دیدگاه سوم
پیرامون توطئه ی جمهوری اسلامی برای ترور سفیر سعودی


ریبوار معروف زاده


• به میان آمدن موضوع توطئه جمهوری اسلامی ایران برای ترور سفیر سعودی در واشنگتن رویدادی است که از یک سو نمایانگر چگونگی روابط موجود میان آمریکا، عربستان و ایران است، از سوی دیگر خود این موضوع در جهت دهی به روابط میان این سه کشور تأثیرگذار میباشد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۰ آبان ۱٣۹۰ -  ۱۱ نوامبر ۲۰۱۱


به میان آمدن موضوع توطئه جمهوری اسلامی ایران برای ترور سفیر سعودی در واشنگتون تازه ترین رویداد است که از یک سو نمایانگر چگونگی روابط موجود میان آمریکا، عربستان و ایران است، از سوی دیگر خود این موضوع در جهت دهی به روابط میان این سه کشور تأثیرگذار میباشد.
دراین ارتباط سه دیدگاه موجود است. دیدگاه نخست مختص به کسانی است که سخنان مسئولین آمریکایی مبنی بر تلاش جمهوری اسلامی برای ترور سفیر عربستان را صحیح قلمداد میکنند.
این اشخاص تاریخ جمهوری اسلامی را که در آن میان ترور دهها شخصیت سیاسی _ فرهنگی و دیگر چهره های سرشناس ایرانی تبار به چشم میخورد، به عنوان اسناد مجرمیت رژیم ذکر میکنند. اکثر این اشخاص به منظور اثبات صحت تلاش ایران برای ترور سفیر عربستان به ضبط سلاح و مهمات نظامی صادراتی رژیم برای حماس، حزب الله و سوریه از سوی دولتهای ترکیه و نیجریه، اشاره دارند. در این بین دیدگاه دوم مختص به افرادی است که موضوع توطئه ی این ترور را دسیسه آمریکا می پندارند و از آمریکا به عنوان یک کشور فریبکار در عرصه بین المللی نام میبرند.
این افراد سخنان کذب سیاستمداران آمریکا را در زمان حمله به عراق، در مورد وجود سلاح کشتار جمعی در این کشور را نمونه ای بارز از فریبکاری آمریکا برمیشمارند.
دیدگاه سوم مختص به کسانی می باشد که بررسی این ترور را بر اساس قوانین بین المللی و تلاش برای دستیابی به اسناد تروریستی شیوه ای نادرست جهت تحلیل مسائل فی ما بین این سه کشور می پندارند. روشن است دلیل نادرست بر شمردن این شیوه به آن باز میگردد که تأثیر قانون بر روابط بین المللی سطحی است و هر دولتی بر اساس قدرت و مصلحت خویش سیاست میکند. بدین ترتیب مبناگرفتن قوانین بین المللی به منظور دستیابی به درکی وسیع و گسترده از شرایط کنونی و تعیین افق روابط میان آمریکا، عربستان تلاشی بی ثمر است.
دیدگاه سوم بر مبنای قدرت و منافع ملی می کوشد تا تصویری وسیع از روابط آمریکا، عربستان و جمهوری اسلامی ایران را ارائه دهد. در آغاز به براورد قدرت و مصالح این سه کشور در سطح داخلی، منطقه و جهان می پردازیم.
۱ـ عربستان: جهان این کشور را با دو چیز می شناسد: الف) نفت: عربستان بزرگترین صادر کننده نفت در سطح جهان است. این کشور روزانه بیش از ۶ میلیون بشکه نفت صادر میکند. در حقیقت نفت مهمترین عامل عضویت عربستان در گروه ۲۰G میباشد. اهمیت نفت عربستان تا حدی است که امنیت انرژی جهان را به امنیت تولید و صدور نفت این کشور گره زده است. همچنین عربستان توان این را دارد که در صورت متوقف شدن صادرات نفت ایران، به سهولت جای این کشور را در بازار جهانی پر کند.
بنابراین نفت سلاحی گرانبها بوده که کشورهای دیگر را به ایجاد دوستی با عربستان ترغیب و از نتایج عدوت و دشمنی ورزیدن، آگاه میسازد.
ب: مکه و مدینه: هر ساله چند میلیون مسلمان برای انجام مناسک حج به عربستان رهسپار شده و از این راه مبلغ هنگفتی به خزانه سلطنتی این کشور سرازیر میشود.
وجود شهرهای مکه و مدینه در این کشور جایگاه خاصی را در جهان عرب و اسلام به عربستان بخشیده است. در حقیقت کعبه "خانه خدا" در منازعه نمایندگی کردن اسلام حقیقی جایگاه ممتازی را در سطح منطقه به عربستان مبذول کرده است.
براین اساس نفت و مکه دو منبع قدرت عربستان به شمار می آیند که چنان گمان می رود افق اتمام این منابع ناپیدا باشد.
آیا وجود نفت و مکه امنیت قدرت و جایگاه جهانی عربستان را تضمین میکند؟ سلطان نشین عربستان فاقد احزاب سیاسی، مجلس، انتخابات و در نهایت به دور از دمکراسی و رعایت حقوق بشر می باشد.
این کشور در سال ۲۰۰٣ با تصویب قانونی به زنان اجازه داده که دارای کارت شناسایی خود باشند لیکن به دلیل اینکه از دیدگاه مردان مذهبی عربستان سرپرستی زن به شوهر یا پدر تعلق دارد، بیشتر زنان از قرار گرفتن در مقابل پدر یا شوهرشان ابا داشته، از برخورداری از شخصیت فردی (کارت شناسایی) پرهیز نموده اند. همچنین دختران و پسران عربستانی در کلیه سطوح تحصیلی از همدیگر مجزایند. میتوان گفت مشارکت روزانه زنان عربستان در حد ناچیزی بوده و با آنان را همچون انسانهای مختص شب رفتار مینمایند.
به راستی که عربستان از دیدگاه دمکراسی و حقوق بشر جغرافیایی سیاسی و اجتماعی نامتغیر جهان به شمار میرود. بدیهی است که این امر با همکاری و استعانت سیاستهای دوگانه غرب در قبال دمکراسی و حقوق بشر میسر گشته است. رسانه های جهانی که در دست سرمایهداران قرار دارند به دلیل مصالح و منافع اقتصادی و نفت از پرداختن به حقیقت نبود دمکراسی و پایمال نمودن حقوق بشر در عربستان شانه خالی کرده اند، لیکن اینک تهدید بزرگی به سوی عربستان در راه است.
تحولات جهان عرب در جهتی حرکت می کنند که به حق مالکیت خصوصی غرب بر دمکراسی و حقوق بشر پایان بدهند. در نتیجه ی این تحولات فرهنگ تظاهرات، اعتراض، کسب هویت فردی و گروهی شکوفا شده است. توسعه این فرهنگ مهمترین تهدید برای امنیت منابع قدرت عربستان میباشد.
روشن است منازعهای که بین حکومت پادشاهی سعودی و جمهوری اسلامی بر سر اسلام راستین در قالب تشیع و سنی صورت میگیرد اهدافی جز عوام فریبی و منحرف ساختن مردمانشان دنبال نمیکنند.
همچنین عربستان تهدید تحولات مصر، تونس و لیبی را کمتر از تحولاتی که در سوریه، یمن و بحرین در حال نتیجه بخشی است قلمداد نمیکند.

۲ـ جمهوری اسلامی ایران: هرچند که ایران تا حدی توانسته با قرابت و نزدیک شدن به چین و روسیه بر امنیت جایگاه خود بیافزاید لیکن این نوع سیاست نقش اصلی در تعیین توان رژیم ندارد.
قدرت عمده ایران به استفاده از سلاح و انجام ترور در پراکتیک سیاست بستگی دارد.
این کشور با ایجاد روابطی چندجانبه با سوریه، حماس و حزب الله لبنان در سطوح عراق، افعانستان و به طور کلی در سطح خاورمیانه سیاست ترور و جنگ افروزی را عملی میکند.
روشن است کارنامه حکومت جمهوری اسلامی در عرصه سیاست و اقتصاد و... تجربه ای شکست خورده بوده بنابراین به جز توسعه سیاست ترور و جنگ افروزی چیز دیگری برای صادرنمودن به منطقه ندارد. هم اکنون این نوع مدل سیاست کردن جمهوری اسلامی در سطح منطقه به شدت تحت فشار قرار گرفته است. اوج این تقابل در سوریه مشاهده میشود که در یک طرف مردم و در طرف دیگر توپ و تانک و گلوله حضور دارند. همچنین جمهوری اسلامی در سطح داخلی پس از اعتراضاتی که در سال ۲۰۰۹، به سبب انجام تقلب در نتایج انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد و در جریان ان مردم به شیوهای وحشیانه سرکوب شدند، در موقعیتی بسیار متزلزل قرار دارد.
وجود اعتراضات گسترده در سطح داخلی و عدم انجام اصلاحات از سوی حکومت، عرصه را بر نظامیان باز کرده که در مقابل سرکوب معترضان، روز به روز نفوذ بیشتری در حکومت پیدا کرده و جمهوری اسلامی را به سوی یک دیکتاتوری نظامی تمام عیار سوق دهند. بر این اساس سلاح و راهکار نظامی در نظام جمهوری اسلامی یک جایگاه ویژه دارد. البته این معنای ان نیست که قدرت نظامی ایران زیاد باشد بلکه به این معناست که میزان بکارگیری سلاح و ترور چشمگیر است.

٣ـ آمریکا: این کشور هنوز هم از نظر سیاسی، اقتصادی و فناوری قدرتمندترین کشور جهان است ولی هم اکنون امریکا رهبر بلامنازع جهان نیست. روشن است که نقش آمریکا در رویدادهای جهان نقشی اساسی است لیکن این نقش، نقشی تمام کننده نیست. در حقیقت اینده جهان اینده ای مبهم و در عین حال گشوده بر تمامی کشورهاست، خود امریکا نیز در میان دایره تأثیرات و پیامدهای گلوبالیزم واقع شده است. فرایند گلوبالیزم به حاکمیت روایت های بزرگ، اعتقاد به نقش تمام کننده یک کشور، پایان بخشیده است.
بدین ترتیب در خارج از حیطه قدرت آمریکا و حتی بر علیه مصالح این کشور نیز میتواند اعمالی رخ بدهد. جدا از این سیاستهای آمریکا در اشاعه ی ذهنیت عدم اعتماد به مدیریت جهانی این کشور نیز تأثیر به سزایی داشته است. مهمترین سیاستهای ناموفق آمریکا عبارتند از: ۱ـ حمله ی نظامی به افغانستان در سال ۲۰۰۱: براندازی حکومت طالبان و در نتیجه ان هم اکنون ناپایداری وضعیت امنیتی، اقتصادی و سیاسی این کشور.
از همه مهمتر مردم افغانستان هم اکنون آمریکایی ها را دوست و رهاییبخش خود نمیدانند.
۲ـ حمله به عراق در سال ۲۰۰٣: فروپاشی حکومت صدام حسین به بهانه وجود سلاح کشتار جمعی و در نهایت وضعیت کنونی عراق به نوعی است که انفجارها و عملیات انتحاری روزانه در نزد مردم شهرهای بغداد، موصل و کرکوک و...امری عادی تلقی میگردد. همچنین اعلام خروج نیروهای آمریکایی از شهرهای عراق در شرایطی انجام میشود که تصویر این کشور در جهان نه حاوی دمکراسی و نه امنیت است لیکن پر است از انفجار، ترس و یاس
٣ـ آمریکا مدام کوشیده است که مصالح ملی خود را از راه استقرار و تثبیت دمکراسی تضمین نماید لیکن رویداد ۱۱ سپتامبر نشان داد که تروریسم تنها گریبان خاورمیانه را نخواهد گرفت بلکه حتی برای آمریکا و جهان نیز تهدیدی جدی به شمار میرود. در حالی که خاورمیانه اساسی ترین پایگاه تامین منابع مادی و انسانی گروه های تروریستی بوده، سیاست های دوگانه آمریکا در مورد دمکراسی و حقوق بشر در خاورمیانه در خدمت بقا و ماندگاری این گروه ها میباشد. اینک پس از برآورد قدرت و منافع کشورهای آمریکا، عربستان و جمهوری اسلامی در مورد آینده روابط این کشورها سه نتیجه را محتمل میدانیم.
۱ـ آمریکا از نظر نظامی ضعیف است البته این ناتوانی به این معنا نیست که این کشور فاقد سلاح و جنگ افزار و جنگنده باشد بلکه به معنای مهیانبودن و عدم آمادگی بستر داخلی، منطقه ای و جهانی به منظور قبول راهکار نظامی آمریکا میباشد. این احتمال که آمریکا از طریق جنگ به مقابله با ایران و یا هر کشور دیگری بپردازد بسیار دشوار است ولی در مرحله اول میکوشد مقدمات تحریم بانک مرکزی ایران را فراهم کند. بانک مرکزی دارای دو وظیفه عمده است.
الف: معاملات فروش نفت از راه بانک مرکزی انجام میگیرد و درآمدهای حاصل از فروش به این بانک واریز میشود. ب: بانک مرکزی وظیفه ذخیره ارزی را نیز بر عهده دارد.
بر این اساس تحریم بانک مرکزی در حقیقت منجر به تحریم غیرمستقیم نفت و گاز صادراتی ایران می شود. همچنین تحریم بانک مرکزی منابع ذخیره ارزی کشور را مختل و سبب تضعیف توانایی دولت در به انجام رساندن پروژه های کلان کشور می شود. در نتیجه تحریم بانک مرکزی ایران فشار اقتصادی کمرشکنی بر این کشور وارد می کند.
۲_ آمریکا و عربستان می کوشند با همکاری دوجانبه از دو طریق فشار بیشتری بر جمهوری اسلامی وارد نمایند.
الف_ عربستان با تولید و صادر کردن بیشتر نفت و کاهش بهای ان می تواند ایران را با زیان عظیم اقتصادی روبرو کند. همچنین عربستان تلاش می کند با اخراج سوریه از اتحادیه عرب بر تهدیدات علیه محدوده و حیطه ی نفوذ ایران بیافزاید. پیداست که به غیر از این راهکارها عربستان از طریق نفت قادر خواهد بود چین و روسیه را از ایران دور نماید.
ب_ آمریکا با ارسال پرونده سوریه به شورای امنیت و نهایتا با لیبی کردن سوریه خواهد کوشید جغرافیای نفوذ ایران را محدود کند.
٣_ آمریکا می کوشد مردم ایران را برای استقبال از همکاری ناتو آماده نماید.
در این ارتباط آمریکا با جدیت تمام برای تقویت ملیتهای تحت ستم ایران ازجمله کردها و اعراب، بلوچ ها، ترک ها و ترکمن ها تلاش می کنند برای اینکه این ملیتها از آمادگی بیشتری جهت استقبال از ناتو برخوردارند.
آشکار است که ملت حاکم با حضور یافتن ناتو در ایران مخالفت می ورزد لیکن نه بدلیل انکه دموکراسی از طریق اسلحه ممکن نمی شود، بلکه به این خاطر که با آمدن نیروهای خارجی (به معنای خارج از کنترل ملت مسلط) به ایران هژمونی آنان پایان می پذیرد. علت این موضوع به تاریخ معاصر ایران باز میگردد که در ان ملت حاکم با بکارگیری زور و اسلحه مردم کرد و عرب، ترک، بلوچ و ترکمن را به‌اقناع واداشته است. در این خصوص لازم است ملیت های تحت ستم با همه ی قوا با ناتو همکاری نمایند تا اینکه فرصت رهایی همزمان از حاکمیت جمهوری اسلامی و برچیدن حاکمیت و هژمونی تک ملیتی را مغتنم بدارند.