آثار و پیامدهای نواندیشی دینی در عمل


همایون علم


• ظهور اینشتین و ایجاد پارادایمی کاملا متفاوت از پارادایم نیوتنی برای توجیه واقعیت، ما را به این باور رساند که حتی یقینی ترین دستاوردهای بشری در حوزه قطعی ترین دانش هایمان هم قابل ابطال هستند و دانش انسان اساسا خطاپذیر بوده و نمیتواند به قطعیت و به تبع یقین منجر شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۱ آذر ۱٣۹۰ -  ۲ دسامبر ۲۰۱۱


ایمان ما ایمانی موروثی است.
ما مسلمان و شیعه هستیم، چون در خانواده ای مسلمان و شیعه به دنیا آمده و بزرگ شده ایم،همین.
اگر در خانواده ای یهودی بزرگ میشدیم، قطعا امروز یهودی بوده و ستاره داوود برایمان مقدس بود.
البته اگر هم بخواهیم علل ایمان مذهبی عموم مردم را در گستره ی تاریخی وسیعی، مثلا به وسعت ۱۴۰۰ سال بررسی کنیم، یقینا به علل دیگری علاوه بر وراثت، هم بر خواهیم خورد.
علت هایی به برندگی شمشیر...
منصف باشیم! کدامیک از ما با دلایل وشواهد کافی و استدلال های محکم به وجود خدا یا پیامبری محمد ایمان پیدا کرده است؟
ممکن است در مقابل چنین ادعایی برخی مدعی شوند که:
نه! ایمان ما ،ایمانی مبتنی بر پژوهش و شناخت، ایمانی محکم و مستدل است.
فکر میکنم راستی آزمایی این ادعا دشوار نباشد.
شواهد و مدارک و دلایل کافی، هر انسان معقولی را مجاب خواهد کرد، حتی علارغم میلش، خصوصا هنگامی که موضوع رستگاری ابدی بوده و اشتباه در شناخت حقیقت یا عناد ورزیدن با آن بتواند ما را به عذابی ابدی دچار کند.
اگر باورهای متافیزیکی ما، باورهایی مدلل، باورهایی مبتنی بر عقل و استدلال باشند، باید بتوانیم با ارائه دلائل و مدارکی که خودمان رابه عقایدی خاص باورمند کرده اند، دیگران را نیز به باورهای خودمان باورمند کنیم.
شمایی که ادعا میکنید ایمان مذهبی تان، ایمانی مستدل وقابل توجیه است ،فکر میکنید بتوانید یک مسیحی را مسلمان کرده یا یک سنی را شیعه کنید؟
فکر میکنید بتوانید وجود یا وحدت و یگانگی خدا را اثبات کنید؟
هیچیک نمیتوانیم.
اساسا تاکنون هیچ کس نتوانسته است چنین ادعاهایی را اثبات کند.
ایمان مذهبی ما هیچگاه حاصل خردگرایی و روشن اندیشی نبوده است اما متاسفانه یا خوشبختانه این امکان را دارد که توسط خرد و اندیشه مورد تردید واقع شده و ازبین برود.
شک و تردید خوره ی ایمان است و خرد با مطالبه ی دلیل برای باورهایمان و در عین حال نیافتن پاسخی قانع کننده، عامل ایجاد این شک و تردید.
نواندیشان دینی به دنبال عقلانی کردن و عادلانه کردن باورهای دینی، خرافه زدایی وخشونت زدایی از آنها و در یک کلام به دنبال اصلاح باورهای دینی بر اساس ارزش هایی چون حقوق بشر و دموکراسی اند.
ارزش هایی که امروزه از سوی تمام ملل متمدن جهان پذیرفته شده اند.
آنها به دنبال آداپت کردن مذهب به گونه ای هستند که میان زندگی در جهان امروز و پیروی از ضرورت هایش و در عین حال پایبندی به مذهب، میان مدرن بودن و مذهبی بودن، میان خردمند بودن و مذهبی بودن، میان دموکرات بودن و مذهبی بودن و... تضادی وجود نداشته باشد.
اما باور نگارنده این است که نواندیشی آنان اثری متفاوت از آثار مورد انتظارشان خواهد داشت.
نواندیشان دینی ای همچون جناب گنجی، در مورد (برخی) از باورهای عموم این ادعا را مطرح میکنند که:
نه تنها شواهد و دلائل قوی برای اثبات این باورها وجود ندارد بلکه مدارک معتبری در جهت ابطال آنها نیز وجود دارد و اینچنین سبب میشوند که عموم مردم به برخی از باورهایشان شک کنند.
اما مساله این است که عموم مردم برای سایر باورهای متافیزیکی شان هم دلایل قوی و مدارک کافی و مجاب کننده ای ندارند.
اولین سوالی که فرد شکاک پس از شک کردن به برخی از باور هایش، به ضرورت منطقی از خویش میپرسد، این است که:
- چرا به مابقی باورهایم شک نکنم؟
- اگر قرار است معقول بودن و توجیه پذیری، معیارپذیرش یک باورباشد، چرا معیاری برای همه ی باورهایمان نباشد؟
- امام دوازدهم دروغ است؟
- چرا یازده امام دیگر دروغ نباشند؟
- چه دلائل متقنی برای امام بودن و معصوم بودن آنها وجود دارد؟
- امامانی که در مجموعه هایی همچون بحارالانوار و اصول کافی، مهملات فراوانی به آنها نسبت داده شده است.
- مهملاتی که تا دیروز با تکیه بر فرض، معصوم بودن گویندگانشان، توجیهات و تفاسیری افلاطونی برای آنها دست و پا کرده و خود را از تناقض میرهاندیم.
- حال که ممکن است امامت و عصمت دوازده امام دروغ باشد، چرا پیامبری و عصمت محمد ابن عبدالله دروغ نباشد؟
-اساسا چرا وجود خدا و آخرت را بپذیریم؟
- چه دلایل محکمی برای وجود خدا و روح وآخرت وجود دارد؟
- اگر دوازده امام واقعا امام و معصوم بوده اند، چرا سنی ها آنان را محترم نمیدارند؟
- اگر محمد آخرین فرستاده ی خدا و حامل کامل ترین دین بوده است، چرا مسیحیان و یهودیان و بودایی ها، ادیان ناقص خود را رها نکرده و به دین کامل ما نمی گرایند؟
- آیا همگی عناد ورزیده و رستگاری ابدی را نمیخواهند؟
- یاعلتش این است که باوری به باورهای ما ندارند؟
- حقیقتی چنین بزرگ و تعیین کننده چون خاتمیت محمد را چرا تا کنون اکثریت مردم جهان نفهمیده یا نپذیرفته اند؟
- آیا دلیلش عدم وجود دلائلی مجاب کننده برای این ادعا نیست؟

* ادعاهای فوق العاده، دلایل فوق العاده نیز میخواهند
                                                   (کارل گاسان)

شک و تردید به بیماری واگیری می ماند که به زودی به تمامی باورهایمان سرایت کرده و بنیان ایمانمان را متزلزل می سازد، البته هنگامی که معیارمعقول بودن و توجیه پذیری باورهایمان را به طور گزینشی، تنها برای ابطال کردن برخی باورهای دست و پاگیر و مشکل ساز به کار نبرده و شجاعت پیگیری تردیدهایمان را تا انتها داشته باشیم.
جناب سروش بیان میکنند که:
تنها دستورات عبادی قرآن کلام خداست.
پرسش این است:
چرا و به چه دلایلی، ۱۷ رکعت نماز خواندن یا سی روز، روزه گرفتن را دستور خدا میدانید، اما قطع دست و سنگسار، نابرابری مرد و زن در ارث و... را دستور خدا نمیدانید؟
آیا برای ادعاهای اول مدارک و دلائل کافی و مجاب کننده بدست آورده اید؟
آیا خدایی دانستن احکام عبادی تنها به این دلیل نیست که با حقوق بشر و دموکراسی، با عرف پذیرفته شده ی جهان امروز در تضاد نیستند؟
در حالی که احکامی چون سنگسار و قطع ید و تبعیض جنسیتی و... چون امروز وحشیانه به نظر رسیده و در تضاد با حقوق بشر و دموکراسی اند، آنها را دیگر دستور خدا نمیدانید؟
جناب گنجی، کشتارهای ۶۷ را جنایت علیه بشریت خوانده و جمهوری اسلامی و شخص آیت الله خمینی را به خاطر آنها محکوم میکند، در عین حال دم از پیامبر گرامی اسلام میزند.
فرض کنیم به طور قطعی ثابت شود کشتارهای ۶۷ به دستور شخص آیت الله خمینی بوده است، آیا میتوان ادعا کرد: عمل او خلاف سیره ی پیامبر اسلام بوده است؟
مگرمحمد ابن عبدالله و علی ابن ابیطالب هم همین کارها را نمیکردند؟
آیا این محمد نبود که شخصا فرماندهی بیش از ۷۰ جنگ (غزوه) را بر عهده داشت؟
ایشان نبودند که برای دگر اندیشان نامه نوشته و آنان را به پذیرش اسلام، دادن جزیه یا جنگ تهدید میکرد؟
ایشان، علی خامنه ای را به خاطر قتل های زنجیره ای یا به خاطر صدور فرمان سرکوب در حوادث پس از انتخابات قاتل میداند.
علی ابن ابی طالب که قتال بود.
قتال العرب که بود؟
ناکثین و مارقین و قاسطین که بودند؟
چه توجیهی برای چنین تناقض های آشکاری وجود دارد؟
اگر محمد برای هدایت بشریت آمده بود، او هم میتوانست مانند مسیح حرفش را زده و بگذارد مخالفینش حتی او را به صلیب بکشند.
آیا کشتن مسیح آیین او را بر انداخت؟
آیا هدایت با شمشیر ممکن است؟
اما تاریخ پر درد ما نشان میدهد که ممکن است...
قصه ی اسلام در خوشبینانه ترین تفسیر به قصه ی معلمی می ماند که به کمک حواریونش شمشیر به دست گرفته و برای هدایت و اصلاح دانش آموزان، مدارس را فتح میکند!
ارزشگذاری اعمال دیروز بر اساس ارزش های امروز به دور از واقع بینی است.
اما در همان زمان هم درجزیره العرب، مدارای دینی وجود داشت و اقوام مختلف با ادیان متفاوت به طور مسالمت آمیز در کنار هم زندگی میکردند.
این سوال ها و بیشمارسوال دیگر از این دست، حاصل تردید در باره عقایدمان و خود اندیشی در باب آنهاست.
البته حاصل آزاد اندیشی است، نه حاصل اندیشه ای کنترل شده، از نوع اندیشه ی نواندیشان دینی.
نه حاصل اندیشیدنی با هدف حفظ و مستحکم کردن باورها ی موروثی مان .
نه حاصل اندیشیدنی برای بدست آوردن جوابی از پیش تعیین شده.
نه حاصل اندیشیدنی برای توجیه باورهایی که از دوران کودکی به ما تلقین شده و با آنها بزرگ شده و به آنها دل بسته ایم.
اینها پرسش هایی است حاصل اندیشیدنی شجاعانه برای کشف حقیقت با هر پیامدی، نه حاصل اندیشیدنی اسکولاستیک.
اینها پرسش هایی است که به ضرورت منطقی در پی تردید در برخی از باورهایمان به وجود خواهند آمد.
پرسش هایی که به جرئت میتوان ادعا کرد هیچگاه به پاسخی قطعی منتهی نشده و نمیشوند.
پاسخی که در عین منطقی بودن و مستدل بودن ومحکم بودن به توجیه و به تبع نگهداری باورهای امروزمان یا اصلاحی جزیی در باور هایمان منتهی شود.
آنچه به وقوع میپیوند یک انقلاب عقیدتی است نه یک اصلاح.
حقیقت این است که مذهب به خانه ای می ماند که فقط میتوان از آن خارج شد.
به محض اینکه به خاطر پریشانی های ناشی از خروج مان از مامن عقیدتی دیروزمان و با هدف احیا یقین و آرامش گذشته مان،هوای بازگشت به سرمان زند، به محض چرخش برای بازگشت با هزاران در روبرو میشویم.
درهایی که تا قبل از خروج ازآن خانه، توجهی به آنها نکرده، یا آنها را جدی نگرفته بودیم.

کافیست خواسته یا ناخواسته ایمانمان به شیعه و اسلام را از دست داده و بار دیگر بخواهیم به اسلام یا هر مذهب دیگری باز گردیم.
به صورتی کاملا ناگزیر و آزار دهنده با پرسش های بیشماری از این دست روبرو میشویم:
- چرا شیعه شویم؟
- اساسا چرا اسلام؟
- چرا مسیحی نشویم؟
- چرا بودایی نشویم؟
- چرا به آیین یهود در نیاییم؟
این یعنی وارد شدن به وادی پرسش هایی بی پایان.
اگر به دنبال انتخاب عقلانی دین آینده مان باشیم، باید تمامی متون مربوط به همه ی ادیان و مذاهب و فرقه ها را تحلیل و بررسی کنیم.
اما این اقیانوس متون و مدارک و ادعاهای مذهبی را بر اساس کدام معیارها بررسی کنیم تا پژوهشمان به (پاسخی قطعی) منجر شود؟
توجه کنیم که آنچه در این تحقیق و پژوهش میتواند برای ما چاره ساز باشد، تنها قطعیت و یقین است، چون تنها قطعی بودن پاسخ فرضی این پژوهش است که میتواند به ایمانی مدلل منتهی شود.
کمترین تردیدی در باب صحت پاسخ بدست آمده مانع ایجاد ایمانی مدلل خواهد شد.
چون اساسا ایمان مبتنی بر تردید ممکن نمی باشد.
محمد، مدعی شده است که ۱۴۰۰ سال قبل با خدا حرف زده و فرستاده ی اوست.
موسی هم ادعا دارد بیش از سه هزار سال قبل خدا را در طور سینا دیده است.
چگونه میخواهیم در باب این ادعاها تحقیق کنیم؟
آیا اساسا این ادعاها تحقیق پذیرند؟
آیا ممکن است تحقیقی چنین عظیم ترتیب داد و در نهایت به پاسخی چنان قطعی رسید که مثلا سبب شود شیعه بودن را رها کرده و به آیین بودا ایمان آوریم؟
ظهور اینشتین و ایجاد پارادایمی کاملا متفاوت از پارادایم نیوتنی برای توجیه واقعیت، ما را به این باور رساند که حتی یقینی ترین دستاوردهای بشری در حوزه قطعی ترین دانش هایمان هم قابل ابطال هستند و دانش انسان اساسا خطاپذیر بوده و نمیتواند به قطعیت و به تبع یقین منجر شود.
آیا ارزش دست آوردهایمان در حوزه ی متافیزیک، میتواند یقینی تر از دست آوردهایمان در حوزه ی فیزیک باشد؟

* متافیزیک،اقیانوسی تیره، بی کرانه و بدون فانوس دریایی است، سرشار از کشتی های شکسته ی فلسفه.       (کانت)

ممکن است گروهی در مقابل پرسش هایی از این دست که:
چرا اسلام را بپذیریم؟
یا چرا شیعه شویم؟
پاسخ دهند که چون اسلام کامل ترین دین است و شیعه نیز محق ترین فرقه آن است.
به یقین میتوان ادعا کرد که گزافه گویی هایی از این دست:
- محمد خاتم انبیاست...
- اسلام کامل ترین دین است...
- جهان برای علی و فاطمه خلق شده است
و...

تنها در پستوهای حوزه های علمیه قابل بیان اند.
با کدام شواهد و قرائن میتوان این ادعاها را اثبات کرد؟
اگر آقایان مکارم شیرازی و نوری همدانی و مصباح یزدی و جوادی عاملی و ... مدعی اند که میتوانند این ادعاها را اثبات کنند، چرا در یک برنامه ی زنده تلویزیونی که بطور زنده برای تمامی جهان پخش میشود، این کار را نکرده و یک بار برای همیشه بشریت را از گمراهی و تباهی و ظلمت نجات نمیدهند؟
ساده است، چنین کاری را انجام نمیدهند چون نمیتوانند انجام دهند.
بر خلاف انتظارنواندیشان دینی، اندیشه های آنان دارای اثری کنترل شده بر اندیشه ی عموم نیست.
ایمان دینی، به بنایی می ماند که درآوردن تنها یه قطعه کوچک از آن، سبب فرو ریختن همه ی آن میشود.
اگر شجاعت به خرج داده و تردید هایمان را تا انتها دنبال کنیم،
در عین حال نظری هم بر گزیده ای از اظهارنظرهایی بیندازیم که در متون مقدس، به پیامبران و امامان نسبت داده شده است، در انتها اگربه شیادی، دروغ گویی، یا بلاهت پیامبران ایمان نیاوریم، قطعا دلیلی قطعی و محکم هم برای ایمان آوردن به پیامبری و عصمت و ارتباط آنان با کانون خیر و علم و زیبایی مطلق بدست نخواهیم آورد.
حقیقت این است که خرد شکاک و جستجو گر ما سبب نابودی ایمان موروثی و معلل مان میشود، بدون اینکه بتواند ایمانی مدلل برایمان به ارمغان آورد.

*ماهرترین مدافعان یک دین ،بزرگترین دشمنان آن هستند،زیرا مهارت و موشکافی آنان،هر لحظه ذهن را بر می انگیزد و ایجاد شک و شبه میکند.
(ویل دورانت، تاریخ فلسفه)

باور های متافیزیکی می مانند و تطور می یابند، اما همچنان به شکلی معلل.
"واقعیت در راه"، سنگ محک محکمی برای راستی آزمایی این ادعا می باشد.

همایون علم
لرستان