اشغال سفارت امریکا در تهران و پیامدهای آن! - احمد نوین



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ آبان ۱٣۹۰ -  ۴ نوامبر ۲۰۱۱


صبح روز ۱٣ آبان ۱٣۵٨، در زمان دولت موقت مهدی بازرگان، برای باجرا گذاشتن عملیاتی از پیش طراحی شده، کسانی از دیوار سفارت امریکا در مرکز شهر تهران بالا رفتند و پس از خلع سلاح ماَمورین مسئول امنیت سفارت، آنرا اشغال نموده و دیپلماتهای سفارتخانه را به گروگان گرفتند. امری که به تعطیل سفارت امریکا در تهران و بدنبال آن قطع روابط دیپلوماتیک مابین ایران و امریکا و همچنین به سقوط دولت موقت و برکناری مهدی بازرگان از پُست نخست وزیری و تحکیم و تثبیت سلطه‍ی مستقیم و همه جانبه روح الله خمینی بر همه‍ی امور کشور منجر شد. امری که بنابر اظهار نظر آیت الله روح الله خمینی، انقلاب دوم نامیده شد.
در اینجا اشاره به یک موضوع ضروری است. دولت لیبرال - مذهبی مهدی بازرگان، در طول حیات ۹ ماهه اش، حتی در درون وزارت خانه ها هم، قدرت چندانی نداشت. خود بازرگان از اینکه روح الله خمینی و دستگاه ولایت، به او دولتش اختیارات لازم را واگذار نمیکنند، بارها گله و شکایت کرده بود.
با وجود این ، ولی فقیه و دستگاه ولایت همان اختیارات محدود نخست وزیر دولت موقت ، مهدی بازرگان را نیز تاب نمی آوردند. امری که بعدها، در مورد ابوالحسن بنی صدر ، محمد خاتمی و اخیراٌ علی اکبر هاشمی رفسنجانی و تا حدودی محمود احمدی نژاد نیز بوقوع پیوست. این امر مربوط به ماهیت نظام متکی بر شریعت و اصل ولایت فقیه است. هرگز نباید نسبت به جایگاه "خدای گونه" ولی فقیه در نظام جمهوری اسلامی ایران، غفلت کرد.
چندین ماه بعد از سقوط دولت بازرگان، در اردیبهشت ۱٣۵۹ ، تحت عنوان " انقلاب فرهنگی "، سرکوب و اخراج استادان و دانشجویان مبارز و مترقی از دانشگاهها آغاز شد. بدنبال آن نیز پس از سرکوب خشن و خونین دانشجویان، دانشگاههای ایران را تعطیل اعلام نمودند. داس خونین نظام ولایت فقیه، بجان دانشجویان مبارز آزادیخواه در دانشگاه های ایران افتاد. امری که از مدتها قبل با سرکوب کارگران، زنان، جوانان و ملیت های ساکن ایران، آغاز شده بود.
بعنوان نمونه میتوان از جمله به دستور خمینی در ۲٨ مرداد ۱٣۵٨ در رابطه به حمله‍ی مسلحانه ارتش و انواع و اقسام نیروهای حزب الهی به کردستان ایران و قلع و قمع مبارزات حق طلبانه مردم در آن بخش کشور و یا به کشتارهای دهه‍ی شصت اشاره نمود. تعطیل دانشگاههای ایران نیز حدود ٣ سال ادامه داشت. امری که به فترت در جنبش دانشجوئی منجر شد.
از آنجا که موضوع اشغال سفارت امریکا در تهران توسط " دانشجویان خط امام" سر منشاء معضلاتی بیشمار برای مردم ایران شد ( امری که همچنان، عواقب آن، رنج و محنت بسیاری برای مردم کشور بدنبال دارد)، لذا، شایسته است که برای ثبت در تاریخ، مکثی بر آن بنمائیم.
۱- هر چند که جنبش دانشجوئی در شرایط انسداد سیاسی در جامعه، بعنوان دماسنج سیاسی جامعه عمل مینماید، اما، جنبش دانشجوئی الزاماً همیشه مترقیانه عمل نمیکند. هر چند که جنبش دانشجوئی، عمدتاً پیشرو است.
۲- اشغال سفارت امریکا در تهران، در قیام وجنبش دانشجوئی اتفاق نیافتاد. بلکه تعدادی عناصر دانشجوئی در جلوی صحنه، تحت نام " دانشجویان خط امام " ( به هدایت کسانی در پشت صحنه )، سفارت امریکا در تهران را اشغال نمودند. همانند یک عملیات نظامی برنامه ریزی شده بود.
٣- در صبح ۱٣ آبان ۱٣۵٨ که سفارت امریکا در تهران اشغال شد، تعدادی معین از اسناد محرمانه و فوق محرمانه سفارت امریکا در تهران را از گاو صندوق سفارت خارج میکنند. این اسناد در لحظه‍ی اشغال، در روی میز سفیر باقی میماند.
۴- برحسب اتفاق! در صبح همان روز ۱٣ آبان ۱٣۵٨ ، قبل از اشغال سفارت، دیپلمات های اصلی سفارت امریکا در تهران، شامل ٨ نفر، بصورت دسته جمعی! رهسپار وزارت خارجه ایران میشوند تا با دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجه دولت بازرگان ملاقات داشته باشند. این افراد، بعداً به سفارت برنمیگردند و از فرودگاه مهرآباد، با استفاده از پاسپورت های کانادائی، بخارج از کشور پرواز مینمایند. تو گوئی که محفل و یا محافلی از قدرت در امریکا، پیشاپیش، این اشغال را پیش بینی نموده بود!
۵- محمد رضا پهلوی، شاه سابق ایران که مبتلا به بیماری سرطان بود، در حین مخالفت کاخ سفید واشنگتن، تحت فشار یکی ار کانون های قدرت در امریکا ( کسینجر – راکفلر ) برای معالجه به امریکا میرود. به بهانه سفر او به ایالات متحده امریکا، سفارت امریکا در تهران، اشغال میشود.
۶- تمامی تلاش های جیمی کارتر رئیس جمهور وقت امریکا، برای اینکه به محافظه کاران در تهران ( روح الله خمینی و دستگاه ولایت ) بفهماند که قصد حمایت از شاه سابق ایران را ندارد و توطئه ای در کار نیست، بی نتیجه میماند.
روح الله خمینی، پس از اشغال سفارت امریکا توسط " دانشجویان خط امام "، بیش از گذشته بر موج توده‍ی مسخ شده سوار شد و اشغال سفارت را انقلاب دوم خواند. انقلاب اول؛ سقوط شاه و انقلاب دوم سقوط دولت لیبرال بازرگان و قبضه کردن قدرت تا حّد ممکن در آن زمان، بدست بنیادگراهای مذهبی بود.
بواقع اشغال سفارت امریکا در تهران توسط ایادی مرتبط با ولی فقیه، را میتوان نوعی لغو قول و قرار های پاریس و بقیه‍ی توافقات مابین روح الله خمینی و کاخ سفید واشنگتن تلقی کرد. در ادامه این مقاله به برخی از آن توافقات اشاره خواهم کرد. توافقاتی که بر مبنای آنها روح الله خمینی میبایست پس از سرنگونی رژیم شاه به شهر قم برود و اداره امور اجرائی کشور را به تکنوکرات های نظام جدید، نظیر مهدی بازرگان واگذار نماید.
مدتها پس از اشغال سفارت امریکا در تهران، یکی از محافل قدرت در امریکا ( از جمهوریخواهان ) در ارتباط با بنیادگراهای اسلامی ایران و در راًس آنها، با روح الله خمینی به توافقاتی رسیدند. از جمله اینکه گرگان های امریکائی در تهران، تا قبل از نتایج انتخابات ریاست جمهوری در امریکا، آزاد نگردند. لذا، پس از ۴۴۴ روز و قطعی شدن اتتخاب رونالد ریگان ( نامزد حزب جمهوری خواه امریکا ) بریاست جمهوری امریکا و هم زمان با انتقال ریگان به کاخ سفید واشنگتن، گروگان ها آزاد گردیدند. گفته شده است که توافقات مربوطه، توسط هیئت ایرانی به سرپرستی مهدی کروبی در هتل ریتس مادرید، به سرانجام رسیده بوده است. امری که بعدها با این عنوان از جانب علی اکبر هاشمی رفسنجانی مُهر تاًیید خورد : در انتخابات شان دخالت کردیم.!
تا قبل از انجام این توافقات با جمهوریخواهان امریکا، ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور وقت ایران ( که شخص خمینی او را در آن زمان فرزند خود میخواند ) ، تلاش فراوان نمود تا با جیمی کارتر به توافق برسد که در ازای آزاد سازی ۱٣،۵ میلیارد دلار از سرمایه های ایران در امریکا، گروگان های امریکائی در تهران، آزاد شوند. اما همه‍ی تلاش های او توسط رقبای محافظه کارش در قدرت خنثی شد.
عاقبت خمینی و دیگر جناح های محافظه کاران نظام در آن مقطع! ، بطور پنهانی در توافق با یکی از محافل قدرت در حزب جمهوریخواه امریکا،[ پس از بشکست کشانیدن تلاش های ابوالحسن بنی صدر، رئیس جمهور وقت نظام] موفق شدند در ازای آزادی گروگانهای امریکائی در تهران، مبلغ ۴،٨ میلیارد دلار در حساب بانکی الجزایر در لندن دریافت نمایند.
البته با رَد راه حل های بنی صدر، زمینه کنار گذاشتن او از قدرت نیز پایه ریزی شد. امری که عاقبت در خرداد ۱٣۶۰ با خلع ید از ابوالحسن بنی صدر به سرانجام رسید. ابوالحسن بنی صدر نیز در اتحاد عمل با سازمان مجاهدین خلق ایران، بهمراه مسعود رجوی از ایران خارج شد و "شورای ملی مقاومت" را پایه ریزی نمود.
بر بستر روابط پنهانی مابین خمینی، برخی از صاحب منصبان رژیم و محافلی از قدرت در ایالات متحده‍ی امریکا، بعدها، مک فارلین ( مشاور امنیتی رئیس جمهور امریکا ) بطور مخفیانه به تهران آمد و با خمینی و دیگر صاحب منصبان در قدرت در ایران، قرار فروش اسلحه به جمهوری اسلامی را بمورد اجرا در آورد. معامله ای ننگین که به افتضاح جهانی مبدل شد.
این تماس ها و توافقات مابین جمهوری اسلامی ایران با محافل قدرت در ایالات متحده امریکا در زمانی انجام میشد که روح الله خمینی مرتباً ایالات متحده امریکا را "شیطان بزرگ" خطاب میکرد و ملاقات و مذاکره با امریکا را بعنوان یک عمل ضد اسلامی، بشدت مورد حمله قرار میداد. بنابر شواهد و قرائن بسیار، در مقطع کنونی سید علی خامنه ای نیز به همان روش های ماکیاولیستی روح الله خمینی نزدیک تر شده است.
عبرت انگیز است که بخاطر آوریم که در همان دوران، عباس امیر انتظام، سخنگوی دولت بازرگان را بعلت ملاقات غیر رسمی با یکی از دیپلومات های امریکائی شرکت کننده در کنفرانسی در الجزایر( که با اطلاع رئیس اش، مهدی بازرگان بود)، باتهام جاسوسی دستگیر و محکوم به زندان طویل المدت نمودند. جالب توجه اینست که با وجود انتشار اسناد و مدارک بسیار در رَد این اتهام، جمهوری اسلامی ایران، هنوز هم از امیر انتظام، اعاده حیثیت ننموده است.
اکنون لازم است که برای درک دقیق تر علت پیش راندن گله "دانشجویان خط امام" جهت اشغال سفارت امریکا در تهران ، کمی بعقب برگردیم. به ۱٨ دیماه ۱٣۵۷ ، برابر با ٨ ژانویه ۱۹۷۹. قبل از بازگشت آیت الله خمینی از پاریس به تهران.
در هفته اول ژانویه ۱۹۷۹ ، روسای کشورهای امریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان در یک دیدار غیر رسمی در گوادلپ، بمدت چند روز از جمله در رابطه با وضعیت ایران، سرنوشت محمد رضا شاه پهلوی و آینده‍ی آیت روح الله خمینی ، مذاکره و تبادل نظر کردند.
در پایان کنفرانس گوادلوپ، سران کشورهای امریکا، انگلستان، فرانسه و آلمان بتوافق رسیدند که به حمایت از محمد رضا شاه پهلوی پایان دهند و در صورت امکان با آیت الله خمینی کنار بیایند.
البته لازم است که به یک مطلب مهم در اینجا اشاره شود. قبل از این تاریخ بر اثر رشادت ها و مبارزات مردم حق طلب ایران، برگزاری تظاهرات، اعتصابات سراسری و بویژه اعتصابات کارکنان صنعت نفت و دیگر کارگران و زحمتکشان ایران، چرخ های تولید کما بیش از کار افتاده و باصلاح رژیم ستم شاهی در مسیر قرار گرفتن در گورستان تاریخ بود. خود محمد رضا شاه در نطق معروف ۱۵ آبان ۱٣۵۷ علاوه بر اینکه به وجود سرکوب های بیرحمانه، فساد و چپاول در کشور اعتراف نموده بود، تاًکید نموده بود که " صدای انقلاب " مردم را شنیده است.
محمد رضا شاه در ۱۵ آبان ۱٣۵۷ گفت : " شما ملت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. من انقلاب شما را تاًئید میکنم. موج اعتصاب ها برحق است. متعهد میشوم که خطاهای گذشته؛ بی قانونی ها و ظلم و فساد دیگر تکرار نشود. بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد در کنار شما هستم.". اما در ۱۷ آبان ۱٣۵۷ – دو روز بعد از نطق شاه – دولت ازهاری سانسور مطبوعات را که در اثر مبارزات مردم درهم شکسته بود، مجدداً برقرار کرد. گارد جاویدان اعلیضرت ، به مردم حمله کرد و عده ای را کُشت.!
دو روز بعد از نطق ۱۵ آبان شاه، تولید نفت قطع شد. بازارها و مغازه ها بسته شد. کارکنان وزارت خانه ها با اعتصاباتشان کابینه ازهاری را فلج کردند. تمام پروازهای شرکت هواپیمائی هما، متوقف شد. بانک مرکزی ایران فلج شد. ایران یک پارچه آتش شد تا بقایای رژیم شاه را در شعله های خود بسوزاند و خاکستر نماید. شاه بیش از پیش سراسیمه شد. برای نجات خودش، دستور داد تا تعدادی از صاحب منصبان رژیم را دستگیر و زندانی نمایند ، امیر عباس هویدا ، نصیری و....
هیچکدام از این اقدامات محمد رضا شاه چاره ساز نشد. مردم همچنان به مبارزه شان ادامه دادند. تظاهرات آشورا و تاسوعای ۱٣۵۷ بواقع یک رفراندوم برای سرنگونی رژیم شاه بود.
بر چنین بستری، امپریالیست ها و در راًس آنها امپریالیسم امریکا هراسان از انقلاب مردم ایران، برای چاره اندیشی ، همانگونه که آمد، کنفرانس گوادلوپ را برگزار نمودند.
پس از پایان جلسات کنفرانس گوادلوپ، در تاریخ ۱٨ دیماه ۱٣۵۷ ( ٨ ژانویه ۱۹۷۹) ، حدود یک ماه قبل از ۲۲ بهمن ۱٣۵۷، دو نفر بعنوان نمایندگان رسمی رئیس جمهور وقت فرانسه، در نوفل لوشاتو ( حومه‍ی پاریس ) بملاقات آیت الله خمینی رفتند.
جهت تدارک انتقال قدرت به نمایندگان خمینی در تهران، با کمترین تلاطمات ممکن ، این افراد حامل پیام جیمی کارتر برای روح الله خمینی بودند.
واضح بود که هم امپریالیست ها و هم روح الله خمینی و دیگر متحدین او از پیشروی توده ها و تسخیر قدرت توسط مردم انقلابی و پیامدهای آن ، نگران بودند. خمینی به منافع نظام مورد نظرش و امپریالیست ها هم به حفظ منافعشان پس از استقرار رژیم جدید می اندیشیدند.
در جلسات کنفرانس ، گوادلوپ نظر جیمی کارتر ( رئیس جمهور وقت امریکا) این بود که ؛ کار شاه تمام شده است. باید از خمینی حمایت بکنیم. [ خاطرات ژیسکار دستن ] ، ژیسکار دستن ( رئیس جمهور وقت فرانسه ) با این نظر موافق بود، اما میگفت که شاه باید در خاورمیانه بماند. [برژنسکی – قدرت و اصول].
این در زمانی است که ژنرال هایزر ( فرستاده ویژه‍ی کاخ سفید و معاون وقت ناتو، که مخفیانه به تهران سفر کرده بود.) و توسط سفیر امریکا در تهران به جیمی کارتر اطلاع داده است که کنترل ارتش شاه را در دست دارد.
همانگونه که اشاره شد، در ۱٨ دیماه ۱٣۵۷ – ٨ ژانویه ۱۹۷۹ ، دو نماینده از جانب ژیسکار دستن، به نوفل لوشاتو (حومه پاریس) میروند و پیام کارتر را باطلاع آیت الله روح الله خمینی میرسانند.
محتوای پیام کارتر بطور خلاصه از این قرار بود:
- لازم است که یک وسیله ارتباطی مستقیم با آیت الله خمینی فراهم گردد.
- آیت الله خمینی، مرتباً در جریان حوادث گذاشته خواهد شد.
- خروج شاه از ایران قطعی است. بزودی اتفاق می افتد.[ البته چهار روز قبل، در تاریخ ۱۴ دیماه ۱٣۵۷ ژنرال گس (رئیس مستشاران امریکائی در ایران) بهمراه ژنرال هایزر، برای تبریک گفتن به عباس قره باغی، که بریاست ستاد ارتش منصوب شده بود، به ملاقات قره باغی میروند. ژنرال هایزر به قره باغی اطلاع میدهد که مسافرت شاه به خارج، ضروری است.].
- در این پیام کارتر سئوال میکند که آیا بهتر نیست که یک دوره‍ی سکوت و آرامش بوجود بیاید؟
- ضمناً، کارتر خواسته بود که این پیام ( خبر و محتوای آن ) محرمانه باشد و علنی نشود.
البته، قبل از ارسال این پیام به آیت الله خمینی، ژنرال هایزر به محمد رضا شاه خبر داده بود که " بخاطر مخالفت های فزاینده و همه جانبه ایرانیان، امریکا نمیتواند از شاه حمایت بکند.".، بعلاوه " شاه باید خودش تصمیم بگیرد که در ایران بماند و یا برای یک مرخصی - که ممکن است سرانجام به پایان یافتن سلطنت اش منجر شود - تصمیم بگیرد.". ( برای ثبت در تاریخ در یونایتدپرس اینترناسیونال ٨ ژانویه ۱۹۷۹ چاپ گردید.).
پاسخ آیت الله خمینی به پیام جیمی کارتر بقرار ذیل بود:
- شاه نباید در سلطنت باقی بماند. ( یعنی موقع خروج از ایران نباید شاه باشد.). [ توجه داشته باشید که در ۲۴ دیماه ۱٣۵۷ ( شش روز بعد از ارسال پیام کارتر برای خمینی در پاریس) ، قبل از خروج شاه از ایران، شورای سلطنت تشکیل شد و وظائف محمد رضا شاه به آن شورا واگذار شد.].
- پاسخ خمینی در رابطه با سئوال کارتر در رابطه با ایجاد آرامش در ایران، چنین بود : ما همیشه میخواهیم، مملکت آرام باشد، لکن، آرامش با وجود شاه نمیشود.
- آیت الله خمینی اضافه کرد که : اگر آقای کارتر حسن نیت پیدا کرده اند، دولت بختیار را پشتیبانی نکنند. ( در اینجا به خمینی اطمینان دادند؛ ژنرال هایزر در تهران است و در تماس با آیت الله بهشتی مهدی بازرگان.).
- ضمناً خمینی که از وقوع کودتا در ایران مضطرب بود به نمایندگان کارتر گفت : به من اطلاع داده اند که کودتای نظامی در شُرف تکوین است. اگر حسن نیت دارید، جلوگیری کنید. ( به آیت الله خمینی اطمینان خاطر دادند که نگران نباشد. زیرا ارتش شاه، تحت کنترل ژنرال هایزر در تهران است.).
- در اینجا خمینی گفت ؛ اگر ایران را بحال خود رها کنید، ایران نه گرایش کمونیستی خواهد شد و نه سایر مکاتب انحرافی. نه تسلیم شرق و نه تسلیم غرب خواهد شد. ( بواقع بنظر میرسد که خمینی به نمایندگان امریکا اطمینان میداده است که حکومت او، با "شوروی" نخواهد رفت.).
- در انتها، خمینی ادامه داد ؛ از کودتا جلوگیری کنید. این تمام پیام من به کارتر است. ( ضمناً خمینی پذیرفت که این تماس و قرارها مخفیانه بماند. بواقع ادامه تماس با کاخ سفید را پذیرفت.).
- در همین جلسه ۱٨ دیماه ۱٣۵۷ – ٨ ژانویه ۱۹۷۹ در فرانسه، خمینی خطاب به نمایندگان دولت فرانسه نیز گفت ؛ باین کودتا، تاَیید نکنید... و آنوقت است که میشود نفت را به غرب و هر کجا که مشتری هست، صادر کرد. ( بواقع در آن شب، خمینی سیاست موازنه مثبت در رابطه با نفت را اعلام نمود.).
[ مطالب مربوط به پیام کارتر و پاسخ های خمینی، برگرفته از کتاب " آخرین تلاشها در آخرین روزها" چاپ دوم پائیز ۱٣۶٣ ، نوشته دکتر ابراهیم یزدی- نهضت آزادی –است. در این ملاقات، خود دکتر ابراهیم یزدی نیز حضور داشته است.].
البته در بیرون جلسه ، نمایندگان ژیسکار دستن به خبرنگاران گفتند که در رابطه با ادامه اقامت آیت الله خمینی در فرانسه به این ملاقات میروند.
واقعیت اینست که ژنرال چهار ستاره امریکائی و معاون ناتو، قبل از کنفرانس گوادلپ به تهران رفته بود و کنترل ارتش شاه را بدست گرفته بود، تا کودتای غیر مترقبه ای صورت نگیرد. از طرف دیگر، ارتش شاه بریاست تیمسار عباس قره باقی، از همان ابتدا از کابینه شاپور بختیار حمایت نکرد. حتی خسروداد ( فرمانده نیروی زمینی ارتش شاه گفته بود که "ارتش، رژیمی را که توسط شاپور بختیار و یا هر شخصیت دیگری از جبهه ملی رهبری شود، عملاً قبول نخواهد کرد. اگر شاپور بختیار نتواند مانع از عزیمت اعلیضرت شود، با دست خود گورش را خواهد کند." (فیگارو ۱۹ دیماه ۱٣۵۷ - ۹ ژانویه ۷۹).
در چنین وضعیتی، ۵ روز پس از ارسال پیام کارتر به آیت الله خمینی و توافقات فوق الذکر ، شاپور بختیار در تاریخ ۲٣ دیماه ۱٣۵۷ اعلام نمود که: شاه تا چند روز دیگر از ایران خارج میشود و نمیتواند بگوید که بایران باز خواهد گشت.
عبرت انگیز است که بدانیم که بعد سقوط رژیم شاه و دستگیری سپهبد ربیعی – یکی از فرماندهان نیرو های سه گانه ارتش – در دفاعیاتش به موضوعات فوق الذکر اشاره کرد. سپهبد ربیعی، اعدام شد.
این توضیحات از این جهت ضروری بود که نشان داده شود که علت واقعی برکناری دولت موقت مهدی بازرگان، با ادعای ارتباط داشتن عناصری از آن دولت با امریکا، مغایرت دارد. زیرا همانگونه که ملاحظه نمودید، خود آیت الله خمینی قبل از انتقال به ایران، رسماً تماس های محرمانه برقرار نموده بود. بعدها نیز که "مصلحت نظام" ایجاب مینمود، در حین فحاشی و حمله‍ی علنی به ایالات متحده‍ی امریکا، هر کجا که لازم میدید از ارتباط با امریکا، با واسطه و بدون واسطه ، پرهیز نمیکرد.
لذا اگر نفس برقراری ارتباط با امریکا "گناه" بود، گناهکار بزرگ خود روح الله خمینی بود. اما واقعیت اینست که پایه اصلی مناقشات مابین روح الله خمینی و مهدی بازرگان، حرص و ولع بی پایان شخص خمینی برای تبدیل شدن به "سایه خدا" ، ظل الله بود. به معنای دیگر، آیت الله خمینی، بمثابه ولی فقیه، خود را صاحب اختیار تمام و کمال کشور در تمام زمینه ها میدانست. امری که بعدها نام مصلحت نظام نامیده شد و خمینی در اهمیت آن گفت که اگر مصلحت نظام ایجاب نماید، میتوان حتی نماز و روزه را نیز متوقف کرد.
فراموش نکنیم که پس پیام کاتر به خمینی در ۱٨ دیماه ۱٣۵۷ در پاریس و توافقات پس از آن، روح الله خمینی بعد از بازگشت به ایران، پس از مدت زمان کوتاهی بعد از ۲۲ بهمن ۱٣۵۷ به خانه خودش در قم رفت و در آنجا برای گروه های مردمی که بدیدارش میرفتند، سخنرانی میکرد. قرار بود که دولت موقت بازرگان اداره امور کشور ا در دست داشته باشد. امری که با "طبیعت" خمینی سازگار نبود.
خمینی، همانند خامنه ای ، تمام صاحب منصبان نظام را همانند مومی در دست های خودش میخواست. به بیان دیگر، نخست وزیر و رئیس جمهور و یا مجلس شورای اسلامی و ... در نظام جمهوری اسلامی ایران، تنها به مثابه "تدارکات چی" امر ولی فقیه، میتوانند جائی داشته باشند.
شواهد و قرائن بسیار حکایت از این دارد که مهدی بازرگان، بعنوان نخست وزیر دولت موقت، مایل نبود چنین محدودی تنگ و تاریکی را بپذیرد. لذا سرنوشت او بقیمت خسارات و خرابی هائی که بعد از اشغال سفارت امریکا در تهران ، بر مردم ایران تحمیل شد، رقم خورد. او و یارانش در نهضت آزادی ایران، پس از اشغال سفارت امریکا در تهران، مغضوب ولی فقیه واقع شدند و از محدوده‍ی تنگ قدرت به بیرون پرتاب شدند.
نتایج اشغال سفارت امریکا در تهران :
*گذشته از سقوط دولت مهدی بازرگان، از دیگر نتایج اشغال سفارت امریکا در تهران این بود که محمد رضا پهلوی که برای ادامه معالجات در رابطه با بیماری سرطان در بیمارستانی در نیویورک بستری بود، پس از چند روز، بعد از معایناتی در بیمارستان، شبانه، دزدانه، از بیمارستان توسط ماموران دولت فدرال، بگونه ای خفت بار ربوده و به یک پایگاه هوائی ارتش امریکا انتقال داده میشود و بهمراه همسرش فرح پهلوی، در بخش روانی پایگاه هوائی زندانی میشود. ( بخاطرات فرح پهلوی و.. نگاه کنید.). مدتی بعد شاه سابق ایران و همسرش به خارج از امریکا فرستاده میشوند.
*بعلت آنکه سفارت امریکا در تهران اشغال شده بود و مامورین امریکائی سفارت نیز که به گروگان گرفته شده بودند آزاد نگردیدند، روابط دیپلوماتیک ایران و امریکا قطع گردید. فزون بر آن سرمایه های مردم ایران در ایالات متحده امریکا که تا ۵٣ میلیارد دلار تخمین زده میشود، توسط دولت امریکا مصادر شد. بعلاوه از این دوران بایکوت اقتصادی ایران توسط دول سرمایه داری غرب شروع شد. امری که تاکنون ضربات وحشتناکی بر اقتصاد ایران وارد نموده است.
*بعلاوه سیاست گروگان گیری و دیگر سیاست های ارتجاعی جمهوری اسلامی ایران، در جنگ مابین دول ارتجاعی ایران و عراق که بمدت ٨ سال بطول انجامید نیز در حمایت دول غربی از صدام حسین نقش بازی کرد. جنگی که خسارات بیشماری در زمینه های انسانی و اقتصادی بر مردم دو کشور ایران و عراق وارد آورد.
*در طول هشت سال جنگ ارتجاعی ایران و عراق، ولی فقیه و صاحب منصبان جمهوری اسلامی ایران، به بهانه جنگ، همه‍ی خواست اقتصادی و دمکراتیک مردم ایران، بویژه کارگران، زنان، جوانان و دانشجویان و ملیت های ساکن ایران را با سرکوب، زندان، شکنجه و اعدام پاسخ دادند. بقول روح الله خمینی جنگ برای جمهوری اسلامی ایران، یک نعمت بود.
*متاسفانه تعداد قابل توجهی از مردم کشور ما در آن زمان،در چنگال تبلیغات ارتجاعی خمینی و اعوان و انصارش،متوجه سیاست احمقانه و ارتجاعی اشغال سفارت و گروگان گیری نشدند، و فریب تبلیغات مزورانه خمینی و صاحب منصبانش را خوردند.
بواقع رژیم جمهوری اسلامی ایران و در راًس آن ولی فقیه اش، بعنوان حکومتی تمامیت خواه، مخالفت هایشان با دول امپریالیستی، نه بعلت ضد امپریالیست بودن آن قدرت ها و مخالفت جمهوری اسلامی ایران با نظام سرمایه داری است، بلکه در این مورد نیز سیاست های ارتجاعی کاست حکومتی حاکم بر ایران، در خدمت حفظ سلطه‍ی حاکمیت فاشیسم مذهبی و در راًس همه‍ی آنها هوا و هوس های ولی فقیه قرار دارد. چه گویا گفته است آن شیخ ذوب در ولایت فقیه : اگر هفتاد میلیون نفر هم یک حرف بزنند و ولی فقیه حرف دیگری بزند، ملاک نظر ولی فقیه است.!
لذا در رابطه با برقراری رابطه با امپریالیسم امریکا، نه منافع مردم آزادیخواه و برابری طلب ایران، بلکه مصالح ولی فقیه و دستگاه رهبری است که تعیین کننده است. برای تامین منافع مردم ایران ؛ کارگران، زنان، جوانان و ملیت های ساکن ایران و...، چاره‍ی دیگری جز سرنگونی رژیم جهل و جنایت اسلامی توسط خود مردم ایران نیست. زیرا سَد مقدم پیشروی مردم ترقیخواه ایران، همین رژیم ولایت فقیه است.
جمهوری اسلامی ایران در طول ٣٣ سال موجودیت اش، نشان داده است که هر زمان که برای حفظ نظام تاریک اندیش مذهبی کنونی ایران لازم باشد که با "امریکای جهانخوار" مذاکره شود ، این مذاکرات برقرار خواهد شد. البته در صورتی که واشنگتن روی خوش نشان بدهد این مذاکرات میتواند به ایجاد روابط دیپلوماتیک نیز منجر شود، بشرطی که این تماس ها و مذاکرات با موافقت ولی فقیه انجام پذیرد.! بر همین مبنا، تا کنون بارها مابین طرفین مذاکرات و توافقات متعددی انجام شده است.
امروز ، بعد از گذشت ٣۲ سال که از اشغال سفارت امریکا در تهران میگذرد، وقتیکه به نتایج مخرب آن عملیات و خسارات فراوانی که بمردم ایران وارد نمود نگاه میکنیم ( گذشته از اینکه آن عملیات بر پرستیژ امپریالیسم امریکا خدشه وارد آورده است) ، در می یابیم که سیاست اشغال سفارت امریکا، از یک طرف عمدتاً در خدمت تحکیم پایه های رژیم اسلامی در ذهنیت توده ها و از طرف دیگر انحراف افکار عمومی در ایران از ناتوانی رژیم در پاسخگوئی به نیازهای جامعه بوده است، و در نهایت در خدمت استحکام موقعیت روح الله خمینی بود. امری که بهیچ وجه ربطی به تامین منافع مردم و گسترش منافع مردم ایران نداشته است.

۱۲ آبانماه ۱٣۹۰ – سوم نوامبر ۲۰۱۱