انقلاب علیه دیکتاتوری های غیروابسته - ۶ - محمدرضا شالگونی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۱ آذر ۱٣۹۰ -  ۲۲ نوامبر ۲۰۱۱


انقلاب علیه دیکتاتوری های غیر وابسته - ۶
سوریه و دیکتاتوری خاندان اسد

در سوریه نیز مانند لیبی مردم علیه یک دیکتاتوری غیر وابسته برخاسته اند و علیرغم تفاوت های بسیار با لیبی ، به نظر می رسد در اینجا نیز رویارویی مردم با رژیم می رود به جنگ داخلی تبدیل شود. حال نگاهی به پیش زمینه ها و شرایط شکل گیری انقلاب و چشم اندازهای آن در سوریه:
سوریه کشوری است با مساحت ۱۸۵۱۸۰ کیلو متر مربع ( یعنی حدود یک نهم مساحت ایران ) و ۵/۲۲ میلیون نفر جمعیت ؛ در ساحل شرقی مدیترانه و در همسایگی ترکیه در شمال ، عراق در شرق ، اردن و اسرائیل در جنوب ، و لبنان در غرب. جغرافیای حساس این کشور و نقش فعال آن در پاسداری از پان عربیسم در مقابل اسرائیل در شش دهه‍ی گذشته ، سوریه را به لحاظ استراتژیک به یکی از مهم ترین کشورهای خاورمیانه تبدیل کرده است. اقلیت های متعدد قومی و مذهبی سوریه ، ترکیب جمعیتی ویژه ای در این کشور به وجود آورده که در تعادل های سیاسی آن نقش مهمی دارد. نزدیک به ۹۰ در صد مردم سوریه عرب هستند و ۱٠ در صد بقیه کرد و ارمنی و ترکمن و چرکس و غیره. کردها با جمعیتی بیش از ۲ میلیون نفر ، بزرگ ترین اقلیت قومی سوریه محسوب می شوند. به لحاظ ترکیب مذهبی ، ۷۴ در صد جمعیت این کشور مسلمان سنی هستند ؛ ۱۳ در صد شاخه های مختلف شیعه ؛ حدود ۱٠ در صد شاخه های مختلف مسیحیت ؛ و نزدیک به ۳ در صد دروزی. حدود ۵۶ در صد جمعیت کشور شهر نشین اند و زمین های قابل کشت نزدیک به یک چهارم مساحت کشور را تشکیل می دهند ( نسبتی که یکی از بالاترین ها در میان کشورهای عربی و حتی خاورمیانه است ) و بنابراین سوریه در مقایسه با کشورهای دیگر منطقه ، از کشاورزی توانمندی برخوردار است. تولید ناخالص داخلی این کشور ( بر مبنای برابری قدرت خرید ) حدود ۱۰۶ میلیارد دلار است و تولید ناخالص سرانه ۴۸۰۰ دلار. سوریه دارای منابع قابل توجهی نفت و گاز هم هست که ذخایر نفت آن ۵/۲ میلیارد بشکه ارزیابی می شود ، با ۱۵۵ هزار بشکه صادرات روزانه و ذخایر گاز حدود ۲۴۰ میلیارد متر مکعب.
سوریه ( همراه با لبنان ، عراق ، اردن ، فلسطین ، عربستان و یمن ) تا سال ۱۹۱۸ ، یعنی پایان جنگ جهانی اول ، جزیی از سرزمین های امپراتوری عثمانی بود. اما با از هم پاشی آن امپراتوری ، طبق "موافقت نامه سایکس – پیکو" (Sykes - Picot) که در سال ۱۹۱۶ به طور سرّی میان انگلیس و فرانسه بسته شده بود ، به عنوان سر زمین تحت الحمایه ، زیر کنترل فرانسه قرار گرفت و در سال ۱۹۴۶ به استقلال سیاسی دست یافت. دوره ۲۸ ساله استعمار فرانسه از چند نظر بر ذهنیت توده ای مردم سوریه تأثیرات عمیقی گذاشت. اولاً جایگزینی فرمان روایی فرانسوی ها به جای عثمانی ها ، ارتباط روشنفکران این کشور را با فرهنگ اورپایی گسترده تر و آسان تر کرد و آنها را با افق های مدرنیته غربی ، آن هم در یکی از توفانی ترین دوره های تاریخ جهانی ، آشناتر ساخت. ثانیاً تسلط یک قدرت غربی بر کشور ، برانگیختگی مردم در مقابل سلطه خارجی را تیز تر نمود و سوریه ( و لبنان ) را به موتور خانه‍ی فکری ناسیونالیسم عربی و مخصوصاً پان عربیسم تبدیل کرد. تصادفی نیست که بسیاری از مشهورترین نظریه پردازان پان عربیسم محصول این منطقه و این دوره اند. مثلاً کافی است نام هایی مانند آنطون سعاده ( نظریه پرداز لبنانی "سوریه بزرگ" و بنیان گذار "حزب ملی اجتماعی سوریه" ) ، زکی أرسوزی ، میشل عفلق ، صلاح الدین بیطار و اکرم حورانی ( نخستین نظریه پردازان مفهوم "بعث" یا "رستاخیز عربی" ) را به یاد بیاوریم. ثالثاً اقلیت های قومی و مذهبی این کشور را به فعال ترین بخش های جمعیت سوریه در سیاست تبدیل کرد. زیرا اینها که معمولاً در دوران خلافت عثمانی سرکوب می شدند و مورد تبعیض قرار می گرفتند ، در دوره تسلط فرانسه به عنوان نیروی تعدیل کننده در مقابل نخبگان سنتی این منطقه ، حمایت می شدند و فرصتی برای تحرک پیدا می کردند.
سال های ۸ – ۱۹۴۱ برای مردم سرزمین های عربی شرق مدیترانه ( یا به اصطلاح "شامات" که سوریه ، لبنان ، اردن و فلسطین و اسرائیل امروزی را در بر می گیرد ) سال های سرنوشت سازی بود. زیرا در این دوره بود که دولت ویشی فرانسه در این منطقه شکست خورد ؛ دوره قیمومت فرانسه بر سوریه و لبنان در هم شکست ؛ سوریه و لبنان به استقلال دست یافتند ؛ دولت اسرائیل موجودیت پیدا کرد و نخستین دور جنگ های عرب ها با اسرائیل ( که به شکست دولت های عربی انجامید ) آغاز شد[۱]. در پایان این دوره بود که روشنفکران و جوانان سوریه درست هنگامی که به استقلال سیاسی دست یافته بودند ، تحقیر شدن عرب ها و بی معنا شدن استقلال کشورشان و ناتوانی آن را تجربه می کردند. در این شرایط بود که سوریه در کنار مصر ، به کانون ناسیونالیزم جریحه دار شده عرب ها در مقابله با اسرائیل تبدیل شد. و اگر پان عربیسم در مصر با قدرت گیری جمال عبد الناصر ، خود را به صورت ناصریسم نشان داد ، در سوریه به صورت بعثیسم نیرو گرفت.
سوریه فقط زادگاه حزب بعث نیست ، بلکه به عنوان یک کشور مستقل ، هم سال آن هم هست. و در بخش اعظم دوران موجودیت اش زیر کنترل این حزب قرار داشته است. شکل گیری پایه های فکری و محافل نخستین حزب بعث حتی به دوره پیش از استقلال سوریه تعلق دارد. این حزب در نخستین سال های موجودیت رسمی اش غالباً به صورت یک جنبش اعتراضی عمل می کرد و تنها در سال ۱۹۵۴ پس ا ز سرنگونی حکومت نظامی ادیب شیشکلی بود که به صورت یک حزب پارلمانی نیرومند ظاهر شد. حزب بعث با شعار "وحدت ، آزادی و سوسیالیسم" به صحنه سیاست سوریه وارد شد. در این شعار "وحدت" به معنای وحدت تمام عرب ها بود ؛ "آزادی" به معنای آزادی سرزمین های عربی از استعمار و سلطه قدرت های امپریالیستی ؛ و "سوسیالیسم" به معنای تعدیل ثروت و ملی کردن مواضع کلیدی اقتصاد. فراموش نباید کرد که حزب بعث مخالف پیکار طبقاتی بود و سوسیالیسم آن معطوف به ناسیونالیسم عربی بود و مخالف انترناسیونالیسم کارگری. حزب بعث برخلاف جریان های مختلف اسلامی ، وحدت عربی را در مقابل وحدت اسلامی قرار می داد و در عمل خواهان جدایی دین از دولت بود ، و البته بی آن که با اسلام مخالف باشد ، بیشتر آن را تجسم فرهنگ عربی در دوران شکوفایی تمدن اسلامی می نگریست: همچون یک فرهنگ تا یک مذهب. شعار دیگر حزب بعث ناظر بر پان عربیسم بود ؛ با تأکید بر اصالت و رسالت ملت عرب: "امه عربیه واحده ، ذات رساله خالده" ( ملت واحد عرب ، حامل رسالت جاودانه ). و معتقد بود عرب ها بدون فائق آمدن بر ضعف ها و بعضی سنت های عقب مانده شان نمی توانند به رسالت خود بپردازند. به همین دلیل شدیداً از قبیله گرایی ، فرقه گرایی های مذهبی و سرکوب زنان انتقاد می کرد و مدرنیزه کردن جوامع عربی را جزیی از وظایف اصلی خود می دانست. بعثی ها حزب کمونیست سوریه را رقیب اصلی خود می دانستند و برای مقابله با آن از هیچ اقدامی فروگذار نبودند.
در سال ۱۹۵۸ سوریه به طور ناگهانی و ضربتی وارد اتحاد با مصر شد و در نتیجه آن "جمهوری متحد عربی" به وجود آمد. علاوه بر اندیشه پان عربیسم ، رقابت شدید میان افسران ارتش سوریه و نیز میان بعضی جریان های سیاسی سوریه محرک اصلی این اتحاد بود. در واقع جریان های رقیب در میان افسران ارتش سوریه ، شخص جمال عبد الناصر را همچون داوری برای حل و فصل اختلافات شان می نگریستند و حزب بعث نیز با این اتحاد می خواست به نفوذ حزب کمونیست در سوریه پایان بدهد. اما بعد از ائتلاف ، خود حزب بعث نیز از طرف ناصر منحل اعلام شد ، چرا که از نظر او فقط یک حزب مشروعیت داشت و همه باید به آن می پیوستند. با این همه ، بعثی ها برای مدتی خوش بودند که بالاخره توانسته اند به حیات قانونی حزب کمونیست سوریه پایان بدهند! این اتحاد عملاً سوریه را به زائده مصر تبدیل کرد و در سال ۱۹۶۱ با شورش بورژوازی تجاری سوریه علیه ملی سازی های ناصر از هم پاشید. در اوائل سال ۱۹۶۳ افسران بعثی با دلگرمی از پیروزی کودتای بعثی های عراق علیه عبدالکریم قاسم ، در سوریه نیز با یک کودتا ، قدرت سیاسی را در دست گرفتند و به پاک سازی ناصری ها و مخالفان دیگرشان پرداختند. حافظ اسد یکی از طراحان این کودتا بود. سه سال بعد ، در سال ۱۹۶۶ ، او همراه با دیگر افسران علوی کنترل خودِ حزب بعث را هم در دست گرفتند و با کنار زدن بسیاری از افسران ارشد دروزی و سنی ، عملاً قدرت سیاسی را در انحصار خود در آوردند و به این ترتیب زمینه برای دیکتاتوری شخصی حافظ اسد فراهم گردید که در سال ۱۹۷٠ با یک کودتای نظامی دیگر ، آن را پایه ریزی کرد.

محمد رضا شالگونی – ۲۸ آبان ۱۳۹٠ ( ۱۹ نوامبر ۲٠۱۱ )                     

[۱] Patrick Seale: Asad, ۱۹٨٨, I. B. Tauris , London, p. ٣۲