در روزهای روشن، که دشت آفتابی ست
غزل


اسماعیل خویی


• دانش به کار نآید پرسش اگر نزاید:
در دفترش رها کن ، دانش اگر کتابی ست.

هر جا که آیت الله پرسش جواب گوید،
شرطِ خرد یگانه ست: وآن نیز نا مجابی ست! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ آبان ۱٣۹۰ -  ۲۷ اکتبر ۲۰۱۱


 
در روزهای روشن، که دشت آفتابی ست،
بس دلفریب کانجا می بینی وسرابی ست.
شب های همچو یلدا، بی بهره ای ز رویا:
زیرا که تا سحرشان خوابِ تو نیم خوابی ست.
آزرده دلبرت را، خواهد چو عذرِ تقصیر،
هر پاسخی که آری، همتای بی جوابی ست.
آنی که دلبران را جز یار ما نباشد،
آن است ، ونیست جز آن، کآن هم نه اکتسابی ست.
زان خیزِ نابهنگام شد انقلاب بدنام:
نازم به همّتِ آن کامروز انقلابی ست.
آب وعسل همامیز خوش نیست، جز در این شعر:
که آب در روانی ، وآن گه عسل به نابی ست.
پرسیدم این ز حافظ که:-"چیست رازِ توفیق؟"
جامی بخواست ، نوشید . فرمود:-"بی شتابی ست."
در داوری نَیازی گر تا شبانگه از روز،
بینی که نیست آبی آن آسمان که آبی ست.
چیزی که رنگ یابد نوری بر آن بتابد:
بنگر که چون سرابی ست هر چیز کآفتابی ست.
اینسان که خستگی ها کاهد ز شورِ هستی،
دارم یقین که مردن فرجامی انتخابی ست.
منگر در آن چه بینی با سنجه های خودساز:
بر خشک چون برقصد ماهی که پیچ و تابی ست؟!
دانش به کار نآید پرسش اگر نزاید:
در دفترش رها کن ، دانش اگر کتابی ست.
هر جا که آیت الله پرسش جواب گوید،
شرطِ خرد یگانه ست: وآن نیز نا مجابی ست!
خللر زهر شرابی بس بیشتر شراب است:
هم مزّه، هم شمیم اش، هم رنگِ آن شرابی ست.
یک دم زچادرِ ابر رخسارِ مه بر آمد:
گفتند:-" این سلیطه الگوی بد حجابی ست."
در کودکی زمان هم نوباوه وار می رفت؛
اکنون که پیر گشتم ، رفتارِ آن شهابی ست.

هشتم سپتامبر ۲۰۱۱،
بیدرکجای لندن
بیمارستان مانت ورنن