باز بیگاه آمدهای
مرضیه شاه بزاز
•
در باز نمیکنم
هر چند که درختان سر در مه بنهند
عرق شرم بر گلبرگها بریزد
و همسایگان با شتاب در و پنجره ببندند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۲ آذر ۱٣۹۰ -
۲٣ نوامبر ۲۰۱۱
قاصد لاغر رنگ پریده،
باز بیگاه آمدهای
در باز نمیکنم
هر چند که درختان سر در مه بنهند
عرق شرم بر گلبرگها بریزد
و همسایگان با شتاب در و پنجره ببندند
و ماه در محاق درغلتد
اما شرمنده ام،
در باز نمیکنم
که در مویرگهایم دریای دیگری میجوشد
یادش بخیر دیشب
که خیابان چراغانی بود
و توپ بازی بچهها با قرص ماه شور و حالی داشت
امشب اما
تک چراغی کم سو قطرهای از قیر خیابان مینوشد
در باز نمیکنم،
هر چند هنوز نیمه شبها صدای سرفهشان از عمق زمین
مرا بیخواب میکند
اما وقت تنگ است و باید در اتاق در هم ریخته،
هر چیز را سر جایش بچینم
باید برای میهمانان فردا،
یادداشتی بنویسم تا گرسنه نمانند
باورت نمیشود باید با سنگی شیشهی همسایه را بشکنم
تا از این پس پنجره نبندد،
هر وقت در کوچه بوی هراسی میآید
باید در زبالههای یخ بسته چادری زنم،
تا حسابم را با آسمانخراشهای نیویورک پاکِ پاک کنم
باید بجنبم، دست تنها
این همه زباله را پاک کنم، پستوها را خلوت کنم،
سبزه سبز کنم، سنگ جمع کنم
سلامشان برسان،
قول میدهم اگر فرصتی یافتم،
کلید خانه را خودم با دسته گلی
به پیشگاه مبارکشان برسانم.
نیویورک نوامبر ۲۰۱۱
|