از : سعیدی نیا
عنوان : پرچم سفید بالا
:) اساتید بنده منظورم از طرح موضوعِ انتخاب بین قرمه و قیمه تاکید روی عامل سلیقه خواننده بود. به نظر من اصول جزمی برای سبک نگارش وجود ندارد. ویژگی های جامعه و آدمهایش در یک دوره اصولی را دیکته می کند که در جامعه دیگر و زمانی دیگر شاید متفاوت باشد. سوال من همچنان همان سوال اول است که مطرح شد. باید جلوی این فرهنگ فست فودی اینترنتی ایستاد یا باید همرنگ زمانه شد؟
از طرف دیگر آیا واقعا می شود اقتصاد و فلسفه و سیاست و دیگر مسائل را درهم خلاصه کرد؟ به نظر من مهم است که مخاطب چگونه انتخاب شده باشد. یعنی اینکه نوشته در درجه اول برای چه کسانی نوشته شده باشد.
نظر آقای م.تلنگر هم جلب کننده است. البته با توجه به نوع و مقدار امکانات سایت اخبار روز نمی دانم می شود توقع اعمال ویراستاری جدی و تخصصی داشت یا نه.
۴۱۲۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱٣۹۰
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : «... پیش پا افتاده ای مانند...تا مطالب جدی که قدرت طرح بحث دارند، ...»
با تشکر
چه خوب شد که خانم یا آقای سعید نیا، به «پیش پا افتاده» اشاره کردند.
لازم است این نکته را اضافه کنم که آن سخن من به هیچ رو ارتباطی با مطلب مفید و عدالتخواهانه ی عابد گرامی و دلسوز میهن ندارد؛ بلکه سخی کلی می باشد.
۴۱۲۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : انتخاب
جناب سعیدی نیا،
در بوفه های ایرانی هم قیمه را میگذارند هم قرمه سبزی را. با چشیدن ( خلاصه ) هریک ، مطلوب خود را انتخاب میکنیم.
۴۱۲۴۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۰
|
از : سعیدی نیا
عنوان : دیگران الزامی ندارند با قانون های ما زندگی کنند
خورشت قیمه را بیشتر دوست دارید یا خورشت قرمه سبزی را؟
برای پاسخ این سوال دلیل عقلی نمی توان آورد. یکی متون بلند و دقیق و ظریف و دارای ساختار را می پسندد و دیگری متون کوتاه و خلاصه و کلی گوی را. هیچ یک از دو طرف نمی تواند دلیل عقلی در برابر دیگری ارائه کند.
به نظر من انتخاب با خود نویسنده است. این انتخاب می تواند ناشی از عادت و سبک نگارش او باشد و می تواند انتخابی و برای وصول به منظور صورت گرفته باشد.
گاهی در نظر گرفتن مخاطب خاص سبک نوشتن را تحمیل می کند. وقتی نویسنده خود می گوید (گردانندگان سایت روزآنلاین، جنابعالی، بقیه مدیران رسانه ها و فعالان سیاسی خارج از کشور در نظر داشته باشند اگر بسیاری از مطالب آنها از مطالب پیش پا افتاده ای مانند...تا مطالب جدی که قدرت طرح بحث دارند، بی پاسخ می ماند این نیست که اندیشه توانمندتری در مقابل مطالب طرح شده وجود ندارد. در سایت ها اینترنتی و رسانه های فارسی زبان جای یک قشر "به کلی" خالی است. _ فعالان سیاسی و اجتماعی "داخل" ایران. وزن نوشته های درج شده بر روی سایتهای اینترنتی به طور فاحشی کاهش یافته و در سایه تولید مداوم نوشته های بی مخاطب و بی منتقد در این سایتها شاهد ضعف تفسیر ها، تخیلی شدن تحلیل ها، بی خط و ربط شدن اخبار و کاهش سطح بحثها به درگیری های شخصی و ترویج ادبیات برچسب زنی و متلک اندازی در گفتار سیاسی هستیم. ) احتمالا در تلاش بوده است خود را از نوع مقاله نویسی ای که آنرا رد می کند دور نگه دارد.
وقتی نویسنده افشاری را نقد می کند که (برای وزن دادن به محورهای اصلی مقاله خود زحمت چندانی نکشیده اند و آنها را بصورت احکام کلی صادر و سپس رها شده در مقابل مخاطب قرار داده ) چطور می تواند خود احکام کلی صادر شده را بدون شرح کامل رد کند. فقط یک راه حل وجود دارد و آن رد حکم کلی با صدور حکم کلی است.
۴۱۲۴۵ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۰
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : ۲ پوزش
۱- پیروز عزیز، ببخشید که دریافت من غلط بود؛ پیشنهاد شما ره گشاست.
۲- عابد عزیز، و شما نیز ببخشید که به اشتباه نامتان را عادل نوشتم. گرچه آن نام نیز نیک و برازنده است.
۴۱۲۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : منظور
جناب م.تلنگر،
منظور آن بود که خود نویسنده مقاله این وظیفه را بر عهده بگیرد. هیچکس بهتر از او به مطلب مسلط نیست.
۴۱۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣۹۰
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : «همانطور که عرض شد شاید خلاصه کوتاه لازم و کافی با نتیجه گیری در ابتدای نوشته چاره این کار باشد...»
پیروز عزیز، من با این پیشنهاد شما سد در سد موافقم.
اما یک اشکالی دارد. و آن این است که منتشرکنندگان مطالب - مسئولین سایت - برای چنین کاری، به تعدادی از آدم های تلخیص گر متخصص، یا تقریباً متخصص، نیاز دارند. و این بخاطر زیادی مطالب شاید همیشه شدنی نباشد. در ماهنامه هایی که روی کاغذ چاپ می شود؛ و یا سایت هایی که دیر به دیر بروز می کنند؛ این کار می تواند راحت تر صورت گیرد.
ولی اگر امکان پذیر بود؛ این پیشنهاد شما، بهترین برون رفت است.
در ضمن لطفاً در سکوت فرو نروید. گه گاه که خیلی لازم می بینید، به ما بیاموزید.
به عنوان مثال اگر همین تذکر شما نبود؛ این بحث رخ نمی داد.
همچنان پیوسته شاد و پیروز باشید؛ و برای عادل گرامی و عدالتخواه و دلسوز میهن نیز همین آرزو را دارم.
۴۱۲۱۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : چشم
جناب م. تلنگر،
ممنون از توجه و توضیح شما. خدمتتان عرض شود که پس از خواندن کامنت شما دور و بر را نگاه کردم ببینم خطاب شما با من است و یا دیگری ، چون خود را لایق این الطاف نمیدانم.
قصد من از تکرار آنست که به دراز نویسان عرض کنم که خیلی مایل به خواندن نوشته های آنها هستم ولی ده بیست نوشته کوتاه با پوشش مطالب گوناگون مرا از این فیض محروم میکند. همانطور که عرض شد شاید خلاصه کوتاه لازم و کافی با نتیجه گیری در ابتدای نوشته چاره این کار باشد ولی چشم. بما آموخته اند که حرف بزرگان شنیدن ادب است و بنده نیز تا حد ممکن " کوتاه " میآیم. با تشکر.
۴۱۲۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣۹۰
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : و یک نکته
من وقتی واژه شکافی می کنم؛ خطاب به همه؛ حتی استاد منوچهر جمالی می نویسم. هنری هم نمی کنم؛ زیرا کوهی به نام زبان کهن و پُر و ریشه ای تالشی پشت سر خود دارم. در این زبان عجیب ایرانی، هر مصدر مادر، دارای پنج مصدر فرعی است. و سد ها واژه ی منسوخ شده در فارسی دری را هنوز زنده در خود دارد.
ولی وقتی متنی را گسترده می سازم، مخاطبین من دانش آموزان و دانش جویان و مردم عادی هستند؛ نه «پیروز ها».
پس، جایگاه هر سخن را باید درست دریافت.
۴۱۲۰۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣۹۰
|
از : لیثی حبیبی م. تلنگر
عنوان : سلام بر پیروز و عابد توانچه ی عزیز؛ سلام بر همه
پیروز عزیز از اینکه شما از متون بلند خوشتان نمی آید به نظر من دلیل بر ضعف حافظه ی شما عزیز نیست. شما از دنیا دیدگی خاصی بر خوردارید و این باعث میشه که در پی چکیده باشید. در کل حق با شماست.
اما هموطن گرامی و با فراست و ایراندوست من؛ به این نکته هم دقت کنید که همه از پختگی و ژرف بینی شما بر خوردار نیستند. بسیاری از جوانان ما احتیاج دارند که متون گسترده شده بخوانند. زیرا ویله ی وا شده یک مقوله می تواند براستی برای یک دانشجو و یا دانش آموز و مردم کم سواد مفید باشد.
سخن شما در کل درست است؛ ولی نمی توان آن را همیشه برجسته کرد. گاه توضیح دادن و وا کردن ویله ی سخن، از متنی پُر و کوتاه برای جامعه ی پُر جوان ما لازمتر است..
ما قبلاً همین بحث را اینجا داشتیم. اگر اشتباه نکنم در زیر یکی از شعر های جناب خسرو باقرپور بود. و باز اگر اشتباه نکنم جناب بهمن پارسا آمد و خطاب به کامنت بلند من نوشت.
من همانجا چندین تفسیر و نقد شعر آلود، پیچیده و بسیار کوتاه در جا نوشتم. دقیق یادم نیست. فکر کنم پنج عدد بود. و بعد نوشتم: من اینگونه نیز می توانم بنویسم؛ ولی وقتی توضیح می دهم، آن را لازم می دانم. یعنی به عمد مطلب را می گسترانم؛ و این از ضعف نیست؛ شیوه ی کار من است. لطفاً رجوع شود به نظرگاه همان شعر خسروی باقرپور عزیز. متأسفانه نام شعر را به یاد ندارم. خسرو همینجا اگر اشتباه نکنم خانه ی شعر دارد؛ می توان به آسانی آن کامنت بلند و تفسیر های کوتاه؛ تفسیر به زبان شعر و پیچیده ی مرا آنجا پیدا کرد و خواند.
جوانان کشور ما احتیاج زیادی دارند که مقولات را به درستی و عمیقاً، درک و هضم کنند؛ و این بی توضیح، شدنی نیست. من بار ها نتیجه ی مثبت این توضیحات را در پای جنبش پاکیزه خوی تالش خودمان در شمال ایران، دیده ام. جوانان تشنه اند؛ احتیاج روحی دارند به درد دل، و گشودن و گسترده کردن مقولات. این نوشته عابد عزیز برای فلان پروفسور جامعه شناسی و مردم شناسی نیست. منوچهر جمالی به آن احتیاجی ندارد؛ بلکه جوانان کشور هستند که باید مغز سخن را در یابند.
پس چه باید کرد؟
راه چاره این است که افراد پخته و با فراست و ایراندوستی چون شما، به سود جامعه ی جوان و تشنه ی مان عقب بنشینند.
بذار یک مثال براتون بزنم: جوانی که چاقو در آورد و آن ورزشکار را کشت. شاید زمانی کسی به او گفته بود پسر جان چاقو بد است؛ در جیب نگرش مدار!
اما اگر کسی حوصله می کرد و در باب کراهت چاقو برایش یک نیم ساعتی گپ می زد؛ شاید او رگ آن پهلوان را نمی زد.
پیروز عزیز؛ همیشه نمی توان با یک کلمه؛ یا یک جمله، یا چند جمله، عمق هستی یک مفهومی را به طرف مقابل شناساند. بعضی وقت ها؛ گذشته از گسترده کردن متن؛ احتیاج است که چندین مثال جنبی هم زده شود. اینها گاه خسته کننده است. اما این اصل را فراموش نکنید که بسیار گاه نه فقط باز شدن یک موضوع و مفهومی کار ساز است؛ بلکه حتی تکرار آن لازم می باشد.
لطف کنید و این اندک خواهی خود را همیشه برجسته نسازید. زیرا بر سر زبانها می افتد؛ جا می افتد و بخاطر این فرهنگ، بسیاری می توانند محروم از توضیح دیگران گردند. بچه ی فلان استاد دانشگاه عموماً نمی رود برای مردم چاقو بکشد. بلکه عموماً بچه یک خانواده ی فقیر فرهنگی این کار را می کند.
راستی چرا می کند؟
برای اینکه آن خانواده نتوانسته؛ توانش را نداشته که بحثی مفید با فرزند خود داشته باشد و کراهت چاقو را برای او آشکار سازد. برای نا آگاهان گاه لازم است بار ها نوشت؛ و گفت و باز و باز تکرار کرد تا در بن اندیشه جا کند آن از دل بر آمده و سازنده و ره گشا.
شما دارای پختگی ویژه ای هستید، اشاره می گیرید؛ و عمق سخن را به آسانی دریافت می کنید. همه اما چون شما نیستند. همانطور که پیش از این نوشتم؛ در کل حق با شماست. تکرار و درازی مطلب خوش به دل انسان دانشمند نمی نشیند. اما آن دانشمند باید ضرورت آن تکرار و گسترده کردن را در یابد. اگر درنیافت، با همه دانایی ای که دارد جامعه شناس خوبی نیست. و هم این همت را ندارد که بخاطر انبوه مردم، عقب نشینی کند. یعنی از حق خود بگذرد.
می توان این نوع نوشته ها ر ا به دو شکل خواند. بخشی را با دقت کامل و بخش های توضیحی را با سرعت گذراند. یعنی کتابی، و روزنامه ای می توان مطلب را خواند. این شدنی است. یعنی بخش هایی که احساس می کنید برای شما پیش پا افتاده است را می توان با تیز بینی ویژه ای جدا کرد با نگاه در جا، و به سر عت از آن گذشت. در این صورت هم شما مطلب را خوانده اید؛ و هم فلان دانش آموز و یا دانشجو و یا مردم عادی کوچه از آن گسترده شده بهره می بَرَد.
با همه اینها؛ از آن سو نویسنده نیز باید دقت ویژه ای داشته باشد تا جایی که مقدور است از زیاده گویی بپرهیزد. یعنی تذکر شما به من و عابد و غیر بی تأثیر نیست. یعتی ایشان دفعه ی دیگر هنگام نوشتن به یاد پیروز نکته گیر نیز می افتد. یعنی انتقاد شما مفید است. اما از آن سو اگر چون تافته ای جدا بافته، روی سخن خود هی پیوسته پافشاری کنید - چون دیده ام بار ها پافشاری کرده اید - برایتان به یک عادت بدل می شود. یعنی از نظر روانی وقتی مطلبی را می خوانید، به این نیز بطور اتومات و بخاطر عادت خود می اندیشید؛ و در پی نکته گیری بخاطر درازی بر می آیید و این عادت اگر در شما نهادینه گردد، شما را وسواس آن خواهد ساخت.
با همه اینها من در برابر دانش و دنیا دیدگی و فراست و نکته بینی و ماکسیمالیست بودن شما سر تعظیم فرود می آورم. زیرا آنچه امروز در جیب جان دارید، برایش خرج کرده اید فراوان دیروز. یعنی این گنجینه یک شبه یدست نیامده است.
باز تکرار می کنم: شمای فرهیخته و با دانش گاه و بسیار گاه ناچارید که به سود عموم عقب بنشینید. زیرا آنکه بامش بیش برفش بیشتر. مردم ما خیلی احتیاج به آگاهی دارند. بخش عمده ای از مردم ما بسیار عقب اند. خیلی ها روی ابتدایی ترین مسایل مشکل دارند. و چنین جامعه ای از پیروز فرهیخته و با فراست و دانش می خواهد که حوصله ی بیشتری داشته باشد.
پیوسته پیروز و شاد باشید
۴۱۱۹۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ آبان ۱٣۹۰
|
از : خسرو صدری
عنوان : پاسخی به متقی :
نوشته اید که این رژیم را اگر سیل وزلزله هم ببرد خوب است.
همه این بحث ها وجدل ها برای این است که کشوری آباد و مردمی شاد داشته باشیم. در غیر اینصورت، نه از آن طرف کاری با ج.اسلامی می داشتیم و نه از این طرف با بمب های ناتو و آمریکا. شما اگر فقط به آمار وارقام کودکان کشته و یتیم شده عراق وافغانستان( و در آینده لیبی) و مستندات جدید در مورد تولد کودکان ناقص الخلقه ، تحت تاثیر اورانیوم ضعیف بمب های آمریکا در عراق توجه کنید، حتی اگربستگان دلبندی هم در ایران نداشته باشید، مجبور خواهید شد با احتیاط بیشتری حکم صادر کنید.
ما دلمان به حال کودکان هم وطن در ایران می سوزد که شاهد اعدام افراد در ملاء عام توسط رژیم هستند. حال چگونه برای رهایی از دست رژیم می توانیم به استقبال دیدن کودکان زیر آوار مرده و یا بر ویرانه خانه به عزای والدین نشسته برویم. به تصاویرقربانیان در افغانستان وعراق نگاه کنید و حرفتان را پس بگیرید. این صحبت ها را باید جدی تر از"تلاش لجبازانه برای به کرسی نشاندن حرف خود"، تلقی کرد. هرچند آگاهی من و شما هم مانعی بر سر راه تحمیل فاجعه، اگر بخواهند، به سرزمین ما نخواهد شد.
۴۱۱۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۰
|
از : مرادی
عنوان : آیا افشاری این قدر بی خبر است؟
آیا علی افشاری که مثلا تحقیق تاریخی ارائه کرده، این قدر از مسایل بی خبر است یا خود را در بعضی موارد به به خبری می زند؟ آیا از همکاری سرویس های امنیتی غرب شامل انگلیس را با لیبی در همین سال های اخیر بی خبرند؟ چه کسی متهمان ترور را به لیبی فرستاد که شکنجه شوند؟ آیا اینقدر از دلیل و منطق بی بهره اند که سکوت همان مداخله گران «بشردوست» را در جنایت های متحدانشان نمی بینند؟ چه کسی باید خواستار مداخله بشردوستانه بشود؟ آیا مکانیزمی برای این درخواست وجود دارد که اکثریت قابل توجه سرکوب شوندگان را شامل شود؟ درست است که جنایتکارانی مثل قذافی و خامنه ای و اسد و امثال اینها راه ناتو را صاف می کنند. اما آیا همین کافیست که ناتو برای ما تصمیم بگیرد که کی و در کجا مداخله کند؟ آیا جنایت کاری چون قذافی را باید مورد تجاوز قرار داد و بدون محاکمه در خیابان کشت؟ این هم جزو حقوق بشر آقای افشاری و مجتبی واحدی است؟ البته بر علی افشاری و امثال او حرجی نیست. بنیاد درست فکری ندارند و هنوز توهم بازگشت سریع و تکیه زدن بر پستی ـ مثلا دربانی در وزارت فرهنگ و ارشاد! یا آموزش عالی ـ را از دست نداده اند. بسیاری از اینها «نمک گیر» هم هستند و بالاخره باید جبران مافات کنند. راستی کسی امروزه از چلبی خبری دارد!!؟
از آنها بگذریم زیرا هیچ گاه پرنسیب درست و حسابی نداشته اند. تا چند وقت پیش با قدرت بوده اند و حالا با تیپا بیرونشان کرده اند. حماقت از جمهوری اسلامی است که نمی فهمد مشکل اینها دمکراسی و آزادی نیست و می شد با کمی گسترده کردن سفره اینها را هم به شرکا افزود. تاسف از به اصطلاح چپ ها و برخی چپ های سابق است که با این ها مسابقه رسیدن به درگاه معبود گذاشته اند.
۴۱۱٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : خلاصه نویسی
جناب یاشار سعیدی نیا،
ممنون از کامنت کوتاه شما که ظاهرا خطاب به بنده است.
بنده نه " در زمان فعلی " و نه هیچ گاه " فعال سیاسی " نبوده ام ولی " دچار زیست مجازی در شبکه های اجتماعی " هستم و " ذهنم چنان تنبل شده که از مطالب مفصل فراری " شده ام. البته همیشه چنان نبوده ام و در کودکی چند باررستم نامه و امیر ارسلان نامدار و حسین کرد شبستری را دوره کرده ام. ولی امروز حافظه ام ضعیف است و به پراگراف چهارم که میرسم پاراگراف اول را فراموش میکنم و در پایان جمله های چند پراگرافی رشته مطلب از دستم بیرون میرود. و تمام آنچه گفتم جدیست.
اما جناب یاشار گذشته از اینها خلاصه نویسی هنر است و تیر اندازماهر تیر اول را به وسط خال میزند و یکی مانند من پس از چند صفحه سیاه کردن هنوز منظورش را ادا نکرده است.
بعلاوه خلاصه نویسی از کسی بر میاید که به مطلب مسلط باشد و زحمت خواننده را کم کند. بنده بارها و بارها این گفته شکسپیر را به دوستان یاد آوری کرده ام که Brevity Is the Soul of Wit.
حتی در مقالات علمی هم خلاصه لازم و کافی از مطلب و نتیجه گیری را مینویسند و اگر کسی علاقه داشت بقیه را میخواند و خوشبختانه این اصل روز به روز بیشتر و بهتر رعایت میشود.
و از کامنت کوتاه شما معلوم است که بهتر و بیشتر از من به این امر مسلط و پای بندید. موفق باشید.
۴۱۱۶۴ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۰
|
از : یاشار سعیدی نیا
عنوان : مقبولیت برای اذهان استاتوسی؛آری یا نه؟
در زمانه فعلی که فعالان سیاسی دچار زیست مجازی در شبکه های اجتماعی شده اند و بیان نظرات در چهارچوب استاتوس های چند خطی انجام می شود. اذهان بسیاری چنان تنبل شده است که از مطالب مفصل و دقیق فراری هستند. نمونه چنین رویکردی در نظرات موجود نیز بازتاب دارد. واقعا باید چه کرد؟ باید برای خوانده شدن رویکرد استاتوسی در پیش گرفت یا نباید منطق و ظرافت و دقت را فدای تنبلی اشاره شده کرد.
۴۱۱۵۹ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۰
|
از : هومن ناطقی
عنوان : مهره های سوخته
اول می بایست بگویم موضوع جنگ در منطقه جنگ زده ای مثل خاورمیانه از مهمترین موضوعاتی ست که می شود حول آن یک جنبش وسیع اجتماعی را جلب کرد... اما در این منطقه به یمن وجود جمهوری اسلامی و مدیای غرب و حضور کسانی مثل افشاری و میلانی و .... در جایی مثل خاورمیانه با بیش از ۵۰۰ میلیون نفر جمعیت حتی یک گروه ضد جنگ هم وجود ندارد در حالیکه در بیشتر کشورهای دور افتاده ای که حتی ارتش هم ندارند مردم علیه جنگ خود را سازمان می دهند و علیه آن سخن می گویند... واقعیت این است که نقطه تفارق جنگ طلبی امثال افشاری و جمهوری اسلامی ناپیداست... مدتها پیش این مسئله حتی برای مردم روشن شده بود و حرف زدن راجع به آن، هدر دادن وقت است.
۴۱۱۵۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۰
|
از : احمد سپیداری
عنوان : سپاس
متانت، دقت در تحلیل نظرات نقد شده، نقطه نظرات انتقادی به جا و آموزنده و ... در نهایت روشنگری پیرامون بی پایه بودن نظرات علی افشاری و دیگر غرب ستایان مدافع جنگ در نوشتهٔ شما قابل تحسین است. برایتان آرزوی موفقیت و برای همه مان در داخل و خارج آرزوی آزادی و بهروزی دارم
۴۱۱۴۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ آبان ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : نوشته دراز
جناب توانچه،
نمیدانم این را ادیتور محترم منتشر میکند یا نه , بهر حال :
کاش درد دلها را در یک ایمیل خصوصی به جناب افشار میفرستادید و خلاصه ای از منظور خود را برای ما میگفتید که حوصله کرده بخوانیم.
عکس شما و نوشته دراز شما مرا به یاد داستانی میاندازد که یک اهل حق از صحنه کرمانشاه در اتوبوسی در تهران کنار استاد باستان شناسی ( محمد مقدم ؟) که سبیل پرپشتی داشت نشست و پس از تردید بسیار از استاد پرسید
قربان شما اهل حقید؟ و استاد جواب داد کی نیست ؟ صحنه ای متعجب دوباره پرسید واقعا میفرمائید؟ و استاد جواب داد واقعا کی میتونه باشه ؟
۴۱۱۱٨ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣۹۰
|
از : متقی
عنوان : این رژیم را سیل یا زلزله هم ببرد نیک است!
نمیدانم چرا ما ایرانی ها هر نظری که داریم، میگویم مردم معتقدند که.... یا مردم میگویند..... آیا بهتر و درست تر نیست که هر کس بگوید به نظر من؟
بنده شخصا و جود منحوس این نظام اسلامی را چنان فلاکت بار میدانم که هر روز اضافی از عمرش، زیان جبران ناپذیری برای کشور ماست! بنابراین معتقدم که اگر این نظام نه تنها از راه مداخله نظامی، بلکه حتا با بلایای طبیعی از قبیل زلزله یا سیل هم سرنگون شود به سود ایران است. به تجربه ثابت شد که متاسفانه مردم ما زور کافی برای سرنگونی این رژیم را ندارند و این رژیم تا زمانی که پول باد آوردهی نفت را دارد و عقب مانده ترین لایه های جامعه بر سریر قدرتند و از حمایت این زباله های انسانی که آکنده از عقده های جنسی، خرافات مذهبی و ... برخوردارند، همچنان به حیات ننگین خود ادامه خواهند داد.
۴۱۱۱۱ - تاریخ انتشار : ۱۲ آبان ۱٣۹۰
|