پرستـو در باد


محمد قراگوزلو


• در ادبیات اجتماعی ایران نقد مشی چریکی به صور مختلف - اعم از رمان یا خطابه - اگرچه چندان پر بار نیست، اما پر برگ هست. داستان "پرستو در باد" متاثر از گونه ی”داستان¬روایی ـ مقاله“ حلقه ی اصلی ارتباط عاطفی حوادث این حکایت را بر بنیاد نقد تفکری نهاده است که از اواخر دهه ی چهل تا شکل بندی انقلاب ۵۷ بخشی از ظرفیت های نظری و عملی عرصه ی سیاسی ایران را پوشانده بود. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۶ آبان ۱٣۹۰ -  ۷ نوامبر ۲۰۱۱


 
alfabetmaxi@yahoo.se
به بهانه انتشار رمان پرستو در باد بتوسط نشر الفابت ماکسیما- سوئد

نگفته نگذرم...
در ادبیات اجتماعی ایران نقد مشی چریکی به ¬صور مختلف - اعم از رمان یا خطابه - اگرچه چندان پر بار نیست، اما پر برگ هست. داستان "پرستو در باد" متاثر از گونه¬ی”داستان¬روایی ـ مقاله“ حلقه¬ی اصلی ارتباط عاطفی حوادث این حکایت را بر بنیاد نقد تفکری نهاده است که از اواخر دهه¬ی چهل تا شکل¬بندی انقلاب ۵۷ بخشی از ظرفیت¬های نظری و عملی عرصه¬ی سیاسی ایران را پوشانده بود. عصری سپری شده و آدم-هایی سال¬خورده که اکنون اگر در میان ما باشند، باری آفتاب روزگارشان دم غروب است.
رخدادها و اشخاص داستان در تلفیقی از واقعیت و تخیل شکل گرفته¬اند. امری طبیعی که در ذات ادبیات رئالیستی پیدا و پنهان است. اما در این¬جا انطباق نظریه¬ی مابعدی با عنصر زمان و بُرِش تاریخی روایت ممکن است از سوی منتقدان مورخ¬منش به چالش گرفته شود. لاجرم نویسنده پیشاپیش اعتراف می¬کند همان¬قدر که پرستو فرهودی متعلق به زمان خود و مبلغ اندیشه¬ی حاکم بر عصر خود است، شاید تفکر سهراب حکیمی چند سالی مابعدی باشد. کم¬ترین فایده¬ی این پس و پیشی زمان در دو مولفه¬ی ستردن نقش قهرمان و ضد قهرمان، و مجال گرفتن ظهور عشقی عاطفی اجتماعی جلوه¬گر شده است. ارزیابی میزان توفیق کاربست چنین شگردی به عهده¬ی خواننده است.
داستان با شعری از احمد شاملو آغاز می¬شود و با شعر عاشقانه¬یی از پل¬ الوار به طرزی شتاب¬زده – مانند حوادث زمستان ۵۷ – پایان می¬پذیرد. فرجامی مبهم که می-تواند با پیدا شدن احتمالی سر و کله¬ی شخصیت¬هایی همچون شیوا مقدم، سرهنگ رادپور، بازجو مهرابی، حمید مومنی، پریا فرهودی، میترا ملکوتی و حتا سودابه مهاجر در حوادث مکتوم دیگر ادامه یابد.
برای پیش¬برد وقایع داستان جابه¬جا - و ای¬بسا در مواردی بی¬جا - شعر سعدی، حافظ، نیما، شاملو، فروغ و حمید مصدق به یاری انسجام متن آمده است. اگر افراطی در این مورد صورت بسته، به طور قطع ناشی از آموزه¬های قدیمی لوکاچ و گلدمن است که رسوب نظریه¬¬شان در خصوص هنر متعهد هنوز در ذهن نویسنده سنگینی می¬کند. جز این¬ها و چند نکته¬ی ناگفته¬ی دیگر، بقیه¬ی ماجرا همان است که جلال¬الدین محمد گفته:
باقـی این غـزل را ای مطـرب ظریف زین¬سان همی شمار که زین¬سانم آرزوست
_________________________________________________________________________

سولماز زینابی
                                                                                 
رمان"پرستو در باد" روایتی زنده و تاریخی از هم¬زیستی عشق و سیاست است. راوی با جست¬وجوی وجب به وجب در خاطرات، با آفرینش وقایع و چهره¬ها، تاریخ خودش را بازمی سازد؛ و از دل تراژدی خاطرات، قطعه¬یی از "تجربه¬ی ملی" و مشترک آن¬چه که چپ مارکسیست ایران نام گرفته است را در خلال دیالوگ¬ها باز می¬کند و تردیدها را از ورای پرسش¬هایی که پرسش باقی می¬مانند به میان می¬کشد. این¬جا تراژدی عشق و سیاست واژگونه عمل می¬کند. در این بازپردازی عشق و سیاست احساسات عاشقانه و مرزبندی¬های سیاسی به تقابل نمی¬رسند و حتا عشق کارمرزبندی¬های سیاسی را تلطیف می¬کند و دست در دست شرایط سیاسی و اوج گیری خیزش مردمی آن را به سرانجام مطلوب هدایت می¬کند. این¬جا جدایی نه انتخاب شخصیت-ها بلکه کاروند حادثه است. مرگ نقطه¬ی پایان شور عاشقانه است و نه چیز دیگر. و بعد از پایان چنین رمانی انسان می¬فهمد که چرا در پی گذشت بیش از سی سال هم نمی¬شود نتیجه¬ی داستان عشق و مرگ را معکوس کرد.