نگاهی به سه گانه ی احمدی نژاد
نظام استبدادی و جنبش اعتراضی مردم


مهران جنگلی مقدم


• پیش کشیدن سیستم پارلمانی و کنار گذاشتن انتخاب مستقیم رییس دولت توسط مردم به معنای از دست دادن یکی از ابزارهای اعمال فریب عمومی و یکی از امکان های تداوم نظام استبدادی ست. به این ترتیب، با عملی شدن این تصمیم یکی ازموثرترین و پرسود ترین نمایش های تبلیغاتی از دست می رود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ آبان ۱٣۹۰ -  ۴ نوامبر ۲۰۱۱


در خصوص توفیق یا شکست جنبش اعتراضی بخشی از مردم ایران، که با تحمیل اراده ی سیاسی حاکم به مخالفت برخواستند در دو ساله ی اخیر حرف و بحث های فراوانی صورت گرفته است. جدا از نظریات موافق یا مخالفی که در این خصوص وجود دارد نمی توان انکار کرد که استبداد حاکم در ایران با همه ی تمهیداتی که به منظور مهار این جنبش به خرج داد با چالشی بزرگ روبرو شد. بخش بزرگی از اعتماد مردم را از دست داد. مجبور به کنار گذاشتن شماری از شخصیت های رده بالای نظام شد. دست به سرکوب گسترده مخالفانش زد و اختناق و سانسور را در مستقیم ترین اشکال خود اعمال کرد و بالاتر از همه ی این موارد، تمام این اتفاقات در مقابل چشمان مردم و در برابر قضاوت افکار عمومی در حال رخ دادن بود. با این حساب و با در نظر گرفتن اتفاقات افتاده دیگر نظام استبدادی حاکم آن نظام استبدادی سابق نبود. گرچه تجربه یی دیگر به تجربیاتش در برخورد با مخالفان افزوده شد. گرچه به زعم خود از مخالفانش زهرچشم اساسی گرفت. گرچه توانایی خود را در مهار بحرانی چنین بزرگ به رقبای سیاسی خود نشان داد. اما همه ی این ها انتخاب و اولویت اول این نظام نبود. به رغم سرکوب انجام شده و پیروزی های ظاهری به دست آمده نظام چیزی به مراتب بزرگ تر را از دست داده بود: توانایی دروغ موثر گفتن و فریب دادن. همان چیزی که نظام آن را «آبرو» مینامد.
این ویژگی ناگزیر استبداد است که هر چه بیشتر مستبدانه اعمال شود و هر چه بیشتر به بسط آن عمل شود از عمر و از بقای آن کاسته می شود. نظام های استبدادی سعی فراوانی دارند که ماهیت حقیقی رفتار سیاسی خود را پنهان کنند و حقیقت را غیر از آن چه که هست نشان دهند. در واقع آنها تلاش می کنند عملکرد و رفتار خود را غیراز آن چه منتقدانشان مستبدانه می خوانند بنامند و نشان دهند و در راه نیل به این هدف فریبکارانه هزینه هایی نیز پرداخت می کنند. در چهارچوب این تحلیل است که نظام استبدادی حاکم در ایران وجود عناصر غیرهمسو با خود را در دورانی که به اصلاحات موسوم شد علی الظاهر می پذیرد و حضور آن ها را چند صباحی تحمل میکند و نیز با تن دادن به نمایش های انتخاباتی و تدارک حضور مردم در عرصه هایی که بیشتر به چشم می خورد مانند مناسبت ها و یا صف های طویل رای تلاش می کند خود را ملزم و پایبند به تایید و رای و نظرمردم نشان دهد. بدیهی است که این نوع از مردم گرایی ناشی از ضرورت بقا در نظام های استبدادی است و هیچ نسبتی با دموکراسی و روابط دموکراتیک حاکم بر جامعه یی که همه گروه های اجتماعی در آن اعم از اکثریت و اقلیت توان تاثیر گذاری و قرار گرفتن در فرایند چرخش قدرت را دارند، ندارد. در نظام های استبدادی نمایش دموکراسی همان کارکردی را پیدا میکند که دموکراسی حقیقی در جوامع دموکراتیک. با یک تفاوت که نمایش دموکراسی در نظامهای استبدادی تمهیدات، مقدمات و نتایج خود را نه از مردم و جامعه بلکه از روابط و قوانین حاکم در قدرت سیاسی اخذ می کند و به آن وابسته است. این نوع از مردم گرایی تلاش میکند طی پروسه های طولانی و با ابزارهایی که انحصارا در اختیار نظام سیاسی حاکم است و درغیاب سایر گروه های موثر اجتماعی و سیاسی رقیب، شکلی مطلوب و قابل کنترل و معطوف به بقای نظام استبدادی را از جامعه به دست آورد و در این بستر اجتماعی مطیع و آرام حکومت کند. مهمترین و بزرگترین بخش این پروسه که پایداری و بقا حاکمیت استبدادی را دنبال میکند پنهان سازی ماهیت حقیقی نظام سیاسی ست. آنها میدانند که هر چه کمتر رفتار خشن سیاسی و امنیتی در مقابل مردم و در مقابل انظار و قضاوت مردم از خود بروز دهند بیشتر به بقا و دوام خود کمک کرده اند. و در مقابل هر چه بیشتر به سرکوب مخالفان در مقابل دیده گان عمومی بپردازند و هرچه بیشتر خویشتنداری خود را ازدست بدهند و افکار عمومی را که با تمهیدات فریبکارانه به اطاعت و سکوت و بی تفاوتی کشانده اند با مبادرت به عمل اشکار مستبدانه به پرسش وادار کنند ضمانت بقای خود را از دست خواهند داد. از همین روست که در بیشتر نظام های استبدادی وجود مخالف و یا زندانی سیاسی انکار می شود (و ضمن آن تلاش میشود چند منتقد کم اثر و قابل مهار برای ارایه پز وجود آزادی انتقاد در جامعه وجود داشته باشد) و چند دسته گی و وجود بحران و مطالبات مبتنی بر تغییرات گسترده، ساخته و پرداخته دشمن خارجی معرفی می شود و تلاش می شود که همه امور بر وفق مراد ملت و ارمان های حاکمیت نشان داده و نمایی از وضعیت گل و بلبل ترسیم شود. از جمله ابزارهای دست یابی نظام به توفیق در این نمایش عمومی مدیوم ها و رسانه ها، رفتارها و نوع سلوک دولتمردان در برابر افکارعمومی و... است. در تولید پیام و محتوای مطلوب برای حاکمیت که قرار است به وسیله ی این ابزارها منتقل شود آن چبز که بیشتر سعی در رعایت و دقت در آن میشود ناکام گذاشتن اذهان عمومی از دستیابی به تناقض هاست. و به این منظور از همه ی بسترها و ابزارهای فریب همگانی استفاده میشود. از جمله ی این بسترها و ابزارها وادار کردن نیروها و قوای موجود در ساختار سیاسی برای درست ایفا کردن نقش خود و خارج نشدن از چهارچوب تعیین شده ی بازی ست. الگوهای از پیش آماده یی به این منظور وجود دارد که بایستی سرلوحه اقدامات قرار گیرد. مانند آرمانهای انقلاب، سیره عملی امام، وصیت نامه و صحیفه نور، منویات رهبری، حکم حکومتی، تبعیت از ولایت مطلقه فقیه و مواردی از این دست که تعیین کننده ی قواعد و قوانین بازی ست و لزوم حفظ و به کارگیری آن تضمین کننده ی حفظ نظام و انقلاب و ارمان های امام و به عبارتی دیگر استبداد است. توجه به این نکته ضروریست که لزوم پایبندی عناصر موجود در قدرت سیاسی به موارد یاد شده و خارج نشدن از چارچوب آن مجموعه اقداماتی ست که به تولید محتوای مطلوب نظام استبدادی می انجامد تا از رهگذار آن نمای کلی جامعه و حکومت، غیر استبدادی و مردم گرایانه نشان داده شود.
در این شرایط گلخانه یی و تحت کنترل که نظام استبدادی تدارک دیده است چه عاملی بیش از هر چیز دیگر می تواند توفیق و غلبه ی استبداد را از بین ببرد؟ چه عاملی میتواند بر چهره ی مطلوب و نمایش دلبخواهی که استبداد از خود فراهم آورده خدشه وارد سازد؟ و آن را وادار می سازد تا نقاب مردم گرایی و دموکراسی دروغین را کنار بیندازد و به جلد حقیقی اش در بیاید و ماهیت خشن و سرکوب گرایانه اش را عریان کند؟
همان طور که در مقدمه سعی در گفتن اش داشتم بزرگترین دشمن استبداد، بسط و گسترش بی واسطه، مستقیم و بدون نقاب استبداد است. همان طور که بزرگترین تمهیدی که استبداد میتواند به جهت بقای خود در پیش گیرد به تعویق انداختن بروز مستقیم و بلاواسطه ی ابعاد خشن و سرکوب گرایانه ی ماهیت اش میباشد. با پذیرش این پیش فرض میتوان به شناسایی عوامل، رخدادها و مصادیق بسط و گسترش استبداد در ابعادی که شر و آفت آن در مقیاسی عمومی و همگانی و آشکارا منتشر شود دست زد. در این خصوص دو رخداد بسیار مهم را میتوان نام برد که نتیجه ی مستقیم حضور احمدی نژاد در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ست. یکی اتفاقات سال ٨٨ و دیگری تصمیم نظام و شخص رهبری برای تغییر رویکرد از نظام ریاست جمهوری به نظام پارلمانی ست. ارتباط این دو رخداد با تضعیف استبداد حاکم در نظام سیاسی جمهوری اسلامی را این طور میتوان تبیین کرد:
یک) اعتراضات بعد از انتخابات سال ٨٨ بخشی از هزینه هایی بود که نظام برای حفظ شخص احمدی نژاد در ساختار قدرت پرداخت. اما این هزینه ها ابعادی بیش از آن چه به ظاهر دیده شد برای نظام داشت. ابعادی که با رخداد مهم علنی شدن تصمیم برای تغییر جایگاه ریاست جمهوری به نظام پارلمانی ومحدود شدن رجوع به رای مردم معلوم شد که به تضعیف جایگاه این نظام استبدادی منجر شده است. به طور معمول این ذهنیت نادرست در میان بخشی از مردم و کنشگران سیاسی و روشنفکری وجود دارد که جنبش اعتراضی ٨٨ به شکست انجامیده است و سکوت و خاموشی موجود درمیان این جنبش را دلیل بر این ادعا میدانند. در صورتی که هر گاه اگر سکوت و خاموشی این جنبش بیش از این هم ادامه داشته باشد و دیگر نتوان نشانی از اعتراضات به شکل سابق را درآن دید باز هم باید با قاطعیت گفت که این جنبش به لحاظ حرکت اعتراضی به موقع و قاطعی که نشان داد ، نقش و تاثیر تاریخی و بی بدیلی را از خود در خصوص تضعیف نظام استبدادی به جا گذاشته است. نقشی که یک سوی مکمل و لازم آن شخص احمدی نژاد و اراده یی بود که به دنبال حفظ او در جایگاه قدرت بود. آن چه اتفاق افتاد به طور مشخص این بود که به دنبال ابقای احمدی نژاد در سمت ریاست جمهوری در سال ٨٨ اعتراضات مردمی در شکل خیابانی و فراتر از محفل های دانشگاهی و روشنفکری شکل گرفت و به دنبال این اعتراضات، سرکوب های گسترده ی خیابانی و به دور از خفا و پنهان کاری به وجود آمد. اهمیت این نوع مواجهه حکومت با معترضین در این بود که این بار سرکوب ها و اختناق و کشتار و خشونت در مقابل انظارعمومی در حال اتفاق بود. و به هیچ رو دیگر نمیشد از در انکار و دروغ پردازی درآمد. مهم ترین تبعات فرایند سرکوب خیابانی در این است که هویت پنهان مانده ی استبداد از نقاب فریب بیرون می افتد و استبداد در مستقیم ترین حالت خود اعمال می شود. فایده عملی بسط استبداد و گسترش خفقان ناشی از آن در به فهم و لمس همگانی درآمدن استبداد است. و خصوصیت این فهم به دست آمده این است که در برابر اراده ی حاکمیت مبنی بر اطاعت و تسلیم محض مقاومتی به وجود می آید که قبل از آن وجود نداشته است مقاومتی که در نهایت میتواند به نیرویی بر علیه استبداد تبدیل شود. اگر تا قبل از ٨٨ مسئله سرکوب و خفقان و خشونت سیاسی علیه مخالف صرفا مسئله یی محدود به روشنفکران و فعالان فکری و سیاسی منتقد نظام بود و تبدیل به دغدغه جمعی جامعه و مردم کوچه و بازار نشده بود، به لطف آن چه در سال ٨٨ اتفاق افتاد این مسئله به حافظه ی مشترک و جمعی بخش موثری از جامعه ایران تبدیل شد. به این ترتیب نظام استبدادی به ازای حفظ جایگاه احمدی نژاد در قدرت هزینه هایی بیش از محاسباتش پرداخت. و در عمل با ظاهر کردن هویت سرکوب گرایانه اش به تضعیف پایه های استبدادی خود مبادرت ورزید.
دو) انتخابات، یکی از مهم ترین ابزارهای فریب عمومی و نمایش مردم گرایی دروغین نظام استبدادی جمهوری اسلامی ست. ماهیت جعلی و فریبکارانه ی دموکراسی فرمایشی که به مدد تسلط رهبری و ابزارهای کنترلی او نظیر شورای نگهبان پدید آمده است، همواره در طول سه دهه گذشته این امکان را در اختیار نظام قرار داده که بتواند ماهیت استبدادی اش را زیر نقاب مردم گرایی و مردم سالاری پنهان کند و با بخشیدن احساس کاذب مشارکت در تعیین سرنوشت و آزادی حق انتخاب به گروه هایی از مردم، گونه یی مشروعیت ناشی از این حضور را به همراه داشته باشد تا با ابزار همین حضور مردمی بتواند بخش هایی از جامعه را که زیر چتر این دموکراسی جعلی قرار نگرفته اند، سرکوب کند. یکی از دلایلی که به موجب آن نظام تصمیم گرفته است از مدل ریاست جمهوری به سیستم پارلمانی تبدیل شود تضعیف کارکرد ویژه ی انتخابات در ایران است. ضمن اینکه نظام دیگر به دنبال هزینه های بیشتر و غیرقابل پیش بینی از بابت رییس جمهوری که تدارک حضورش نیاز به اعمال تقلب و کنترل گسترده و سپس سرکوب و ایجاد اختناق باشد نیست. با رسوایی انتخابات ٨٨ دیگر انتخابات و ادعای حضور آزادانه ملت پای صندوق های رای و تعیین سرنوشت و حق حاکمیت مردم خاصیت و نقش همیشگی خود را تا اندازه ی نگران کننده یی در افکار عمومی بخش هایی از مردم از دست داده و حاکمیت نیز به خوبی به این امر آگاه است که در این خصوص خلع سلاح شده است. پیش کشیدن سیستم پارلمانی و کنار گذاشتن انتخاب مستقیم رییس دولت توسط مردم به معنای از دست دادن یکی از ابزارهای اعمال فریب عمومی و یکی از امکان های تداوم نظام استبدادی ست. به این ترتیب، با عملی شدن این تصمیم یکی ازموثرترین و پرسود ترین نمایش های تبلیغاتی که هر چهار سال یکبار برگزار و بوسیله ی آن سعی میشد سیستم ناکارآمد حکومت احیا و شورو شوق انحرافی تازه یی به امید دست یابی به رفاه و پیشرفت و اصلاح امور در جامعه رواج داده شود از دست می رود و پروسه ی زمان مند افتادن نقاب مردم گرایی و رجوع به آرای ملت از چهره ی استبداد حاکم سرعت بیشتری به خود می گیرد.
سه) بدون شک پدیده ی احمدی نژاد مهم ترین رکن همه ی اتفاقات اخیر است. اگر نیروهای مبارز علیه استبداد با تصمیم و برنامه ریزی هماهنگ شده تلاش میکردند این چنین که آبرو از نظام استبدادی رفته و چهره ی رسمی آن نزد افکار بخش بزرگی از مردم بی اعتبار شده، برآن ضربه و خدشه وارد سازند هیچ راه دیگری جز این پیش رو نداشتند که حاکمیت با اراده ی خود و به دست نیروهای درونی اش نردبام ترقی فردی چون احمدی نژاد شود. تاریخ تحولات چند ساله اخیر نشان داد که حضور احمدی نژاد در ساختار قدرت به رغم همه ی خسران ها و آزارهایی که برای گروه های منتقد و مخالف و برای عموم مردم در پی داشت، برای تضعیف و فروپاشی درونی استبداد به شدت لازم و حیاتی بوده است. با فروکش کردن جذابیت های اولیه یی که منش و روش احمدی نژاد در اداره کشور برای بخشی از مردم داشته، اکنون با قاطعیت می توان گفت که بیشترین سهم در فریب زدایی از رفتار نظام و آشکار سازی ماهیت استبدادی آن متعلق به او و عملکرد اوست. او با سلسله اقداماتی که خود انجام داد و یا به حاکمیت تحمیل کرد بیش از هر عامل دیگری توانست ضرورت ایجاد تغییرات بنیادین را نزد منتقدان و مخالفانی که تا چندی پیش به ادامه ی احیای اصلاحات نظام خوشبین بودند نمایان سازد. و همچنین اهمیت پرهیز از راه های انحرافی که نظام در مسیر رسیدن به دموکراسی پیش پای گره های اجتماعی و سیاسی قرار میدهد را پر رنگ کند. ضمن این که بزرگترین خدمت احمدی نژاد به جریان ضداستبداد کاستن از توان نظام در فریب افکارعمومی به وسیله وادار کردن آن به اعمال خشونت مستقیم علیه مردم بود. امری که با استراتژی اصلی نظام در طول سالیان گذشته مبنی بر سرکوب خاموش مخالفان، دور از قضاوت افکار عمومی و پنهان از دیده گان جامعه منافات بسیار داشت.
نظام های استبدادی از تناقضی بسیار بزرگ رنج میبرند. از یک سو میل شدید و باطنی به استبدادی شدن تمام عیار و عنان گسیخته دارند و از طرفی دیگر بنا بر ضرورت بقا و سیاست ورزی باید غیراستبدادی جلوه کنند. تعادل میان این دو کشش نیرومند شرط بقای بیشتر استبداد می تواند باشد. تعادلی که به نظر میرسد دیگر در وضعیت نظام حاکم در ایران دیده نمی شود و مدتهاست که نظام اسلامی در مسیر بی بازگشت استبدادی شدن تمام عیار پا گذاشته و در حال از دست دادن توانایی نمایش مردم گرایی و بروز جلوه های غیراستبدادی ست. و در این باره ضمن این که جنبش اعتراضی بعد از انتخابات نقش موثر، بی بدیل و به موقعی از خود به جا گذاشت، احمدی نژاد نیز به عنوان سمبلی از ناتوانی نظامی که دیگر قادر به حفظ موجودیت خود نیست، در فرایندی دیگر گونه توانست تاریخ مصرف آن را جلو بیاندازد و تاثیری کاهنده بر تداوم آن داشته باشد.

مهران جنگلی مقدم
mehranjm۱٣۵۷@gmail.com