اکتبر ۲۰۱۱


موسوی و کروبی سکوت چرا ؟!                        
مصلحت مردم و انقلاب یا مصلحت نظام؟

                                                                  
چشم ها را باید شست؛ جور دیگری باید دید
                                 « سهراب سپهری »

این مقاله در همدلی و هم رأی بودن با نظرات نویسنده محترمی با نام مستعار « آزاد آزاده ( ع . خ . ) » که در مقاله ای به نام " آیا حصر آقایان موسوی ؛ کروبی و همسرانشان خواسته ذهن و ضمیر خود آنان هم هست یا خیر ؟ که در سایت " پژواک ایران " در تاریخ 31 شهریور 1390 درج شده ؛ نگاشته شده است . نویسنده گرامی بنا به دلایلی ؛ از جمله " مخالفت رهبران جنبش سبز با خواسته های فزاینده و شتابنده ملت برای « اسقاط نظام »جمهوری اسلامی که خود از موسسین و تثبیت کنند گان آن بوده اند " احتمال می دهد که آقایان موسوی ؛ کروبی و همسرانشان از حصر استقبال کرده و آن را پذیرفته اند .
اگر چه ؛ دلبستگی به سرنوشت جنبش اعتراضی مردم و امید بزرگی که همه ما را برای گذار به سرزمینی آزادتر و آبادتر ؛ ما را وا میدارد بیشتر به نقاط قوت جنبش و افقهای مثبت آن تأکید کنیم و کاستی های آن را برجسته ننمائیم . ولی از آنجا که از یکطرف ؛ تکرار مستمر ادبیات جانبدارانه و دفاع همیشگی از حقانیتِ تمامیتِ جنبش اعتراضی ؛ چشمانمان را بر ضعف ها ؛ کمبودها و پتانسیل های منفی آن می بندد ؛ و از طرف دیگر ؛ بدلیل اینکه نمی توان به خطر بزرگی که اگر واقعیت داشته باشد ــ می تواند برای استبداد دینی فرصت ترمیم ؛ باز سازی و فرجه بقاء بخرد و ادامه حاکمیت ننگین آن را برای مدتی دیگر تثبیت نماید و جنبش مردم را به بیراهه سوق دهد ــ بی توجه بود و از کنار آن با بی تفاوتی گذشت .
بنابراین نمی توان از خطر های احتمالی ــ که در کمین جنبش اعتراضی مردم و سوء استفاده های احتمالی از اعتماد مردم و ... است ــ نگفت و ننوشت . و از ضرب المثل معروف ایرانی " جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است " غافل ماند . معتقدم ؛ اگر چه تلخ است ؛ ولی پرده ها را باید کمی به کناری زد تا بر ماهیت جنبش سبز و رهبران آن نور اندکی از حقیقت بتابد و مردم با اشراف بیشتری در مسیری که بر گزیده اند طیِ طریق کنند .
راستش منهم بدلایلی که در زیر به آن اشاره خواهم کرد با نویسنده عزیز هم نظر و هم عقیده هستم و معتقدم این حصر و سکوتِ ادامه دار و غیر موجهِ آقایان سئوال برانگیز و مشکوک است و به قول معروف " بو " می دهد .

حضور موسوی و کروبی ــ بی هیچ سابقه ای از مبارزه و مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ــ در رأس جنبش اعتراضی مردم محصول شرایط ویژه زیر بود :
یکم ــ در فضای غیبت طولانی 30 ساله نیروهای انقلابی و جریانات سیاسی مخالف رژیم ــ که قبلا" توسط رژیم یا قتل عام شده و یا مجبور به ترک کشور گردیده بودند ــ و نبود رسانه های مستقل در داخل کشور ــ که بتوان از طریق آن صدای دیگر مخالفان را شنید ــ کسانی از اصلاح طلبان با سازماندهی تشکیلاتی و امکانات رسانه ای پیشینی و توان مالی و ته مانده نفوذ در ساختار قدرت و دستگاه روحانیت توانستند دیدگاهها و انتظارات خود را به گفتمان مسلط تبدیل کنند ؛ این گفتمان که مورد اقبال عمومی هم قرار گرفته بود بسرعت فراگیر شده و توانست در پروسه اعتراضات مهر مشروعیت و حقانیتِ رهبری جنبشِ اعتراضی را بر پیشانی موسوی و کروبی حک گرداند .
دوم ــ مردمی که از ستمگری های رژیم به تنگ آمده بودند و به دنبال مجرائی برای بیان اعتراضات خود بودند از فرصت اعتراض به تقلب انتخاباتی بدست آمده که در واقع بهترین و تنها ترین مجرائی که در عمل موجود و در دسترس بود ــ که بوسیله اصلاح طلبان در اعتراض به تقلب انتخابات ریاست جمهوری ایجاد شده بود ــ تبعیت کردند . این تبعیت خود به خود به تقویت جایگاهِ مردمی اصلاح طلبان و مشروعیت بخشی به آنان برای کسب رهبری جنبش توسط موسوی و کروبی گردید .
بدین ترتیب سرنوشت سیاسی اصلاح طلبان که تا قبل از شروع جنبش جزئی از نظام حاکم بر کشور بودند با سرنوشت جنبشی ــ که در واقع موتور محرکه آن خشم و نا رضایتی تلنبار شدهِ 30 ساله مردم از ستم کاریهای استبداد دینی حاکم بود ــ که بعد ها به نام جنبش سبز معروف گردید گره خورد . این گره خوردگی و پیوند ــ سرنوشت سیاسی اصلاح طلبان و جنبش اعتراضی مردم ــ از همان ابتدا ماهیتی مغشوش و مبهم به جنبش اعتراضی مردم می بخشید . همراهی اصلاح طلبان با جنبش مردم بدلیل امکانات زیادی که برای بسط و تداوم جنبش پیش روی مردم قرار میگرفت مفید و ضروری بود . اما از طرف دیگر این همراهی ؛ به دلیل ماهیت این نیروها که اتفاقا" در رهبری نیز قرار داشتند ؛ باعث شد تا سطح مطالبات این جنبش به " اجرای بی کم و کاست قانون اساسی " و " بازگشت به دوران طلائی امام " و حقوق شهروندی محدود بماند ؛ یعنی علیرغم اینکه بدنه جنبش ــ مردم ؛ زنان و جوانان پر شور ــ با سودای دیگر در سر ؛ بسیار جلوتر از رهبران ؛ خواست عمومی شان سرنگونی تمام عیار حاکمیت دینی بود . این خواست   ــ با مانع تراشیها و بهانه های واهی اصلاح طلبان ــ نه تنها ناکام مانده است و نه تنها جنبش مردم اجازه نیافته بیک جنبش فراگیر سرنگونی طلب تبدیل شود بلکه فعلا" به سکون و محاق هم فرو رفته است .

اصلاح طلبی در ایران و راهکارهای اصلاح طلبان :
در نگاهی واقعی به شرایط ایران در نظام جمهوری اسلامی به روشنی دیده میشود که بخش بزرگی از خواسته ها و مطالبات مردم نه تنها با بسیاری از قوانین مندرج در قانون اساسیِ نظامِ دینی در تعارض است بلکه حتی با ملزومات قانونی برای بر پائی و تداوم اعتراضاتِ مسالمت آمیز برای بیان آن خواسته ها نیز در تضاد است .
بنابراین اصلاح طلبی در کشوری چون ایران ــ بر خلاف در خواست اصلاح طلبان که " اجرای بی تنازل قانون اساسی " است ــ باید تنها به اعتراضات مسالمت آمیز تکیه کند و نه پایبندی به چارچوب قانون اساسی رژیم . مبارزات مسالمت آمیز الزاما" در انطباق با قوانین نیستند بلکه بعکس معمولا" تغییر قوانین ظالمانه و نا عادلانه را هدف قرار می دهند و به همین دلیل این مبارزات بر مقاومت اجتماعی و نا فرمانی مدنی ( مثلا" خرابکاری برای از کار انداختن دستگاه سرکوب یا قطع منابع مالی تغذیه کننده دستگاه سرکوب ؛ تحصن ؛ اعتصاب و ..... ) تکیه می کنند . شکلی از مبارزه مسالمت آمیز که بدلیل پای بندی اصلاح طلبان و رهبران جنبش سبز بقوانین نا عادلانه رژیم حاکمِ بر کشور هر گز در اعتراضات اجتماعی مردم فرصت بروز نیافت .
بنابراین اصلاح طلبان واقعی نمی توانند و نباید افقی جز خواست تغییر قوانین نا عادلانه و نهادهای استبداد پرورِ ناشی از آن قوانین را داشته باشند . فقط در این صورت است که ؛ یک جنبش اجتماعی اعتراضی در مجرای صحیح قرار می گیرد . دعوت به اعتراض و نافرمانی مدنی برای چنین مطالباتی و تلاش برای گسترش دامنه و تداوم آن ؛ تنها راه ممکن برای پیگیری تحولات دمکراتیک در کشور می باشد . روشن است که چنین راهی ؛ یعنی تداوم و استمرار اعتراضاتِ اجتماعیِ مسالمت آمیز در مسیر نافرمانی مدنی ؛ پایه های استبداد دینی حاکم را به خطر می اندازد و این آن چیزی نیست که اصلاح طلبان ایرانی بدنبال آن باشند .
وقتی نافرمانی مدنی در دستور کار مبارزات اجتماعی قرار میگیرد ؛ معمولا" مرز اصلاح طلبی واقعی و انقلابیگری رنگ میبازد . امری که اصلاح طلبان اصلا" با آن موافقت ندارند و آنرا تحمل نمی کنند . چرا که انقلابیگری اساسا" تغییرات بنیادی در ساختار قدرت را مد نظر دارد و این با موجودیت سیاسی اصلاح طلبان که به حفظ و بقای ساختار این نظام وابسته است در تضاد میباشد . بهمین دلیل در پروسه اعتراضات جنبش سبز شاهد بودیم که رهبران و دیگر دست اندرکاران اصلاح طلبِ جنبش به طرق مختلف کارت زرد و قرمز به بازیکنان اعتراضات خیابانی میدادند . گاهی هم ترمز پیشروی جنبش را میکشیدند و یا مرتب خط قرمز های تحول خواهی را یاد آوری می کردند و خلاصه اینکه تلاش داشتند نگذارند مرزهای جنبش سبز به افق هائی گسترش پیدا کند که حاکمیت و چارچوب های نظام را به خطر بیاندازد .
به عبارتی اصلاح طلبان ایرانی به جای تقدم دادن و اولویت بخشی به اصل تحول جوئی و پیگیری مطالبات مردمی ؛ حفظ نظام را اولویت اصلی خود قرار داده و سعی می کنند دامنه مطالبات مردم را به قدری کاهش دهند که با حفظ این نظام سازگار باشد . این دل بستگی به حفظ نظام و مشترکات دینی آقایان اصلاح طلب با سردمداران فعلی نظام ؛ آن عامل اصلی است که باعث شد که بتدریج فتیله مبارزه مردم پائین کشیده شود و جنبش سبز موقتا" به کما برود .
یعنی در حالی که کشور ما به یک زندانِ بزرگِ تحت اشغالِ حاکمان دینی تبدیل شده است و اصلاح طلبان می بایست وضعیت این زندان را تغییر دهند و استراتزی را انتخاب کنند که ماشین سرکوب این زندان بزرگ را از کار یباندازد و نگذارد آب خوش از گلوی سرکوبگران مردم پائین رود و آنها با خیالی آسوده به کشتار و سرکوبگری ادامه دهند ؛ آنان ــ اصلاح طلبان ــ به تثبیت این زندان و ترمیم حفره های آن می پردازند تا آن را برای زندانیان اسیر در چنگال دژخیمان ؛ کمی مطبوع تر کنند .

سکوت موسوی ــ کروبی چرا ؟ :
با گسترش جنبش اعتراضی مردم در تظاهرات عاشورا و زمانی که مطالبات مردم خشمگین چارچوب های نظام را پشت سر میگذاشت و مردم با صراحت خواستار " جمهوری ایرانی " و نابودی " اصل ولایت فقیه " شدند ؛ احتمال دستگیری موسوی و کروبی قوت گرفت . در همانزمان " کمیسیون امنیت ملی " بدر خواست احمدی نژاد برای دستگیری رهبران جنبش اعتراضی مردم تشکیل جلسه داد ؛ بعد از این جلسه اعلام شد ؛ مقامات رژیم گفته اند در این شرایط دستگیری موسوی و کروبی به صلاح نظام نمیباشد .
عجبا ؛ یعنی این بار ؛ بر خلاف همیشه که منافع رژیم در قتل و کشتار و تصفیه رهبران و شخصیتهای شناخته شده سیاسی و دینی بود ( و حتما" بیاد داریم که دستگیری و یا ترور رهبران و شخصیت های پر نفوذ و قدرتمند سیاسی و دینی چون ؛ شریعتمداری مرجع تقلید نامدار چند میلیون مردم استان آذربایجان ؛ قاسملو رهبر شناخته شده حزب دمکرات کردستان ایران و رهبر چند میلیون مردم شریف و زحمتکش کردستان ؛ بنی صدر رئیس جمهور قانونی کشور ؛ مهندس بازرگان نخست وزیر وقت دولت امام زمان و ..... به سود نظام تشخیص داده بودند ) مقامات رژیم دستگیری و یا کشتن موسوی و کروبی را به صلاح نظام جمهوری اسلام تشخیص ندادند .
مخالفین رژیم فکر می کردند که رژیم از خشم و اعتراضات مردم بعد از دستگیری موسوی و کروبی وحشت دارند و به این خاطر آنها را دستگیر نمیکند ــ نه اینکه هیچ نگرانی از این بابت وجود نداشت ولی این موضوع دلیل و علت اصلی نبود ــ و از این امر غافل بودند که ؛ رژیم تشخیص داده است که ؛ بهتر است رهبری جنبش مردم در چنگال موسوی و کروبی ــ که در ادامه این نظام ذی نفع هستند و به چارچوب های این نظام وفا دارند ــ اسیر بماند تا در غیاب آنان جنبش رو به اعتلاء مردم توسط رهبرانی رادیکال تر ؛ مستقل تر تصاحب شود ؛ رهبرانی که دیگر افق پیش رویشان نه چارچوب نظام بلکه فراتر از آن و برای سرنگونی کل نظام مبارزه می کنند . باین ترتیب روشن می شود که ؛ برای این رژیمِ جنایتکار ادامه جنبش با رهبری موسوی و کروبی ــ که ادعای سرنگونی نداشته و چارچوب های نظام را رعایت میکنند ــ بهتر است از رهبرانی که از اساس با کلیت رژیم مشکل دارند و در پی سرنگونی آن می باشند .
موسوی در نامه ای خصوصی به آقای منتظری ؛ علت انتشار بیانیه شماره 11 خود و دیگر اقدامات خود را چنین شرح می دهد ؛ می نویسد : علت انتشار این بیانیه و حرکات قبلی این است که تکاپو های ( اعتراضات ) مردم در چارچوب نظام باقی بماند و در دام ساختار شکنان خطرناک نیفتد .
موسوی در این نامه به صراحت گفته است که نه تنها حرکات و برنامه هایش در چارچوب نظام است بلکه خود را نجات دهنده ای برای نظام جمهوری اسلامی معرفی می کند ؛ کاتالیزوری که در صورت نبودنش ممکن است جنبش اعتراضی مردم در دام ساختار شکنان خطرناک بیافتد .
اعتراضات مردم خشمگین در 25 بهمن برای رژیم روشن کرد که : اولا" با جنبشی مواجه است که به آنچنان درجه ای از بلوغ و گستردگی رسیده است که دیگر با سرکوب ؛ زندان ؛ شکنجه و تجاوز ؛ نه تنها نمی شود آن را نابود و مهار کرد بلکه در حال پیشرفت به سمت سرنگونی است ثانیا" خواسته اصلی این جنبش ــ سرنگونی نظام ــ دیگر با قفل و زنجیر های موسوی و کروبی هم مهار و کنترل نمی شود . پس دیگر در دسترس مردم بودن آقایان موسوی و کروبی و در صحنه بودن آنها درد سر آفرین خواهد بود . چرا که ؛ آنها حتی بر خلاف میل درونی خود تا زمانی که آزاد باشند ــ به خاطر بی آبروئی رژیم در قساوت و ددمنشی از سوئی و ادامه فشارهای مردمی به رهبران جنبش برای مطالبه عبور از نظام ــ نمی توانند از این جنبش حمایت نکنند و یا علنا" علیه آن موضع بگیرند . بنابراین آزاد بودن موسوی و کروبی یعنی استمرار اعتراضات خیابانی تا سرنگونی ؛ خواسته ای که دیگر سینه چاکان نظام دینی ــ موسوی ؛ کروبی و بسیاری از اصلاح طلبان ــ هم آن را خوش نمی دارند . پس بهتر است با به " حصر خانگی " رفتن موسوی و کروبی به شیوه ای آبرومندانه ــ برای آنان ــ راه آنان از مردم جدا شود و پرونده جنبش سبز بتدریج بسته گردد . بنابراین حصر خانگی راهی مناسب برای برآورده شدن خواست مشترک رژیم و اصلاح طلبان ــ جلوگیری از سرنگونی ــ بود .
پیشاپیش هم روشن بود ؛ چنانچه موسوی و کروبی بر سر دو راهی انتخاب بین نظام و ادامه اعتراضات برای اصلاحات واقعی قرار گیرند ؛ اصلاحات را در راه حفظ نظام قربانی خواهند کرد ( کما اینکه اینکار را خاتمی در 18 تبر 76 با دانشجویان کرد ) . در 25 بهمن چنین سر فصلی برای موسوی و کروبی فرا رسیده بود و آنان بر سر دو راهی این انتخاب قرار گرفتند و نهایتا" در توافقی بیان نشده با باند حاکم به حصر خانگی رفتند و جنبشی که در راه اعتلاء آن رنج ها و فداکاری های بزرگی صورت گرفته بود را ذبح و قربانی نمودند .
موسوی و کروبی از یک طرف خسته و فرسوده از جفا کاریهای " ولی فقیه " و سر دمداران باند غالب ــ که حتی خواسته " باز گشت به دوران طلائی امام " آنان را هم تاب نیاوردند ــ و از طرف دیگر عاجز و نا توان از رهبری جنبشی که دیگر سودای سر نگونی نظام را داشت به "حصر خانگی " تن سپردند تا بتوانند به بهانه ظاهرا" موجه در " حصر " بودن از اعلام مواضع و یا دعوت به ادامه راهپیمائی ها و اعتراضات معاف گردند و بدین ترتیب فرصت تاریخی جبران اشتباهات و خطاهای گذشته و رو سفیدی در مقابل مردم ایران را از دست دادند .
مدت کوتاهی بعد از حصر خانگی موسوی و کروبی و بعد از گرفتن " روزه سکوت " توسط آنان ؛ ارگان بی بو و بی خاصیتی بنام " شورای هماهنگی راه سبز " به جای رهبران نمادین جنبش به میدان آمد تا هم از بار روانی سکوت و غیبت آقایان موسوی و کروبی بکاهد و هم دیگر تکاپو های مردم به گونه ای هدایت شود که ساختار شکنانه نباشد ؛ ارگانی که جز درخواست هائی برای سر دادن شعار " الله اکبر " در تاریکی و یا " راهپیمائی سکوت در پیاده رو " چیزی در کارنامه خود ندارد .
امیدوارم و آرزو می کنم این تحلیل درست نباشد ولی اگر غیر از این است ؛ 7 ماه سکوت آقایان موسوی و کروبی چرا ؟ به قول نویسنده محترم مقاله مورد اشاره بالا نگوئید نمی توانند ؛ که اگر می خواستند می توانستند . چند بار هم امکان آن را داشتند که حرفی و پیامی به گوش مردم و جوانان معترض برسانند ولی اینکار را نکردند . در ضمن مگر رهبران یک جنبش اجتماعی کار دیگری غیر از اینکه در شرایط سخت و در بن بست ها راه بگشایند ــ و سنگ ها و موانع پیش روی جنبش را بردارند ــ بر عهده دارند ؟ گیریم رژیم ؛ راه های این ارتباط را بسته است . در چنین شرایطی آیا رهبری یک جنبش وظیفه ای برای حل و فصل این مشکل ندارد ؟ چه مشکلی بالاتر و مهم تر از قطع رابطه رهبری و بدنه جنبش وجود دارد ؟
چرا در حالیکه زندانیان سیاسی قهرمان در سلولهایِ انفرادیِ در بسته و زیر کنترل و شکنجه و فشار مستمر دژخیمان رژیم در زندان ؛ با ابتکارات و ریسک های بالا سوراخی برای تماس با بیرون پیدا می کنند و می توانند با ارسال نامه و پیام ؛ فریاد دادخواهی مردم ایران را ندا دهند ؛ ولی آقایان موسوی و کروبی با امکانات بیشمار بجا مانده از دوران قدرت و هواداران بیشمار در داخل و حمایت های جهانی از آنان نمی توانند روزنی و مکانیرمی برای تماس و ارسال پیام به جوانان و مردم مشتاقِ پیام خود بیابند ؟ نگوئید نمی توانند ؛ یقین کنید می توانند اگر بخواهند

در خاتمه ؛ در شرایط امروز ایران که جوانان و مردم کشور بر سر دو راهی تسلیم به استبداد دینی و یا ادامه مبارزه برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی قرار دارند ؛ امیدوارم با بحث و تبادل نظر در موردی یکی از اساسی ترین مسائل یک جنبش یعنی " رهبری ذیصلاح " به جمع بندی و نتایج روشنی دست پیدا کنیم .

محمود خادمی ــ 20 اکتبر 2011
arezo1953@yahoo.de