خشونت علیه زن و فرهنگ خشونت
۲۵ نوامبر روز مبارزه با خشونت علیه زنان
نادر سعیدی
•
خشونت علیه زن نقش یکتایی در انواع گوناگون خشونت را بازی کرده است جرا که زن ستیزی آشکارترین سمبل خشونت در جامعه است و هیچ نوع خشونت را نمی توان در هیچ جامعه ای مطرود ساخت بی آنکه فرهنگ زن ستیزی را از ریشه مورد سوال قرار داد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٣ آذر ۱٣۹۰ -
۲۴ نوامبر ۲۰۱۱
یکی از مهمترین نتایج علوم اجتماعی کشف این نکته تاریخی است که انواع گوناگون خشونت با یکدیگر در ارتباط ارگانیک بوده و هر یک دیگری را تشویق و بازسازی می نمایند. بعنوان مثال خشونت به شکل نژاد پرستی با خشونت نظامی و ارتش سالارانه همبستگی مستقیم دارد و این امر زمینه توجیه فاشیزم و تهاجم استعمارگرایان را در طول تاریخ آماده ساخته است. اما در این میان خشونت علیه زن نقش یکتایی را بازی کرده است جرا که زن ستیزی آشکارترین سمبل خشونت در جامعه است و هیچ نوع خشونت را نمی توان در هیچ جامعه ای مطرود ساخت بی آنکه فرهنگ زن ستیزی را از ریشه مورد سوال قرار داد.
برای درک بهتر این مطلب باید که مفهوم خشونت را مورد کنکاش قرار دهیم. شاید بهترین درک این مطلب را در نوشته های فروید می توان یافت. از نظر فروید آدمی علاوه بر تمایل به عشق و زندگی تمایلی به پرخاشگری و مرگ هم دارد. علت این مطلب این است که به نظر فروید پرخاشگری عبارت از بازگشت به مراحل ابتدایی تکامل است که از طریق آن آدمی به مرحله شیی بی جان یا طبیعتی فاقد هشیاری بازگشت و فرار می کند و از این طریق از پیچیدگی آگاهی و اضطراب آزادی می گریزد. خشونت به عبارت دیگر چیزی جز انحطاط انسان به مرحله طبیعت به مرحله یک حیوان به مرحله یک شیی بیش نیست. ساده ترین شکل پرخاشگری یعنی کشتار و جنایت همان سلب انسانیت انسان از اوست.
از اینجاست که می توان فهمید که همه انواع جور و خشونت در طول تاریخ بشری همانا تقلیل انسان به ورطه طبیعت و ابزاری برای تشفی خواهشهای خصوصی زورگویان می باشد. برده داری نظامی است که آدمها را یه حد یک شیی کاهش می دهد. نژاد پرستی عبارت از فرهنگی است که در آن مقام و حقوق یک انسان بر اساس ویژگیهای بدنی او یعنی رنگ پوست او تعیین می گردد. نابردباری و تبعیض مذهبی در واقع نظامی است که در آن آزادی وجدان یعنی حق اندیشیدن و انتخاب عقیده از افراد جامعه سلب می شود و آدمی بعنوان یک شیی تقلیل می یابد. نابرابری افراطی اقتصادی و نابرابری فرصتها در واقع نظامی است که در آن حقوق آدمی بر اساس ویژکیهای پدر و مادرش تعیین می گردد و انسانیت خود شخص در تعیین وضعیت و حقوقش دخالتی ندارد.
در این میان نظام زن ستیزی نظامی است که بگونه ای منظم و صریح بر اساس تقلیل انسان به طبیعت بنا شده است. اگر چه در همه نوع خشونت این انسان زدایی و جود دارد اما در بیشتر مواقع پهنان و نا مریی است. اما در مورد زن ستیزی چنین نیست یعنی در نظام زن ستیزی آگاهانه و هشیارانه ایدیولوژی خشونت خود را از طریق تعریف زنان بر اساس پیکر بدنی و طبیعی و جنسی تعریف و توجیه می نماید. تمامی فرهنگ مرد سالاری بر اساس اندیشه ای بنا شده است که در آن آدمها به دو دسته تقسیم می شوند. دسته اول یعنی مردان بر اساس داشتن خرد و هشیاری بعنوان انسان تعریف می گردند درحالیکه دسته دیگر یعنی زنان بعنوان بدن و خواهشهای نفسانی که در تضاد با خرد و ایمان و حقوق انسانی است تعریف می شوند. بدین ترتیب زن ستیزی آن نوع خشونتی است که در آن منطق خشونت و انسان زدایی آشکار و عیان است. بنابراین نفی زن ستیزی زمینه را برای نفی همه نوع خشونت آماده می کند. در واقع شاید بتوان گفت که مرموز و پنهان بودن انواع خشونت باعث می شود که درک راستین این نوع خشونتها مشروط به ظهور فرهنگ برابری حقوق زن و مرد یعنی نفی تقلیل انسان به حیطه طبیعت و کالاست.
خشونت علیه زن حاصل فرهنگی است که زن را صرفا یعنوان موجودی جنسی تقلیل می دهد. در چنین جامعه ای تجاوز جنسی علیه زنان امری نهادینه می شود همچنانکه آزار جنسی زن در کوجه و بازار و خانه و محل کار عادی می گردد. جامعه و فرهنگی که برا ین باور است که زن اساسا ماشین تولید مثل و ایزار تشفی جنسی مرد است حتی عشق و ازدواج را هم به وسیله ای برای برده ساختن زنان تقلیل می دهد. در چنین فرهنگی فرض بر این است که پس از ازدواج وظیفه زنان است که در هر لحظه و هر جا که شوهرش میل به همخوابگی با زنش را پیدا کند باید که زن اطاعت و تمکین کند "حتی اگر هر دوی آنان سوار بر شتر باشند". اصولا ازدواج بعنوان تحقق مالکیت خصوصی مرد نسبت به پیکر زن تعریف می گردد و مفهوم شرف و حیثیت هم براساس همین مالکیت معنا می یابد.
این تقلیل زن به کالایی حنسی به دو شکل صورت می گیرد. در شکل اول که هم اکنون در غرب مصداق دارد زن بعنوان پدیداری جنسی از طریق فرهنگ پورنوگرافی و بسط عامل جنسی به همه روابط اجتماعی و تبلیغات کالاهای گوناگون بر اساس سمبلهای جنسی مورد تعریف قرار می گیرد. اما نوع دیگر این تقلیل زن به کالایی حنسی در آپارتهاید جنسی حاکم در ایران و افغانستان و دیگر کشورهاست. در این فرهنگ زن چیزی جز یک فتنه یک کالای جنسی تصویر و تعریف نمی گردد و در نتیجه یاید که همواره او را از شرکت آزاد در صحنه عمومی منع نمود و ارتباط او را با دیگر انسانها اساسا بر طبق مقوله محرم و نامحرم تعریف کرد. زن را باید از همه حقوق اجتماعی منع نمود چرا که حضور زن در جامعه بخلاف حضور مرد در جامعه مخل نظم اجتماعی و اخلاق و دین تلقی می گردد. در این فرهنگ هم زنان و هم مردان همگی یاد می گیرند که زن اساسا موجودی برای تمتع جنسی است و مرد اساسا موجودی وحشی و متجاوز جنسی است. تنها راه حل حذف کامل زنان از حیطه عمومی با کنترل کامل رفتار و لباس و حضور او توسط خانواده و دولت می گردد.
اما اگر خشونت همچنانکه فروید بیان کرد تقلیل انسان به طبیعت بیجان است در آن صورت تمامی فرهنگ زن ستیز و مرد سالار فرهنگ خشونت مستقیم است. بعنی ازدواج و تربیت و تدین و دولت و قانون ما همگی انواع گوناگون انحطاط زن به ورطه طبیعت و بدن و کالایی جنسی می گردد. بعبارت دیگر رهایی جامعه و انسان مستلزم رهایی زن است و رهایی زن نیازمند باز اندیشی همه نهادهای اجتماعی و فرهنگی و باز سازی کامل ساختار اجتماعی و فرهنگ و دیانت است.
|