«کنفدرالیسم دموکراتیک» پژاک چیست؟
گفتگوی نشریه ی «آلترناتیو» با «رفیق مزدک» از اعضای پژاک


• همه ی انسانهای دموکرات باید بدانند ما خواستار ایجاد ایرانی دموکراتیک با برخورداری از هویت و اراده ی خویش میباشیم. هر کس باید بداند که مبارزه ی خلق کورد مبارزه در راستای دموکراتیزاسیون برای تمامی ایران میباشد. در جنگ قندیل ما از تمامی متجاوزین در زندانهایی چون کهریزک و رجاییشهر حسابخواهی نمودیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ آبان ۱٣۹۰ -  ۴ نوامبر ۲۰۱۱


• آلترناتیو: خطمشی اساسی پژاک چیست؟ چه گفتمانی را در رابطه با خلق کورد و دیگر خلقهای ایران مطرح میکند؟ پژاک چه میخواهد و مطالبات آن چیست؟

وقتی از مطالبات بحث به میان میآوریم، آنچه که بیشتر برجسته میگردد یک نوع پروژه ی سیاسی مشخص و دارای چارچوب است. البته این مورد اشتباهی نیست. اما دارای محدویت بسیار زیادی است. آنچه که پژاک برای به دست آوردنش مبارزه میکند صرفا محدود به یک سری مطالبات سیاسی مشخص مابین این جنبش و دولت به منزله ی نیرویی که آزادی جامعه را قبضه کرده و آن را از سیاست بی بهره کرده نیست. آنچه که پژاک در راستای آن مبارزه میکند بیشتر در زمینه و عرصه ی اجتماعی مطرح است. بخش اندکی از آن مربوط به مطالبات سیاسی است که طرف آن دولت میباشد. ما بر این باوریم که اگر مبارزه محدود به مطالبات میان یک حزب سیاسی و مبارز و دولت باشد این امر منجر به پیدایش نوعی رقابت سیاسی در عرصه ی قدرت خواهی خواهد شد. در این صورت این حزب از دولت یک چیز را خواهد خواست: «دولت تو عرصه را بر من تنگ کرده ای، به من اجازه ی حضور در عرصه را بده تا من هم به ابراز قدرت بپردازم». این نوعی پارادایم قدرت است و در آن صرفا جای حاکمان تغییر مییابد. پرسش اساسی که در اینجا مطرح میگردد این است که در این میان برای خلق کورد که در این مبارزه بزرگترین بدیلها را میدهد، فرزندانش را از دست میدهد، ثروت و سامانش را از دست میدهد و اساسیترین نیروی مبارزه میباشد چه میماند؟ آیا تمامی مبارزه ی خلق کورد در این راستاست تا نیرویی قدرت را در دست بگیرد که زبانش کوردی است؟ ما بر این باور نیستیم. خلق کورد در جستجوی چیزی است به نام زندگی و این زندگی تعریف بسیار گسترده ای دارد. این زندگی میبایست آزاد گردد. خلقمان شایسته ی چنین چیزی است. به همین دلیل هم مبارزه مان در چارچوب پارادایم دموکراتیک، اکولوژیک و مبتنی بر آزادی جنسیتی است. هدفمان ایجاد جامعه ای آزاد، اراده مند و مبارزه در این راستاست. در این صورت بخش اعظم مبارزه ی سیاسی ما را نحو ه ی سازماندهی، اراده مند نمودن خلق و پیشاهنگی برای آن تشکیل میدهد. بخش دیگر این مبارزه را مطالبات سیاسی مابین ما و دولت تشکیل میدهد. حتی میتوان گفت مابین خلقمان و دولت. در اینجا از برخی پروژه های سیاسی مشخص در راستای چاره یابی مساله ی کورد به شیوهای دموکراتیک و مسالمت آمیز بحث میگردد تا زمینه جهت آغاز مرحله ای نو فراهم گردد.


• آلترناتیو: درونمایه ی پروژه ی پژاک را چه چیزی تشکیل میدهد؟ آیا این پروژه محدود به خلق کورد میباشد و یا اینکه دیگر خلق های ایران را هم در بر میگیرد؟

ما مشخصا از سیستم کنفدرالیسم دموکراتیک بحث میکنیم. جهت اینکه این پروژه عملی گردد به بستری دموکراتیک در ایران نیاز داریم. این پروژه نه تنها روند دموکراتیزاسیون را در ایران تسریع میکند بلکه زمینه را در راستای برقراری دموکراسی رادیکال و واقعی خلق ها نیز مساعد میسازد. به همین دلیل دموکراسی در ایران و سیستم کنفدرالیسم دموکراتیک لازم و ملزوم همدیگر میباشند. وقتی از این سیستم بحث میشود ما به عنوان مبارزین کورد میبایستی این پرسش را از خویش مطرح نماییم: خلق کورد چه چیزی را از دست داده است و در جستجوی چیست؟ ما بر این باوریم که جامعه ی کورد به شکلی سیستماتیک تحت استعمار قرار گرفته است. در این استعمار تمامی تلاشها بر این بوده تا این جامعه را فاقد هویت، فرهنگ، سازماندهی و اراده نمایند. بر این اساس جهت احیای دوباره ی جامعه ی کورد ما به همه ی این عوامل نیاز داریم. باید بازتعریفی دیگر از هویت صورت بگیرد. باید خلق کورد بتواند خود را سازماندهی کند و نظام خودمدیریتی خویش را برقرار نماید. باید بتواند به همه ی اشکال در حوزه ی سیاست مشارکت نماید. طبعا این مدل میتواند یک مدل پیشرفته ی دموکراسی برای همه ی خلقهای ایران باشد. چرا که در ایران وقتی از دموکراسی بحث میگردد نظامی تعریف میگردد که در آن صرفا به زندگی شخصی و رفتار شخصی انسانها توجه میشود. از نظر اجتماعی، اقتصادی، نظامی و ... هر کس بحث از نظامی مینماید که در چارچوب همان دولت ـ ملت می گنجد. دولت ـ ملتی که در آن از شکوهی ساختگی بحث میشود و قاموس ناسیونالیسم ایرانی نیز همواره بر آن تکیه میکند. از طرف دیگر ادبیات این گروه را همواره اصطلاحاتی چون قداست مرزها، یکپارچگی و... تشکیل میدهد. از نظر اقتصادی نیز تمامی نیرو در دست دولت مرکزی است. از نظر سیاسی نیز چنین دولتی هماره زمینه را جهت سیاست دموکراتیک تنگ میکند و حتی مانع از ظهور آن میگردد. چنین دولتی که مبتنی بر ناسیونالیسم خشک و بی پایه است به هیج وجه تاب آزادیهای سیاسی، آزادی اندیشه و بیان و آزادی در اعتقادات را ندارد. تمامی سازماندهی های دموکراتیک را به خود وابسته میکند. برای این کار نیز از اهرم های اقتصادی، نظامی و فشارهای مخفی استفاده میکند. همه چیز به بخشی از دولت مبدل میگردد. دولتی که دیگر جهت کنترل نه از راه فشارهای مستقیم بلکه از فشارهای غیرمستقیم سود میجوید. برای نمونه میتوان از ترکیه بحث کرد. ترکیه ای که بسیاری حتی مخالفین داخلی و خارجی نظام از آن به عنوان مدلی دموکراتیک بحث میکنند، نمونه ی محرز کشوری است که نمیتوان از رسانه و مطبوعات آزاد در آن بحث کرد. اگر هم در این کشور رسانه ای مستقل وجود داشته باشد مربوط به جنبش آزادیخواهی خلق کورد میباشد. همه چیز در کنترل دولت قرار دارد. حتی بخش های خصوصی که از آن بحث میشود در چارچوب پروژه های سیاسی ویژه قرار میگیرند و با دولت هماهنگ میباشند. در این کشور یک مافیای دولتی بسیار بزرگ وجود دارد. انکار و آسیمیلاسیون به شکلی سیستماتیک ادامه دارد. دموکراسی ای که از آن بحث میشود تنها صوری و ظاهری است. در آنجا تنها میتوان از حیاتی نیمه بورژوایی آنها هم برای مردمان شهری بحث کرد. اگر آزادی را در این عرصه محدود نماییم دچار منطق اشتباهی شده ایم. به همین دلیل هم کنفدرالیسم میتواند نظام بسیار مناسبی باشد. چرا که این نظام بحث از سیاست دموکراتیک میکند. به عبارتی مبنای نظام کنفدرالیسم را سیاست دموکراتیک تشکیل میدهد.


• آلترناتیو: سیاست دموکراتیک گفتمانی است که از سوی جنبش آزادیخواهی خلق کورد مطرح شده و این جنبش به عنوان خط مشی سوم در خاورمیانه نمایندگی آن را بر عهده دارد. درونمایه ی سیاست دموکراتیک را چه چیزی تشکیل میدهد؟

سیاست دموکراتیک باز تعریف سیاست از منظر جامعه ی دموکراتیک است. تا به امروز چه تعریفی از سیاست ارایه شده است؟ تا به امروز بسیاری سیاست را کار دولتمردان، احزاب سیاسی و عرصه ای برای جنگ قدرت تعریف کرده اند. به همین دلیل نیز جامعه از سیاست نفرت میکند. زیرا سیاست به عرصه ای برای اقدامات پراگماتیستی مبدل شده و در آن هر گونه ضد ارزشی هم مشروع شده است. حال آنکه مورد عکس آن صدق میکند. در واقع سیاست، پراکتیک و برنامه ریزی جامعه جهت مدیریت خویش است. پلان، برنامه و اصولی را که یک واحد اجتماعی، یک کمونته و یک خانواده و یا یک جامعه در راستای مدیریت زندگی خویش مطرح میکند عبارت است از سیاست. این تعریف از سیاست از قدیم الایام بوده است. برای نمونه ارسطو دو تعریف از سیاست را ارائه نموده است. در عرصه ی سیاست دو نوع مدیریت وجود دارد: مدیریت دسپوتیک و مدیریت سیاسی. از نظر او مدیریت سیاسی مدیریتی است که به سیاستگزاری مشغول است و سیاست یعنی منفعت عموم. این تعریفی است که مشخصا از سوی ارسطو ارائه شده است. هرچند که بعدها تعاریف و برگردان های بسیاری از آثار یونانی شده است. در مدیریت دسپوتیک تمامی عملکردها و حق برنامه ریزی اجتماعی در انحصار یک عده ی خاص قرار میگیرد. آنچه که امروزه در بسیاری از نقاط جهان مشاهده میکنیم عملا مدیریت های دسپوتیک میباشد. هر کس از دموکراسی بحث میکند و آن را صرفا در انتخابات خلاصه میکند. امروزه در بسیاری از کشورهای جهان نظام پارلمانی برقرار است و در آن نمایندگان برای مدت چهار یا پنج سال انتخاب میشوند. در طول این دوره های چند ساله نمایندگان عملا به بخشی از نظام دولتی مبدل میگردند و نمونه های بسیار نادری وجود دارد که در آن نمایندگان واقعا نمایندگی اجتماعی را برعهده داشته باشند. به ویژه در خاورمیانه به هیچ وجه نمیتوان از نمایندگی واقعی خلق بحث نمود. نمیخواهم به کسی توهین نمایم اما اکثریت قریب به اتفاق نمایندگان در خاورمیانه تنها عبارت از چاپلوسان دولتند. این حقیقتی تلخ است اما واقعیت دارد. در چند سال اخیر ما شاهدیم که مدل دیگری در ترکیه برجسته میگردد و آن هم نتیجه ی مبارزات جنبش آزادیخواهی خلق کورد میباشد. در زمان حکومت شاهنشاهی در مجلس ایران احزاب بله قربان و چشم قربان وجود داشتند. برخی از نمایندگان به ویژه نمایندگان کورد جزو گردن کلفتهای شاه بودند و اگر کسی در مجلس با نظرات شاه مخالفت میکرد از سوی آنها مورد ضرب و شتم قرار میگرفت. در نظام جمهوری اسلامی هم به دلیل آنکه تعریفی از دموکراسی ارائه نشده و اراده ای در کار نیست مجلس نمیتواند جوابگو باشد. حال آنکه در سیاست دموکراتیک حق خودسازماندهی و خودمدیریتی به جامعه داده میشود. در نتیجه از میزان مداخلات دولت در جامعه کاسته میشود. سیاست دموکراتیک دولت را از میان برنمیدارد بلکه برایش یک شریک سیاسی توانمند ایجاد میکند. دولت این خصوصیت را دارد که با انحصار سیاست، جامعه را بدون سیاست وامینهد. وانهادن جامعه از سیاست پروژه ای است که در تمامی جهان به صورتی سیستماتیک عملی میگردد. بیحسی سیاسی در جامعه اشاعه مییابد. تحت عنوان آزادیهای فردی انسانها از سیاست زده میشوند و به زندگی شخصی مشغول میشوند. کسی از خود نمیپرسد که چه کسی این زندگی را مدیریت میکند، از نظر اقتصادی به چه کسی وابسته است و زندگی چه معنایی دارد. دولت تمامی امور اقتصادی و سیاسی را قبضه میکند، حال آن که این امور به زندگی تک تک شهروندان مربوط است. حتی اگر گاها اعتراضاتی هم صورت بگیرد به دلیل عدم وجود سازماندهی، این اعتراضات نتیجه ای دربر ندارند. نتیجتا دولت هم هر آنچه را که بخواهد انجام میدهد. حتی در بسیاری از کشورهایی که از دموکراسی بحث میشود نیز این مورد صدق میکند.
مورد اساسی در اینجا نحوه ی اراده مند نمودن جامعه میباشد. جامعه ای که در آن به دولت ایست گفته شود و یا حتی به زبانی ساده سرعت گیرهایی را در برابر دولت قرار دهد. دولت حق ندارد مطابق میلش در جامعه نفوذ کند. در این صورت است که جامعه خود را در خارج از دولت تعریف میکند و به خودسازماندهی و خودمدیریتی میپردازد. این جامعه دولت را انکار نمیکند اما مدیریت آن مدیریت آلترناتیو و دموکراتیک میباشد. در مدل دولت ـ ملت همه ی تصمیمات در مرکز اتخاذ میگردند. برای نمونه در تهران تصمیم بر این گرفته می شود که ماکو، سلماس، اورمیه، کرماشان و... چه نیازهایی دارند. در سیاست غیردموکراتیک مساله ی مرکز ـ حاشیه وجود دارد. همه چیز در انحصار مرکز قرار دارد و به حاشیه همیشه با دیده ی گمان نگریسته میشود؛ چرا که همیشه این احتمال وجود دارد حاشیه هم حقوقی را بخواهد. به همین دلیل هم مساله ی حاشیه از منظر مرکز همیشه مساله ای امنیتی است. اما در سیاست دموکراتیک چیزی به عنوان مرکز ـ حاشیه وجود ندارد. در سیاست دموکراتیک هر منطقه ای مغز متفکر و مدیریت کننده ی خویش است. این امر هم به معنای آنارشیسم نیست. همه ی واحدهایی که به امر سیاست دموکراتیک مشغولند میتوانند در بعدی فراختر هم یک کلیت را تشکیل دهند. نظام کنفدرالیسم دموکراتیک به دلیل آنکه همه ی تنوعات را در خویش می پذیرد پروژه ی سیاسی آن هم فوق العاده آسیمتریک میباشد. مطابق با منافع و نیازهای خلق هر منطقه ای تشکیل می شود. برای نمونه میتوان از هورامان بحث کرد. چه کس یا کسانی این حق را دارند که در مورد زندگی یک انسان هورامی تصمیم بگیرند. مدتی پیش در جنوب کوردستان کوردهای هورامی در صدد راه اندازی یک تلوزیون محلی برآمدند اما این امر به بهانه ی اینکه احتمال دارد امنیت حکومت اقلیم کوردستان را به خطر بیاندازد با مخالفت مواجه شد. این موردی است که ما از آن انتقاد داریم. چرا داشتن یک تلویزیون برای هورامی ها خطرآفرین است؟ دلیل اساسی این امر وجود منطق دولت ـ ملت و ذهنیت دولتی در حکومت اقلیم کوردستان است. در این صورت چرا نبایستی نظامی دموکراتیک وجود داشته باشد که در آن برای نمونه هورامی ها خود امور مربوط به خویش را در دست بگیرند؟ علاوه بر این تنوعات و ملتهای دیگری هم وجود دارند. نظام کنفدرالیسم دموکراتیک نظامی است که بر مبنای مرزها استوار نبوده و صرفا شابلونی نیست و تماما غیر متقارن میباشد. وضعیت برخی از مناطق کوردستان برای نمونه مکریان و اردلان و یا شهرهایی چون مهاباد و سنه با شهرهایی چون اورمیه و نقده و ... متفاوت است. بایستی برای این مناطق از یک پروژه ی زندگی مشترک برخوردار باشیم. اگر در صدد ایجاد یک نظام شابلونی باشیم یا باید اقدام به تصفیه های نژادی نماییم و یا اینکه امتیازاتی بدهیم و تسلیمیت را بپذریم. ما بر این باوریم بسیاری از کسانی که از پروژه های شابلونی بحث میکنند امتیازات بسیاری داده اند. زیرا نیروی مبارزه را هم ندارند. ما مخالف جنگ های نژادی و پروژه های شابلونی میباشیم. از این رو به یک پروژه جهت همزیستی نیازمندیم. پروژه ای که در آن از واقعیت، کرامت و هویت خلق کورد و کوردستان صیانت به عمل آید و از حقوق همه ی دیگر خلق ها نیز محافظت به عمل آید. زندگی مشترک خلقها نباید تحت الشعاع امور ناسیونالیستی، امنیتی و جنگی قرار گیرد. تا ما مجبور نباشیم در اعصار پیشرو در رابطه با جنگها و کشت و کشتارها از خود انتقاد نماییم. درست به مانند آنچه که در یوگوسلاوی و تمامی اروپا رخ داد. سده ی ۲۰ به تمامی شاهد جنگ و درگیریهایی بود که در آنها میلیونها انسان جان باختند. اروپا پس از پرداخت این همه هزینه و تلفات به این نتیجه رسید که نبایستی همه چیز را در مرزها خلاصه نمود. خلقها بایستی با هویت خویش زندگی کنند و به حقوق همدیگر احترام بگذارند. بر این اساس هم اتحادیه ی اروپا به وجود آمد. آیا ما قادر به ایجاد چنین نظامی نیستیم؟ ما از یک پیشینه ی تاریخی همزیستی خلقها برخورداریم. ما میتوانیم در ایران هم چنین مدلی را عملی سازیم. مدلی که در آن همزیستی خلقها، حق خودسازماندهی و خودمدیریتی وجود داشته باشد. این مدل نیز تنها و تنها از راه نظام کنفدرالیسم دموکراتیک میتواند عملی گردد. این نظام تنها نظامی است که لایق همه ی خلقهای ایران است. زیرا نمیتوان در ایران تنوعات را انکار کرد. انکار تنوعات در ایران یعنی از میان بردن تمامی ایران و تاریخ و پیشینه ی آن. ناسیونالیستها دقیقا چنین کاری را انجام میدهند.


• آلترناتیو: وقتی به جوهر ه ی پروژ ه ی کنفدرالیسم دموکراتیک و یا مساله ی سیاست دموکراتیک مینگریم بیدرنگ به این مورد پی میبریم که این پروژه کلیت دهنده است و همزیستی مشترک خلقها را در درونمایه ی خویش دارد اما پژاک همواره از سوی دولت مرکزی و اپوزسیون خارج از کشور برچسب تجزیه طلبی خورده است. این مورد ناشی از چیست؟

بزرگترین مانع در برابر دموکراسی ناسیونالیسم است به ویژه ناسیونالیسم فارس. ناسیونالیسم فارس با این خطاب که چرا ایران مبدل به کشوری پیشرفته همچون کشورهای غربی نمیگردد، رشد کرد. استدلال آنها این بود که ایران از تنوعات بسیاری شکل گرفته و باید این کشور را یکدست نمود. در ایران مبارزات دموکراتیک بسیاری از دوران مشروطیت به بعد وجود داشت اما ناسیونالیستها به شکلی توطئه آمیز تمامی این مبارزات را از میان برداشند. نتیجه ی این توطئه ها نیز ایجاد یک دولت ـ ملت بود. تمامی تلاش بر این شد تا دولتی یونیتر شکل گیرد. دولتی تک گرا که میبایست آن را آغاز تمامی معضلات دانست. انکار تنوعات در ایران به معنای از میان بردن ایران است. این یک واقعیت است. کسانی که گویا خود را اپوزیسیون عنوان میکنند ریشه در همان سنت اقتدارگرایی دولت ـ ملت دارند. بسیاری از آنها سابقا در بدنه ی قدرت جای میگرفتند. کسی هم این مورد را فراموش نکرده است. از سویی بسیاری از گروههای مخالف هم خود را از پارادایم قدرت نرهانیده اند. این گروه ها هم تنها هدفشان ایجاد یک دولت ـ ملت است. حال این دولت ـ ملت میخواهد سلطنتی نباشد، سوسیالیستی باشد. نتیجه یکی است. چه چپ و چه راست در ایران دارای یک اشتراک ذهنیتی است و تا زمانیکه که از ایدئولوژی ناسیونالیستی رها نشوند نمیتوانند به مخالفان واقتی نظام مبدل شوند. چون از یک پروژه ی آلترناتیو هم برخوردار نمیباشند. آنها صرفا میخواهند حاکمیت و نظام را تغییر دهند. دلیل اساسی عدم موفقیت آنها نیز این است که خلقها صرفا تغییر حاکمیت را نمیخواهند. خلقها در ایران در پی چیزی هستند که بدان زندگی میگوییم. خلقهای ایران میخواهند اراده مند باشند، سرنوشتشان را به دست خود رقم زنند. شاید خلقها تاکنون نتواسته اند به صورتی منسجم به خودسازماندهی بپردازند اما مطمئنا در جستجوی چنین امری میباشند. ایران این تنوعات را در طول تاریخ هم به خویش دیده است. برای نمونه در قانون اساسی مشروطیت از مدیریت های ایالتی بحث به میان آمده است. از انجمنهای ولایتی بحث شده که به این انجمنها اختیارات بسیاری داده شده است. چرا این مورد عملی نشد؟ دلیل اساسی آن حاکم شدن ناسیونالیسم در ایران بود و ناسیونالیسم هم همیشه با دیدی امنیتی به مساله ی کورد و دیگر خلقهای ایران نگریست. ناسیونالیسم تمامی هویت ها را به دیگری مبدل کرد و از مشارکت سیاسی آنها ممانعت به عمل آورد و هرگونه مطالبه ای از سوی خلقها را تحت عنوان تجزیه طلبی فرموله کرد. تنها چیزی که آنها میخواهند به خلقها تحمیل کنند تسلیمیت است. شعارشان هم این است: «یا دوست بدار، یا ترک کن». حال آنکه ایران به همه ی ما هم تعلق دارد. اگر ایرانی شکل گرفته باشد نشات گرفته از سلسله کوه های زاگرس و فرهنگ آن است. و خلق کورد هم بزرگترین سهم را دارد. این پروژه ی ملی گرایی است که مساله ساز است و بزرگترین تجزیه طلب، نه خلق کورد و دیگر خلق ها. کوردها در پی همزیستی و باهمبودنی مسالمت آمیزند. ما از یک تجربه ی عظیم زندگی اجتماعی و خودمدیریتی برخورداریم. خلق کورد هرگز دارای دولتی نبوده و به همین دلیل نیز بدون دولت هم میتواند زندگی خویش را مدیریت نماید. چرا پیش از رشد ناسیونالیسم در ایران مابین خلق کورد و آذری هیچ مشکلی وجود نداشت؟ بسیاری از گروههای خلقی و اتنیسیته های جداگانه در کوردستان زندگی کرده اند و هیچ مساله ای هم روی نداده است. مابین کورد و ارمنی و آسوری هیچ مساله ای شکل نگرفته است. اگر هم مساله ای روی داده باشد ناشی از رشد ناسیونالیسم در ایران بوده است. بسیاری از خلقهای ترکمن در کوردستان ساکن شده و حتی به صورتی داوطلبانه فرهنگ این سرزمین را پذیرفته اند. هنوز بسیاری از آذری های اهل حق وجود دارند که با کوردها در همزیستی به سر میبرند و نسبت به یکدیگر دارای یک حس اعتماد اجتماعی اند. اما ناسیونالیسم در جهت مخالف با تمامی این موارد قرار دارد.
صحنه ی حیات از سوی ناسیونالیسم سرشار از تنش ها شد تا عده ای خاص بتوانند حاکمیت خود را برقرار سازند. ایرانی که همیشه در معرض تجزیه قرار دارد ناشی از افکار ناسیونالیستی است. حال آنکه ما خواستار یک اتحاد دموکراتیک میباشیم. ناسیونالیستها در حال حاظر بحث از ایرانی بودن میکنند. ایرانی بودن نیز صرفا پروژه ای است در راستای استیلا و هژمونی یک گروه خاص بر دیگر خلقهای ایران و ایجاد یک نیروی فشار مستقیم. امروز هم اگر خلق کورد ادعای حق و حقوق خویش را میکند اینان با این ادعا که ایران باشکوه ما تجزیه میشود، در سرکوب خلق کورد مشارکت میکنند. بلوچ، ترک، ترکمن، عرب و کورد تنها خواستار آنند که با فرهنگ و هویت خویش زندگی کنند. به بلوچها برچسب مافیایی میزنند، عربها را بیگانه میپندارند، به کوردها برچسب اشرار و تروریست میزنند و بر این اساس هم نظام تحقیر، سرکوب و... خویش را برقرار میسازند. حال آنکه ما ادعای برادری و برابری به شرط برخورداری از اراده را داریم. یک فشار روانی و نظامی بزرگ بر روی مبارزات خلق کورد وجود داشته است. به ما تجزیه طلب میگویند. ما این پرسش را داریم شما تجزیه طلبید یا ما؟ بدون شک هر که ناسیونالیست باشد تجزیه طلب است. همه ی انسانهای دموکرات باید بدانند ما خواستار ایجاد ایرانی دموکراتیک با برخورداری از هویت و اراده ی خویش میباشیم. هر کس باید بداند که مبارزه ی خلق کورد مبارزه در راستای دموکراتیزاسیون برای تمامی ایران میباشد. در جنگ قندیل ما از تمامی متجاوزین در زندانهایی چون کهریزک و رجایی شهر حساب خواهی نمودیم. هرکسی بایستی حماسه ی قندیل را این چنین درک کند. تا زمانیکه پژاک وجود داشته باشد در برابر تجاوز، سرکوب و شکنجه یک اراده ی توانمند وجود خواهد داشت. آن آقایان کراوات پوش هم که در تریبونها صرفا لفاظی میکنند بایستی بدانند که با این کارشان نه تنها تجاوزات در کوردستان بلکه تجاوزهایی را که در کهریزک و رجایی شهر صورت گرفته است را مشروع میکنند. رفیق رونا هی دنیز پس از اعدام رفیق عگید در سال ۲۰۰۷ عملیاتی فدایی را انجام داد و پیامش این بود که از این پس رژیم بر شدت سرکوب و اعدام ها خواهد افزود و از همین حالا باید جواب لازمه را بدان داد. از این نظر عملیات این رفیق را باید عملیاتی فدایی در راستای دموکراتیزاسیون ایران ارزیابی نمود. اما ناسیونالیستهای دورو و ساختگی آن را عملی تروریستی عنوان کردند. حال آنکه این سپاه پاسداران است که در ایران پیشاهنگ ترروریسم است و ناسیونالیسم هم از آن حمایت میکند. تشابه فکری سپاه پاسدران که کوردستان را اشغال نموده با ناسیونالیست ها امری تصادفی نیست. هر دو از یک ایده نشات میگیرند.


• آلترناتیو: یکی دیگر از پرسش هایی که همیشه مطرح بوده است و مبارزات پژاک را تحت الشعاع قرار داده، این است که برخی به ویژه احزاب سنتی کورد و اپوزیسیون خارج از کشور مساله ی مبارزه ی گریلایی در چارچوب خطمشی دفاع مشروع و پرداختن به سیاست دموکراتیک را دو مقوله و گفتمان منفک از یکدیگر میپندارند. چرا که چنین تعریفی در ذهنیت آنان جایی ندارد. نظرتان در این باره چیست؟

جامعه ای که فاقد مکانیسم دفاعی باشد، جامعه ای دموکراتیک نیست. دولت کنسانتره ی قدرت است. این مورد که ما تحت عنوان دفاع همه ی قدرت را به دولت بسپاریم نکته ای است غیردموکراتیک که اساسا خود این مورد یکی از دروغ های بزرگ دولت ـ ملت میباشد. دولت مدافع دموکراسی نیست بلکه آن را از میان میبرد. خود دولت یک نوع سازماندهی میلیتاریستی است. ما از یک جامعه ی آزاد و دموکراتیک بحث میکنیم. یک جامعه ی آزاد و دموکراتیک نیز جامعه ای طبیعی است. آیا در طبیعت میتوان موجودی فاقد مکانیسم دفاعی را یافت؟ از همه ی ابزارهای فشار مستقیم (ارتش، پلیس و در ایران علاوه بر همه ی اینها سپاه پاسداران) گرفته تا ابزارهای فشار اجتماعی (بسیج، لباس شخصی، جاسوس بازی) همگی در دست دولت قرار دارند. خود انکار هویت نوعی خشونت است. اگر انسانی از ابراز هویت و ابراز جنسیت خویش ترس داشته باشد، بایستی بدانیم که بر روی او ترور اعمال میگردد. امروز همه ی زنان و جوانان ایران از ابراز هویت خویش بیم دارند. خود نظام دولت ـ ملت، نظام ترس و ارعاب است. خلق باید از یک مکانیسم دفاعی برخوردار باشد. به ویژه در برابر نظامی که هر روز در آن ملیتاریسم پیشرفت میکند و بسیج تا مویرگهای جامعه نفوذ کرده است. خود ترویج بسیج شیوه ای است فاشیستی در راستای تحت کنترل درآوردن جامعه. شیوه ای که نمونه ی آن را تنها در آلمان و ایتالیای فاشیستی مشاهده کرده ایم. از سویی مابین ترویج بسیج و افزایش خشونت در جامعه یک همبستگی وجود دارد. ما بر این باوریم به میزان اشاعه ی بسیج در نظام ایران به همان میزان نیز خشونت علیه جوانان و زنان افزایش یافته است. در این صورت آیا میتوان استدلال کرد که دولت حق ابراز همه نوع خشونت علیه جامعه را دارد و جامعه نیز در برابر آن سکوت اختیار نماید. چنین جامعه ای را میبایست جامعه ای فاقد اراده دانست.
همه نوع خشونت علیه جامعه ی کورد رواست و اگر این خلق به دفاع مشروع بپردازد بدان برچست خشن، تجزیه طلب و اشرار میزنند. در مدارس علیه جوانان و کودکان کورد خشونت فرهنگی به انحاء مختلف وجود دارد. ما بر این باوریم که در کوردستان مدارس به پادگانهای نظامی مبدل شده اند و در آن همه نوع تحقیر علیه فرزندان کورد اعمال میگردد. آنان را از هویت سیاسیشان دور میگردانند. جوانان کورد را مجبور میکنند تا برای متجاوزین به هویت و سرزمینشان دست بزنند. آنان را مجبور میکنند تا در جشنهای اشغالگری شرکت کنند. این بزرگترین حقارت و خشونتی است که علیه خلق کورد اعمال میگردد. زبان کوردی آزاد نیست، هویتمان آزاد نیست؛ اگر هم از آن بحث نماییم این مبحث در چارچوبی امنیتی ارزیابی میگردد. معلم کوردی که میخواهد فرزندان کورد را مطابق با هویتشان پرورش دهد، اعدام میگردد. در برابر همه ی این خشونتها وقتی ما از دفاع مشروع بحث میکنیم، به ما انواع برچسبها را میزنند. اساسا با این کار میخواهند به ما بگویند چرا تسلیمیت را نمیپذیرید. ما هم به همگان اعلام میکنیم، هرگز و هرگز تسلیمیت را قبول نخواهیم کرد. ماندلا سمبل صلح و آشتی در جهان است. او چنین گفته ای دارد: مابین جنگ و صلح بیگمان صلح را برخواهم گزید؛ مابین جنگ و تسلیمیت، بدون هیچ تردیدی جنگ را انتخاب خواهم کرد. این گفته، در عین حال خطابه ی ما نیز میباشد. بی تردید مابین جنگ و تسلیمیت، ما نیز مقاومت را انتخاب خواهیم کرد. در این باره نبایستی کسی تردیدی به دل راه دهد. اما شکل دفاع مشروع ما با جنگهایی از قبیل جنگ رهاییبخش ملی تفاوت بسیاری دارد. ما میخواهیم جامعه از مکانیسم دفاعی برخوردار باشد، دارای اراده باشد. برای نمونه در طی یکی دو سال اخیر در کلان شهرهای ایران تظاهرات هایی روی داد. سوالی که بایستی مطرح کرد این است که چرا این قیامها سرکوب شدند؟ دلیل اساسی آن این بود که این قیامها فاقد مکانیسم دفاع مشروع بودند. آن آقاهای ناسیونالیست که پژاک را محکوم میکنند و دم از فعالیت های صرفا مدنی و حقوقی میزنند، چه تدبیری داشتند تا مانع از سرکوب جوانان آن هم به صورت تحقیرگونه شوند؟ حال آنکه تاریخ دموکراسی در ایران تاریخ مقاومت میباشد. مشروطیت چگونه پیروز شد؟ اگر قیامهای تبریز و شمال نبودند، قطعا مشروطیتی در کار نمیبود. تجربه ی مصدق یک چیز را به اثبات رسانید: اگر حزب توده در زمان و مکان مناسب وارد عمل میشد، آیا کودتای ۲٨ مرداد شکل میگرفت؟ آیا بعد آن یک دیکتاتوری بزرگ میتوانست شکل بگیرد و بعدها آن همه مسایل و معضل شکل میگرفت؟ مقاومتی که در برابر به توب ستن مجلس شکل گرفت حایز اهمیت بسیاری است. از یاد نبریم که در تاریخ ایران هنگامی که روسها و انگلیسها به مجلس ایران اولتیماتوم میدهند تا شرایطشان بپذیرند در غیر این صورت ایران اشغال خواهد شد، ٣۰۰ زن مبارز مسلح به مجلس وقت میروند و از مجلس میخواهند تا این اولتیماتوم را نپذیرد. واقعیت ایران را نمونه هایی از این قبیل تشکیل میدهد. اما امروز همه ی این واقعیت ها را تحریف میکنند. چرا بیشتر کسانی که ادعای مبارزه ی مدنی دارند، از ایران فرار کردند و به خارج پناه بردند. از این نظر مبارزه برای دموکراتیزاسیون در ایران میبایست از راه کارهای جداگانه ای برخوردار باشد. ما مصر نیستیم که دفاع مشروع صرفا میبایست مسلحانه باشد اما باید این اراده نیز در میان همه ی خلقهای ایران شکل بگیرد. در غیر این صورت نمیتوان در برابر دولت که همه ی مکانیسمهای خشونت را در اختیار دارد کاری از پیش برد. نکته ی جالب دیگری که باید بدان اشاره نمود این است همین آقایانی که دفاع مشروع حزبمان را غیرمشروع جلوه داده و پژاک را به مبارز ه ی صرفا مدنی دعوت میکنند تمامی انتظارشان این است تا بزرگترین نیروی خشونت و نیروی نظامی یعنی آمریکا به ایران حمله برد و ایشان بر سریر قدرت بنشینند! این نوعی دوگانه باوری است. از سویی خشونت را محکوم میکنی و از سوی دیگر نیز طرفدار خشونت هستی! مقاومت در لیبی را انقلابی میخوانی و در کوردستان برچسب خشونت بدان میزنی!


• آلترناتیو: این ذهینت از کجا نشات میگیرد؟ به ویژه احزاب سنتی چنین گفتمانی را بسیار مطرح میکنند. این امر ناشی از چیست؟

در اوایل انقلاب احزاب کوردی فعالیت مسلحانه را آغاز کردند. این اقدام، اقدامی به جا و درست بود. چون مجبور بودند و کار دیگری نمیتوانست صورت بگیرد. با این کار تا حدودی از اراده ی خلق کورد صیانت به عمل آوردند. اما دلیل اساسی عدم موفقیت آنها این بود که شیو ه ی مبارز ه ی آنها فوق العاده کلاسیک ماند و نتوانستند نتیجه ی لازم را بگیرند. جنگ رهایی ملی و خودمختاری طلبی در ایران دیگر نمیتوانست موفقیت آمیز باشد. به همین دلیل هم ما طرفدار دفاع مشروع میباشیم. نکته ی دیگر اینکه همین آقایانی که ادعا میکنند دیگر نمیتوان مبازه کرد و فعالیتهای ما را محکوم میکنند نه اینکه طرفدار مبارزه ی مسلحانه نیستند، بلکه مساله ی اساسی این است که توان مبارزه را ندارند. یکی از رفقا چنین گفته ای داشت: نباید احزاب کوردی را به دو دسته ی احزاب طرفدار مبارزه ی مسلحانه و طرفدار فعالیت مدنی تقسیم کرد؛ بلکه باید آنها را به دو دسته ی احزابی که توان مبارزه را دارند و آنهایی که چنین توانی ندارند تقسیم نمود. از سویی پژاک مدعی جنگ مسلحانه نیست. همه ی تلاش آن در این راستاست تا زمینه را برای اعمال سیاست دموکراتیک مهیا نماید. در نظامی که معلم مدرسه اعدام میگردد، زندانی سیاسی اعدام میگردد، فعالیت مدنی ممنوع است و همه ی فعالان مدنی از ایران فرار میکنند، چگونه بایستی از خویش دفاع نمود؟ از همه ی این آقایان میخواهیم تا جواب این سوالات ما را بدهند. از سویی با تحریف اذهان دفاع مشروع ما را مبارزه ی مسلحانه اعلام میکنند و از سوی دیگر هم از هیچ نوع آلترناتیوی برخوردار نیستند. اگر همه ی فعالیتشان عبارت از همان دیپلماسی نیمبندشان است، ما قطعا آن را نمیپذیریم. در حال حاضر همه ی مبارزه ی آنها در دیدار با مقامات آمریکایی و آلمانی خلاصه شده است. آیا میخواهند تمامی امید خلق کورد را به دولتهای خارجی معطوف کنند؟ آیا این امر منجر به بی اراده کردن خلق کورد نمیگردد؟ ادبیات این آقایان را ما تحت عنوان ایدئولوژی انفعال ارزیابی کرده ایم و اکنون به شکلی سیستماتیک میخواهند این ایدئولوژی را در مغز و ذهنیت خلق کورد جای دهند. ما نیز مبارزه در برابر این ایدئولوژی را وظیفه ی خویش میدانیم. ما علیه هیچ یک از احزاب نیستیم و با هیچ کدام هم وارد مبارزه نمیشویم، اما هرکسی هم بایستی آگاه باشد که روش و متد ظاهرا مبارزاتی آنها را نمیپسندیم. ما آلترناتیو هیچ یک از احزاب نیستیم اما راهکار و متد جامعه ی دموکراتیک، اکولوژیک و مبتنی بر آزادی جنسیتی در چارچوب کنفدرالیسم دموکراتیک و سیاست دموکراتیک آلترناتیوی است برای راهکار سنتی. جسارت شرط اساسی سیاست میباشد اگر هرکدام از این آقایان توان مبارزه با این متد را ندارند حداقل کمی جسارت به خرج دهند و اعتراف کنند که با این راهکار به بن بست رسیده اند و بایستی متد دیگری را برگزینند. در صدد مشروعیت بخشی بدان آن هم با گفتارهایی متناقض برنیایند. نمیدانم ما وضعیت جنوب کوردستان را باید در نظر بگیریم، ما باید به فعالیتهای مدنی بپردازیم و از این قبیل خطابه ها! این گفتارها دیگر خلق کورد را اقناع نمیکند و این خلق به خوبی بر همه چیز واقف است. از سوی دیگر خطابه های این آقایان سیاست کوردی را به سوی میدان رقابت ناسالمی میکشاند. ما بار دیگر هم از همه ی این احزاب دعوت به عمل میآوریم؛ زمان، زمان همگرایی است، اختلاف افکار و سلایق چندان مهم نیست. بیایید تا بر اساس متدی مشترک گفتگو نماییم و به تبادل نظر بپردازیم. نه اینکه انفعال خویش را توجیه کنند و فعالیتهای ما را محکوم نمایند. ما در حال مبارزه و بزرگترین مقاومت در طول تاریخ شرق کوردستان می باشیم اما برخی از این آقایان به فعالیت های ما برچسب خشونت طلبی میزنند. از سوی دیگر پژاک آتش بس اعلام می کند اینان بدان سازشکار و هزار و یک برچسب دیگر میزنند. اینها موارد غیرقابل قبولی است.


• آلترناتیو: در بحبوحه ی جنگ و درگیری های اخیر چه در مرحله ی اول و چه در مرحله ی دوم برخی از سران احزاب کلاسیک برای نمونه آقای خالد عزیری دبیر کل حزب دموکرات کوردستان و برخی از فعالین حقوق بشری چنین ادعایی مطرح میکردند که گویا مبارزات پژاک صحنه کوردستان را هرچه بیشتر امنیتی میکند و داعیه شان این بود که این مبارزات در خدمت سپاه و ایران قرار میگیرد. نظرتان در این باره چیست؟

این ادعا تنها زمانی میتواند درست باشد و مصداق داشته باشد که در کوردستان شرایط نرمال باشد و دموکراسی برقرار باشد و پژاک این شرایط را از میان برداشته باشد. آیا میتوان یک مقطع زمانی را یافت که در آن کوردستان امنیتی نبوده باشد؟ آیا زمانی که پژاک وجود نداشت سرکوب، اعدام، آسیمیلاسیون و ... وجود نداشت؟ ما بر این ادعاییم سرکوبها و اعدامها در کوردستان پیش از پژاک در بالاترین سطح بود. کسانی که با عنوان احزاب کوردی ادعا دارند که مبارزه ی پژاک در خدمت سپاه پاسداران قرار میگیرد، باید این سوال را از آنها پرسید: سپاه پاسداران چه زمانی در کورستان نیرومند شد؟ البته که نه در زمان مبارز ه ی احزاب بلکه پس از انفعال و گوشه گیری آنها! اگر شیوه و متد کنونی آنها سپاه را تضعیف میکرد، میبایست در طی بیست سال انفعال تاکنون سپاه به کلی در کوردستان از میان میرفت! اما بیست سال انفعال سپاه را در کوردستان نیرومند و نیرومندتر کرد. این در حالی است که مقاومت پژاک تمامی پرستیژ سپاه را از میان برد. همان سپاهی که در ایران خود را خدا و قدرت بلامنازع اعلام کرده و در صدد است تا به شکلی کودتاواری حاکمیتش را در تمامی ایران برقرار کند در برابر پژاک شکست خورد و این امر روح تازه ای را به خلق کورد بخشید. این خلق میخواهد اراده مند باشد چرا که تجاوز و سرکوب به شکلی سیستماتیک در مورد این خلق اعمال میگردد. چگونه میبایست این فشار سیستماتیک را از میان برد؟ در دهه ی ۷۰ که پژاک وجود نداشت بر همگان عیان است که نظام چه بلایی بر سر خلق کورد آورد! اشاعه ی بسیج، ترویج فحشا و اعتیاد در این دوره رشد مضاعف کرد نه زمانی که مبارز ه ی سیاسی در کار بود. جامعه ی کورد به چنان وضعیتی دچار شد که چیزی نمانده بود تسلیمست را بپذیرد. ظهور پژاک مقاومتی بود در برابر این سیاست. همان کسانی که چنین ادعاهایی را مطرح میکنند باید به این پرسش پاسخ دهند که آنها در برابر این سیاست های نظام چه موضعی اتخاذ کردند؟ کدام یک از آنها این جسارت را به خرج داد و به جمهوری اسلامی گفت این تویی که به جوانان و زنان کورد تجاوز میکنی و اعتیاد را ترویج میدهی؟ همه ی مبارزان سیاسی و فرهنگی در کوردستان را تحت عنوان شخص ارزیابی کردند و حتی اجازه ندادند مبارزه ی آنها از یک هویت و شناسنامه ی سیاسی برخوردار باشد. ما به خوبی بر همه ی این موارد واقفیم. دیگر در کوردستان ادبیات دروغ و فریبکاری جایی ندارد. خلق کورد در راستای صیانت از موجودیت خویش مبارزه ای را آغاز نموده و از راهکارهای جداگانه ای برخوردار است. در این راه نیز بیش از هر زمانی مصر است و اجازه نخواهد داد کسی مشروعیت این مبارزه را تحت مواخذه قرار دهد. کسانی که از مبارزه ی سیاسی دم میزنند میبایستی بر این امر واقف باشند که دفاع مشروع نیز بخشی از مبارز ه ی سیاسی است. وقتی که همه ی درها بر روی مبارزه ی سیاسی بسته میشود ناگزیر دفاع مشروع مطرح میگردد. شما حاضر نیستید هیچ بها و هزینه ای در راستای باز کردن درهای سیاسی پرداخت نمایید و در عوض دفاع مشروع ما را محکوم میکنید. ما هم به همه ی این آقایان اعلام میداریم که شما خلق کورد را در سنگر مبارزه تنها گذاشته اید. هر کس هم بایستی بداند که با این خطابه ها آگاهانه یا ناآگانه در خدمت نظام قرار میگیرد و دولت از این خطابه بهره برداری میکند. ما به همه ی آنها هشدار میدهیم چرا که دولت از این خطابه ها در راستای تروریزه کردن مبارزات برحق خلق کورد استفاده میکند. جنبش آزادیخواهی خلق کورد به ویژه در آتش بس اخیر به اثبات رسانید که در پی صلح و آشتی است و میخواهد درهای چاره یابی مساله ی کورد را بگشاید. ما امیدواریم که حداقل از این به بعد واقعیتها دیده شوند. ما چندین با در مقاطع اخیر مرحله ی توقف عملیات ها را اعلام کردیم اما متاسفانه این امر از سوی کسی با استقبال مواجه نشد. کسی اظهار نداشت که پژاک گام برداشت و میبایست جمهوری اسلامی در قبال آن پاسخگو باشد. کسی یقه ی دولت را نگرفت، چون همه چیز را برای آن مشروع میبینند. همه میخواهند به شکلی از اشکال به قدرت لینک شوند. این نیز همان موردی است که ما به عنوان پژاک از آن انتقاد مینماییم.

منبع : هفته نامه ی آلترناتیو