وضعیت لیبی تبریک ندارد!


علی حصوری


• ویرانی لیبی در چند ماه جنگ، گرفتاری و وضعیتی که در آخرین روز زندگی معمر قذافی، دیکتاتور لیبی بر او گذشت و سر انجام اعلام حکومت شریعت اسلام بر لیبی و لغو دست به نقد تک همسری نشان داد که لیبی از وضعیت استعماری نو به استعمار کهن برگشت ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۶ آبان ۱٣۹۰ -  ۲٨ اکتبر ۲۰۱۱


    ویرانی لیبی در چند ماه جنگ، گرفتاری و وضعیتی که در آخرین روز زندگی معمر قذافی، دیکتاتور لیبی بر او گذشت و سر انجام اعلام حکومت شریعت اسلام بر لیبی و لغو دست به نقد تک همسری نشان داد که لیبی از وضعیت استعماری نو به استعمار کهن برگشت. حکومت قذافی به هر لحاظ نوعی حکومت فسیلی بود که دوره اش سرآمده بود، مانند حکومت شاه در ایران و صدام در عراق که همه با کودتاهای امریکائی- انگلیسی به قدرت رسیده بودند. کودتا از مشخصه های دوره‌ی استعمار نو است ( نک: مقالات نویسنده در سایت سامان نو با عنوان استعمار) اما اشکال در این است که حکومت های استعماری کودتائی هم با نوعی شبه انقلاب یا حمله ی نظامی از بین می روند و جانشین بهتری باقی نمی گذارند. ایران، عراق، تونس، مصر، لیبی همه رو به استعمار نوین (مدرن) برده شدند اما در نیمه‌ی راه مشخص شد که صرفه در رفتن به استعمار کهن است. اینک همه ی آن ها به استعمار کهن برگشته اند و بی گمان فردا سوریه هم به همین راه خواهد رفت. در این کشور ها روز روشن بانک ها و دیگر منابع کشور را خالی می کنند و به خارج می برند و آب از آب تکان نمی خورد. اگر بشار اسد خردمند باشد یا خردمندی بتواند به او راه پیدا کند، بهترین سرنوشت او سپردن کشور به دست نیروهای ملی است که البته طی سال های گذشته قلع و قمع یا از کشور فراری شده اند.
    وضعیت کنونی لیبی نه تنها شاد کننده نیست که تاسف آور است. کشوری که بخش کوچک آبادی داشت، از همان هم محروم شد و اکنون در حدود پنجاه میلیارد ذخائر ارزیش به کام نهنگ افتاده است و در بهترین حالت صرف آباد کردن لیبی و جبران کارهای ناتو خواهد شد. بی هیچ تردید ناتو باید چند برابر مخارجی که کرده از لیبی به دست آورد وگرنه در این اوضاع وخیم اقتصادی جنگیدن به نفع یک ملت و علیه یک دیکتاتور واقعا حماقت است. خواهیم دید که از ذخائر ارضی لیبی در بانک های جهانی اگر هم چیزی به لیبی برود یا در اختیار دولت آینده ی لیبی قرار گیرد، صرف مخارجی خواهد شد که دیگران برای لیبی رقم خواهند زد.
    رفتارهای انقلابیون لیبی با قذافی در آخرین روز زندگی نشان داد که انقلاب یا شورش در میان مردمی که به علت استبداد و محرومیت، تربیت نشده اند و قرن ها با فرهنگ مدارا و رفتار درست انسانی فاصله دارند، چیزی جز نمایش عریان وحشیگری و خشونت نیست. همین ها که حکومت شریعتی و اسلامی به راه خواهند انداخت، یک کلمه از آیات رحمت و شرح صدر در قرآن نشنیده و نخوانده اند. دین آن ها ابزار کنترل روانی است، درست مانند انسان ماقبل تاریخ. این دین به درد آن می خورد که آنان را به هیجان آورد، به دست آنان آدم کشت، ویران و غارت کرد، پولشان و نفتشان را از دستشان گرفت و سر انجام رقصید.
      یکی از بزرگترین نشانه های پسرفت لیبی این است که هم اکنون یکی از بزرگترین سردمداران حکومت جدید، وزیر دادگستری پیشین و صادر کننده ی ده ها حکم اعدام کسانی است که علیه قذافی سخنی می گفتند.
    از سوی دیگر پایان کار قذافی محال است درس عبرتی برای دیکتاتورهای بعدی شود. اگر چنین بود، هیتلر بهترین نمونه و سرمشق در تاریخ معاصر بود، اما بعد از او صدها کاریکاتور پیدا شده و زبون تر و مسخره تر از او از میدان گریخته اند. در کمتر کشوری است که برخی را نشناسید که طعم ناگوار شکست را هم چشیدند. آنان را اگرچه بر سر جای خودشان نشاندند که آقاجان! حالا لطف کردیم و به آمدنت کمک کردیم. لطفا زحمت رفتنت را خودت بکش! اما باز هم گره کور دیکتاتوری باز نشده، زیرا استعمار بجا و در نتیجه پای فرهنگ بسیار لنگ است*.
   ایرانیان خارج از کشور و نیز ایرانیانی که در داخل کشور مناسبات جهانی و وضعیت استعماری کشورهای خاورمیانه و افریقائی را درک می کنند، اینک وظیفه‌ی دشواری دارند. آنان پیش از هرچیز باید از وقوع هر جنگی و حتی هر انقلاب و شورشی در خاورمیانه و بویژه کشور خود جلوگیری کنند. جنگ و شورش تنها تحمیل ویرانی و غارت منابع کشوری است که تن به آن می دهد یا تحریک می کند. عراق تا سی سال دیگر هم به وضع زمان صدام بر نمی گردد و ایران سی سال پس از جنگ به وضع پیش از جنگ بر نخواهد گشت که ویرانتر هم خواهد بود. به چشم خود دیدیم که چه جوانان پاک باخته ای هدر شدند و چه اندازه زخمی و معلول به فقر و بدبختی گرفتار آمدند.
    اما مبارزه برای آزادی هنر، بیان، اندیشه، مذهب، عقیده و حکومت مردم بر مردم (ونه دموکراسی امریکائی و انگلیسی که پر از خالی است) با سنجیده ترین ابزارهای خرد و دانش، فرهنگ و هنر، ناگزیر و شرط رهائی همه‌ی ملت هائی است که به شکلی از استبداد و استعمار رنج می برند.

*در این زمینه شاید رفتار شاه ما بازهم سنجیده تر از امثال قذافی و صدام و بشار اسد بود.