از : فائقه آتشین
عنوان : کوچهیِ ما تنگ نیست
به نیلوفرِ پاشایی، از عمویِ خستهاش
در دلِ مه
لنگان
زارعی شکسته میگذرد
پا در پایِ سگی
گامی گاه در پس و
گاه گامی در پیش.
وضوح و مِه
در مرزِ ویرانی
در جدالاند،
با تو در این لکّهیِ قانعِ آفتاب اما
مرا
پروایِ زمان نیست.
خسته
با کولباری از یاد اما،
بیگوشهیِ بامی بر سر
دیگربار.
اما اکنون بر چارراهِ زمان ایستادهایم
و آنجا که بادها را اندیشهیِ فریبی در سر نیست
به راهی که هر خروسِ بادنمات اشارتمیدهد
باورکن!
کوچهیِ ما تنگ نیست
شادمانه باش!
و شاهراهِ ما
از منظرِ تمامییِ آزادیها میگذرد!
استاد شاملو
۴۱۴۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ آبان ۱٣۹۰
|