دستکاری افکار عمومی از طریق سناریوی جنگ علیه ایران


ب. بی نیاز (داریوش)


• به اعتقاد من، ما ایرانیان از یک بیماری مزمن به نام «جّو گرفتگی» [به اصطلاح «دهن بین» هستیم!] در رنج هستیم. به قول بچه‌های کوچه، «آدم را سگ بگیره ولی جّو نگیره!» ظاهراً هیچ کس میل ندارد که ارزیابی خود را بر اطلاعات واقعی استوار سازد. مثلاً تا رسانه‌ای مانند بی بی سی شکر می‌خورد، همه جّوگیر می‌شوند، یا تا فلان وزیر یا رئیس جمهور حرفی می‌زند، بدون داده‌ها، اطلاعات و فاکت‌های قابل اتکا نظریه‌پردازی می‌شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱۷ آبان ۱٣۹۰ -  ٨ نوامبر ۲۰۱۱


هر از چند گاهی بوق و کرنای «جنگ علیه ایران» در رسانه‌های جهانی به صدا در می‌آید. سود اصلی این ترس‌آفرینی اساساً به دو گروه رسیده است: حاکمان جمهوری اسلامی و کنسرنهای تولید اسلحه. «نعمت» جنگ همواره در تاریخ بشری نصیب صاحبان قدرت شده است و خواهد شد.
سناریوی اخیر که اساساً از سوی اسرائیل در قالب یک فیلم‌نامه‌ی نوع ارزان هالیوودی ارایه شده است، ظاهراً توانسته است نه تنها رسانه‌های جهانی را به خود مشغول سازد بلکه توانسته قلب روشنفکران ایرانی را به تپش در آورد. تا کنون مقالاتی که درباره‌ی جنگ علیه ایران جمع‌آوری کرده‌ام، بیش از 2000 صفحه است که روشنفکران ایرانی [اپوزیسیون] به نگارش در آورده‌اند، طبعاً با این ذهنیت که ممکن است «همین فردا به ایران حمله بشود.»
البته باید گفت که سناریوی اخیر با سناریوهای دیگر از لحاظ کیفی و اهدافی که دنبال می‌کند اندکی متفاوت است. تفاوت در این نیست که سناریو واقعی است بلکه اهداف پشت آن متفاوت است. دولت اسرائیل با بوق و کرنا در وسط تل‌آویو اقدامات پیشگیرانه را به اجرا در آورده است و طوری وانمود می‌کند که گویا واقعاً قصد حمله به ایران را دارد. به اعتقاد من این فیلم‌نامه به دلایل زیر فقط و فقط برای دستکاری افکار عمومی به ویژه افکار عمومی مردم اسرائیل و ایران ساخته و پرداخته شده است.

دولت اسرائیل یک دولت سکولار؟
برخلاف ظاهر سکولار دولت اسرائیل، دولت اسرائیل یک دولت سکولار نیست. فرآیند کسب قدرت نیروهای رادیکال مذهبی در اسرائیل به ده سال گذشته برنمی‌گردد. اگر بخواهیم تاریخ نسبتاً دقیق آن را بگوییم به جنگ شش روزه در سال 1967 برمی‌گردد. در این جنگ نوار غزه، بلندی‌های جولان، شبه جزیره سینا، غرب اردن و بخش شرقی اروشلیم به اشغال نیروهای نظامی اسرائیل در آمد. از همین تاریخ نیروهای رادیکال یهودی که تا آن زمان سرسختانه با جنبش صهیونیسم مخالفت می‌کردند تمام نیروهای خود را به کار گرفتند تا در تار و پود جامعه و به ویژه مدیریت کشوری رخنه کنند. سیاست آنها بر این اصل استوار بود: جایگزینی دولت توراتی به جای دولت یهود. از همین زمان در جامعه سکولار اسرائیل یک شکاف بزرگ بوجود آمد: شکاف بین نیروهای سکولار و نیروهای مذهبی رادیکال. عملاً تا سال 1975 یعنی کمتر از 10 سال این شکاف و تقسیم‌بندی اسرائیل به دو نیروی سکولار و مذهبی رادیکال شکل گرفته بود. شکست صهیونیسم سیاسی و سکولار به بهترین شکل در رمان یاکوو شابتای [Jaakov Shabtai] «گذشته ملموس» (1977) [Past Continuos] بیان شده است. گرشون شیکد (Gershon Shaked) در کتاب «تاریخ ادبیات مدرن عبری» (1993) درباره این کتاب می‌نویسد:
«رمان گذشته ملموس با مرگ گلدمن پدر که یکی از پایه‌گذاران جامعه سکولار و جنبش کارگری بوده آغاز می‌شود و با مرگ پسرش که موجودی بی‌رمق و همواره در سایه پدر زندگی می‌کرده به پایان می‌رسد. ... گلدمن جوان نماینده‌ی نسل جدید است که زوال جنبش کارگری و فروپاشی ایده‌آلهای ارض اسرائیل را در کشور جدید اسرائیل تجربه کرده است. مرگ پدر و پسر پایان یک دوره‌ی تاریخی را علامت‌گذاری می‌کنند. با خودکشی گلدمن جوان و تسلیم روحی – روانی دوستانش، سزار و اسرائیل، شابتای نشان می‌دهد که فرزندان پایه‌گذاران اسرائیل در چه وضعیت اسفناک و درمانده‌ای قرار دارند، آنها نه با ایده‌آلهای پدران خود و نه با واقعیت ماتریالیستی نوین کنار می‌آیند.» (1)
روی هم رفته، چه در ادبیات داستانی و چه شعر عبری ما با این پدیده یعنی زوال سکولاریسم دموکراتیک و روشنگر مواجه هستیم. ادبیات به ویژه ادبیات داستانی و شعر هسته و ماهیت محیط زندگی جوامع را به گونه‌ای روشن بازتاب می‌دهند و در این جا کشور اسرائیل استثنا نیست.
رادیکالهای مذهبی خشک‌اندیش یهودی توانستند – حتا پیش از خشک‌اندیشان اسلامی در کشور ایران- تدابیری مانند جدا کردن زن و مرد در اتوبوس‌ها [در اورشلیم]، جدا کردن زنان و مردان در سواحل تفریحی، ایجاد مراکز خرید زنانه و صدها اقدام زن‌ستیز دیگر را در کشور سکولار اسرائیل متحقق کنند. البته در آغاز، سکولارها به این تدابیر به دیده‌ی پلورالیسم فرهنگی می‌نگریستند ولی بعدها متوجه شدند که این خشک‌اندیشان مذهبی اهداف بلندپروازانه‌ی دیگری در سر دارند.
یکی از مطالبات مهم جنبش اخیر شهروندان اسرائیلی علیه امتیازات بی‌کران کاست روحانیت یهودی بوده است. سالیانه میلیونها دلار از مالیات مردم خرج پروژ‌ه‌های غیردموکراتیک این قشر مذهبی قدرتمند می‌شود. این قشر وسیع نه تنها مالیات نمی‌پردازد، بلکه به طور نسبی بخش بزرگی از مالیات به آن ارزانی می‌شود. همزمان با جنبش‌های مردمی در کشورهای عربی در کشور اسرائیل نیز جنبش شهروندان علیه بیکاری، گرانی و امتیازات کاست روحانیت و مذهبی‌ها آغاز شد. در حال حاضر، دولت اسرائیل هم از داخل و هم از بیرون تحت فشار است. جنبش شهروندان اسرائیلی از یک سو و تغییر و تحولات در کشورهای عربی از سوی دیگر باعث تزلزل و ناپایداری سیاست‌های تاکنونی دولت اسرائیل شده است. سناریوی جنگ علیه ایران، در حقیقت سناریویی است که دولت اسرائیل علیه شهروندان اسرائیلی تهیه دیده است. با این سناریو، نه تنها جنبش نوپای شهروندان اسرائیلی منزوی می‌شود بلکه جمهوری اسلامی نیز به خود اجازه می‌دهد تا به بهانه‌ی خطر جنگ سرکوب شهروندان ایرانی را شدت بخشد. در حقیقت ماحصل این سناریو به نفع دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی ایران و به ضرر شهروندان اسرائیلی و ایرانی است.
شاید بتوان پرسش را این گونه طرح کرد: آیا این سناریو می‌تواند به واقعیت تبدیل شود؟ یا فقط یک سناریو برای دستکاری افکار عمومی به ویژه افکار عمومی مردم اسرائیل و مردم ایران است. من اعتقاد دارم که این سناریو برای دستکاری افکار عمومی و انحراف مردم اسرائیل و مردم ایران است و بر این نظر هستم که این سناریو قابل اجرا نیست. دلایل خود را در 5 شهریور 1389 طی مقاله‌ای تحت عنوان «وضعیت آخر» نوشتم که بخشی از آن در پائین آمده است:

«وضعیت آخر (2)
جنگ: اسرائیل می‌خواهد ولی نمی‌تواند، آمریکا می‌تواند ولی نمی‌خواهد
جنگ علیه ایران یا دقیق‌تر گفته شود حمله به پایگاه‌های اتمی ایران یکی از موضوعات بسیار داغ ژورنالیستی بوده و هنوز نیز هست.
پرسش اول: آیا اسرائیل توانایی حمله به ایران را دارد؟
به لحاظ نظامی ۵۰ هدف در ایران علامت‌گذاری شده‌اند، بخشی از این اهداف نزدیک به شهرها هستند (مانند اصفهان و تهران) و بعضی از آنها مانند نطنز آنچنان در اعماق زمین ساخته‌ شده‌اند که بنا به گفته‌ی کارشناسان نظامی تخریب آنها کار آسانی نیست. از بین بردن این ۵۰ هدف «اتمی» به لحاظ کیفی از زمین تا آسمان با حمله‌ی نسبتاً بدوی اسرائیل علیه تأسیسات اتمی عراق تفاوت دارد. در سال ۱۹۸۱ هواپیماهای اسرائیل در یک بعد از ظهر توانستند مجتمع اتمی عراق را نابود کنند.
برای آن که اسرائیل بتواند دست به چنین اقدامی بزند باید حداقل از سه مرحله اساسی عبور کند:
مرحله اول: اسرائیل باید بتواند تمامی پدافند هوایی ایران را نابود سازد، مرحله‌ی دوم: باید تمامی نیروی دریایی ایران را در خلیج فارس از بین ببرد، زیرا در چنین شرایطی نیروهای ایرانی می‌توانند در اقدامی تلافی‌جویانه تنگه‌ی هرمز را ببندند و در مرحله‌ی سوم باید این ۵۰ هدف را نابود سازند. ولی این حمله مانند حمله ۱۹۸۱ علیه تأسیسات عراق در یک شب نمی‌تواند صورت بگیرد، زیرا تأسیسات نطنز که غنی‌سازی اورانیوم در آنجا صورت می‌گیرد، با بمب‌های اف ۱۵ و اف ۱۶ قابل تخریب نیستند.
مرحله‌ی اول: ورود هواپیماهای اسرائیل به قلمرو ایران بلافاصله با پدافند ایران مواجه خواهد شد. تنها امکانی که می‌تواند پدافند هوایی ایران را نابود کند توسط بمب‌افکن‌های رادارگریز آمریکا می‌تواند صورت بگیرد. زیرا این هواپیماها توسط رادارها دیده نمی‌شوند. اسرائیل از چنین هواپیماهایی برخوردار نیست. برای از بین بردن تأسیسات زیرزمینی نطنز تنها می‌توان از بمب‌افکن‌های نوع ب 52 استفاده کرد. باز هم اسرائیل فاقد چنین هواپیماهایی است.
مرحله‌ی دوم: برای جلوگیری از اقدامات تلافی‌جویانه ایران در خلیج‌فارس می‌بایستی کشتی‌های جنگی توسط ناوگانهای هواپیمابر بدرقه و حمایت شوند. اسرائیل از چنین ناوگان‌های هواپیمابری برخوردار نیست: صفر.
بنابراین اسرائیل فاقد تجیهزات لازم برای عبور از مرحله‌ی اول و دوم است و به همین دلیل مرحله‌ی سومی هم در کار نخواهد بود. تازه اگر اسرائیل چنین تجیهزاتی می‌داشت، این حملات طی یک یا دو روز به پایان نمی‌رسید.
واقعاً اسرائیلی‌ها چه می‌توانند بکنند؟ نیروی هوایی اسرائیل بیشتر از آلمان و فرانسه جت‌های جنگنده دارد. اکثر این هواپیماهای جنگی یا اف-۱۵ یا اف-۱۶ هستند. این دو هواپیمای جنگی برای جنگ‌های با فاصله‌ی زیاد به درد نمی‌خورند. فاصله‌ی ایران تا اسرائیل نزدیک ۱۵۰۰ کیلومتر است. برای این که این هواپیماها به ایران برسند، باید در وسط راه بنزین‌گیری کنند. ولی ارتش اسرائیل فقط ۹ هواپیما (تانک بنزین هوایی) از این دست دارد. این ۹ تانک بنزین هوایی برای یک جنگ چند روزه اساساً کافی نیستند. به سخن دیگر، اسرائیل توانایی نظامی یک جنگ استراتژیک علیه ایران را ندارد. ابزار نظامی اسرائیل برای یک جنگ یا حمله‌ی استراتژیک علیه ایران نه تنها کافی نیست، بلکه بدوی است. به طور کلی باید گفت که ارتش اسرائیل به دلایل کوچکی کشور و کمبود سرباز اجباراً به یک ارتش دفاعی با تجیهزات دفاعی و تاکتیکی آرایش داده شده است.
تنها کشوری که از امکانات نظامی جنگ علیه ایران برخوردار است، ایالات متحد آمریکاست. ولی آمریکا می‌داند که جنگ علیه ایران هزاران بار دشوارتر از جنگ علیه عراق و افغانستان است. به همین دلیل حتا جورج دبلیو بوش نیز در اوج کشمکش‌هایش با ایران و نزدیکی‌اش با اسرائیل حاضر نشد که به اسرائیل بمب‌افکن‌های «سنگین‌وزن» بفروشد. آمریکا در حال حاضر در دو جنگ گرفتار است و تلاش می‌کند که تلفات اقتصادی و نظامی‌اش را به حداقل برساند. آمریکا برخلاف اسرائیل مجبور است در مقیاس بین‌المللی بیندیشد و سیاست‌هایش را بسیار وسیع‌تر و دوراندیشانه محاسبه کند. اسرائیل دچار تنگ‌نظری منطقه‌ای و ملی خودش است. سیاست منطقه‌ای اسرائیل و سیاست جهانی آمریکا آن نقطه‌ای است که منافع این دو کشور را از هم جدا می‌کند.
شکی نیست که اگر ایران دارای بمب ‌اتمی بشود، وضعیت منطقه نیز تغییر خواهد کرد. از سوی دیگر جنگ علیه ایران برای جلوگیری از تولید بمب اتمی در حال حاضر برای آمریکا غیرقابل تصور است و آمریکا حاضر نیست که جنگی را شروع کند که پایانش نامعلوم است. یکی از راههایی که در مقابل آمریکا می‌ماند مجهز کردن کشورهای عربی دوست به سلاح‌های اتمی است. یعنی بازگشت به سیاست ایجاد ترس برای استفاده نکردن از بمب اتمی (تز جنگ سرد). طبعاً این سیاست با مخالفت شدید اسرائیل مواجه خواهد شد. می‌توان گفت که امکان تحقق این سیاست بسیار کم است. راه حل دیگر، نسخه‌ی آخر زمانی است. اسرائیل حدود ۲۰۰ بمب اتمی دارد. یعنی با بخشی از آن ایران را نابود سازد و بخش دیگر را برای ترساندن دیگران نگه دارد. ولی این نسخه هم بسیار نامحتمل است. راه حل سوم که امروز نیز عملی شده است، تحریم‌های شدید اقتصادی علیه ایران است....»

ارزیابی
به اعتقاد من، ما ایرانیان از یک بیماری مزمن به نام «جّو گرفتگی» [به اصطلاح «دهن بین» هستیم!] در رنج هستیم. به قول بچه‌های کوچه، «آدم را سگ بگیره ولی جّو نگیره!» ظاهراً هیچ کس میل ندارد که ارزیابی خود را بر اطلاعات واقعی استوار سازد. مثلاً تا رسانه‌ای مانند بی بی سی شکر می‌خورد، همه جّوگیر می‌شوند، یا تا فلان وزیر یا رئیس جمهور حرفی می‌زند، بدون داده‌ها، اطلاعات و فاکت‌های قابل اتکا نظریه‌پردازی می‌شود. مثلاً هیچ کس از خود نمی‌پرسد که: خب فرض کنیم اسرائیل بخواهد به ایران حمله کند، راستی می‌تواند؟ یا به راستی تکلیف کشورهایی مانند چین و روسیه چه می‌شود؟ آیا این دو کشور چراغ سبز برای جنگ نشان داده‌اند؟ ظاهراً در میان خیلی راحت‌تر است یک قطار اسم زیر یک اعلامیه بیاوریم تا خود را در برابر چنین پرسش‌هایی قرار دهیم!

1- Gershon Shaked, Geschichte der modernen hebräischen Literatur – page 327

2- وضعیت آخر، اخبار روز، 4 شهریور 1389
www.akhbar-rooz.com