خشونت و هنجارهای ملی
محمدحسین یحیایی
•
جامعه چند فرهنگی ایران با ساختار کنونی آن ظرفیت رشد و توسعه خشونت را دارد. پروسه انقلاب، سالهای جنگ و خشونت های سیاسی در لایه های اجتماعی تأثیرات فراوانی گذاشته است. سرکوب، توهین، تحقیر، تقسیم جامعه به خودی و غیره، ایجاد خطوط قرمز، قدرت طلبی و اقتدارگرایی فردی و گروهی، هویت سازی در راستای برتری طلبی ملی و قومی و ترجیح یک فرهنگ و زبان بجای فرهنگ و زبانهای دیگر موجود در جامعه، همگی منشاء خشونت اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱٨ تير ۱٣٨۵ -
۹ ژوئيه ۲۰۰۶
مفهوم خشونت را می توان در حوزه های گسترده علوم اجتماعی مورد مطالعه قرار داد. تهدید، ارعاب، ایجاد ترس و وحشت و صدمات روحی و جسمی ابزار خشونت اند که اغلب برای صدمات جسمی و روحی بکار می روند. ما در اینجا به خشونت سازمان یافته ای خواهیم پرداخت که برای اعمال خشونت، خود را محق می داند و در توجیه آن سلامت جامعه را مطرح می سازد.
پژوهشگران علوم اجتماعی و سیاسی بویژه متفکران علوم سیاسی بر این باورند که خشونت سازمان یافته وسیله ای برای حفظ و تثبیت قدرت بکار می رود تا شرایط مطلوب برای حاکمیت فراهم شود. خشونت و توسل به آن پایان دوران گفتگو است. کارل پوپر می گوید ًزمانی می توان از خشونت دوری کرد که درعرصه اجتماعی به نگرش عقلی پایبند باشیم، زیرا هر نگرش دیگری غیر از بکارگیری عقل به خشونت منتهی میشودً. گاندی رهبر بزرگ هند و دنیای شرق که مخالف هرگونه خشونت گرایی بود می گفت: «جوامع انسانی با هرگونه تفاوت های نژادی و مذهبی دوست داشتنی و برای من یکسان اند، هیچگونه امتیازی بین آنها قابل تصور نیست. از این رو باید از خشونت پرهیز کرد.»ً گاندی با کاربرد عدم خشونت و باور به آن توانست هم کشور خود را آزاد سازد و هم میهن دوستی و انسان دوستی را در جامعه چند فرهنگی هند گسترش دهد. گفتمان خشونت بسیار گسترده و از زوایای گوناگون قابل بررسی است. از این رو به گفتمان خشونت سیاسی، آنهم در محدوده مسائل ملی به اختصار خواهیم پرداخت. تاریخ جهان بویژه جنبشهای اجتماعی همواره با خشونت همراه بوده اند. تاریخ سرزمین پهناور ما نیز از زمانهای قدیم تا به امروز شاهد خشونتهای سیاسی و اجتماعی بوده است. بکارگیری خشونت در این مدت چون ابزاری برای سرکوب و ارعاب مردم بکار رفته تا حکمرانان وقت بتوانند حاکمیت خود را تحکیم بخشند و جلو هر گونه عدالت خواهی و برابر طلبی را مسدود سازند .
کارشناسان علوم اجتماعی و روان شناسی اغلب بر این باورند که قدرت با خشونت رابطه تنگاتنگی دارند. توماس هابز می گوید: «انسان همواره در پی تصاحب قدرت بیشتر و افزونتر است تا بتواند با بکارگیری آن دیگران را تحت نفوذ خود در آورد». ماکس وبر، جوامع بشری را در نزاع و کشمکش دائم می بیند، زیرا سه عامل قدرت، ثروت، در نتیجه اعتبار اجتماعی همواره عوامل نزاع اند. حکومت ها با ابزار خود در تقسیم ثروت و کنترل آن سهیم اند. از این رو عوامل خشونت را در دست دارند، که هر وقت بخواهند و اراده کنند آنرا بکار می برند. حال اگر نهادهای کنترل در رابطه با عملکرد دولت ضعیف باشد، میزان خشونت دولت نیز گسترده تر خواهد بود. زیرا قدرت خود عامل فساد است. لرد آکتون متفکر انگلیسی می گوید: «قدرت فاسد است، قدرت مطلق مطلقا فاسد است.» از این رو قدرت د ر دست هر شخص، گروه و یا دولتی متمرکز شود، اگر خارج از کنترل قرار گیرد می تواند یکی از عوامل موثر در ایجاد خشونت باشد. در این راستا روسو می گوید «قدرت را تنها می توان با قدرت مهار کرد». بنابرین فزونی گرفتن قدرت دولت از مردم می تواند به فساد و تحمیل خشونت بیآنجامد. حال اگر دولتی مشروعیت داشته باشد و دمکراتیک عمل کند از اعمال خشونت پرهیز کرده حدالمقدور از کار برد آن در شرایط معمول که توان گفتگو موجود باشد دوری می کند. دولت همه ابزار خشونت و انحصار آن را در دست دارد. آمریت، تکنیک، ابزار، نیروی انسانی، و قدرت اعمال قهر که در هر لحظه بخواهد، می تواند از آن استفاده کند. زیرا مجری قانون است و می تواند برای سلامت جامعه به خشونت متوسل شود. البته تفسیر سلامت جامعه و حفظ نظم نیز در انحصار دولت و نیروهای وابسته به آن قرار دارد. در اینجا نقش قانون اساسی که تجلی اراده مردم است رابطه دولت و ملت را تعیین و تبیین می کند. بهر رو در خیلی از مواقع حکومت ها که خود انحصار به کار برد قدرت را در دست دارند آغازگر خشونت اند .
ساختار دولت، شرایط اقتصادی، رشد فرهنگی و هنجار های اجتماعی در جامعه بویژه در جوامع چند فرهنگی با خشونت و گسترش آن در جامعه رابطه نزدیک دارند. از این رو قرارداد اجتماعی جان لاک در همه جوامع یکسان عمل نمیکند. قراردادی که انسانها بخشی از حقوق مدنی و اجتماعی خود را در اختیار دولت قرار می دهد تا امنیت اجتماعی برقرار شود. برخی از دولت ها با توجه به ساختار اجتماعی از این قرارداد به نفع خود استفاده می کنند و خود را تام اختیآر مردم می دانند. جان لاک به ذات بشر و قانون طبیعی حاکم بر انسان که عقلگرا است باور دارد. از این رو انسان برای حفظ جان و مال خود به دیگران آسیب نمی رساند، زیرا همه انسان ها یکسان آفریده شده، دارای حق و حقوق یکسان هستند. حق زندگی طبیعی ترین حق انسان است که برای حفظ آن از هیچ تلاشی فروگزار نیست. جان لاک به رفتار و عملکرد انسان فوق العاده خوشبین است. زیرا طبیعت انسان را هدایتگر می داند. به باور لاک انسان در ذات خود عدالت خواه است. هرگاه این عدالت مورد تعرض قرار گیرد و بی عدالتی جایگزین نظم عادلانه شود خشونت فردی و اجتماعی آغاز می شود. زیرا انسان نمی تواند شاهد از دست دادن امتیازهایی باشد که در طول زمان با تحمل هزاران رنج و درد به دست آورده است. حقوق سیاسی و اجتماعی از آن جمله اند که انسان حاضر نیست از آنها چشم پوشی کند .
در این میان ناهنجاریهای ملی و اجتماعی، گسترش فقر و فحشاء در جامعه، تحمیل بیکاری و اعتیاد، توزیع ناعادلانه ثروت و امکانات دیگر کشور، بر اساس خویشاوندی، تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی، مکتبی و غیر مکتبی، ایجاد مراکز اقتصادی و قطبهای تجاری در مناطقی که هدف سیاسی را بدنبال داشته باشد خود نوعی از خشونت سیاسی است که آرامش جامعه را بهم میزند. باورمندی به نابرابری شهروندان در مقابل قانون، همراه با امتیازات فراوان و قدرت نامحدود از یک طرف و محرومیت برخی دیگر از حقوق سیاسی و اجتماعی از طرف دیگر دامنه خشونت سیاسی را گسترش می دهد .
تاریخ کشور ما شاهد این گونه بی عدالتی ها در همه دوران خود بوده است. به گذشته های خیلی دور نمی پردازیم. با آغاز دوره رضا شاه، شکل نوینی از دیکتاتوری بر جامعه حاکم شد. خشونت سیاسی بویژه در مناطق ترک نشین کشور گسترش یافت. سیاست یکسان سازی در راستای ملت سازی با فرهنگ و زبان واحد با سرکوب شدید جنبش های منطقه ای پیش رفت. بوروکراسی گسترده در سراسر کشور همراه با آرتش و ژاندارمری وابسته به دربار به بهانه ی ایجاد نظم و امنیت به هرگونه خشونتی دست یازید. روشنفکران آذربایجان را به مناطق دیگر کشور تبعید کرد. این روش به مهاجرت وسیع مردم از مناطق ترک نشین انجامید. با ایجاد رعب و وحشت و ناامنی فرار سرمایه ها نیز فزونی گرفت. این روند به اقتصاد و فرهنگ آذربایجان ضربات مهلکی وارد ساخت. تلاش های رضا شاه با برداشت های فاشیستی و شبه فاشیستی نه تنها به یکسان سازی ملی با زبان واحد منتهی نشد بلکه به گسست بیشتر انجامید .
با استعفای رضاشاه به نفع پسرش که در پی ورود نیروهای متفق به کشور بود، شرایط جدیدی در کشور حاکم شد، خشونت سیاسی سازمان یافته تا اندازه ای کاهش یافت. زندانیان سیاسی که سالهای طولانی در زندان بودند، آزاد شدند، در این میان شخصیت برجسته ی آذربایجان، سید جعفر پیشه وری نیز بعد از تحمل ۱۰ سال زندان به آغوش ملت بازگشت. از این رو فصل نوینی در سیاست کشور آغاز شد. مردم آذربایجان بار دیگر خواسته های خود را مطرح کردند. در این راستا اجرای قانون مشهور ایالتی و ولایتی را همراه با تعداد نماینده در مجلس شورای ملی را بر اساس جمعیت خواستار شدند. حکومت مرکزی توانایی اعمال خشونت را در این مرحله نداشت. از این رو به وقت کشی و گفتگو روی آورد تا زمینه سرکوب و خشونت را فراهم آورد .
تشکیل حکومت فرقه در آذربایجان و فعالیت های عمرانی، فرهنگی، هنری، اقتصادی و اجتماعی آن در یک پروسه کوتاه مدت بحدی گسترده بود که روزنامه های وابسته به تهران نیز نتوانستند از آن چشم پوشی کنند. مردم با عشق و علاقه به یادگیری زبان مادری خود که سالها از آن محروم بودند پرداختند. شناخت هویت ملی با غرور بالندگی ادامه یافت. هویت آذربایجانی حتی با شناسنامه ایرانی نیز غرورآفرین بود. زیرا زبان آذربایجانی مورد تحقیر و سرزنش قرار نمی گرفت. انکار و نفی زبان و هویت ملی که سالها با خشونت سیاسی اعمال شده و به آسیب زایی اجتماعی و همبستگی ملی انجامیده بود دیگر به پایان رسیده بود .
نهضت ملی مردم آذربایجان از طرف توده های مردم حمایت می شد از این رو با دسیسه و فتنه گری های داخلی و خارجی روبرو شد و بطرز وحشیانه ای مورد تهاجم قرار گرفت. آرتش شاهنشاهی با همکاری عوامل محلی خود کشتار بیرحمانه را آغاز کردند. کشتار، ظلم و تجاوز به حریم مردم نه تنها در شهرها بلکه در روستاهای آذربایجان نیز به شکل گسترده ادامه یافت. ارتشبد حسین فردوست در خاطرات خود «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» می نویسد... وارد فرودگاه تبریز شدیم، ساختمان آن هنوز می سوخت، با کامیون به شهر رفتیم... در کنار خیابان ها جسد اعدام شده ها زیاد دیده می شد و حدود ۲۰۰۰ الی ٣۰۰۰ نفر را اعدام کرده بودند... در سالهای بعد، این کشتار وحشیانه را با نام جعلی روز نجات آذربایجان جشن گرفتند. خشونت سازمان یافته ی نظام شاهنشاهی در آذربایجان به حدی گسترده بود که ًویلیام داگلاسً قاضی آمریکایی که خود شاهد آن خشونت بود می نویسد ًوقتی آرتش ایران به آذربایجان بازگشت، وحشت برپا کرد. سربازان قتل و غارت و تاراج به راه انداختند، آنها هر آنچه بدستشان می رسید و هرچه می خواستند تصاحب میکردند...ً این شقاوت و بی رحمی هنوز از ذهن آذربایجانی ها پاک نشده است. اینگونه رفتارها در کردستان نیز به اجرا در آمد. سران فرقه کومله به دار آویخته شدند. تعداد کثیری از مردم کردستان از ترس خانه و کاشانه را رها کرده یا به آنسوی مرز و یا در کوهستان های سرد منطقه آواره شدند .
خشونت هم چنان ادامه یافت، گروه های روشنفکری، افراد سرمایه دار، و فرزانگان آذربایجان، مجبور به ترک زادگاه خود شدند. آذربایجان از درون تهی شد. و این خود لطمات جبران ناپذیری به اقتصاد، فرهنگ و رشد اجتماعی آذربایجان وارد کرد. با آغاز رشد اقتصادی در دهه چهل گروه های کارگری آذربایجان به مناطق دیگر ایران سرازیر شدند. در حاشیه شهرها بویژه تهران محلات خود را بنام های گوناگون ترک آباد، نازی آباد، یاخچی آباد و آبادهای دیگر ساختند. این زحمتکشان در فقر و تنگدستی به زندگی خود ادامه دادند. در این میان تحقیر به شکل های گوناگون ادامه یافت .
منشاء خشونت ناباوری به برابری انسان ها، گروه ها و ملت ها است، برخی خود، گروه خود، ملت و ایدئولوژی خود را برتر از دیگران می دانند. به برتری خود باور دارند. از این رو برای رسیدن به این برتری و یا حفظ آن به خشونت دست می زنند. انقلابات دنیا همراه با خشونت بوده است. ژاکوبن ها در فرانسه، بلشویکها در روسیه که هر دو طرفدار برادری، برابری و صلح بودند، برای برپایی نظامی که به آن باور داشتند به خشونت روی آوردند و آن را ضرورت تاریخی خواندند .
انقلاب سال ۱٣۵۷ ایران نیز که با مسالمت آغاز شده بود در پی پیروزی به خشونت گرایید. از همان روزهای آغازین ترورهای کور، اعدام های خودسر، انتقام جویی و کینه ورزی های شخصی و گروهی جامعه را به شدت به طرف خشونت سوق داد. اعدام های فردی، گروهی در مناطق مختلف کشور از جمله در ترکمن صحرا، کردستان و آذربایجان ادامه یافت. شخصیت های سیاسی و مذهبی آذربایجان نیز از این خشونت در امان نماندند. سرکوب شدید، اعذام های دستجمعی در ملأ عام و گزارش آن از طریق وسایل ارتباط جمعی بویژه رادیو و تلویزیون دامنه خشونت را در جامعه گسترش داد تا جاییکه برخی از شخصیت های انقلابی، مذهبی و سیاسی به مخالفت با آن پرداختند و از گسترش خشونت در جامعه اظهار نگرانی کردند. جامعه باز که در نتیجه انقلاب بوجود آمده بود با از دست دادن مهره های اصلی خود به سوی بسته شدن پیش رفت. در این مرحله خشونت سازمان یافته به حدی گسترش یافت که برخی مجبور به جلای وطن شده، برخی گوشه عزلت و برخی دیگر با ادبیات، عرفان و سکوت به گذران زندگی مشغول شدند .
برخی از شخصیت های مذهبی با برداشت های خود از اسلام چهره ی خشنی ارائه دادند تا بتوانند مخالفت با حکومت اسلامی را که از دل انقلاب بیرون آمده بود درهم شکنند. آیت اله محمدی گیلانی در دفاع از احکام دادگاهای انقلاب اسلامی که در روزنامه کیهان ۲٨ شهریور ماه ۱٣۶۰ منتشر شد می گوید «محارب بعد از دستگیری توبه اش پذیرفته نمی شود و کیفرش همان است که قرآن بیان می کند. کشتن به شدید ترین وجه، حلق آویز کردن به فضاحت بارترین حالت ممکن و دست راست و پای آن ها باید بریده شود.. تعزیز باید پوست را بدرد و از گوشت عبور کند و استخوان را درهم بشکند.» اینگونه بیانات و در برخی موارد اجرای آنها خشونت را بیش از پیش گسترش داد .
دوران جنگ که با تجاوز عراق به ایران آغاز شد خیلی از مسائل داخلی را تحت الشعاع خود قرار داد. نوعی اتحاد در مقابل تجاوز شکل گرفت، خشونت تا اندازه ایی فروکش کرد. با پایان جنگ که همراه بود با کشتار وسیع زندانیان سیاسی در شهریور ۱٣۶۷ مرحله دیگری از خشونت آغاز شد. در این مرحله خشونت از زمینه و بستر سیاسی به بستر اقتصادی و اجتماعی نیز کشیده شد. با دوران سازندگی، قطب بندی های سیاسی و اقتصادی جدیدی پدید آمد. فاصله طبقاتی به شدت افزایش یافت. انبوه درآمدهای نفتی و دیگر امکانات اقتصادی در مراکزی متمرکز شد که سیاستمداران ارگان های پر نفوذ خواهان آن بودند تا پایگاه خود را تقویت کنند. این خشونت اقتصادی و سیاسی فراگیرتر از خشونت های پیشین بود زیرا توده های مردم از آن رنج می بردند. بیکاری، فقر، فحشاء ، اعتیاد و دیگر ناهنجاری های اجتماعی در مناطق پیرامونی بویژه آدربایجان، کردستان و بلوچستان گسترده تر از سایر مناطق بود. در این میان خشونت چهره ی دیگری از خود نشان داد. سازمان دهی جدیدی به خود گرفت، به شکار نویسندگان، روشنفکران و فعالین دگراندیش پرداخت. گروه هایی که بعد ها نام خودسر گرفتند با بهره گیری از امکانات اطلاعاتی دامنه خشونت و جنایات خود را به خارج از مرزها گسترش دادند. برخی از شخصیت های برجسته سیاسی متعلق به گروه های قومی و ملی ایران از جمله دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی به همراه دوستانشان بقتل رسیدند. در این راستا برخی از هنرمندان و دگراندیشان نیز به همین سرنوشت دچار شدند .
در نیمه دوم دهه هفتاد خورشیدی واکنش شدید مردم به این خشونت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به تغییر دولت انجامید. گروهی که خود را اصلاح طلب می نامیدند، دولت و مجلس را در دست گرفتند. فضای باز سیاسی در جامعه مطرح شد و تا اندازه ایی هم گفتگو جای خشونت را گرفت. جامعه مدنی، حاکمیت قانون در سیاست داخلی و گفتگوی تمدن ها در سیاست خارجی از چالش های درونی و بیرونی کاست. این روند هر چند به آموزش سیاسی و مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی کشور یاری رساند، تا جاییکه مردم خواهان اجرای دقیق قانون اساسی و رعایت حقوق خود از طرف ارگانهای مختلف حکومتی شدند ولی نتوانست بی عدالتی، ناهنجاری و بحران های وسیع اجتماعی را کاهش دهد. از این رو در چند سال اخیر بحرانهای قومی و ملی نیز به بحرانهای دیگر موجود افزوده شده است، که ریشه در بی عدالتی های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دارد .
در چند سال گدشته جنبش حق طلبانه مردم، اقوام و ملل ساکن در گستره ایران افزایش یافته، مردم خوزستان، بلوچستان، کردستان و آدربایجان خواهان اجرای عدالت و پایان تحقیر و توهین شده اند. در این مناطق جنبشهایی به بهانه های گوناگون صورت گرفته است. برخی به بهانه جلوگیری از خشونت نیروهای انتظامی و امنیتی، برخی دیگر به بهانه توهین و تحقیر که با گسترش آن به خواسته های دیگر از جمله اجرای اصل ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی رسیده است. در این مدت ارگان های رسمی از جمله صدا و سیما که با نظارت سه ارگان اداره می شود. در تهیه برنامه های خود تفرقه افکنی را ادامه داده، با پخش پرسشنامه در میان مردم زیر عنوان «فاصله اجتماعی» گستاخی به مردم ترک زبان تهران را همچنان پیش برده است. آخرین تلاش در این راستا را روزنامه ایران ارگان خبرگزاری جمهوری اسلامی انجام داده است تا سیاست خشونت در گسترش دهد.
کوتاه سخن اینکه، جامعه چند فرهنگی ایران با ساختار کنونی آن ظرفیت رشد و توسعه خشونت را دارد. پروسه انقلاب، سالهای جنگ و خشونت های سیاسی در لایه های اجتماعی تأثیرات فراوانی گذاشته است. سرکوب، توهین، تحقیر، تقسیم جامعه به خودی و غیره، ایجاد خطوط قرمز، قدرت طلبی و اقتدارگرایی فردی و گروهی، هویت سازی در راستای برتری طلبی ملی و قومی و ترجیح یک فرهنگ و زبان بجای فرهنگ و زبانهای دیگر موجود در جامعه، همگی منشاء خشونت اند.
در این میان بی عدالتی در توزیع کار، ثروت، حقوق سیاسی و اجتماعی بویژه ناکامی جوانان در تهیه کار و نان و دیگر مایحتاج زندگی به خشونت اجتماعی می انجامد. بنابرین برای جلوگیری از خشونت در جامعه چند فرهنگی ایران باید از زور گویی، تهدید و افترا پرهیز کرد. در شرایط امروز همه حوادث اجتماعی از سوی کارشناسان بی طرف با بهره گیری از همه ابزارهای موجود کارشناسی میشود. از این رو جامعه ایران نیازمند صلح و همکاری داخلی است. در مرحله نخست باید عدالت اجتماعی همراه با صلح پایدار در داخل کشور برقرار شود. آتاتورک شخصیت شناخته شده ترکیه هنگام برپایی جمهوری نوین ترکیه گفت «یوردا صلح، جهاندا صلح (صلح در درون، صلح در برون)». ما نیازمند صلح پایدار داخلی هستیم تا بتوانیم صلح با دیگران را برقرار کنیم.
ایران در شرایط امروز با چالش جهانی از جمله با قدرت های بزرگ اقتصادی و سیاسی جهان روبرو است. برای برون رفت از بحران نیازمند همکاری و اتحاد عمل همه مردم از ترک و فارس و کرد و بلوچ و عرب و دیگران است. این همکاری در صورتی عملی خواهد شد که از تک روی ها، خود بزرگ بینی ها و انکار سایرین بجد دوری شود راه گفتگو در کشور بین ملل و اقوام گوناگون باز است. بگفته هایدگر متفکر علوم اجتماعی از مکتب فرانکفورت ًزبان هم آستانه ورود از ذهنیت به عینیت و از عینیت به ذهنیت است که میتواند در عمل کرد هوشمندانه موثر باشد. از این رو کار برد زبان تهدید، واکنش تهدید آمیزتری در پی خواهد داشت. این نوشته را با جمله ایی از حجت الاسلام نجف زاده رئیس کل دادگستری استان آذربایجان شرقی به پایان می بریم. که چگونه با آسیب زدایی اجتماعی و ملی به وفاق، هم گرایی و جامعه مشارکتی می توان رسید. و اینگونه مصاحبه ها چقدر به این امور یاری می رساند! این مصاحبه در پی تظاهرات گسترده ترک های آذربایجان صورت گرفته است. ًتا به حال ٣٣۰ نفر دستگیر شدند و رد پای اسرائیل در این شورش پیدا شده است. بازداشت شدگان بهایی، توده ای و ۲ نفر هم وابسته به اسرائیل بوده اند .ً در این مصاحبه هم به جای شناسایی زمینه های بحران و بهره گیری از کارشناسان علوم اجتماعی در راستای حل بحران به مطالب دیگری اشاره شده است که ارتباطی با خواسته های مردم ندارد. به امید روزی که برادری، برابری، عدالت اجتماعی، رواداری و گفتگو جایگزین خشونت شود تا سرزمین پهناور ایران با همکاری همه واحد های ملی وقومی در همه زمینه ها رشد یابد .
سوئد، دکتر محمد حسین یحیایی
|