در دفاع از مداخله ی بشردوستانه


یاسر عزیزی


• آنچه در مواجهه با این دل خوشی برخی از نیروهای سیاسی وطنی باید گفت، نه تکفیر نفس "مداخله بشردوستانه" بل که تاکید بر نبود نیروی بشر دوست مداخله گریست که بتواند گره از ستم علیه بشریت باز کند. اقدامی که صورت یافتن آن از سوی دول امپریالیستی دقیقن شبیه پاک کردن آینه با دستمال کثیف می نماید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲ آذر ۱٣۹۰ -  ۲٣ نوامبر ۲۰۱۱


در روزهای اخیر بحث های گسترده ای در محافل ایرانی برون مرز، پیرامون احتمال حمله ی نظامی امریکا و اسرائیل به ایران و شکل مواجهه ی با آن صورت یافته است. پرواضح است کنش گران داخل کشور، به تاکتیک ها و تدبیرهای برون مرز وقعی چنان ننهند که ایشان مباحث خود را جدی گرفته اند. با این همه پیگیری و پرداخت به آن مباحث نظری و گاهی تحلیلی، چندان خالی از لطف نیست.
"مداخله بشر دوستانه" حوزه ی جدیدی از مباحثه ی نظری است که در این میان از چالش پذیری خاصی برخوردار شده است. برخی تمام قد از صحت و نیکویی این فاز نظری و تبعات و لوازم کنونی اش دفاع می کنند و پاره ای چنین مداخلاتی را بالمآل نقض حریم سرزمینی و انکار بالقوگی های انسانی سرزمین مورد مداخله توصیف و تبیین می کنند. این مختصر فارغ از نگاه تشریحی به این پدیده و واکاوی تاریخی و نظری آن، در صدد دفاعی دیگرباره از چنین ترمی در ادبیات انسانی معاصر است.

جامعه ی ایرانی ما به اعتبار آن بیت جهانی "سعدی" که بر سر در سازمان ملل متحد نیز نقش بسته است؛
(بنی آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند)
عاری از پیوندی ذهنی با چنین مفاهیمی نیست. در حقیقت دفاع از هم نوع و احساس مسئولیت در برابر نوع بشر به واسطه ی تاثیر و تاثر سرنوشت تک تک انسان ها بر زندگی فردی و اجتماعی هم نوعان خود، چیزی فراتر از تاریخ مدرن بوده است. در عین حال به مدد رشد تکنولوژی و امکانات آگاهی از یکدیگر در دنیای جدید، چنین احساس مسئولیت و تکلیفی پر رنگ تر از پیش نیز شده است. بر اساس چنین وصف و نگاهی است که مفهومی چون "مداخله بشردوستانه" از حدود یک ترم سیاسی به مفهومی انسانی – اخلاقی اعتلا پیدا می کند.
گرچه در حوزه ی نظام های حقوقی به ویژه حقوق بین الملل عمومی، این "گروسیوس" هلندی در قرن 17 بود که به نوعی درصد مفصل بندی و تنقیح این باب حقوقی شد، آنجایی که معتقد بود؛ "استفاده از زور به وسیله‌ی یک یا چند دولت برای متوقف کردن بدرفتاری ِ دولتی نسبت به اتباع خودش، در صورتی که این بدرفتاری آن‌قدر گسترده باشد که وجدان جامعه‌ی جهانی را تکان دهد" (مهرپور، ص 21) مشروعیت می یابد، اما چنین ترمی هرگز به مثابه یک ترم حقوقی پذیرفته شده و قابل اجماع نبوده است. با این همه و حسب تعریف و تشریح "گروسیوس"، چنین مداخله ای البته لوازم و زمینه هایی را قبل از تحقق می طلبد. به بیانی دیگر، از طرفی دولتی سرکوبگر با دامنه ی ستم ملی به اتباع خود به گونه ای که وجدان جامعه بشری را تکان دهد، و از سویی دولی سزاوار همدلی با اتباع ستم دیده را طلب می کند. بنابراین نفس "مداخله ی بشر دوستانه" که وصفی نیکو از حسی عمیقن انسانی است، نباید مانع از توجه به بخش دوم از لوازم چنین اقدامی باشد. امروزه و در جهان کنونی که مهمترین سازمان های جهانی تنها و تنها نماینده ی دول حاکم در سرزمین های مختلف، بل که ابزاری در دست دولت های مرکز و قدرتمند در عرصه ی جهانی هستند از طرفی و عدم برخورداری ِ چنین نهادهایی (و در راس آن ها سازمان ملل متحد) از اعتبار و امکان دخالت مستقیم در کشورها به نمایندگی از ملل دنیا، عملن چنین مداخلاتی را حتا اگر تا حدود احساس مسئولیت انسانی و در راستای حقوق واقعی بشر قرار داشته باشد، در دست اعمال و تصرف قدرتمندترین نهادهای جهانی نظامی و دولت های جهانگیر و امپریالیستی قرار می دهد. شایستگی ملی چنین دولی در تامین بی حد حقوق بشری اتباع خود به کنار، صلاحیت اعمال چنین مداخلاتی از سوی این دول بنا بر تجربه و سابقه مهمترین گره کار و علامت سوال در برابر هواداران احتمالی مداخله از سوی چنین مراکزی است.
بی تردید ایالات متحده امریکا در راس این دول، با سابقه ی برانداختن (این براندازی ها یا مستقیم و در نتیجه ی دخالت عریان نظامی و یا با واسطه ی کودتاهای مورد حمایت و تامین ایالات متحده همچون کودتای 28 مرداد 1332 صورت گرفته اند) قریب به 14 دولت ملی (2) از حیث تاریخی، و رفتارهای کنونی با استانداردهای دوگانه و شدیدن سیاسی در عرصه ی بین المللی، مهمترین گزینه ی اعمال چنین "دخالت بشردوستانه" ایست. عمق و شدت بشر دوستی ایالات متحده را در وتوی تقریبن تمامی قطع نامه های شورای امنیت سازمان ملل علیه نقض فاحش حقوق بشر از سوی اسرائیل و جنایت متعدد و بی وقفه ی این رژیم ضد ملت فلسطین و در جدیدترین مورد، نادیده گرفتن حق ملت فلسطین در داشتن دولت مستقل و رسمی را شاهد بوده ایم. حقی که بعید است جز حقوق اولیه بشر در تعیین سرنوشت و سرشت زیستی اش باشد. وانگهی کافی است این استانداردهای دوگانه را با نگاهی به سخنرانی اخیر فریباترین رئیس دولت امریکا در صحن عمومی سازمان ملل جستجو کرد. "باراک اوباما" وقتی در آن سخنرانی به تشریح شرایط خاورمیانه ی جدید می پرداخت، به صراحت و شاید ناخواسته، پرده از برخورد دوگانه و سیاسی خود و دولت بشر دوست اش در مواجهه با جهان و مردمان آزادی خواه و حق طلب کنار زد، وقتی از دولت سوریه و شخص "بشار اسد" خواست تا به خواست مردم گردن نهد و از قدرت کنار رود اما به بحرین که رسید (با توجه به اهمیت استراتژیک دولت وابسته ی بحرین برای ایالات متحده) خواستار مذاکره دولت و انقلابیون بحرینی شد، چه شاید تن دادن به خواست مردم همواره و در هر جغرافیایی اقدامی بشر دوستانه نیست!!
آنچه در مواجهه با این دل خوشی برخی از نیروهای سیاسی وطنی باید گفت، نه تکفیر نفس "مداخله بشردوستانه" بل که تاکید بر نبود نیروی بشر دوست مداخله گریست که بتواند گره از ستم علیه بشریت باز کند. اقدامی که صورت یافتن آن از سوی دول امپریالیستی دقیقن شبیه پاک کردن آینه با دستمال کثیف می نماید. مادامی که چنان نیروهای انسانی و بشر دوست واقعی در عرصه جهانی به ظهور و بروز نرسند، مخالفت با هر نوع مداخله گری ِ خارجی، نزدیک ترین اقدام به بشر دوستی است. بنا بر این دخالت در تشکیل جبهه واحد ضدمداخله گری بیگانه در شرایط کنونی، اصیل ترین "دخالت بشردوستانه" و بزرگترین دفاع از نفس این گزینه ی اخلاقی – انسانیست که می توان سراغ گرفت.


1- مهرپور، حسین. نظام بین المللی حقوق بشر، انتشارات اطلاعات، چاپ دوم، تهران 1383. ص 21
2- : استیون کینزر، براندازی (یک قرن تغییر حکومت‌ها به دست امریکا از هاوایی تا عراق) ترجمه دکتر فیض‌الله توحیدی، انتشارات صمدیه، چاپ اول، تهران تابستان 1387

*. http://azizi61.wordpress.com