هله برخیز که خون بر سرِ بازارآمد - منیر طه

نظرات دیگران
  
    از : میم حجری

عنوان : خواهشی از آقای پارسا
با سلام بر آقای بهمن پارسای عزیز
از مشاهده تسلط شگرف تان به شعر و زبان فارسی فقط می توان به وجد آمد و از صمیم قلب شاد شد.
در وبلاک محقر ما دیری است که اشعار برخی از شعرای کلاسیک و معاصر ایران با دست و پا چلفتی یک مبتدی مورد حلاجی قرار می گیرند.
اگر لطف کنید، البته در صورت داشتن فرصت، ایرادهای ما را هم نشان مان دهید، ممنون خواهیم بود.
نام وبلاگ خود را به خطا و تصادفا دایره المعارف روشنگری انتخاب کرده ایم.
لینک آن را می نویسم و برای تان سرافرازی و سلامتی آرزو می کنم :
http://hadgarie.blogspot.com/
۴۱۹۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۷ آذر ۱٣۹۰       

    از : بهمن پارسا

عنوان : گذری و نظری!
دررابطه به ترکیبات ویا ترکیب سازی های بانوی محترم این شعر نکاتی به نظرم میرسد که با احترام طرح میکنم.
۱-خون بر سر بازار آمد !، به چه معنا است. اگر قصد اشاره به خونریزی و آدمکشی و این قبیل جنایات است فوافی به مقصود نیست. کلام لطیف و خیال انگیزه هم نه.
۲-گرگینه، یعنی پوستین. و معنی مجازی دیگری هم ندارد. و به روی از گرگینه هیچ کاری ساخته نیست ،از جمله خونخواری. گرگ امّا سخن دیگری است.
۳-روباه به جگر خواری شهره نیست و بعد هم در چمنزار به دنبال مرغان نمیرود. وکلا بیت از تصویری شاعرانه ندارد.
۴-حیوان کمان خورده را به معنای زخمی شاید پذیرفتن،وامّا اگر همین حیوان زخمی را مست تصوّر کنیم بازخمش سازگار نیست. کمین امّا شدنی است.
۵-تصویر کفتار ،این مردار خوار معروف و مشتی کبوتر در جایی که معولا کفتار سکنی دارد جمعی است متنافر!
۶-لاشه ی چه موج.دی رفته،که لشش ،طعمه ی لاشخوران شده؟وحالا کدام موجود تیز چنگک و... آمده است؟
۷-شبیخون ِ سر قافله سالار؟!
۸-از خبر مرگ عزیزی شاید چنگ در سینه درافکندن رواست،ولی دز سیاق عبارت مصراع سخنی است ناروا.
۹-بیت آخرهم پیشاپیش تکلیفش روشن است و ناظر به مقصودی نیست.
اینها ملاحظاتی از علاقه وقصد از آن نه حرافی است و نه در بردارنده ی ادعایی .از سر صداقت و با احترام نوشته شد. مهر شما مسری باد.
۴۱٨۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰       

    از : میم نون

عنوان : هارمونی از دیرباز گسیخته میان طبیعت و انسان
با سلام و پوزش پیشاپیش از منیر که یاد رفتگان را زنده نگه می دارند.
این شعر بلحاظ فرم و ساختار، شعری زیبا، شیوا، نیرومند و نیروبخش است.
شعر موجز و مختصری است، ولی در نهایت ایجاز و اختصار همه سمبل های درندگی را از عالم حیوانات برمی گزیند و به ضمیر خواننده رخنه می دهد:
«گرگینه خونخوار، روبهِ، کفتار، لاشخوار، حیوانِ»

بخشیدن دست و دلبازانه از کیسه خلیفه، البته بظاهر بی ضرر است.
آنچه نگرانی آور است، اختلال بی برگشت در هارمونی طبیعت و انسان (طبیعت ثانی) است.
بشر اما در عصر حاضر به این هارمونی بیش از هر زمان محتاج است.
شاید وقت آن برسد که اشعار کلاسیک نقد شوند و این سنت هارمونی شکن، بلکه بشکند.
با پوزش از منیر طه
به امید خواندن بقیه اشعار ایشان!
۴۱٨٨۷ - تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱٣۹۰