اصلاح جمهوری اسلامی، خیال پردازی است
گفتگو با احمدی مرادی از سایت ترکمن صحرا مدیا


ف. تابان


• سال ها اصلاح طلبان، انقلابیون را به خیال پردازی در طرح خواست ها و شعارهای خود متهم کردند. امروز مشخص شده است که اصلاح جمهوری اسلامی بزرگترین خیال پردازی تاریح است که یک بار برای همیشه باید آن را کنار گذاشت تا راه برای واقع گرا شدن جنبش در کشور ما همراه شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۰ آذر ۱٣۹۰ -  ۱۱ دسامبر ۲۰۱۱


اشاره: این گفتگو توسط آقای احمدی مرادی مدیرمسئول سایت ترکمن صحرا مدیا صورت گرفته و پیش از این در مجموعه ای همراه با پاسخ های دیگر در اخبار روز درج شده است و در اینجا به انتشار جداگانه ی آن اقدام کرده ایم:


احمد مرادی: امروز چه تعریفی را میتوان از نیروی اوپوزیسیون جمهوری اسلامی (مذهبی و غیر مذهبی) ارائه داد و معیار شما در این تعریف و بشمار آوردن افراد و شخصیتها و جریانات سیاسی در طیف این اوپوزیسیون چیست؟

ف. تابان: اپوزیسیون مفهوم شناخته شده ای در سیاست است و قاعدتا نباید در مورد آن اختلافی وجود داشته باشد. اپوزیسیون یعنی مخالف، و اپوزیسیون جمهوری اسلامی به مخالفین جمهوری اسلامی گفته می شود، یعنی کسانی که دنبال یک نظام حکومتی دیگر در ایران هستند و برای آن تلاش می کنند. با این تعریف مثلا مخالفین دولت احمدی نژاد، یا مخالفین این یا جناح حکومت را نمی توان اپوزیسیون جمهوری اسلامی محسوب کرد.


واقف هستید که امروز هیچ نیرویی در جامعه ما به تنهایی توان تبدیل شدن به یک قدرت آلترناتیو را در قبال جمهوری اسلامی ندارد. چرا بخش اعظم نیروهای اوپوزیسیون که حامل شعارها و اهداف کلی مشترکی هستند به ایجاد یک جبهه متحد و واحد اقدام نمی کنند؟ چه موانعی بر سر راه آنان قرار داشته و راه حل پیشنهادی شما چیست؟

وضعیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی، پیچیدگی های خاص خود را دارد. این پیچیدگی ها خود ناشی از ویژگی ها و پیچیدگی های نظام اسلامی و نحوه ی شکل گیری آن و این واقعیت است که این رژیم محصول یک انقلاب است که در ابعاد تاریخی هنوز تازه است.
من نمی دانم معنای «بخش اعظم اپوزیسیون» که در این سوال به آن اشاره رفته چیست و کدام بخش ها مورد نظر است. اما در برابر این بخش اعظم، باید یک بخش دیگر هم قاعدتا وجود داشته باشد که با بقیه ی اپوزیسیون دارای اهداف کلی و مشترک نیست. واقعیت متاسفانه در جامعه ی ما به همین صورت است. یعنی اپوزیسیون نظام اسلامی در کشور ما از یکدستی حتی در شعارها و هدف های کلی برخوردار نیست. یعنی ما یک اپوزیسیون سلطنت طلب (پهلوی طلب) داریم که می خواهد جامعه را به وضعیت قبل از انقلاب برگرداند و بساط حکومت پادشاهی را دوباره برقرار کند و یک اپوزیسیون جمهوری خواه (و نیمه جمهوری خواه)ی داریم که هم با استبداد پهلوی فاصله دارد و هم با استبداد اسلامی مخالفت می کند. در کنار این ها نیروهای اصلاح طلبی داریم که می خواهند نظام دینی را با اصلاحاتی حفظ کنند.
این جهت گیری های مختلف، نخستین عاملی است که «اتحاد» را در میان نیروهای اپوزیسیون در مفهوم وسیع آن ناممکن می کند. این شکاف، یکی از شکاف های ناشی از انقلاب بهمن ماه ۵۷ است. این انقلاب نه تنها به تاریخ نپیوسته، بلکه همین امروز در جامعه ی سیاسی ایران حضور نیرومندی دارد و بسیاری از شکاف های موجود هنوز ناشی از آن هستند. نیروها و طبقات موثر در این انقلاب باز هم در عرصه ی سیاسی و اجتماعی جامعه ی ما حضور دارند و نقش خود را بازی می کنند.
برخی دیگر از شکاف های التیام نیافته ای که در جامعه ی ما وجود دارد، عبارتند از:
- شکاف های باقی مانده از صف بندی های سال های نخست انقلاب که هنوز خود را در مناسبات بین نیروهای سیاسی نشان می دهند.
- شکاف بین نیروهای اصلاح طلبی که در سی سال گذشته به درجات از حکومت فاصله گرفته اند با نیروهایی که از ابتدا مخالف جمهوری اسلامی بوده اند.
اختلاف بین مجاهدین خلق با سایر نیروهای سیاسی در دو جبهه ی حکومتی و غیرحکومتی.
و بالاخره شکاف بین نسلی که نتیجه ی سی سال سرکوب و رشد ناقص سیاست در کشور ماست.
این شکاف ها مشکلات بسیاری را در نزدیکی نیروهای اپوزیسیون به یکدیگر ایجاد می کنند.
عدم موفقیت نیروهای اپوزیسیون در نزدیکی به یکدیگر تا حدودی ناشی از ملاحظات سیاسی است و تا حدودی ناشی از عوامل تاریخی و روانی. اتحاد نیروهایی که در دوره های زمانی در دو جبهه ی سرکوبگر و سرکوب شده قرار داشته اند، به آسانی ممکن نیست. اختلافات در چنین وضعیت هایی را بیشتر از آن که بتوان با برنامه ها و خط مشی های سیاسی توضیح داد، باید با عوامل تاریخی، و روانی توضیح داد. این ها عواملی است که در بسیاری موارد نیروهایی را که از نظر سیاسی اختلاف چندانی با هم ندارند، از متحد شدن با یکدیگر باز می دارد. من البته این وضعیت را تایید نمی کنم، اما می خواهم بگویم عدم نزدیکی و اتحاد نیروهای سیاسی در ایران دلایلی فراتر از دلایل سیاسی دارد.


آیا شما در ایجاد چنین جبهه واحد، طرح پیش شرطهایی مثل ایجاد سیستم فدراتیو در کشور و یا شکلی از حکومت و یا دیگر پیش شرطها را از سوی این ویا آن نیرو و فرد وشخصیت می پذیرید و یا اینکه اعتقاد دارید این جبهه باید عاری از هر گونه پیش شرطها و تحمیل نظرات بوده و باید حول کلی ترین اهداف و خواستهای عمومی شکل گیرد؟

«بدون هیچ پیش شرط» عاقلانه نیست. «بدون هیچ پیش شرط» یعنی هرکس مخالف جمهوری اسلامی است. این تا حدودی شرایط سال های آخر دوره ی شاه را تداعی می کند. با این تفاوت که طیف مخالفین جمهوری اسلامی متنوع تر و از نظر جهت گیری های کلی متکثرتر است. مخالفت با جمهوری اسلامی فی نفسه ارزش نیست که بتوان بر سر آن با دیگران متحد شد. هدف این نیست که استبداد موجود را سرنگون کنیم و هر چه می خواهد جایش بیاید. مخالفت ما با استبداد اسلامی تلاش برای استقرار یک حکومت دموکراتیک است.
«کلی ترین اهداف و خواست های عمومی» را می توان در مفهوم دموکراسی و حکومت دموکراتیک تعریف کرد. بنابر این نخستین شرط تشکیل جبهه ی واحد تعهد آن به دموکراسی است. در مورد این که این دموکراسی در کشور ما به چه صورتی باید باشد باید بحث کرد. در حال حاضر چند گره اصلی وجود دارد که توافق را مشکل می کند.
اول این که آیا با عقب نشینی از شعار جمهوری خواهی می توان مفهوم دموکراسی را گسترده تر کرد. طیفی که بیشتر به جریان مشروطه خواهی تعلق دارد در این مورد می کوشد پیش شرط جمهوری خواهی حذف شود. این البته یک بحث مجرد و عام نیست، این تلاش به این دلیل صورت می گیرد که شانس بازگشت سلطنت – در شکل های تعدیل شده اش – بازتولید شود.
در این زمینه من طرفدار آن هستم که از شعار جمهوری عقب نشینی صورت نگیرد. ملاحظاتم بیشتر از آن که ملاحظات تئوریک و عمومی باشد، ملاحظات مشخص سیاسی است. سلطنت در ایران یک نیروی تعریف شده با سمبل مشخص خودش است. این سمبل احتیاج ندارد که بر سلطنت طلبی خود پافشاری کند. وجودش برابر با سلطنت خواهی است. جمهوری خواهان این موقعیت را ندارند و باید بر هویت خود پافشاری کنند.
گره دوم موضوع «قومیت»ها و یا «ملیت» هاست. هیچ جبهه ای امروز بدون آن که مشخص کند پاسخش به آینده ی چند ملیتی (یا قومیتی) ایران چگونه است، نمی تواند شکل بگیرد. برای این مساله باید راه حل مورد توافق ارایه شود. این موضوع را من به عنوان پیش شرط در نظر نمی گیرم. زیرا هیچ کدام از راه ها نه اثبات شده است و نه از اکثریت قاطعی برخوردار است که بتوان به عنوان «راه حل نهایی» مورد توافق قرار گیرد و پیش شرط باشد. اما این را می فهم که بدون رسیدن به یک توافق در این مورد امکان تشکیل یک جبهه ی دموکراتیک ضعیف است.
گره سوم موضوع رابطه ی حکومت با دین است. این موضوع بیشتر به مناسبات لائیک ها و اصلاح طلبان مذهبی بر می گردد و از جمله عواملی است که بدون رسیدن به یک نتیجه ی مشخص در مورد آن نمی توان از یک ائتلاف گسترده سخنی به میان آورد.
در مورد این مسائل و گره گاه ها، به حداقلی از توافق نیاز است.


در مقطع کنونی به نظر شما چه شعارها و خواستهای مشخص محوری می توانند هم توده مردم را بحرکت در آورند و هم وسیع ترین طیف نیروهای تحول طلب جامعه را برای ایجاد یک نظام دمکراتیک در جامعه متحد سازند. درراه متحقق شدن این هدف، روشنفکران جامعه ما چه نقشی را میتوانند و باید ایفا کنند؟

تنها به حرکت درآوردن توده مهم نیست، توده می تواند به حرکت دربیاید، به نتیجه نرسد و سرخورده شود. من امروز بعد از تجربه ی چند حرکت بزرگ در جمهوری اسلامی فکر می کنم باید هم به «حرکت» فکر کرد و هم به نتیجه ی آن. این فکر که جنبش همه چیز نتیجه هیچ چیز را باید کنار گذاشت. جامعه ی ما در طول دو دهه ی گذشته، دو تجربه ی بزرگ اصلاح طلبانه را در سال ۷۶ و ٨٨ با ناکامی پشت سر گذاشته است (جنبش ٨٨ البته هنوز به سرانجام قطعی خود نرسیده است). وقتی می گویم ناکامی، به این معنا نیست که این جنبش ها دستاوردهایی نداشته اند. دستاوردهای زیآدی داشته اند. به ویژه جنبش سبز. اما واقعیت این است که آن ها نتوانستند به اهداف خود – اجرای بی کم و کاست قانون اساسی در سال ۷۶ و پس گرفتن رای خود در سال ٨٨- دست یابند.
این جنبش ها، بزرگترین خدمت و دستاوردشان شاید همین بود که نشان دادند حکومت اسلامی اصلاح بشو نیست. هر جنبشی در آینده باید بر پایه ی این تجربه بنا شود. با توجه به این تجربه، من طرفدار شعارها و خواسته هایی هستم که واقعی باشند. سال ها اصلاح طلبان، انقلابیون را به خیال پردازی در طرح خواست ها و شعارهای خود متهم کردند. امروز مشخص شده است که اصلاح جمهوری اسلامی بزرگترین خیال پردازی تاریح است که یک بار برای همیشه باید آن را کنار گذاشت تا راه برای واقع گرا شدن جنبش در کشور ما همراه شود.
روشنفکران و احزاب جامعه ما باید و می توانند این حقیقت را در جامعه ی ما تبلیغ و ترویج کنند و اشکال مناسب سازماندهی و مبارزه در این جهت را کشف کنند. از جمله مهم ترین وظیفه ی این روشنفکران زدودن سموم چندین ساله ای است که اصلاح طلبان در جامعه ی ما پیرامون یک جمهوری اسلامی اصلاح شده پراکنده اند.