دو دره کردن های سیاسی جمهوری اسلامی - خسرو صدری

نظرات دیگران
  
    از : علی کبیری

عنوان : بیاور هرآنچه زمردی و زور
جناب حسنی،

شوربختانه این شما هستید که با ژستهای "شبه روسنفکرانه" گرفتن، پشت الفاظ فرنگی اوبژکتیو و سوبژکتیو قایم میشوید. نظرات شما همه درپائین این سایت قابل رویت هستند. درپاسخ نظر من اظهار داشته اید که «...متأسفانه نظرات تان نادرست اند...» و در پاسخ به اظهارات آقای شاکری، نظر داده اید که «...با احترام تمام باید بگویم که آن ارزش علمی ندارد...» سپس به آقای صدری تاخته اید که «...آقای خسرو صدری مدت مدیدی با پورهرمزان کار کرده، ولی ظاهرا او هم مثل بقیه رهبران چیزی در چنته نداشته تا به خسرو صدری یاد بدهد...» خب تمام اینها از جنس مغالطه ی کلامی و فاقد ارزش علمی هستند. از نظر شما، ما همه جمع اینجا بی سواد، بی اطلاع، بی دانش و...هستیم و نظراتمان نیز نادرست . پس جناب دانشمند، شما چه درچنته دارید؟ چرا مارا ازدریای دانش بی کرانتان بی نصیب میگذارید؟ به علی قسم حیف است. بیاور هرآنچه ز مردی و زور!
۴۱٨۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰       

    از : خسرو صدری

عنوان : ز"تعارف" کم کن و...!
در پاسخ به آقای حسنی : شما که وقت گرانبهای خود را با خواندن مطالب بی ارزش کسانی چون من ، هدر می دهید، به جای "تعارفات"(شعاردادن)، بهتر بود به اصل مطلب می پرداختید و مشخصا انتقادات خود را بیان می کردید. در تاریکی نشستن و به دیگران سنگ و کلوخ پرتاب کردن را هرکسی می تواند. مواضع و هویت خود را آشکار کنید تا ببینیم "این طاووس علییین شده"، خود و هم فکرانش تا کنون چه "تخم های دوزرده" ای نموده اند.
آنچه من از "پورهرمزان" ها آموختم، عدالت جویی و داشتن صداقت است. از شما هم خواهم آموخت ، اگرچیزی برای آموختن داشته باشید.
۴۱٨۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰       

    از : پرویز مرزبان

عنوان : تا ما با هم و با احترام متقابل حرف نزنیم, مردم به ما عنایت نخواهند کرد.
با سلام دوباره به مسئولان اخبار روز و کاربران گرامی.
کسی نیست که نداند، اخبار روز منعکس کننده ی فقط یک «نگاه » نیست. بسیار با سلیقه ترتیبی داده اند که ما می توانیم نظرات بسیاری از کنشگران را به شکل مقاله ، اخبار ، رویداد و بیانیه مطالعه کنیم . بهمین دلیل ساده، تا آینده ی بسیار مبهم و دور، چه اینجا «خارج » از کشور و چه اونجا در قلب پر طپش مردم و میهن دغدغه ی من رسیدن به یک حداقل برای آعاز دمکراسی در ایران ست که همه ی کنشگران بتوانند با احترام متقابل اهداف و برنامه ی خود را بمعرض دید مردم قرار دهند.

اگر حکومت شاه حقی برای دگر اندیشان قائل نبود تا مملکت را به بحران ۵۷ کشاند، اگر حکومت خمینی حقی برای هیچکس قائل نبود و این بی نزاکتی تا حدی عفونت بار ست ست که به «خودی» ها ی خود هم رحم نمی کنند. واقعا ما چه میخواهیم ؟
بهمین دلیل به نوشته آقای خسرو صدری انتقاد دارم و در خواست ملاحظه کردم و نوشتم :
«این آرزوی قلبی من ست که تلاش کنیم و همت به خرج دهیم تا کنشگران سیاسی در بحث و گفتگو ها ی متمدانه شرکت کنند تا مخاطبین خود را پیدا کنند . دیگر دوران رهبری های موروثی و افتخاری سپری شده ست و نمی تواند پاسخگوی نیاز فکری میلیونها نیروی تحصیکرده ی ایرانی باشند.
سخت گیری های سیاسی در دنیای آزاد و از طرف ما بر مخالفین فکری نیز نابحشودنی ست .بگذاریم کنشگران حرف بزنند . ۳۳ سال از انقلاب گذشته .متاسفانه نیروهائی هنوز در همان عوالم بحث و گفتگو می کنند که قبل از انقلاب داشتیم و شخصا متاسفم که.....»

من خود را شایسته ی پاسخگوئی به هیچیک از کامنت گزارن فاضل و مجهز به فلسفه علمی با شیوه ی دیالکتیکی نمی دانم، بحث های «دقیق » فلسفی و سیاسی این دوستان می تواند با «ظرافت» مورد بحث های درونی بعضی ارگانهای جریانهای چپ و یا «محفل» های سیاسی قرار گیرد تا در تولید سیاست های نیروهای چپ موثر واقع گردد. امیدوارم بتواند بیش از پیش نقش چپ را در جنبش دمکراتیک مردم ایران تقویت نماید و با اقبال میلیونی مردم روبرو شود. جدی میگویم ایران ۷۰ میلیونی نیاز به چند میلیون رای برای ورود به یک مجلس نمایندگی دارد . مگر اصلا منکر دموکراتیک بودن مبارزات مردم ایران باشیم.

چپ اگر در عمل و بیش از همه برای دمکراتیزه کردن جامعه تلاش نکند هرگز در تاثیر گزاری اجتماعی وارد نخواهد شد تا به آرمانهای والای بشر دوستانه ی خود نائل آید. بهمین دلیل از قدیمی ترین حزب سیاسی و بزرگترین سازمان سیاسی ایران نام بردم که هر دو آماج بیشترین تبلیغات ضد دمکراتیک هستند. باید زمینه برای فعالیت مساعد شود .اتفاقا در اینجا و در خارج از کشور دلیلی برای کوتاهی نمی بینم. البته خیلی ها در ذهن خود تکلیف شاهی ها و حزب الهی هم معلوم کرده اند. بعضی نیست کلا منکر نقش میلیونی هموطنان خارج از کشور هستند. ما را چه میشود ؟

نمیدانم ! بعضی از کامنت گزان مرا به سال ۵۶ می برند که در شبهای شهر اینستیتو گوته حاضر نبودیم شعر های «لطیف» فریدون مشیری را گوش کنیم و چنان ضد دمکراتیک «هو» کردیم که نمیدانم مهندس بازرگان و دکتر سحابی که در حیاط اینستیتو گوته حضور داشتند نسبت به ما چه قضاوتی کردند که به کمتر از شعر «انقلابی» بسنده نمیکردیم. هیچکدام از آن فرهنگ ورزان در این ۳۳ سال آب معمولی از گلویشان پائین نرفت حتی در خون طپیدند ، دق کردند، ترور شدند و من و تو هنوز حرف هم را نمی فهمیم. تا ما با هم و با احترام متقابل حرف نزنیم, مردم به ما عنایت نخواهند کرد.
۴۱٨٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰       

    از : حسن حسنی

عنوان : پاسخ به خسرو علی
آقای صدری با معذرت، میات توصیف قضایا و توضیح انها تفاوت زیادی هست. خوب همین کشف شما که کسی همه چیزش را از دست داده، خود قابل تحلیل است، علل معرفتی و غیره دارد. جنگ ها قبل از آغاز در میدان ها در کله ها طرحریزی می شوند. کسی که از موجودات عهد عتیق حتی رو دست بخورد، لیاقت پیشاهنگیت نداشته و ندارد. به یاد سپردن انتقادات از هرکس که باشد، بد نیست، ولی مادیت بخشیدن به انها، جامه عمل پوشاندن به انها بهتر است. هرگز برای یادگیری دیر نیست.
آقای کبیری با برشمردن مشتی واژه و یا جمله گسیخته و پا در هوا نمی توان بحث کرد. شما ظاهرا نمی خواهید بحث کنید، بلکه قصد پخش پارازیت دارید. تا بحث احیانا مفید مختل شود. ولی اگر قصد بحث دارید به پیشنهاد من واکنش نشان دهید. ممنون
۴۱٨٨٨ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰       

    از : علی کبیری

عنوان : مغالطه عبارت از خطا دراستدلال است
لَعَنَ عَلی موُلا المُتِقَلِبان!!

متأسفانه شما دست به خلط مبحث زده اید. حق، باطل، درستی، دروغ، حقیقت و واقعیت، دارای مفاهیم فلسفی متفاوت میباشند.

Est objectif ce qui se rapporte à l"objet de la connaissance.
Un jugement est objectif s"il est conforme à son objet. (Accord de la pensée avec le réel)

Est subjectif ce qui se rapporte au sujet de la connaissance.
Un jugement est subjectif s"il appartient à la conscience.
۴۱٨٨٣ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰       

    از : خسرو صدری

عنوان : به نامی شاکری عزیز
حدود یکسال و نیم پیش هم، شما ایراد مشابهی به من گرفتید. ولی به نظرمن حزب توده ایران بخاطر سهل انگاری های تشکیلاتی، تقریبا تمام رهبری و کادرهای خود را از دست داد و به عبارتی "رودست" خورد. در این نوشته هم، اشاره من به همین بخش کار است.
۴۱٨٨۲ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰       

    از : حسن حسنی

عنوان : راجع به توجیهات نامی عزیز
من این نوشته آقای نامی را خواندم.
با احترام تمام باید بگویم که آن ارزش علمی ندارد.
بهتر است، به تدارک یک تحلیل ریشه ای بپردازند که از حد تخیل های جناب خسرو صدری و امثال ایشان بالاتر باشد.
آقای خسرو صدری مدت مدیدی با پورهرمزان کار کرده، ولی ظاهرا او هم مثل بقیه رهبران چیزی در چنته نداشته تا به خسرو صدری یاد بدهد.
آنچه خسرو از او یاد گرفته، از حد بحث در باره ساختار برخی واژه ها فراتر نمی رود.
من تقریبا همه نوشته های ایشان را خوانده ام. تخیلی و غیرعلمی اند. با پوزش
بعضی ها اگر از بعضی چیزها دفاع نکنند، به نفع آن چیزها ست!
آدم ها بهتر است، آن کنند که توان انجامش را دارند.
۴۱٨۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰       

    از : نامی شاکری

عنوان : بر سر تربت من چون گذری همت خواه !
خسرو صدری عزیز!
اول بگویم که ازهمین کامنت های ذیل متن شما در سی و سه سال پس از بهمن پنجاه و هفت می توان دریافت که "ما و شما " در مقطع انقلاب از چه سطح معرفتی برخوردار بوده ایم ! این یادآوری از آن رو ضروری است که فرزندان جوان ما ، در داوری ما چندان بی انصافی نکنند! دم حزب توده ی ایران هم گرم که حتی جنازه اش ، اینچنین پرشکوه و غوغاست و بر سر تربتش هر کس و ناکس که گذر می کند، "همت " خواه می شود!
اما بعد ...اگر آقایان ، "ما" را با آنهمه ادعای جهان بینی علمی و ... در سال ۵۷ فریب داده باشند و در این سی و سه سال هم با اینهمه تدبیر، "دشمنان استراتژیک" و " قدرت های بزرگ " را بارها لب چشمه برده و تشنه برگردانده باشند، چرا مستحق تحسین و دست مریزاد ما نباشند؟ مگر نه اینکه "سیاست" ، هنر مدیریت قدرت در میان دشمن و دوست است ؟ گیرم که "ما" را در شمار دوست نیاورده باشند؟ اینهمه "تدبیر" را می توان انکار کرد؟
اما این ، تمام استنتاج مطایبه آمیز من از این متن نیست . در این متن سه مفهوم قابل تامل وجود دارد که با تعیین تکلیف آنها ، تکلیف امروز ما در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران و یکدیگر هم ، روشن می شود : "دشمنان استراتژیکش"، "قدرت های بزرگ" و" قدرت های دوست " ! امیدوارم زندگی فرصت گفت و گو در این مفاهیم را به من و شما بدهد. اما،من به دلایل بسیار از جمله آنچه که در این متن آمده در می یابم که :
اول : امپریالیسم جهانی (هنوز به سرکردگی آمریکا) نه با لطائف الحیل و نه با جنگ و خشونت (مدل های تونس و مصر و لیبی و سوریه ) حریف ج اا نخواهد شد.(صریحا از این دریافت خرسندم!)
دوم : آن اپوزیسیون جلیل القدر خارج نشین هم به استناد همین "تدبیر" مورد تاکید متن شما ، مصداق بارز این شعر ورتر است که :" اسب چابک را نیش چند مگس هرزه از دویدن باز نخواهد داشت "!
سوم : تکیف "قدرت" توتالیتر را "ماوشما" در همین داخل البته با بهره مندی از تناسب قوای نیروهای صلح و دمکراسی در منطقه و جهان ، روشن خواهیم کرد. که البته کمی (البته نه شش ماه!) دیروزود و سوخت و سوز هم خواهد داشت .
اما بگذارید از این متن استفاده کنم برای اظهار چند نکته در مورد آن "فریب" و رندی برخی از دوستان در مواجهه با حزب توده ی ایران در همین کامنت ها :
اول : من اگرچه هرگز توفیق نیافتم که "توده ای" باشم ، اما حزب توده ی ایران را معتبرترین "برند" جنبش چپ ایران دانسته ام. دوم : برخورد حزب توده ی ایران به انقلاب ۵۷ و نیروهای درگیر درآن ، به ویژه رهبری آن ، نه حاصل قول و قرارها و وعده های مثلا آقای خمینی که ، حاصل تحلیل مشخص حزب از شرایط عینی آن روزهاست . چندان که اگر آن وعده های آقای خمینی هم نبود ، چندان تفاوتی درمواضع حزب نمی کرد.
بگذارید به جهان سال ۱۹۷۹ بازگردیم و"کانتکس" ی را که تحلیل کمونیست ها متکی بر آن است بطور خلاصه مرور کنیم . عناصر اصلی از جمله عبارتست از :
۱) فضای جنگ سرد بین شوروی و آمریکا (و اقمارشان) به عنوان نماد سوسیالیسم و دمکراسی و کاپیتالیسم و لیبرالیسم. در این فضا، هرتلاش و مبارزه ی ای برای آزادی و استقلال ملی درهر جای جهان، به ناگزیر به این مناسبات متصل می شود.
۲)عصر گذراز سرمایه داری به سوسیالیسم با تاکید بر وجود دولت های غیر بورژووایی جدید ( به ویژه پس از جنگ دوم )
۳)عصر اختتام استعمار و شکل گیری دولت های مستقل ملی با استعداد مقاومت در مقابل نواستعمار امپریالیستی
۴) پیدایش نظریه ی " راه رشد غیر سرمایه داری " بعنوان راهکار پیشنهادی فراراه دولت های توسعه نیافته ای که برای "توسعه" به دنبال یک مدل اقتصادی جدید هستند. هسته ی اصلی این نظریه ، امکان دور زدن تمام یا مراحلی از توسعه ی سرمایه داری در کشورهای توسعه نیافته به اقتضای شرایط عینی جدید است .
و به طور خاص در ایران :
۵)نظام پادشاهی به عنوان دوست و متحد استراتژیک آمریکا در جوار اتحاد شوروی ، (به دلایل فراوان ، پیش از وقتی که باید) مواجه با انقلاب و فروپاشی است .
۶) به دلایل تاریخی و در جامعه ی توسعه نیافته ی ایران ، تنها آلترناتیو محتمل برای پر کردن خلاء قدرت و به حداقل رساندن هزینه های فروپاشی نظام پادشاهی که در عین حال ، تضمین کننده حداقل منافع برای دو طرف مناقشه در جنگ سرد باشد ، جریان اسلامی به رهبری آقای خمینی است .
واقعا در چنبن فضایی ، جز رویکرد "اتحاد و انتقاد" پیشنهادی حزب توده ی ایران در هنگامه ی مصائب سال ۵۷ چه رویکرد دیگری برای کمونیست ها محتمل است ؟

فروکاستن علل عینی رویکرد حزب توده ایران به انقلاب۵۷ و نیروهای درگیر در آن ، به خدعه،فریب و وعده و وعید آقای خمینی و "رژیم اسلامی" ، قلب واقعیت است و از جانب دوستی چون خسروصدری عزیز پذیرفته نیست .
۴۱٨۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹۰       

    از : میم نون

عنوان : بقیه بحث با پرویز مرزبان عزیز
۳
مناسبات مجاهدین با دگر اندیشان وحشتناک است .

شما قبل از آنکه ماهیت مجاهدین را توضیح دهید، به رفتار انها با دگراندیشان اشاره می کنید.
البته ضرری ندارد و می تواند به عنوان پله ای در شناخت آنان محسوب شود.
ولی منظور از ماهیت چیزها چیست؟
فرض کنیم بخواهیم که ماهیت استکان چای را به عنوان موضوع شناخت، تعیین کنیم.
استکان چای فرم خاصی می تواند داشته باشد: کمر باریک و غیره.
عناصر شیمیائی دخیل در ساختمان استکان عبارتند از عمدتا سیلیسیوم و به اندازه های خیلی ناچیز آهن، سرب، نیکل، بور و غیره.
محتوای استکان را همه این عناصر با هم تشکیل می دهند.
ماهیت آن را اما اتم های سیلیسیوم تشکیل می دهند که بدون آنها استکان وجود ندارد..
ماهیت انسان ها را قبل از همه جایگاه آنها در تولید مادی تشکیل می دهد.
کار تعیین کننده ماهیت انسان است.
ماهیت سازمان ها نیز باید با تعیین رابطه آنها با طبقات اجتماعی آغاز شود.
برای این کار می توان قبل از همه به تعیین جهان بینی آن سازمان پرداخت:
ادبیات تئوریکی (و شاید در این مورد تئولوژیکی) سازمان مربوطه را مورد تحلیل قرار داد و اعمال آن را بررسی کرد و شیوه عمل و غیره را.
چنین بررسی ئی ظاهرا انجام نگرفته است، ولی تا دل تان بخواهد همکاری و یا ضدیت با آن صورت گرفته است.
با بقیه نیز به همین سان.

۴
این را باید نشان داد و اگر هواداران آن می دانند و می پذیرند فرقی با «قشریون» ندارند.

این ربطی به سوال من نداشت.
سوال من کشف ماهیت سازمان مربوطه (تفاوت ماهوی اش با بقیه) بود.
رهنمود در زمنیه شیوه رفتار با آنها پس از شناخت ماهیت آن مطرح می شود و نه قبل از شناخت ماهیت آن.

۵
من هنوز اینطور فکر نمی کنم .
شما می دانید که ریزش کرده اند.

اینکه شما چه فکر می کنید، امری سوبژکتیف است و می تواند درست و یا نادرست باشد.
از ریزش هم وقتی می توان سخن گفت که ماهیت آن معلوم باشد، یعنی مثلا قبلا نماینده بورژوازی باشد و اکنون نماینده فئودالیسم.

۶
یک حزب بمعنی دقیق آن نمی تواند همزمان نماینده ی تمام اقشار اجتماعی باشد .

شما بی اعتنا به مفهوم «طبقه» به اقشار اجتماعی گریز می زنید.
اقشار بعد از طبقات مطرح می شوند:
هر طبقه خود به اقشار معینی تقسیم می شود:
مثلا بورژوازی صنعتی، تجاری، نظامی، بوروکراتیک و غیره.

ولی این ادعا فی نفسه درست نیست:
امکان اینکه حزبی بتواند همه اقشار اجتماعی را نمایندگی کند، بالقوه وجود دارد، البته پیش شرط آن حذف جامعه طبقاتی است.

۷
میشود پوپولیست یا دولتی !
مثل حزب ایران نوین ،مردم و رستاخیز.

این احزاب کذائی در واقع، نماینده قشر معینی از بورژوازی بوده اند و نه نماینده همه اقشار اجتماعی.
شاید اصلا حزب نبوده اند، دکه ای در دست دربار بوده اند.
اینها هم باید به نوبه خود تحلیل شوند.

۸
حزب جمهوری اسلامی که تقش همان اول در آمد و به ده ها باند تبدیل شد.

از همین فرمولبندی شما معلوم می شود که در ایران سنت حزبی که چه عرض کنم، حتی ذهنیتی از آن وجود نداشته است:
حزبی هنوز تشکیل نشده به باندهای مافیائی تجزیه می شود.

۹
امروز «حرب مشروطه» نیز همین تلاش را می کند
میخواهد هوای همه را داشته باشد حتی با تابلوی « لیبرال دمکرات» نیز تکلیف خود را معلوم نمی کند که واقعا نماینده ی کیست.
این عوام فریبی ست.

من این دار و دسته ها را نمی شناسم، ولی سوال اول من ظاهرا بی جواب مانده است.
ببخشید.

تا بعد
۴۱٨۷٣ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹۰       

    از : حسن حسنی

عنوان : پیشنهاد به آقای علی کبیری
با سلام بر آقای علی کبیری و دورد بر حضرت علی مولای متقیان
متأسفانه نظرات تان نادرست اند.
ولی برای امکان پذیر ساختن بحث بهتر است که روی چیز مشخصی بحث شود.
پیشنهاد:
فرض کنیم که کودک بی تجربه و بی علم و دانشی (به مثابه سوبژکت شناخت) می خواهد درختی را (به مثابه اوبژکت شناخت) بشناسد، یعنی به حقیقت آن پی ببرد.
بنظر شما چه باید بکند؟
من حقیقت را به مثابه ضد باطل و دروغ بکار می برم.
ممنون
۴۱٨۷۱ - تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱٣۹۰       

    از : علی کبیری

عنوان : مغالطه عبارت از خطا دراستدلال است
هم میهن گرامی جناب حسنی،

با تشکر از شما که سعی در تصحیح نظر بنده وهدایت این کمترین به راه راست کرده اید. پیش از پاسخ به نظر جنابعالی، خواهشمندم از این منبعد این لقب "حضرت" را که یادآور ملال انگیزخاطره ی آدمکشیهای آن "حضرت علی" میباشد، از جلوی اسم حقیر بردارید تاغیر مسلمانان بنده را به تروریست بودن متهم نکنند.

به هر حال، استدلال شما از نوع "مغالطه ی معکوس" است. به این ترتیب که شما آمده اید و خبر را بر مبتداء مقدم کرده واز آن راه به نتیجه ی نادرست رسیده اید. در سخن پیشین و برخلاف اظهار شما، من نگفته ام که ««...ولی تعریف شما مبنی بر اینکه حقیقت عبارت است از «انطباق عین با ذهن» فی نفسه درست است...»» درست بر عکس برداشت شما، من گفته ام که حقیقت عبارت از تطبیق ذهن با واقعیت است. از نظر من که متکی به نظر ماتریالیستها نیز میباشد، ماده همان هستی یا عین و مستقل از ذهن است. تقابل ذهن با عین یکی از قوانین دیالکتیک ونه همه ی آن قوانین میباشد. اگر به صورت آینه وار این تقابل را توجیه کنیم، بنابراین مغز انسان را مکانیکی وفاقد خلاقیت میدانیم. این توضیح شما که میفرمائید « انطباق عین با ذهن،» دقیقاً عکس آن چیزیست که ماتریالیستها ادعا میکنند. چون شما دراینجا آمده اید وذهن را بر عین مقدم کرده اید: «انطباق عین با ذهن» در صورتی که علم(تطبیق ذهن) با هستی(عین) نه بطور مطلق بلکه به صورت نسبی انجام گرفته وبرحسب یکی دیگر از قوانین دیالکتیک که همان تقابل است، ذهن به تدریج به بایش عین عالِم میگردد. بنابراین ما نمیتوانیم ادعا کنیم که عالِم مطلق بر هستی هستیم. ولی میتوانیم ادعا کنیم که ما به طور نسبی داریم به مطلق نزدیک میشویم. چرا میگویم نسبی. چون هستی نامحدود وذهن ما محدود است و چون از نظر منطقی نامحدود در محدود نمی گنجد، پس ما بطور نسبی بر هستی که مطلق است، عالِم میشویم. مثالی میزنم. فرض بفرمائید که شما یعنی جناب حسنی، دردادگاهی به عنوان یکی از اعضای هیأت منصفه، حضور دارید ودرنهایت قراراست که بعداز استماع دفاعیات متهم وشاکی ووکلای آنان، رأی صادر کنید که آیا متهم بی گناه است یا گناهکار. در اینجا، شما بادومقوله طرف هستید: واقعیت وحقیقت. واقعیت عبارت از آن چیریست که خارج از دادگاه وذهن شما وهیأت منصفه ووکلاء وقاضی، اتفاق افتاده است. ولی حقیقت عبارت از نزدیک شدن یا دست یافتن به واقعیت، از طریق استماع دفاعیات و تشخیص صحت وسقم قضایا. نتیجه ی دادگاه همان قضاوت است. دراینجا اگر شما حقیقت را برواقعیت مقدم بدارید، دچار عجله در قضاوت شده اید چون بدون تطبیق ذهنتان با واقعیت واینکه واقعاً بدانید که جُرم چگونه اتفاق افتاده است، اقدام به پیش داوری کرده اید. این طرز قضاوت را علماء علم حقوق، اصولی نمیدانند و اگر چنین عملی از جانب هیأت منصفه صورت گیرد، صلاحیت دادگاه زیر سئوال رفته و محاکمه نقض میشود.

من ادعا نکرده ام که بقول شما ذهن دارای خصلت "هیچوارگی وهیچکارگی" است. درست برخلاف نظر شماست که گفته ام مدعیان کشف حقیقت چه بسیارند! و تصادفاً علت زیادی نظریات این مدعیان کشف حقیقت، معلول ساخته های ذهن خلّاقه ی آنهاست. ولی این به آن دلیل نیست که اینان همگی از واقعیت همانطور که هست، سخن میگویند. دهنیگرائی دقیقاً محصول تقدم ذهن بر عین است وهم اینجاست که شکاف فلسفی بین ماتریالیستها(معتقدین به تقدم عین برذهن) وایده آلیستها(معتقدین به تقدم ذهن بر عین) به وجود میآید. اینکه شما میگوئید که «اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف دیالک تیکی را تشکیل می دهند...» وسط دعوا تعیین نرخ کردن است. شما مرا به فرهنگهای مارکسیستی رجوع داده اید و بنابراین من شما را یکی از معتقدین به ماتریالیسم دیالکتیک تلقی میکنم. اگر چنین است که چنین هم هست، پس شما به من بگوئید که آیا از ابتداء این عینیت هستی است که سبب تراوش ذهن میگردد یا ذهن از همان اولِ کار، مستقل از هستی عمل میکند؟ طرح مبحث تقابل دیالکتیکی ذهن وعین، عبارت از تعیین نرخ کردن وسط دعواست. متقابلاً من برعلیه این قانون قیام نکرده ام. بلکه در نفی ذهنیگرائی یعنی درنفی تقدم ذهن بدون مبنای عینی کوشیده ام. ما نباید ونمی بایستی در کشف حقیقت کوشش کنیم که حقیقت انواع بسیارداشته وجنبه ی نسبی دارد. ما باید درپی کشف واقعیت باشیم که مطلق است ومستقل از ذهن ما. در ماجرای سال ۵۷ اکثر قریب به اتفاق نیروها جلب حقیقت گفته های شخصی به نام خمینی شدند بدون درنظر گرفتن واقعیت ارتجاعی بودن او.

در انتها، شما بازهم درپی کشف حقیقت هستید. خب شما مختارید تا هر اندازه که عمر درازتان اقتضاء میکند، در به در به دنبال کنکاش درنظریات این یا آن فیلسوف باشید. ولی این به آن معنی نیست که شما دارای پایگاه یا دیدگاه بخصوصی میباشید. در اینصورت شما دانشجوی فلسفه هستید. ولی اگر در کنکاش برای کشف قسمتی از واقعیت باشید، خود به یک فیلسوف تبدیل خواهید شد. جامعه ی ما سخت به وجود این قبیل فیلسوفان نیازدارد.

اظهارداشته اید که «بقیه نظرات تان متأسفانه درست نیستند که باید مورد نقد و تصحیح قرار گیرند...» درپاسخ باید از شما خواهش کنم که بنده را درتذکر به نظرات نادرستم، ارشادفرمائید. بسیارسپاسگزار خواهم بود. پاینده باشید.
۴۱٨۶۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰       

    از : الف باران

عنوان : اگر امروز راجع به جریانات سیاسی حرفی‌ زده نشود فردا دیر است !
این حزب جمهوری اسلامی نبود که که سازمانها و احزاب پر تجربه‌ای چون حزب توده‌ را فریب داد این حزب توده‌ بود که جنبش های دمکرات و انقلاب ایران را به سهم خود منحرف نمود.اگر حزب توده‌ و سازمان چریک‌های اکثریت بجای "تضاد طبقاتی" ،"آشتی‌ طبقاتی و همزیستی‌ مسالمت آمیز" را در صدر سیاستهای خود قرار داده باشند با هر مبارز و مبارزه‌ای مخالف اند.این حزب توده‌ بود که به جمهوری اسلامی رای مثبت داد و طبق همین سیاست "آشتی‌ طبقاتی" و همزیستی‌ مسالمت آمیز بایستی رای میدادند ! این تز‌ و سیاست راهی‌ جز همکاری با هر حکومتی ندارد ! همین امر باعث شد که از ملی‌ گرایان تا مبارزین رادیکال،انقلابیون و کمونیست ها ایران بدست حزب توده‌ و چریک‌های اکثریت شناسایی و " لؤ " داده شوند. این سازمان و حزب، اسامی اعضای خود را به تمامی‌ کمیته‌های محلی داده بودند و به محض دستگیری های فله‌ای آنها بلافاصله نام سازمان و حزب خود را برای آزاد شدن بزبان می‌آورند.کاملا مشخص بود که قبل از آزاد شدن تمام اطلاعاتی‌ که راجع به دستگیر شدگان می‌دانستند بنا به توجیه خط مشی سازمانی و حزبی خود به آنها داده بودند.حزب توده‌ و چریک‌های اکثریت تا روز آخر مدافع ارتجاع حاکم و کشتار وحشیانه آنها بودند و تا زمانیکه چماق یا گلوله رژیم زندگی‌ آنها را هدف نگرفته بود از نظام دفاع میکردند.بیجهت نیست که آنها فقط کشتار سال ۶۷ را از وحشیگری‌های این رژیم بحساب می‌آورند در صورتیکه کشتار و شکنجه قبل از سال ۶۷ بمراتب وحشتناک تر بود ولی‌ این حزب برای شکنجه ها و اعدام هایی که خود در آنها شریک بودند سخنی بمیان نمیاورند.سیاستی که درمقابل حرکت انقلابی مردم بایستد و عناصر پیشتاز آنرا به شکنجه و اعدام بسپارد،خیانت نیست ؟ خیانت حزب توده‌ و چریک های اکثریت فقط به مردم ایران در آن زمانها نبود و نیست، خیانت آنها به سوسیالیسم و علم مبارزات طبقاتی است. جنبش چپ اگر در ایران از توانائی آنچنانی برخودار نیست دلیل آن اختناق فراوان نیست، دلیل آن مشی ارتجایی و سازشکارنه "آشتی‌ طبقاتی" و "همزیستی‌ مسالمت آمیز" است ! شوروی بوسیله قوای قهری پاشیده نشد، شوروی بوسیله همین تز‌ انحرافی سرنگون شد.نه‌ گذشته سیاست شوروی با زمان حال قابل مقایسه است و نه‌ گذشته حزب توده‌ و یا چریک‌های فدایی اکثریت با زمان حال ! از طرفداران چنین سیاست هایی باید این سئوال را نمود که برای تحقق کدامین آرمان پا به مبارزه سیاسی گذارده اند ؟ آیا سوسیالیستی که نجات بخش بشریت است همین است که آنها میگویند و همان راهی‌ است که آنها طی‌ میکنند ؟
" تاریخ کلیه جوامعی که تا کنون وجود داشته اند،جز تاریخ مبارزه طبقاتی نبوده است،به استثنای تاریخ جوامع بدوی،مرد آزاد و برده،اشرف و اعوام،،ارباب و سفر،استاد کار و کارگر روز مزد،در یک کلام ستمگر و ستمکش ،همواره در تضاد بوده اند و به نیروی لاینقطع،گاه نهان و گاه آشکار،مبارزه‌ای که هر بار یا به تحول انقلابی سازمان سراسر جامعه و یا به فنای مشترک طبقات متخاصم ختم گردید،دست زده اند" .
۴۱٨۵٨ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰       

    از : حسن حسنی

عنوان : واکنش به نقد کبیری گرامی
حضرت علی کبیری
اوبژکتیف (عینی) و سوبژکتیف دیالک تیکی را تشکیل می دهند و تقدم اوبژکتیف بر سوبژکتیف، دلیل بر انفعال، هیچکارگی و هیچ وارگی سوبژکتیف نیست:
انعکاس دیالک تیکی است و نه آئینه وار.
حقیقت، عینی است و نتیجتا ادعای شما مبنی بر کثرت حقیقت (به قول ایدئولوگ های رنگارنگ امپریالیسم، «به اندازه آدم ها حقیقت هست و یا همه حقیقت را نمایندگی می کنند، ولی هر کس حقیقت خود را.») ادعای نادرستی است.
ولی تعریف شما مبنی بر اینکه حقیقت عبارت است از «انطباق عین با ذهن» فی نفسه درست است.
ولی این انطباق در دیالک تیکی از نسبی و مطلق صورت می گیرد و ضمنا خصلت تاریخی دارد.
انعکاس نسبتا درست عین در آئینه ذهن به عوامل و وسایل عینی و سوبژکتیف بیشماری وابسته است. کشف دوربین و یا میکروسکوپ به تدقیق انعکاس در عرصه های علوم طبیعی ـ از این رو ـ کمک بی بدیلی می کند، کشف آتش و یا تزهای فلسفی مهم و غیره نیز به همین سان. مراجعه کنید به مفهوم «حقیقت» در فرهنگ های مارکسیستی.
بقیه نظرات تان متأسفانه درست نیستند که باید مورد نقد و تصحیح قرار گیرند.
کشف حقیقت همیشه با واسطه بوده است، واسطه و یا میانجی گاهی می تواند انسان باشد و گه کنکاش شخصی که بازهم به تجارب و کشفیات انسان های دیگر وابستگی پیدا می کند. منظور میم نون همین باید باشد. حتی میمون تنها، میمون نیست، چه برسد به انسان.
زنده باشید.
۴۱٨۵۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰       

    از : علی کبیری

عنوان : هر کسی از ظنّ خود شد یارمن...
هم میهن گرامی میم نون،

تأکید کرده اید که «...من کسی را که مرا در کشف حقیقت یاری کند، حتی اگر فالانژم بنامد، گرامی می دارم...» مایلم به شما یادآوری کنم که اگر به دنبال "کسی" هستید که شمارا در "کشف حقیقت" یاری کند، بعید نخواهد بود که ره به جهنم بَرید. منظورم را واضح تر توضیح میدهم. این کلمه ی حقیقت نیز از جمله کلمه های کشدارومبهم است و کسی که درراه کشف حقیقت گام برمیدارد، حتماً با انواع واقسام آن مواجه خواهد شد و درآخر راه به ناگاه متوجه میشود که عمرش به پایان رسیده وهنوز یک عده دارند از دید خودشان راجع به حقیقت داد سخن داده وهرکدام ازآنها حقیقت مکشوف خودرا برتراز دیگران وانمود میکند. آنجاست که یکباره آدم، پشیمان از راهی که طی کرده است، سردرگُم در دیگ پر حرارت "حقایق" جِزغاله میشود که این همه جماعت مدعی حقیقت چرا "عین" را نادیده گرفته و بااذهان خودشان راه کشف واقعیت را برما سدکرده اند؟ مگر نه آنست که عین مستقل از ذهن است و حقیقت تطبیق ذهن با عین؟ پس چرا چند هزار سال است که این همه دکانهای کشف حقیقت در بازار مکاره ی فلسفه، به وجود آمده اند؟ و این بازار پر رونق کشف حقیقت دیگر چه بازاریست؟ پس بهتر نیست تا بجای ره سپردن در کشف حقیقت و نرسیدن به مقصود یا رسیدن به ناکجا آباد، در راه کشف واقعیت گام برداریم؟ واگر چنین کنیم وهمگان چنین کنند، شاید قضایا را آنطور که هست ملاحظه کنیم و همگی در را بر یک پاشنه بگردانیم. آنچه مارا به همدیگر نزدیک خواهد کرد، کشف واقعیت (عین) وتطبیق ذهن با واقعیت(حقیقت) است تا ازآن ممر بهترین راه را برای حل مشکلات پیش رو انتخاب کنیم.
۴۱٨۴۹ - تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱٣۹۰       

    از : خسرو صدری

عنوان : آقای مرزبان گرامی!
عرض کردم:- کامنت شما ربطی به مطلب نداشت؛ - حذف ایران از نام "حزب توده ایران"، از جانب کسانی که قصد توهین به آن را دارند صورت می گیرد؛ - شما مرا به خیالپردازی متهم کردید که پاسخش را هم گرفتید.
۴۱٨٣٣ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰       

    از : میم نون

عنوان : تأملی در پاسخ پرویز گرامی
با سلام و سپاس از پاسخ به پرسش های من.
اگر موافق باشید، من هم بکوشم تا پاسخ های شما را مورد تأمل قرار دهم، تا اگر منتشر شد، بلکه چیزی بیاموزم.
باور کنید، من اهل رجز نیستم.
رجزخوانی را اصلا بلد هم نیستم.
سرتاپایم هم صناری نمی ارزد.

سوال اول
فرق ماهوی مجاهدین با دار و دسته های مذهبی دیگر را بدانم.

من پاسخ شما را نخست تجزیه می کنم تا بتوانم تحلیل کنم:

۱
به خود اجازه نمی دهم در باره ی ماهیت «کل» سازمان مجاهدین خلق و سازمان های دیگرداوری کنم.

هر چیزی و نتیجتا هر سازمانی، دیالک تیکی از جزء و کل است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن کل است.
اگر کسی قادر به تجزیه و تحلیل و بالاخره داوری در باره کل (سازمان) نباشد، تنها کاری که از دستش برمی آید، همان خواهد بود که عوام الناس (در طیف سیاسی طرفداران ژوزف) می کنند:
گذاشتن جزئی از کل مورد نظر (عضوی، عملی و یا موضعگیری ئی از سازمان) زیر ذره بین و بعد ماستمالی کردن قضیه:
همه چیز گفتن و چیز به درد خور نگفتن!

پدر دیالک تیک ایدئالیستی ـ هگل ـ به همین دلیل بود که می گفت:

«حقیقت کل است، کل حقیقت است!»

بگذارید من به زعم خود، دقیقتر فرمولبندی کنم و بگویم:
حقیقت در دیالک تیک جزء و کل است و در این دیالک تیک نقش تعیین کننده ـ در تحلیل نهائی ـ از آن کل است.

۲
فقط در فضای باز تر و رقابتی می توان این کار را کرد، باید از همین بحث ها شروع کرد.

شما ظاهرا تحلیل تئوریکی کل معینی را به وجود «فضای باز و رقابتی» منوط و وابسته می کنید.
من نمی توانم از این مفهوم «انتزاعی» سر در بیاورم.
فقط چیزهای مشخص را می توان مورد تأمل قرار داد.
برای من تحلیل چیزها (فرق هم نمی کند که آن چیز چه باشد) در دیالک تیکی از تئوری و متد (به قول شما متدیک) صورت می گیرد.
من به عنوان بیولوگ دست و پا چلفت، لجنی را که از گودالی برمی دارم، برای کشف ماهیت آن، ذره ذره زیر میکروسکوپ می گذارم و میکرو ارگانیسم های آن را ایزوله، تکثیر و شناسائی می کنم و بقیه مواد متشکله ان را هم به همین سان، البته کسان دیگری با متدهای شیمیائی، فیریکی و غیره.
مسائل و ارگانیسم های اجتماعی (مثلا سازمان های سیاسی) نیز فرقی با چیزهای دیگر ندارند.
فقط باید تئوری و متد موسوم به ماتریالیسم دیالک تیکی ـ تاریخی را تمرین کرد، فراگرفت و به خدمت گرفت، آنچه که شما مارکسیسم ـ لنینیسم نامیده اید:
علمی که علمی تر از هر علمی است و من اطمینان قلبی خود را در گذر از سنگلاخ های تردید به دست آورده ام.
هدفم رجزخوانی نیست، بلکه تبیین سیر رسیدن شخصی خود به حقانیت علمی جهان بینی پرولتاریا ست.
در بحث فقط می توان تکانه های لازم برای کنکاش (موتیواسیون، انگیزش، تحریک) نظری و عملی ریشه ای و اصولی بعدی را بدست آورد و یا از دست داد.
فضای باز مورد نظر شما فقط در این حد قابل تأمل است، رقابت که بنظر من بیمارگونه است. ببخشید.
جوینده حقیقت نیازی به رقابت ندارد.
من کسی را که مرا در کشف حقیقت یاری کند، حتی اگر فالانژم بنامد، گرامی می دارم.
حقیقت تنها بتی است که طرفداران پیشرفت اجتماعی می پرستند.

بقیه بحث تا بعد.
خیلی ممنون
۴۱٨٣۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰       

    از : سروش

عنوان : با سیر اختر فلکم داوری بسی ست @ انصاف شاه باد در این قصه یاورم
خانه سیاست نه دو در ، مثل بهشت هشت در ،یا مثل جهنم راهش را با حسن نیت آسفالت کرده اند.تصمیمات در هشتی ( ورودی هشت ضلعی خانه های قدیمی ) سیاه چاله آن گرفته می شود. آنچه در رسانه ها نوشته می شود .دوغ حاصل از کاسه ماستی در یک دریاچه است ویا شیپورچی های همان خانه اند برای افکار عمومی . برای تشخیص آنها از همدیگر مرد کهن می خواهد. در وادی سیاست بی همرهی خضر رفتن دهشتناک است .
چرا فکر می کنید گفتگو درباره مثلا اقتصاد بد است . مگر یک حزب یا گروه سیاسی چکار باید می کرد؟ چرا هر کاری را که نمی پسندیم فکر می کنیم بد مطلق است، وبر عکس .
سیاست نتیجه گرا است . درعملی که پنجاه ویک درصد سود ، چهل ونه درصد زیان باشد . آن عمل را انجام می دهد ،شاید آن یک در صد سود را گسترش دهد. اینکه در عملی نتیجه مطلوب گرفته نمی شود دلیل بر بدی آن نیست . زیرا همه پارامترها در دست یکطرف نیست .موفق نشدن دلیل بر بد بودن آن عمل نیست معیار درستی، موفقیت تنها نیست. مگر بهشتی و رفسنجانی ها موفق شدند؟
حزب توده ایران برنامه ای با توجه به شرایط و اضاع برای خود تدوین می کند و طبق آنان عمل می کند .چرا برنامه اش را نقد نمی کنید . عملی که درخدمت اهداف برنامه اش است چرا عمل نکند.
دوستان بجای این بحث ها ( جدل ) که هرکس فقط خودش را قانع می کند واز دیگران به خاطر ادامه این جدل ها ممنون است – این سطورشامل حال خودم هم هست – کتاب دولت و انقلاب لنین را از اینترنت دانلود و مطالعه نمایند پاسخ بسیاری از سوال شان را برای همیشه می گیرند .
اینک چند جمله از آن کتاب :
یک گام عملی مهمتر از صدها برنامه است .
خیال می کنند با تغییر دادن نام شئی خود آن هم تغییرمی کند
بحث و گفتگو های مربوط به آینده ( گذشته )دور را جایگزین مسئله مبرم و حاد سیاست امروز می سازد.
۴۱٨٣۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰       

    از : حسن حسنی

عنوان : شیوه رفتار نامی در بحث
با سلام
نامی گرامی میم نون سوالاتی کرده از آقای پرویز
کسی که سوال می کند، حتما اندیشیده و لذا توان تفکر دارد.
فحاشی و فالانژ تلقی کردن چنین کسی از پر بودن چنته فحاش حکایت نمی کند.
شما که ظاهرا ماکسیستید و قادر به تفکرید، می توانستید به سوالات ایشان جواب دهید. در غیر اینصورت فقط باید با کسانی بحث کنید که همان نظرات شما را نمایندگی می کنند، یعنی عملا بحث نکنید.
اینکه وعده نوشتن مطلبی را می دهید، بهتر از هیچ است، ولی ترفند خوبی برای فرار از بحث هم می تواند باشد. یاد فرهاد ف به خیر که به جای جواب، سرفه تحویل می داد. ان هم راه بدی نبود. وقتی آدم حرفی برای گفتن بلد نیست، سرفه بهتر از هیچ است. ببخشید با بزرگواری مارکسیستی تان
۴۱٨۲٨ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰       

    از : پرویز مرزبان

عنوان : پاسخ به پاسخ آقای خسرو صدری
سلام
این قلم در باره نوشته شما دقیق و با ذکر دوباره ی آن ،نظرم را عرض کردم. شما هر طور که علاقمندید حدس بزنید و فرض کنید. از جستجو در گوگل یاری گرفتم و چه و چه . ولی ما هم مانند میلیونها ایرانی از رهبری مرجع شیعیان جهان حمایت کردیم تا حکومت بر آمده از کودتای ۲۸ مرداد را ساقط کنیم و فکر می کردیم در دراز مدت وضع ایران درست میشود . این خطای جدی را باید ابراز کرد. فرزندان ما توجیهات احساسی را نمی پذیرند. فکر می کنم متد برخورد ما متفاوت ست.

تذکر شما به کامنت من نیز این تفاوت متدیک رانشان میدهد. فرموده اید: «دو ماه پیش به مناسبت ۷۰ مین سالگرد بنیانگذاری حزب تو ده ایران، در مطلبی با حجم تقریبی همین کامنت شما، نظرم را در مورد حزب نوشتم.کاش این کامنت را درآنجا میگذاشتید...»

من متوجه منظور شما نمیشوم . آیا جدی صحبت می کنید؟ « کاش این کامنت را در آنجا می گذاشتید » ؟!! یعنی چه ؟ مگه میشه؟

بعدا ادامه داده اید :« - در این مطلب ، که شما به نظر می رسد با "گوگل سرچ" ، و به دنبال "حزب توده"(ایران)،جهت دراز کردن حکیم باشی، پیدایش کرده اید و فقط همان سطر را هم خوانده اید،»

ببینید آقای خسرو صدری ! واقعا متوجه حرفهای شما نمیشوم .من بسیار متاسفم که شما بجای این که با کلمات و فکر من در نوشته ی قبلی برخورد کنید ذهن خود را با چه چیزهائی مشغول می کنید. سخت در اشتباهید !

شما نشان دهید کدامیک از کلمات این قلم اساعه ی ادب و یا بی احترامی به حزب توده تلقی میشود. تا همین جا از شما پوزش خواهی نمایم. در ضمن در تمام نوشته ی من، کاملا آگاهانه، نقش خویش در سازمان فدائیان را در بحث «مترقی» بودن خط امام مورد انتقاد قرار داده ام.
۴۱٨۲۷ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰       

    از : پرویز مرزبان

عنوان : برای کامنت میم نون
با درود و سپاس از توجه ی شما .
- به خود اجازه نمی دهم در باره ی ماهیت «کل» سازمان مجاهدین خلق و سازمانهای دیگرداوری کنم .فقط در فضای باز تر و رقابتی می توان این کار را کرد،باید از همین بحث ها شروع کرد. مناسبات مجاهدین با دگر اندیشان وحشتناک ست . این را باید نشان داد و اگر هواداران آن می دانند و می پذیرند فرقی با «قشریون» ندارند. من هنوز اینطور فکر نمی کنم . شما میدانید که ریزش کرده اند. یک حزب بمعنی دقیق آن نمی تواند همزمان نماینده ی تمام اقشار اجتماعی باشد .میشود پوپولیست یا دولتی ! مثل حزب ایران نوین ،مردم و رستاخیز. حزب جمهوری اسلامی که تقش همان اول در آمد و به ده ها باند تبدیل شد. امروز «حرب مشروطه» نیز همین تلاش را می کند میخواهد هوای همه را داشته باشد حتی با تابلوی « لیبرال دمکرات» نیز تکلیف خود را معلوم نمی کند که واقعا نماینده ی کیست. این عوام فریبی ست.
- در باره ی ماهیت طبقاتی فدائیان خلق نیز همین طور . رهبران گروه های مختلف در خارج از کشور حاضرندولی معلوم نیست در ایران چه تغییراتی صورت گرفته.
_ این سئول که : در حزب توده مارکسیستی سراغ دارید...... در بار ه ی همه نیروهای «چپ» صدق می کند که با مارکسیسم-لنینسم و انواع پسوند ها خود را معرفی میکردند و هنوز نیز به آن «پای بند » هستند.
- بعداز کودتای ۲۸ مرداد در ۶ بهمن ۱۳۴۱ اصلاحاتی از بالا و مفید صورت گرفت که« انقلاب» نامیده شد و خمینی مرتجع «قیام » کرد. ادبیات ما قبل از انقلاب عکس العملی نسبت به کودتا، اختناق و وابستگی بود. بهمین دلیل تمام کارهای مثبت را نیز نفی کردیم و با سنت و ارتجاع در مودبانه شکلش همسو شدیم .در انقلاب بهمن تمام طبقات و اقشار و سازمانهای سیاسی همسو شدند و بساط حکومت پادشاهی را جمع کردند.این که تردیدی ندارد .رهبری انقلاب در دست مرجع تقلید شیعیان بود ، شورای انقلاب مشتمل از روحانیون سیاسی ، روشنفکران شریف و خوشنام ملی و مذهبی ( نهضت آزادی و جبهه ی ملی) و دولت موقت به نخست وزیری مهندس مهدی بازرگان تشکیل شد.

ده ها انقلاب به این صورت در خاورمیانه و شاخ آفریقا قبلا و بعدا صورت گرفت. نباید از غفلتی که ۵۷ کردیم نیاموزیم . در انقلاب ایران جابجائی قدرت از سرمایه داری وابسته در پروسه ای خونین به خرده بوزوازی سنتی و لومپن ها انتقال یافت . فجایعی که در ایران هنوز ادامه دارد نشان میدهد که درایران واقعا ارتجاعی ترین اقشار حاکمند و مترقی ترین نیروها بیشترین خسارات جانی و مالی را متحمل شدند.
طنز تاریخ که در مصر مردم ۴ نعله همین راه را دنبال می کنند. توصیه من مطالعه تمام نوشته های مسئولان حکومت پادشاهی ست که ضمن تائید وقوع انقلاب، نشان میدهد که در ۵۷ تمام بازیگزان صحنه پذیرفتند که رهبری انقلاب خمینی باشد و انقلاب در دست ناباب افتاد و فاتحه !
۴۱٨۲۶ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰       

    از : نامی شاکری

عنوان : رجزخوانی!
میم نون عزیز!
این شیوه ی برخورد شما به موضوعاتی با این اهمیت خیلی سهل انگارانه است . می نویسید :"اگر در حزب توده مارکسیستی سراغ دارید، لطف کنید او را هم نام ببرید و استدلال کنید..."این ،درست مثل رجزخوانی های "فالانژهای" مقابل دانشگاه تهران است . من نمی دانم منظور شما از "حزب توده" چیست ؟ حزب توده ایران تا آستانه ی انحلال و فروپاشی در ایران جمهوری اسلامی یاجریانی که حالا به نام حزب توده ایران در خارج از کشور سخن می گوید؟ یا ...؟ احتمالا آقای پرویز مرزبان به نکاتی که طرح کرده اید از جمله همین پرسش تان خواهند پرداخت. در "عصر" قباحت آرمان های چپ و ایدئولوژی و مارکسیسم و ...من به عنوان یکی از مارکسیست های مورد نظر شما به برخی جنبه های متن خسرو صدری عزیز و حزب توده ایران (تا آستانه ی انحلال و فروپاشی) خواهم پرداخت . تاریخ و تجارب حزب توده ایران تاریخ و تجارب تمام جنبش چپ و متعلق به حزب طبقه ی کارگر آتی ایران با هر نام و عنوانی است . این حزب را "چپ های مقدس و منزه " نخواهند ساخت ، باورکنید!
۴۱٨۲۵ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰       

    از : خسرو صدری

عنوان : مطلب در مورد"خدعه کردن"(دودره کردن) ج.ا بود و نه ارزیابی سیاست های ح.ت.ا
-آقای مرزبان گرامی ! دو ماه پیش به مناسبت ۷۰ مین سالگرد بنیانگذاری حزب تو ده ایران، در مطلبی با حجم تقریبی همین کامنت شما، نظرم را در مورد حزب نوشتم.کاش این کامنت را درآنجا میگذاشتید تا یک بار هم به خاطر شما می پرداختیم به بحث همیشگی: "همه گناهان به گردن حزب توده است و ما راست می گوییم که نه آن زمان و نه این ۳۰ سال بعدش کاری کرده ایم"!
- در این مطلب ، که شما به نظر می رسد با "گوگل سرچ" ، و به دنبال "حزب توده"(ایران)،جهت دراز کردن حکیم باشی، پیدایش کرده اید و فقط همان سطر را هم خوانده اید، بحث بر سر یک تاکتیک سیاسی اسلامی به نام "خدعه کردن" است که مثالی هم فقط در این چارچوب از رفتار ج.ا.ا با حزب توده ایران آوردم.
-جهت اطلاع شما، من اکنون عضو حزب توده ایران نیستم ولی بخت وافتخارآشنایی و ارتباط نزدیک با رهبری حزب را پس از انقلاب داشته ام و آنچه در مورد مشورت و بحث مقامات وقت ج.ا با رهبران حزب نوشته ام، نه به فرموده شما"تجسم تخیلی"، بلکه بیان واقعیت است.
۴۱٨۲۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ آذر ۱٣۹۰       

    از : میم نون

عنوان : چند پرسش ناقابل از پرویز گرامی
با سلام
من نظرات تان را بدقت خواندم.
دیری است که دلم می خواهد فرق ماهوی مجاهدین با دار و دتسه های مذهبی دیگر را بدانم.
ماهیت طبقاتی فدائیان خلق را هم به همین سان.
اگر در حزب توده مارکسیستی سراغ دارید، لطف کنید او را هم نام ببرید و استدلال کنید.
اگر وقت داشتید بگوئید که به چه دلیل از انقلاب ۵۷ سخن می گویید و نه از ضد انقلاب ۵۷. چون شما بدرستی خیزش ۱۵ خرداد را ارتجاعی تلقی کرده اید.
اگر تعریفی از انقلاب داشتید، ذکرش ضرری ندارد.
خیلی ممنون
۴۱٨۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱٣۹۰       

    از : پرویز مرزبان

عنوان : بدون پاسخگوئی و اقناع آینده ی دشواری خواهیم داشت.
نوشته ی پیش روی ما از آقای خسرو صدری دوباره مرا وادار به پاسخگوئی نمود.
ایشان در باره ی حقه بازی و فریب کاری و کلاه بر سر مردم گذاردن ملاهای نامی رفسنجانی و بهشتی سخن گفتند و آنرا بصورت ذیل فرموله کردند : «.......ولی این ها سازمان ها و احزاب باتجربه ای چون حزب توده ایران را هم فریب دادند. آنگاه که به عنوان مثال ،رهبری حزب را رفسنجانی و بهشتی و... به بحث غیر علنی در مورد مشکلات اقتصادی و مبارزه با امپریالیسم، دعوت می کردند، ولی در اتاق مجاور، لاجوردی ها را نشانده بودند تا "طناب دار"شان را ببافند» پایان نقل قول.»
من نمیدانم منظور دقیق آقای صدری از این تجسم تخیلی و سورآلیستی چیست و چرا میخواهند حرب توده را فریب خورده معرفی کند.

ببینید ! برای من اصلا مهم نیست که بهشتی و رفسنجانی زیر زیرکی با حزب توده سر و سری داشته اند. برای من ملاک هم نیست که رفسنجانی و بهشتی انسانهای راستین بوده اند یا دژخیمان خون آشام . برای من، مواضع سیاسی حزب توده از قبل از انقلاب نسبت به خمینی و روحانیون مهم ست . حزب توده ماهیت رهبری انقلاب و توده های سنتی را به دلیل مصرف بی رویه شعارهای پوپولیستی ، ضد امپریالیستی تشخیص داد و از آن بد تر، آنها را مترقی تبیین نمود. مسئول تهیه ی این تحلیل رهبران حرب توده می باشند و بعداز اشغال سفارت آمریکا، فدائیان خلق نیز در این قضاوت غلط تاریخی مشارکت نمودند که فاجعه بار بود.
موضوع «مترقی » بودن یا نبودن جریان موسوم به خط امام بحث انگیز ترین موضوع درونی سازمان فدائیان گردید که با «خصلت» ضد امپریالیستی آنها ارزیابی میشد و حمله به سفارت آمریکا هم ملاک آن بود. گیریم که اشغال سفارت توطئه بوده یا خود بخودی صورت گرفت ، بنظرم فرقی نمی کند . زیرا ماهیت جنبش میلیونی خرده بورژوازی سنتی به زعامت مرجع تقلید شیعیان بر اساس پپشتوانه ی تاریخی آن از جمله حرکت ارتجاعی ۱۵ خرداد و سایر عملکرد ها ی آنها محاسبه میشد که حزب توده آنرا «مترقی» تلقی نمود. پس نه به «زیرکی » رفسنجانی و نه «فریب» بهشتی بلکه به یک بینش «خاص» در رهبران حزب توده بستگی داشت .
از این زاویه در باره دگماتیسم و سکتاریسم حرب می توان در مقاطع مختلف با مثال های ملموس نشان داد که چگونه دوستان توده ای بر مواضع خود ابرام داشتند. هنوز هم با هم اختلاف نظر داریم. واقعا ماهیت واقعه ۱۵ خرداد چه بود ؟ چرا شوروی سقوط کرد ؟ خیانت یا تلاشی ؟

وظیفه خود میدانم از اخبار روز و تمام کسانی که در این چند سال تلاش کردند که در این رسانه بحث و گفبگو داشته باشیم سپاسگزاری نمایم .
آرزوی قلبی من ادامه ی این بحث و گفتگو در تمام سطوح می باشد تا در فردای بحران و از هم پاشیدن حکومت دیکتاتوری، سیاستگزاران قابل در تمام جریانات چپ و راست و میانه به مردم معرفی شده باشند تا در انتخابات آزاد، مردم بتوانند نمایندگان واقعی خود را انتخات و نقطه صفر دموکراسی در ایران شروع شود. تا با تحمل و درایت ، بصورت ادواری تکرار و تکرار شود تا سازندگی میهن و خدمت به مردم ، زمینی و واقعی شود.

با تمام ارادات و احترامی که به راهیان آزادی و آبادی میهن در خود سراغ دارم و میدانیم که جانهای پاکی در این راه از جان خود گذشتند و یا در زندانهای دیکتاتوری متحمل سختی های فراوان شدند. میدانیم که میلیونها تن از بستگان ما نیز در زندگی درگیر این بلایا شدند. با این وجود این وظیفه ی ماست که با نسل برومند ایران امروز، همفکری و همراهی نمائیم تا ثابت کنیم از حکام مذهبی در تمام زمینه ها شایسته تریم . باید ثابت کنیم که بهتر فکر می کنیم . بگذار آنها شعار بدهند و خرابکاری کنند.

این آرزوی قلبی من ست که تلاش کنیم و همت به خرج دهیم تا کنشگران سیاسی در بحث و گفتگو ها ی متمدانه شرکت کنند تا مخاطبین خود را پیدا کنند . دیگر دوران رهبری های موروثی و افتخاری سپری شده ست و نمی تواند پاسخگوی نیاز فکری میلیونها نیروی تحصیکرده ی ایرانی باشند.
سخت گیری های سیاسی در دنیای آزاد و از طرف ما بر مخالفین فکری نیز نابحشودنی ست .بگذاریم کنشگران حرف بزنند . ۳۳ سال از انقلاب گذشته .متاسفانه نیروهائی هنوز در همان عوالم بحث و گفتگو می کنند که قبل از انقلاب داشتیم و شخصا متاسفم که :

- هزاران هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران بمنزله بزرگترین سازمان سیاسی- نظامی بعداز انقلاب بدلیل اختناق و آدمخواری حکومت، بر تغییرات بنیادی جهان بعداز سقوط اتحاد جماهیر «سوسیالیستی واقعا موجود» واقف نیستند. باید بدانند که رهبران این سازمان با دگر اندیشان چگونه برخورد می کنند و چه رویاهائی برای آینده ی ایران دارند. وگرنه باز هم بعداز «آقایان» حاکم با درگیری های بین گروهی روبرو خواهیم بود.

- هواداران حزب توده نیز به دلیل قدمت سیاسی با کمال تاسف و با پوزش از تمام یاران توده ای همیشه از دگماتیسم و سکتاریسم رنج برده اند. بهمین دلیل باید در این زمینه کمک کنیم تا با اثبات و نشان دادن موارد مشخص آن ، دیگر بر سر بدیهیات مانند «حجاب اجباری» - «بستن روزنامه» ها اعصاب یکدیگر را خط خطی نکنیم. بدون بحث و گفتگو قابلیت ها ، استعداد ها و خلاقیت ها شناخته نخواهد شد. البته موضوع قطعنامه های احزاب برادر که ملاک اصلی پذیرش اردوگاه سوسیالیسم بود. هنوز سئوال انگیز ست. بر اساس کدام آمار و ارقامی رفقای اردوگاه، گذار از سرمایه داری به سوسیالیزم را موفقیت آمیز ارزیابی و تمام شده نشان دادن و حتی آنرا برگشت ناپذیر میدانستند؟ آیا برای پذیرش و قضاوت آن قطعنامه ها روش ها علمی و منطقی بود؟ هزاران سئوال دیگر وجود دارد و نیرو و وقت میخواهد که به آنها پاسخ داد و هر روز که بگذرد پ پاسخگوئی دشوار تر میشود.
بدون پاسخگوئی و اقناع آینده ی دشواری خواهیم داشت.
۴۱٨۰۶ - تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱٣۹۰       

    از : واقع اندیش

عنوان : هر که در طلب نفع خویش
دست شما درد نکند. ساده ترین و گویا ترین توضیحی که حتی من عامی هم میفهمم و آنرا به واقعیت نزدیک میبینم. آیا شما خواننده های دیگرجز این فکر میکنید؟
۴۱٨۰۵ - تاریخ انتشار : ۱۱ آذر ۱٣۹۰