خطر جنگ یا ماجرای دریفوس ایرانی


جلال رستمی


• واقعیت آن است ماهیت درگیری و جنجالی که هر ازچند گاهی برسراین مسئله ی راه می افتد، عمق خیلی بیشتری از ظاهر آن دارد . اصل این در گیری و جنجال به این برمی گردد که ما هنوز تکلیف خودمان را با حکومت جمهوری اسلامی نه تنها روشن نکرده ایم بلکه هنوزهم نتوانسته ایم راه حلی مشخص و عملی برای مبارزه با آن بیابیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱٣ آذر ۱٣۹۰ -  ۴ دسامبر ۲۰۱۱


در ۱٣ ژانویه ی ۱٨۹٨ امیل زولا در نامه سرگشاده ای به رئیس جمهور وقت فرانسه با عنوان Jʼaccuse...! "من متهم می کنم"، چنان جنجالی از ماجرای دریفوس به پا ساخت که می توان از آن بعنوان نقطه ا ی برجسته از تاریخ مبارزه ی روشنفکران فرانسوی علیه بی عدالتی و نابرابری وعدم رعایت حقوق انسانی شهروندان، در سیستم قضایی این کشور یاد کرد.
دیتس برینگ از تحلیل گران و صاحب نظران تاریخ روشنفکری اروپا معتقد است:
دفاع روشنفکران سرشناس و صاحب نام فرانسوی از دریفوس و بحث و جدل و نوشتن مقالات انتقادی درباره نقض حقوق بشر توسط سیستم قضایی در مطبوعات و بازتاب آن در جامعه، سبب گردید که جامعه ی فرانسه به دو گرایش اساسی پیرامون مدافعان و مخالفان محاکمه ی دریفوس تقسیم شود.۱

دستگیری و محاکمه ی یک افسر ساده ی یهودی تبار ارتش فرانسه بعنوان جاسوسی به نفع دشمن قاعدتا نمی توانست به تنهایی این ولوله و شکاف را در جامعه فرانسه ایجاد کند. برای رد یابی آن باید به تاریخ آن زمان فرانسه عمیق تر نظر انداخت.
«ماجرای جنجال برانگیز دریفوس فقط ظاهر قضیه بود. اصل آن برمی گشت به واقعیت دمکراسی و وضعیت حقوق بشر». ۲

ماجرای دریفوس ایرانی و مشگل جامعه ی روشنفکری ما با آن
هر از چند گاهی که بحث حمله نظامی از طرف اسرائیل وغرب و احتمال بروز درگیری یک جنگ از طرف آنها با حکومت ایران مطرح می شود،
موجب غوغا و ولوله ای در جامعه روشنفکری و نیروهای سیاسی ما می شود. غوغا و ولوله ای که منجر به درگیری لفظی و سرانجام به اتهام پراکنی، بروز اختلاف و ایجاد شکاف بین آنها می شود.
به نظر می رسد ماجرای دریفوس ایرانی که در اینجا از آن باعنوان "جنگ" نام می بریم ظاهر قضیه است. واقعیت آن است ماهیت در گیری و جنجالی که هر ازچند گاهی برسراین مسئله ی راه می افتد، عمق خیلی بیشتری از ظاهر آن دارد . اصل این در گیری وجنجال به این برمی گردد که ما هنوز تکلیف خودمان را با حکومت جمهوری اسلامی نه تنها روشن نکرده ایم بلکه هنوزهم نتوانسته ایم راه حلی مشخص و عملی برای مبارزه با آن بیابیم
گیجی وعدم ثبات فکری بعضی از روشنفکران و فعالین سیاسی ما در این رابطه را می توان در صدور بیانیه ها و طومارهای که امضاء می شوند، دید. سئوال مشخصی که باید از این روشنفکران و فعالین سیاسی پرسید این است که: این حکومت چه کار و اقدام دیگری باید در رابطه با نقض حقوق بشر وعلیه منافع ملی ما انجام دهد، تا ما بتوانیم انگشت اتهام خود را قبل ازهر چیز و هر کس ابتدا به طرف او نشانه رویم.
نکته ی جالب و قابل توجه این جاست که مضمون اکثر این طومارها و خطاب اغلب این بیانیه ها که همیشه به امضاء تعداد کثیری از فعالان سیاسی و روشنفکران نیز می رسد چیزی جز شعاردادن علیه یک دیگر ونشانه رفتن انگشت اتهام به سوی کشورهای غربی نیست. در آنها هیچ راه حل مشخص و عملی برای مبارزه با جمهوری اسلامی وجود ندارد. این طومارها و بیانیه ها بیش از آنکه خطابشان به مردم و علیه جمهوری اسلامی باشد، بیشتر نشاندهنده و بیانگرعمق بحران نظری و انعکاس شکاف عمیق بین روشنفکران و فعالان سیاسی در رابطه با جمهوری اسلامی هستند. معمولا در عرف سیاسی، اختلاف و کشمکش، نقد وانتقاد در یک وضعیت بحرانی، بیش از آنکه بر سر خود بحران باشد، بر سرراه حل هایی است که از طرف نیروها ی روشنفکر و سیاسی، برای مهار بحران ارائه می شود. راه حل - وگرنه خود بحران که ابتدا، خارج از محدوده ی توانایی های ما عمل می کند. ما باید از تاریخ همین یک دهه ی گذشته بسیار آموخته باشیم. ما باید از یاد نبرده باشیم که کوبیدن بر طبل جنگ علیه عراق از طرف آمریکا و برخی از شرکای او اگرچه توانست میلیون ها مخالف جنگ را در کوتاه مدت در خیابان ها بسیج کند، اما نتوانست در سرنوشت جنگ تغییری ایجاد نماید. ما هم بالقوه نمی توانیم با شعاردادن برضد و یا به نفع جنگ، از شروع آن جلوگیری کنیم و یا آنرا جلو بیاندازیم. حتا فراتر از آن ما درعمل نیز شاهد بودیم که مخالفت پاره ای از کشورهای صاحب نفوذ همچون کشور آلمان با براه افتادن جنگ علیه عراق، نتوانست تغییری در روند شروع آن بوجود آورد. مخالفت و یا موافقت تنها و حمله با شمشیر چوبی به آسیاب های بادی، راه حل مقابله با بحرانی که در شرایط حاضر کشور ما در آن گرفتار آمده است، نیست. بحرانی که هر لحظه به ابعاد آن هم افزوده می شود. به همین خاطر مشابه سازی شرایط ایران با لیبی نه تنها در شرایط فعلی کارساز نیست بلکه انحراف در ارزیابی از شرایط موجود نیز، هست.
بنظر من بحرانی که کشور ما امروز در آن گرفتار آمده است خیلی شبیه به نمونه ی کشورعراق است. نمونه ی کشورعراق از هر نمونه ی دیگری به شرایط امروز ما نزدیک تر است. عراق صدام حسین را داشت که با حمله به کویت و تهدید دیگر کشورهای منطقه و اتخاذ سیاست های ابلهانه که حتا وانمود می کرد در تلاش برای دست یابی به سلاح های هسته ای است، بهانه را به دست نئولیبرال های آمریکا داد تا توسط جورج بوش پسر برای ایجاد نظم نوین جهانی برعلیه عراق وارد جنگ شود. جنگی که عراق را به ورطه ای از هلاکت وهمچنین بحرانی سوق داد که بنظر نمی رسد بدین زودی ها راه برون رفتی برای آن وجود داشته باشد. ایران ما هم خامنه ای را با ایل و تبارش دارد که آنها هم با تهدید اسرائیل برای محو شدنش از روی نقشه ی زمین و همچنین دخالت در امور کشورهای منطقه و کمک به سازمان های تروریستی و با بحرانی کردن ماجرای اتمی خود می خواهند کشور ما را به ورطه ای از هلاکت بکشانند که خلاص شدن ازعواقب منفی و بازسازی خسارت های ناشی از آن کارطاقت فرسای چندین نسل در آینده خواهد بود. وجه دیگر مشابهت کشور ما باعراق عدم حضور گروه های سیاسی متشکل و نیرومند است. نیروهای سیاسی و اقلیت های قومی و مذهبی درعراق به شدت سرکوب شده و متلاشی و یا به حاشیه رانده شده بودند به همین خاطرهم نتوانستند نه کاری علیه جنگ انجام دهند و نه پس ازدستگیری صدام فوری سرنوشت کشوررا کاملا خود بدست گیرند. کشورما هم کم وبیش در این رابطه همان وضع را دارد. تنها تفاوتی که در مقایسه شرایط امروزایران با عراق قبل از جنگ وجود دارد، نارضایتی عمیق و حضور یک جنبش اجتماعی گسترده در قالب جبش سبز است که بعد از سرکوبش درسال ۱٣٨٨ منتظر فرصتی دوباره است تا همچنان قدرتمند سر برآورد. این تنها نکته ی امیدوارکننده وسرنوشت ساز درشرایط فعلی ماست. جنبشی که خود می تواند با به چالش کشاندن دوباره ی حاکمیت جمهوری اسلامی از وقوع یک جنگ جلوگیری کند ، باید مواظب بود و بسیار هم مواظب بود تا آنرا با دادن آدرس اشتباه روی مین های کار گذاشته شده در میدان های جنگ نبرد!

ارزیابی غلط وانگشت اتهام ما
اشتباه فاحشی که حاکمیت جمهوری اسلامی در ارزیابی ازاوضاع بین المللی می کند این است که احساس می کند در دوران جرج بوش پدر و پسر به سر نمی برد. علاوه برآن جهان غرب را با یک بحران اقتصادی حاد دست به گریبان می بیند و حمله به افغانستان وعراق را نیز شکست خورده ارزیابی می کند. به همین خاطرتهدید حمله ی نظامی را جدی نمی گیرد و به بحران آفرینی های خود ادامه می دهد. اما باید دانست که حاکمان غربی صبر ایوب نخواهند داشت و زمانی که منافع اشان در نتیجه ی بحران آفرینی های جمهوری اسلامی کاملا به خطر بیفتد در نهایت تا پای یک درگیری نظامی نیز پیش خواهند رفت.

مدت هاست که توپ جنگ در زمین ایران قرار دارد. همین ماجراجویی اخیر در رابطه با سفارت انگلیس و بستن شمشیر از رو توسط اراذل و اوباشی که در راس مقام های مختلف کشوری قرار گرفته اند، کفه ی ترازوی یک درگیری نظامی را، روز به روز برای مردم ما سنگین تر می کند.

۱٣ ژانویه ی ۱٨۹٨ اگر توانست در فرانسه عدم اعتماد روشنفکران و بخشی از مردم فرانسه را به سوی دولت و نمایندگان مجلس برانگیزد و انگشت اتهام خود را به طرف خود حکومت نشانه رود، در ماجرای دریفوس ایرانی هم وظیفه روشنفکران و نیروهای سیاسی ما این است که انگشت اتهام را بدون هیچ اما و اگری به طرف جمهوری اسلامی نشانه روند.
مردم را نباید به قربانگاه اختلافات جناحی و بحران های داخلی و خارجی که رژیم جمهوری اسلامی می آفریند، کشاند. نباید آنها را به بهانه ی خطر جنگ در پی مطامع کشورهای امپریالیستی، فریب داد و با برانگیختن احساسات ناسیونالیستی حتا ناخواسته به ورطه جنگی کشاند که حداقل بخشی از حاکمیت ایران آن چنان که مشخص است در راستای بحران های بین المللی، منطقه ای و داخلی در وسوسه ی وقوع آن روز شماری می کند.

متهم درجه اول
بیانیه ها و طومارها و اکسیون های اعتراضی ما در درجه ی اول با قراردادن حکومت جمهوری اسلامی در لیست متهم ردیف اول، باید جنبش سبز و مردم ایران را مورد خطاب قراردهد. باید نشان دهیم که فقط با فشار مضاعف در داخل بر جمهوری اسلامی که فاقد مشروعیت مردمی و حقوقی هم هست ، می توان از وقوع جنگ و یا بحران های مشابه دیگر که دودش در درجه ی اول به چشم مردم خواهد رفت، جلوگیری کرد. باید برنامه ها و راه های مشخص وعملی مخالفت با ماجرا جویی های جمهوری اسلامی را پیش پای خود و مردم نهاد و برای پیشبرد آن چه در خارج و چه در داخل متحدانه تلاش کرد.

کشورما در شرایط تاریخی دشواری به سر می برد. پیش ازهر زمان دیگری جنبش آزادیخواهی آن نیاز به یکدلی و همراهی و مشارکت نیروهای آزادیخواه دارد.
داشتن ارزیابی دقیق و مشخص از شرایط، اتخاذ اقدامات مشترک مخالفان چپ و دمکرات و جمهوری خواه برای مبارزه با جمهوری اسلامی از اهمیت حیاتی برخودار است. چون ممکن است هر زمان جمهوری اسلامی باقیمانده ی هستی کشور ما را نیز به تاراج بگذارد. باید همه یک دل و یک صدا بکوشیم شاید بتوانیم جلوی پیش آمدن فاجعه ی بزرگتر را بگیریم. نباید فراموش کنیم که اولین دشمن و اولین تجاوزگر به سرزمین و به حقوق انسانی شهروندان ایرانی، اولین ناقضان حقوق بشر، اولین چپاول گران سرمایه های مالی و ملی کشور ما، همانا حکومت جمهوری اسلامی است.
باید سخت مواظب بود در گرد و خاکی که به پا خواسته و ممکن است چشم چشم را نبیند، آدرس مبارزه را اشتباه ندهیم.
تنها می توان با مبارزه ای مشترک وهمه جانبه و سازمان یافته علیه جمهوری اسلامی، از خطر وقوع جنگ جلوگیری کرد. آیا ما به این مهم دست خواهیم یافت؟

۱ /۲.-Dietz Bering: Die Epoche der Intellektellen ۱٨۹٨-۲۰۰۱
bup Verlag zweite Auflag ۲۰۱۱