روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۱ آذر ۱٣۹۰ -
۱۲ دسامبر ۲۰۱۱
«مصر ، صندوق های سخنگو»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛جایگاه مصر در جریان بیداری اسلامی شمال آفریقا، جایگاهی محوری است کمااینکه مصر در جهان عرب نیز از چنین جایگاهی برخوردار است براین اساس با تحلیل مصر می توان تا حد زیادی روند تحولات در این دو حوزه -شمال آفریقا و جهان عرب- را ارزیابی نمود. در عین حال در تحلیل روند تحولات کنونی مصر مهمترین شاخص و مدرک قابل استناد، انتخابات مصر می باشد چرا که در شرایطی که وزن اجتماعی احزاب و افراد مشخص نباشد، بزرگی یا کوچکی تصاویر افراد یا سوابق حزبی و طایفه ای و یا تعداد رسانه های در اختیار، می توانند تصوری را به وجود آورده و به گمانه هایی منجر شود. اما وقتی مردم به پای صندوق می آیند، دیگر جایی برای گمانه زنی باقی نمی ماند. البته جریان بیداری اسلامی در شمال آفریقا در سه کشور- تونس، مراکش و مصر- طی دو ماه اخیر شاهد برگزاری انتخابات بوده است و بر این اساس می توان تصویر نسبتا شفافی از روند تحولات این منطقه ارائه داد:
۱- انتخابات در مصر در شرایطی برگزار شد که شورای عالی نظامی مصر- نهاد به جای مانده از رژیم سابق - به همراه سایر جریانات سکولار مصری و کشورهای غربی و دولت های وابسته عرب، بطور مجدانه تلاش داشتند تا تحولات مصر را به رفتن خاندان مبارک محدود کرده و از تغییر نظام سیاسی این کشور و سرایت این تغییرات به کشورهای دیگری نظیر عربستان جلوگیری نمایند. البته هم اکنون هم این تلاش ها وجود دارد. نتیجه انتخابات به خوبی نشان داد که این تلاش ها تا چه اندازه موثر واقع شده و در آراء مردم اثر گذاشته است.
۲- در دور اول انتخابات مصر حدود ۵۲ درصد مردم در پای صندوق های رای حضور یافتند که این عدد برای کشوری که مشارکت مردم تا قبل از انقلاب بین ۵/۱٨ تا ٣۵ درصد بوده است یک تحول مهم به حساب می آید. در عین حال باید توجه داشت که در همه کشورها رونق انتخابات مجلس از ریاست جمهوری کمتر است. براساس نظام انتخاباتی مصر، برگزاری انتخابات در همه ایالت های مصر نزدیک به ۴۰ روز و طی سه نوبت انجام می شود علاوه بر آن در هر دوره دوسوم از ۴۹٨ عضو پارلمان از احزاب و یک سوم آن از میان کاندیداهای خارج از لیست ها انتخاب می شوند در عین حال احزاب می توانند بعضی از افراد حزب خود را خارج از لیست کاندیدا نمایند یا کاندیداهای غیرحزبی را مورد حمایت قراردهند. مرحله اول انتخابات در ۹ استان شمالی شامل مهمترین استان های مصر- قاهره، اسکندریه، پورت سعید، الفیوم، اسیوط، بحرالا حمر، کفرالشیخ، الاقصر و دمیاط- در روزهای ششم و هفتم آذرماه جاری برگزار شد و کار انتخاب نمایندگان مستقل -۵۶ نفر- عمدتا به ۱۴ و ۱۵ آذر موکول گردید.
در انتخابات دور اول ۵۰ حزب، ۱۹۹ فهرست انتخاباتی ۱۴۵۲ نامزد حزبی و ۱۰٨ نامزد مستقل شرکت کردند که بطور کلی در شش دسته- شامل اسلام گراها، ملی گراها، غرب گراها، چپگراها، عوامل رژیم گذشته و ناصریست ها- قرار داشتند در انتخابات دور اول اسلام گراها از حدود ۷/۹ میلیون رای ٣/۶ میلیون رای -یعنی حدود ۶۵ درصد آراء- را به خود اختصاص دادند که شامل سه جریان اخوان المسلمین با حدود ۶/٣۶ درصد کل آراء و حدود ۵۶ درصد آراء اسلام گرایان، جریان سلفی النور با حدود ٣/۲۴درصد کل آراء و حدود ٣/٣۷ درصد آراء اسلام گرایان و جریان الوسط با حدود ٣/۴ درصد کل آراء و حدود ۵/۶ درصد آراء اسلام گرایان می شود.
در مرحله بعد از ۵۲ کرسی، ۴۰ کرسی - یعنی ۷۷ درصد- به اسلام گراها شامل ٣۵ کرسی اخوان و ۵ کرسی جریان سلفی النور رسید. با این وصف مجموع کرسی های اسلام گراها در انتخابات اخیر که شامل ۹ استان اصلی مصر می شود به حداقل ۱۱۶ کرسی از ۱۶٨ کرسی یعنی نزدیک ۷۰ درصد کرسی ها رسید.
این در حالی است که تعداد کرسی های ۴ حزب متعلق به جوانان میدان التحریر که عمدتا اسلام گرا هستند نیز حداقل به ٣۰ کرسی می رسد و از این رو کرسی های مجموع جریانات سکولار- غرب گرا، ملی گرا، چپگرا و ناصریست- حدود ۲۰ کرسی است و این همه در حالی است که طی ماههای اخیر برای به قدرت رسیدن سکولارها میلیون ها دلار هزینه شد و اروپا و آمریکا و رژیم های وابسته عرب به انواع شیوه ها متوسل شدند. با این وصف می توانیم بگوئیم، شکست سکولارها یعنی شکست مطلق غرب در مصر و به تبع آن شکست در شمال آفریقا.
٣- در تحلیل آراء جریانات اسلام گرا چند نکته قابل تامل وجود دارد. نکته اول این است که درباره گروه هایی که اسلام گرا خوانده می شوند می توان قضاوت های مختلفی داشت ولی در اینکه رأی حدود ۷۰ درصدی مردم مصر به اسلام گراها از عمق و علاقه مردم مصر به اسلام و اسلام گرایی حکایت می کند، نمی توان کمترین تردیدی داشت و این بدان معناست که اسلام گرایی در مصر ریشه ای عمیق دارد و آینده از آن اسلام گرایی است.
نکته دوم این است که احزاب اسلام گرا در مصر تجربه حکومت داری نداشته و احتمال خطا و اشتباه درباره پاره ای از رفتارها و مواضع آنان وجود دارد که قضاوت نهایی درباره آنان نباید با استناد به این خطاها صورت بگیرد کمااینکه خود ما در مرحله شکل دهی به نظام سیاسی -سالهای ۵۷ و ۵٨- خطاهایی - از قبیل میدان دادن به غرب زدگان- داشته ایم ولی این خطاها هویت و آینده انقلاب را به خطر نیانداخته چرا که متن مردم دنبال حاکمیت اسلام بودند. البته نباید بروز خطا و اشتباه را کم اهمیت تلقی کرد و جبران ناپذیر بودن بعضی از خطاها را از نظر دور داشت.
نکته سوم این است که جریان سلفی النور که برخاسته از جریان تاریخی «التکفیر و الهجره» است و نزدیک به یک سوم آراء اسلام گراها را به خود اختصاص داده با پائین کشیدن تابلو تاریخی خود و با ابراز برائت از سلفی گری پا به انتخابات گذاشته و خود این موضوع بیانگر آن است که این جریان واقعیت اجتماعی که دوری از سلفی گری است را پذیرفته است و لذا امکان همگرایی آن با اخوان المسلمین وجود دارد.
نکته چهارم این است که اخوان المسلمین مواضع اعلام شده ای درباره «حکومت اسلامی»، «غرب»، «رژیم صهیونیستی»، «نظام های سلفی و سکولار»، «جمهوری اسلامی ایران»، «فلسطین»، «حزب الله» و دهها مقوله دیگر دارد و رهبران آن بر آن مواضع تاکید دارند حالا ممکن است بخشی یا افرادی - با موقعیت بالا یا پائین- موضعی بگیرند که مغایر با مواضع شناخته شده این جریان باشد ولی این به معنای موضع راس و بدنه و نیروی اجتماعی- یعنی حدود ۱۱ میلیون نفر- که به اخوان بعنوان جریانی که دنبال شریعت و حکومت اسلامی است، رای می دهند، نخواهد بود. کمااینکه بمحض اینکه فیلتمن معاون وزیر خارجه آمریکا مدعی شد که اخوان به آمریکا تعهد داده که به پیمان خائنانه کمپ دیوید -یعنی پذیرش رژیم صهیونیستی- وفادار بماند، اخوان المسلمین طی بیانیه ای این ادعا را تکذیب کرد و اعلام نمود که از نظر اخوان المسلمین و مردم مصر این پیمانی یکجانبه و براساس حفظ رژیم صهیونیستی و لذا مردود است.
نکته پنجم این است که اسلام گرایی بعنوان یک انتخاب در هر کشور اسلامی با کشور دیگر تفاوت هایی دارد و از این رو عصام العریان یکی از رهبران اخوان المسلمین در مصاحبه با بی بی سی و در پاسخ به اینکه آیا مدل شما ترکیه خواهد بود، گفت: « ما به دنبال حکومت اسلامی مدل مصر هستیم» که کاملا منطقی است. اما همانطور که قبلا گفتیم اسلام در مصر و سایر کشورهای آفریقا شباهت زیادی با اسلام تشیع دارد و با مدل هایی نظیر اسلام سلفی- مدل وهابی و طالبانی- و اسلام سکولار- مدل حزب عدالت و توسعه ترکیه- به میزان بسیار زیادی بیگانه است.
۴- در حال حاضر بر سر ماموریت، مسئولیت و اختیارات مجلس آینده که از انتخابات کنونی پدید می آید، میان گروههای پیروز انتخابات (و به تعبیری نیروهای انقلاب) و شورای نظامی مصر اختلاف نظر جدی وجود دارد. شورای نظامی و حامیان بین المللی و منطقه ای آن، مجلس بر آمده از این انتخابات را همان «مجلس علیا» و حیطه اختیارات آن را همان می دانند این در حالی است که مجلس علیا یک مجلس مشورتی است که حق انتخاب یا برکناری دولت را ندارد، قوانین آن تنها در صورتی لازم الاجراست که رئیس جمهور آن را امضا کرده باشد و بطور کلی تنها در مواردی می تواند قانون گذاری کند که از سوی دولت به او محول شده باشد. در واقع نظامیان و غرب می خواهند بگویند نظام لائیک، مستبد و غرب گرای گذشته باقی است و تنها خاندان مبارک کنار رفته اند و از این روست که شورای عالی نظامی اصلاح قانون اساسی و انتخاب دولت را حق خود و نه حق مجلس می داند.
این در حالی است که اخوان المسلمین و سایر نیروهایی که در انقلاب مصر مشارکت داشته اند می گویند اولا مجلس فعلی نه مجلس علیا بلکه مجلس موسسان است و مهمترین ماموریت آن تاسیس یک نظام جدید از طریق تهیه قانون اساسی جدید است و ثانیا دولت جدید را باید مجلس انتخاب کند چرا که تنها نهاد مشروع فعلی، مجلسی است که طی هفته های آینده تشکیل می شود. مسلما این چالش به راحتی حل نمی شود ولی می توان پیش بینی کرد که خود این موضوع نیروهای انقلاب را متحد می کند و به «میدان التحریر» می کشاند شورای نظامی هم در ده ماه اخیر نشان داده است که جز با فشاراجتماعی تسلیم نمی شود.
۵- اگرچه اسلام گراها اکثریت مطلق و جمعیت اخوان المسلمین اکثریت نسبی را دارند ولی به احتمال زیاد ساختار نظام سیاسی و دولت برآمده از آن ترکیبی و چند ضعلی خواهد بود. نظامیان از قدرت مسلط به شریک در حکومت تبدیل می شوند و جریانهای غیرمذهبی با سهم کمتر، در دولت حضور خواهند داشت. مسلما نه اسلام گراها حذف این دو طیف را مدنظر دارند و نه آنان تمایلی به ترک صحنه سیاست خواهند داشت.
تصویر انتخابات و نتایج انتخابات مصر تا حد زیادی معرف انتخابات تونس نیز هست کما اینکه تحولات مراکش تا آنجا که به متن جامعه یعنی توده های مردم برمی گردد، با آنچه در مصر اتفاق افتاد قابل تجزیه و تحلیل است اما در عین حال سیستم پادشاهی مراکش فعلا با یک اقدام کاریکاتوری درصدد برآمده تا مردم را سرگرم کند. بحث در این موارد را به یادداشت های بعدی می سپاریم.
خراسان:زنگ خطری برای پوتین
«زنگ خطری برای پوتین»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضا رضاخواه است که در آن میخوانید؛به دنبال اعلام نتایج ششمین دوره انتخابات دوما (پارلمان) روسیه، موجی از اعتراضات در پهناورترین کشور جهان را فراگرفت.
معترضان معتقدند که حزب حاکم روسیه واحد به رهبری ولادیمیر پوتین نخست وزیر با بهره گیری از تقلب گسترده توانسته در این انتخابات اکثریت کرسی های دوما را در اختیار خود درآورد. فارغ از درستی یا نادرستی این ادعا با این که برخی معترضین به نتایج انتخابات دومای ششم روسیه همچنان بر پی گیری خواسته های خود از طریق برگزاری تجمعات تأکید دارند، اما به نظر می رسد مخالفان اصلی یا دلایل محکمی برای وجود تقلب ندارند یا به وضع موجود راضی شده و قصد ندارند طرفداران خود را برای شرکت در تظاهرات بیشتر به خیابان ها بکشانند؛ چرا که به اعتقاد بسیاری از تحلیل گران نتایج انتخابات روز یک شنبه گذشته نشانه افول جایگاه حزب روسیه واحد نسبت به گذشته است. این درحالی است که این حزب در این دوره از انتخابات دوما با اتخاذ تاکتیک معرفی کاندیدای غیرحزبی مشهورازجمله هنرپیشگان و ورزش کاران تلاش کرد آراء بیشتری را بدست آورد و در همین راستا از ۵۹۹ نفر فهرست نامزدان خود برای شرکت در رقابت های انتخاباتی تنها ۴۱۶ نفررا حزبی معرفی کرد و ۱٨٣ نفر هم نامزد غیرعضو حزبی معرفی نمود با وجود این نسبت به دوره قبل ۷۷ کرسی را از دست داد.
علاوه بر این موضوع کاهش ٣ درصدی میزان مشارکت مردم در این دوره نسبت به انتخابات دوره قبل نیز موید این است که محبوبیت پوتین و باند سن پترزبورگی اش در حال افول است. واقعیتی که چند ماه مانده به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری روسیه به مثابه هشداری جدی برای ساکنان کاخ کرملین به حساب می آید. هشداری که بیش از همه متوجه ولادیمیر پوتین می باشد که اخیرا به طور رسمی آمادگی خود را برای دراختیار گرفتن مدد پست ریاست جمهوری اعلام کرده است. به اعتقاد برخی ازکارشناسان سیاست های اتخاذ شده توسط سران حزب روسیه واحد ٣ طیف از معترضان را در جامعه روسیه به وجود آورده است. دسته اول گروهی از معترضین افرادی هستند که بر سیاست های اقتصادی دولت اعتراض دارند. چرا که با این که در آمد نفتی و گازی روسیه طی چهار سال گذشته افزایش پیدا کرده است، ولی وضعیت اقتصادی روسیه نسبت به چهار سال قبل بدتر شده است. این موضوع از آمار بیکاری، میزان تورم موجود و هم چنین بحث فرار سرمایه که در یک سال و نیم گذشته چیزی نزدیک شصت میلیارد دلار از روسیه خارج شده است، قابل مشاهده است. در طی سالیان اخیر با توجه به شرایط و نوع سیستم اقتصادی روسیه عملا حزب بی نام فقیران و درماندگان اجتماعی در روسیه شکل گرفته است و اگرچه قدرت سازماندهی فعال ندارد لیکن از شرایط انتخاباتی روسیه سود جسته و قصد دارد که حقوق وجایگاه خود را معرفی و آشکار سازد. امری که چادائف رئیس سابق بخش سیاسی کمیته مرکزی روسیه واحد پیشتر نسبت به آنهشدار داده بود.
گروه دوم که بر اساس نتایج انتخابات بیشترین طرفدار را بین مخالفان دارند گروه هایی هستند که به دنبال اقتدار روسیه هستند و در پی آن هستند که روسیه دوران شوروی احیا شود و روسیه بتواند به عنوان یک بازیگر قدرتمند در برابر غرب مطرح باشد. اعتراضاتی که این گروه دارند بیشتر متوجه سازشکاری هایی است که طی چهار سال گذشته، دولت مدودف در مقابل آمریکا و متحدانش داشته است و هم سویی با غرب را نمی پسندند و منتقد سیاست های چهار سال گذشته هستند.
مطرح ترین نماینده این طیف حزب کمونیست روسیه می باشد که با وجود کسب موفقیت خوبی در انتخابات پارلمانی بیشترین حضور را در جریان اعتراض های روزهای گذشته داشته است. پدیده ای در صحنه سیاسی روسیه که برخی آن را "ناسیونالیسم روسی" و برخی "بازگشت به استالینیسم" نامیده اند.
گروه سوم احزاب و جمعیت های غرب گرا مانند کاسپاروف، قهرمان سابق شطرنج هستند. آن ها سیاست نزدیک شدن هر چه بیشتر با غرب را دنبال می کنند و معتقدند نوعی دیکتاتوری حزبی در روسیه امروز حاکم است و شخص پوتین را به اقتدارگرایی متهم می کنند. نمتسوف، معاون نخست وزیر سابق روسیه یا کاسیانف که نخست وزیر قبلی روسیه در طی سال های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰٨ بوده افراد مهم این طیف را تشکیل می دهندکه مخالف سیاست های پوتین هستند و به دنبال نوعی نزدیکی هرچه بیشتر به غرب هستند. در واقع آن ها با الهام از تظاهرات بهار عربی تصور می کنند که می توانند از فضا استفاده کرده و شخص پوتین را به تجدید نظر در سیاست های خود وادار کنند.
به هر حال واکنش محتاطانه روز گذشته ولادیمیر پوتین به اعتراضات روز یک شنبه نشان از آن دارد که نخست وزیر روسیه پیام نارضایتی مردم را به خوبی درک کرده است و بایستی در روزهای آینده منتظر تاکتیک های جدید انتخاباتی حزب روسیه واحد با توجه به گرایش های چند گانه مردم باشیم.
جمهوری اسلامی:لیبی نیازمند انقلاب دوم
«لیبی نیازمند انقلاب دوم»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نشانههای انحراف در انقلاب لیبی هر روز آشکارتر میشود. بعد از آنکه زمام امور حکومت موقت لیبی به دست عناصر غرب گرا افتاد، اکنون آشکارا سخن از ضرورت برقراری رابطه میان این کشور و رژیم صهیونیستی به میان آمده و روزنامه صهیونیستی هاآرتص از تماسهای مقامات تل آویو با شورای انتقالی لیبی در زمینه گشایش سفارت این رژیم در طرابلس پرده برداشت و نوشت: به زودی یک دیپلمات اسرائیلی که نامزد سفیر شدن در لیبی است به طرابلس سفر میکند.
براساس گزارش هاآرتص، قرار است "رسلان ابوراکون" دیپلمات اسرائیلی که از اعراب دروزی است به عنوان سفیر رژیم صهیونیستی در لیبی مشغول کار شود. براساس همین گزارش "راکون" به زودی در رأس هیأتی، که تعدادی از پزشکان اسرائیلی هم در آن عضویت خواهند داشت، به طرابلس، مرکز لیبی، سفر میکند تا مردم لیبی تصور مثبتی از رژیم صهیونیستی به دست آورند و همین امر زمینه تأسیس سفارت این رژیم در طرابلس و حضور "راکون" در رأس آن را فراهم سازد. راکون، درحال حاضر به عنوان معاون کنسولگری رژیم صهیونیستی در ایالت آتلانتای آمریکا مشغول فعالیت است.
نکته قابل توجه اینست که دولت موقت لیبی نه تنها این خبر را تکذیب نکرده بلکه احمد شعبانی، سخنگوی شورای انتقالی نیز در گفتگو با روزنامه هاآرتص بر ضرورت برقراری ارتباط میان لیبی و رژیم صهیونیستی تأکید کرده است.
بررسی رویدادهای هفتههای اخیر لیبی نکاتی را نمایان میکند که نشان دهنده آینده پرفراز و نشیب این کشور تا استقرار یک نظام حکومتی با ثبات میباشد. همین بررسی، پرده از این واقعیت بر میدارد که تصور آیندهای منطبق بر خواست و اراده تودههای مردم و اعتقادات اسلامی آنها در نظام حکومتی لیبی یک تصور خوشبینانه است. درست است که مردم لیبی خواستار حاکمیت اسلام هستند ولی معادلات سیاسی پشت پرده و زدوبندهائی که سیاستمداران غرب گرای لیبی با قدرتهای غربی دارند، موانع بزرگی بر سر راه تحقق این خواسته مشروع مردم ایجاد کرده و میکنند که چه بسا آنچه به عنوان سرنوشت سیاسی این کشور رقم میخورد، درست عکس آن چیزی باشد که مردم برای آن قیام کردند و خون دادند و فداکاری کردند.
در تحولات هفتههای اخیر لیبی، دستهای پلیدی مشاهده میشوند که اگر با هوشیاری انقلابیون لیبی قطع نشوند، انقلاب این کشور به سرعت مصادره خواهد شد و به چیزی برخلاف ماهیت خود تبدیل خواهد گردید. همزمان با انتشار خبر مربوط به تأسیس قریب الوقوع سفارت رژیم صهیونیستی در طرابلس، از لندن نیز اخباری مبنی بر تشکیل جلسات پیاپی توسط یهودیان مقیم انگلیس با هدف تشویق یهودیانی که در لیبی سوابقی داشتند به سفر به این کشور به گوش میرسد. در این جلسات مقرر شده است یهودیان انگلیس با حمایت مقامات لندن به لیبی بروند و خواستار پس گرفتن آنچه مدعی هستند به عنوان اموال و دارائیهای یهودیان در لیبی وجود دارد بشوند. مهمتر آنکه در این جلسات، سخن از ضرورت حضور دراز مدت این یهودیان در لیبی با هدف نفوذ در ارکان حکومتی این کشور به میان آمده و مقرر شده تا آنجا که مقدور است یهودیان برای حضور در مراکز تصمیم سازی لیبی تلاش نمایند.
آنچه تأسف بار است اینست که همین دستهای پلید، در جهان عرب نیز رژیم صهیونیستی را برای رسیدن به اهداف خائنانهاش یاری مینمایند. روزنامه هاآرتص در گزارش خود از همکاری تنگاتنگ شیخ نشین قطر با رژیم صهیونیستی برای تأسیس سفارت این رژیم در لیبی خبر داده و نوشته: "تل آویو، دولت قطر را قویترین بازوی خود در منطقه عربی میداند. به همین دلیل، قطر در مقابل کمکهای اسرائیل برای حضوری قدرتمندتر از نظر دیپلماتیک در دنیا میتواند در تأسیس سفارتخانه در کشورهای عربی نقش موثری برعهده بگیرد."
رویدادهای اخیر لیبی، از این واقعیت تلخ پرده بر میدارند که نگرانیهائی که از حضور "ناتو" در فعالیتهای براندازانه علیه سرهنگ قذافی ابراز میشد، کاملاً بجا بود. هدف قدرتهای غربی از این اقدام، نفوذ در ارکان حکومتی لیبی بعد از قذافی بود تا اجازه ندهند سرنوشت سیاسی این کشور با اراده و خواست مردم رقم بخورد. در رأس این کشورها، آمریکا درصدد خوشه چینی از خرمنی است که با فداکاری مردم لیبی فراهم آمده است، کما اینکه در مصر نیز همین بهرهبرداری خائنانه درحال انجام است. جان کری، رئیس کمیته روابط خارجی کنگره آمریکا دیروز به مصر رفت و با سران حزب "عدالت و آزادی" که شاخه سیاسی اخوانالمسلمین است و در انتخابات مجلس مصر پیروز شده دیدار کرد. وی، تأکید بر روابط تنگاتنگ این حزب با آمریکا و رژیم صهیونیستی را در دستور کار خود دارد. همین مأموریت را "جانکری" در لیبی نیز دنبال خواهد کرد. متأسفانه در مرحله انتقالی، زمام امور در لیبی دردست غرب گرایانی است که با این اهداف همراهی میکنند.
با توجه به آنچه اکنون در جهان عرب به ویژه لیبی میگذرد، به نظر میرسد لیبی نیز همانند مصر به انقلاب دیگری نیاز دارد. مردم لیبی چارهای جز این ندارند که با قیام علیه میراث خواران انقلاب، مانع مصادره آن توسط دولتهای غربی و صهیونیستها و مهرههای دست آموز آنان شوند تا بتوانند سرنوشت سیاسی خود را با اراده خود رقم بزنند.
رسالت:انتخابات؛ تهدید یا فرصت
«انتخابات؛ تهدید یا فرصت»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در ان میخوانید؛انتخابات به تعبیر مقام معظم رهبری یک خون تازه در رگهای کشور و یک روح تازه در کالبد انقلاب است. با فرا رسیدن ایام انتخابات مردم فرصت پیدا میکنند تا با نقد مشفقانه، خادمان بهتری برای تدبیر امور در اجرا و تقنین برگزینند. انتخابات یک فرصت برای نوسازی کشور است. انتخابات یک فرصت برای تحکیم پایههای امنیت ملی و مشروعیت نظام از طریق تعمیق مشارکت عمومی است. نخبگان و مردم و از همه مهمتر نظام باید مراقبت کنند که دشمن این خون را آلوده نکند و آن روح بزرگ را آزار ندهد.
لذا تردیدی نیست انتخابات یک فرصت است نه تهدید اما دشمن میخواهد با نبرد نرم آن را به صورت یک تهدید برای امنیت ملی درآورد. مقام معظم رهبری یک بار هشدار داده بودند؛ «انتخابات یک حادثه چالش برانگیز است مراقب باشید این چالش به امنیت ملی صدمه نزند»
(۱۲ شهریور ۹۰) نوع مداخله دشمن در امر انتخابات از جنس تهدید امنیت ملی آن است که: «نقد» را به «اعتراض» و اعتراض را به «آشوب» تبدیل کند. به هر حال ایام انتخابات عملکرد منتخبین مردم زیر نگاه تیز بین نقادانه نخبگان و مردم قرار دارد. اگر نقد به صورت منصفانه باشد و در مسیر ادب و آداب خاص خود قرار گیرد محصول آن اصلاح امور است. در این اصلاح ممکن است یک خدمتگزار حتی مسئولیت خود را به کسی واگذار کند که مردم به او روی آوردهاند یا اینکه اجازه بدهند فرد منتخب به خدمت خود ادامه دهد. این باید در یک فرایند آرام، معقول و جوانمردانه صورت پذیرد.
کسانی که بخواهند این فرایند را از مسیر معقول خود خارج کنند و آن را به شکل اعتراض و آشوب درآورند، انتخابات را از حالت فرصت برای اصلاح امور و تحکیم امنیت ملی خارج میکنند لذا سرویسهای جاسوسی و امنیتی دشمن در این حوزه فعال هستند نمونه بارز این شرارت را در انتخابات سال ٨٨ به خوبی دیدیم. فرایند آرام، معقول و جوانمردانه انتخابات همان شرایطی است که در قانون انتخابات برای انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان آمده است خارج از این فرایند فقط یک نقشه آشوب وجود دارد که در اتاق جنگ نرم دشمن طراحی میشود. در فتنه سال ٨٨ یک اتاق فرمان و کنترل وجود داشت که از طریق خبر و تحلیل، در نوع رقابتهای انتخاباتی اخلال میکرد برخی رسانههای داخل از این اتاق کنترل و فرمان دستور میگرفتند و شب گفتههای بیبیسی و رادیو آمریکا را در تیتر اول خود واتاب میدادند.
دشمن کاری کرد که برخی خیال میکردند با عقل و تدبیر خود به تحلیل خاص در اضلاع رقابت رسیدهاند، حال آنکه این خیال و توهم همان چیزی بود که از اتاق کنترل و فرمان، هدایت میشد این کار آن قدر هوشمندانه انجام شد که این افراد متوجه نبودند درست همان کاری را میکنند که دشمن میخواهد. البته برخی هم از قبل به ملت پشت کرده بودند و با اجانب ساخته بودند. اما برخی واقعا به این امر واقف نبودند که دارند به ملت و کشور خود خیانت میکنند و امنیت ملی را به خطر میاندازند. نوع انقلابهای مخملی در منطقه و حتی همین انتخابات اخیر روسیه نشان داد آمریکاییها مرضی پیدا کردهاند که فقط از طریق اخلال در دموکراسی کشورها درمان میشود.
غرب به طور اعم و آمریکا به طور اخص مایلند در کشورهای جهان در هر انتخابات کسانی روی کار آیند که بتوانند منافع آنها را تأمین کنند. خانم کلینتون در مورد نتایج انتخابات پارلمانی روسیه همان حرفهایی را زد که در فتنه سال ٨٨ در ایران زده بود. او گفته در انتخابات روسیه تقلب شده است. و باید رأی معترضین شمرده و صدای آنها شنیده شود. این عده که خانم کلینتون خواهان شنیدن صدای آنهاست همانهایی هستند که منافع و صدای آمریکا را در هر کشوری واتاب میدهند.
انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی در پیش است دشمن میخواهد آشوب سال ٨٨ را در این انتخابات بازسازی کند. شناخت خط دشمن و سوزاندن پروژههای ضد ملی و ضد امنیتی آنها یک تکلیف است. رسانههای وفادار به مردم و انقلاب نقش مهمی در این جهاد مقدس دارند همه کسانی که به استقلال کشور علاقهمند هستند و نمیخواهند آن را در مسیر غارت دشمن قرار دهند باید با وحدت ملی و انسجام اسلامی جلوی این توطئه دشمن را بگیرند.
حمایت:هزینههای انگلیس برای اروپا
«هزینههای انگلیس برای اروپا»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛رژیم سلطنتی انگلیس که برخلاف ساختار نظام بینالملل هنوز براساس دموکراسی واقعی اداره نمیشود و ملکه و خاندان سلطنتی حاکمان اصلی آن میباشند همواره بر این ادعا بوده که بازیگر اصلی صحنه بین الملل بوده و از ابزارهای گوناگون به ویژه سیاست تفرقه و بحران سازی برای تحقق این سیاست بهرهبرداری کرده است.
هرچند که لندن همچنان با این توهم سیاست جهانی خود را تدوین می کند اما روند تحولات از گرایشات جهانی برای به انزوا کشاندن این کشور و به نوعی تکرار سرنوشت کنونی آمریکا برای آن حکایت دارد.
این رویکرد نه تنها در مناطق دور دست، بلکه در قلب اتحادیه اروپا نیز مشاهده میشود چنانکه در روزهای اخیر کشورهای اروپایی بر جدایی از انگلیس تاکید کردهاند، این روزها چنان بوده که حتی افراد مانند «چارلز گرانت» مدیر مرکز اصلاحات اروپا پس از رای منفی لندن به اصلاح قوانین اروپا برای خروج از بن بست اقتصادی، از انزوای منطقهای انگلیس سخن گفت.
بسیاری از ناظران سیاسی بر این امر تاکید دارند که سیاستهای انگلیس موجب دوری اعضای اتحادیه اروپا از این کشور گردیده و بیش از آنکه این کشور را متحدی برای خود بدانند آن را عامل افزایش هزینههای خود ارزیابی میکنند چرا که اولا انگلیس در طول فعالیت اتحادیه اروپا براساس منفعت طلبی خویش با قوانین و تصمیماتی اتحادیه مخالفت کرده چنانکه از دلایل عدم اجرایی شدن پیمان لیسبون و در نهایت تزلزل آن سیاستهای لندن بوده است.
اکنون نیز در عرصه مقابله با بحران اقتصادی اروپا، مخالفتهای انگلیس با اصلاحیههای مطرح شده به چالش بزرگ مبدل شده است. بسیاری از اعضای اتحادیه تاکید دارند که انگلیس صرفا منافع خود را در نظر دارد و سایر کشورها برای آن اهمیتی ندارند.
ثانیا سیاستهای جنگطلبانه و نیز همراهی انگلیس با آمریکا و صهیونیستها میلیاردها یورو و هزینه برای اروپا داشته است. کارنامه جنگ افغانستان، عراق و لیبی نشانگر نقش همه جانبه انگلیس برای گرفتار ساختن اروپا در این جنگها است امری که دیگر دولتها و ملتهای اروپایی پذیرنده آن نبوده و خواستار پایان آن هستند.
ثالثا جایگاه منفی انگلیس در میان افکار عمومی جهان موجب شده تا ملتها و دولتها با دید منفی به اتحادیه اروپا بنگرند که خود از دلایل عدم توسعه جایگاه اروپا در صحنه بینالملل بوده است. مردم جهان انگلیس استعمارگری میدانند که اکنون نیز با تفرقه افکنی و بحران سازی به دنبال سلطه و حتی تجزیه کشورها است.
با توجه به این شرایط میتوان گفت که اتحادیه اروپا با دوری از انگلیس تلاش دارد ضمن تحکیم وحدت داخلی از هزینههای ایجاد شده از سوی انگلیس برای اتحادیه در صحنه بینالملل کاسته تا شاید بدینوسیله از شرایط موجود خارجی گردد.
آنها اکنون انگلیس را مانعی برای تحقق اهداف داخلی و جهانی اتحادیه اروپا دانسته لذا با به انزوا کشاندن لندن به دنبال مقابله با این روند هستند.
آفرینش:عربستان و رویکرد در مقابل نفت ایران
«عربستان و رویکرد در مقابل نفت ایران»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم علی رمضانی است که در آن می خوانید؛چندی پیش وزرای خارجه اتحادیه اروپا در بروکسل تلاش برای توقف واردات نفت از ایران را آغاز و اعلام کردند که بر سر تحریم های وسیعتر توافق دارند و در حال بررسی قوانین بیشتر تاثیرگذار که بخشهای مالی و انرژی ایران را مورد هدف قرار دهد، هستند. در این بین واشنگتن نیز اقداماتی را در زمینه تحریم ایران در دستور کار دارد . در این حال آنچه که اکنون اهمیت دارد تحریم فروش نفت ایران است .یعنی کشورهای غربی که در صنعت نفت تکنولوژی های انحصاری در جهان را و در کلیه بخشهای مطالعات ، اکتشاف ، تولید و استخراج و سپس حمل و توزیع در دست دارند امید دارند که با تحریم صادرات نفت، ایران را حداقل از میلیاردها دلار درآمد نفتی محروم کنند و تامین ۵۰ درصد بودجه ایران را سخت و ناممکن سازند. در این راستا باید گفت در واقع اگر واقع بینانه نگاهی به این امر داشته باشیم از یک سو باید گفت در صورتی که واردات نفت خام ایران تحریم شود جایگزینی نفت خام ایران برای کشورهای اروپایی و... سخت خواهد بود.
یعنی از آنجا که کشورهای عضو اتحادیه اروپا ۴۵۰ هزار بشکه نفت خام در روز از ایران وارد میکنند این رقم حدود ۱۱ درصد از صادرات نفت خام ایران را تشکیل می دهد و همچنین کشورهای ایتالیا، اسپانیا و یونان سه مشتری بزرگ نفت خام ایران در اروپا نیز هم اکنون از بحران اقتصادی رنج می برند بی شک در صورت تحریم نفت ایران وضعیت اقتصادی اروپا بدتر خواهد شد. از سوی دیگر نیز تحریم نفت ایران به عنوان پنجمین کشور بزرگ صادرکننده نفت خام از سوی غرب در شرایطی که دو سوم نفت صادراتی ایران به کشورهای آسیایی ارسال میشود ضربه ای شاید بتوان گفت اساسی به کشور تلقی نمی گردد.
در مقابل نیز اگر به سناریویی دیگر نگاه کنیم بی شک در دو سال گذشته جدا از نگاه غرب و اروپا این عربستان سعودی بوده است که کوشیده تا با توجه به پتانسیل های نفتی خود فشارهایی را بر ضد ایران استفاده کند. در این بین از آنجا که عربستان سعودی تنها تولید کننده نفت است که حدود سه و نیم میلیون بشکه نفت در روز، ظرفیت مازاد بر میزان تولید فعلی خود دارد( یعنی از ظرفیت تولیدی ۱۲ و نیم میلیون بشکه در روز برخوردار است) این کشور عملا می تواند در سایه هماهنگی با غرب و اروپا کشورهای چین، هند و کره جنوبی، بزرگترین مشتریان نفت خام ایران را به پر کردن سهم صادراتی نفت ایران اقناع کند . در این راستا در سایه اختلافات تهران و ریاض و همکاری ریاض با غرب عربستان ماههاست که به دقت میزان نفت صادراتی از ایران به مشتریان بزرگش را تحت نظر دارد ، شمارش دقیق محموله های صادراتی نفت ایران را آغاز کرده است و همچنین مذاکراتی را با خریداران عمده نفت ایران در خاور دور و آسیا (چین، کره جنوبی و هند) انجام داده است.
در این بین عملا عربستان سعودی در حال افزایش تولید در وضعیت حذف نفت ایران از بازار اروپاست و در صورت برقراری تحریم های نفتی ایران این عربستان است که می تواند نقش مخرب و ویرانگری را بر ضد منافع ملی ایران و تامین نفت برای کشور های آسیایی بازی کند.امری که با در نظر گرفتن تنش ها بین تهران و ریاض و همراهی ریاض با غرب نباید از نظر دور داشت و به طور کلی آن را غیر محتمل فرض کرد .
مردم سالاری:دولت اصولگرا و ترافیک تهران
«دولت اصولگرا و ترافیک تهران»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛در شرایطی که رویدادهای مهمی، چه در داخل کشور و چه در عرصه بین الملل در حال وقوع است، شاید نگارش سرمقاله در مورد ترافیک تهران اندکی غیرعادی به نظر برسد، اما واقعیت آن است که ترافیک در کلا ن شهری همچون تهران که پایتخت کشور است و حدود ۱۵ درصد از جمعیت کشور را در خود جای داده و مرکز مهم تصمیم گیری های سیاسی و اقتصادی و مبدا اغلب تحولا ت کشور محسوب می شود، موضوعی نیست که بتوان با بی تفاوتی از کنار آن عبور کرد; به ویژه در شرایط کنونی که ترافیک کلا ن شهر تهران طی هفته های اخیر به وضعیت غیرقابل تحملی رسیده و از آغاز مهر ماه تاکنون، معابر پایتخت در اکثر ساعات ابتدایی و انتهایی روز، ترافیک و ازدحام بی سابقه ای را تجربه می کنند و این موضوعی است که میلیون ها نفر از جمعیت پایتخت، آن را با تمام وجود احساس می کنند.
علا وه بر این که ساعت ها از وقت مردم در ترافیک سنگین تهران به هدر می رود و زمان رسیدن به مقصد برای شهروندان تهرانی در ساعات آغاز و پایان روز، سه وحتی چهار برابر شده است، ترافیک سنگین تهران باعث ناراحتی اعصاب و عصبانیت شهروندان می شود و صبح ها با خستگی در محل کار خود حاضر می شوند و عصرها با روانی خسته به منزل بر می گردند. آلودگی هوا با ترافیک افزایش می یابد و همین امر در افزایش افسردگی ها و بیماری ها تاثیری غیرقابل انکار دارد.
علا وه بر آن بخش زیادی از سوخت مصرفی خودروها که با هزینه های سنگین پالا یش در کشور تولید می شود، در ترافیک، به معنای واقعی کلمه به هدر می رود. اما مسوولا ن برای رفع ترافیک تهران چه برنامه ای دارند؟ اگر بگوییم هیچ، سخنی به گزاف نگفته ایم چرا که هر روز ترافیک تهران- و به تبع آن اغلب کلا ن شهرهای کشور- افزایش می یابد اما خبری از تقویت ناوگان حمل ونقل عمومی نیست.
در این شرایط، عذابآورترین جملا ت، عباراتی است که گاه از زبان گویندگان و مجریان رادیو و تلویزیون می شنویم و مردم را به عدم استفاده از خودروی شخصی و بهره گیری از وسایل حمل ونقل عمومی دعوت می کنند و این در حالیست که ناوگان حمل ونقل عمومی، حتی توان پاسخگویی به تقاضای فعلی را هم ندارد و مشخص نیست چگونه می تواند با وضعیت فعلی که مردم در آن به هم فشرده می شوند پاسخگوی نیاز جدیدی باشد.
باروی کارآمدن دولت احمدی نژاد که زمانی خودش شهردار تهران بود و طبیعتا با مشکلا ت پایتخت آشنایی داشت، تصور می شد مجال مناسبی برای حل مشکلا ت شهر تهران ایجاد شده وحضور فردی اصولگرا در راس شهرداری تهران، می تواند زمینه تعامل دو دستگاه را فراهم سازد. اما گذشت زمان ثابت کرد که تصورات، اشتباه بوده و دولت اصولگرا که می توانست توانایی مدیریت خود را با رفع مشکل پایتخت کشور به عموم مردم نشان دهد، یا نسبت به مشکلا ت مردم تهران بی تفاوت است، یا اینکه توانایی حل مشکلا ت مردم پایتخت را ندارد. دولتی که در مصوبات سفرهای استانی رکورددار است و برای حل مشکلا ت دورترین روستاها هم مصوبه دارد، برای ترافیک تهران هیچ قدم محسوسی برنداشته است.
شاید به این دلیل که دولت نهم و دهم، پیش از آنکه به فکر حل مشکلا ت مردم تهران باشد، دراندیشه رفع مسایل مردم سایر استانها است و گویا تمایلی هم به تغییر مسیر حرکت خود ندارد. در ۶ سال و نیم گذشته، توانایی دولت اصولگرا در حل مشکلا ت مردم تهران زیر سوال رفته و از این موضوع گریزی نیست که دولت اصولگراکه زمانی داعیه مدیریت برجهان را داشته، از مدیریت برای حل مهمترین مشکل مردم تهران یعنی ترافیک ناتوان است.
شرق: دو راهی لندن
«دو راهی لندن»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم صادق خرازی است که در آن میخوانید؛یک بار دیگر روابط فیمابین ایران و بریتانیا با مشکل مواجه شده است. به دنبال تصمیم چند هفته گذشته دولت انگلیس مبنی بر تحریم بانک مرکزی ایران به دلیل فعالیتهای هستهای غیرقانونی ادعایی علیه ایران، پارلمان ایران در اقدامی تلافیجویانه سطح روابط دو جانبه را به سطح کاردار کاهش داد. خشم ایران از این اقدام انگلیس زمانی از کنترل خارج شد که دانشجویان به ساختمانهای سفارت انگلیس در تهران حمله کردند که پس از مدتی توسط پلیس بیرون رانده شدند.
در پاسخ، دولت انگلیس سفارت خود در تهران را تعطیل کرد و دستور داد سفارت ایران در لندن بسته شده و تمامی کارکنان آن اخراج شوند. از زمان برقراری روابط ایران و انگلیس در قرن سیزدهم میلادی، دو کشور روابط پر فراز و نشیبی داشتهاند. مردم ایران خاطره خوبی از فعالیتهای انگلیس در طول چند قرن اخیر در ایران ندارند.
دولتها در انگلیس و نه مردم آن کشور به مکار بودن مشهورند. دلایل جالب توجهی برای چنین ادعایی وجود دارد. نفوذ انگلیس بر شاهان فاسد قاجار برای برخورداری از امتیازهای ویژه برای شرکتهای انگلیسی منجر به خشم عمومی علیه دخالت آن کشور در امور داخلی ایران در آن دوره شد. مردم ایران نمیتوانند فراموش کنند که این انگلیس بود که رضاشاه را در سال ١٩٢١ به قدرت رساند و در زمان حمله روسیه و انگلیس به ایران در زمان جنگ جهانی دوم که عملا منجر به تقسیم ایران به دو بخش تحت کنترل دو قدرت جهانی شد، وی را از حکومت ساقط کرد.
در سال ١٩٥٣ انگلیسیها دوباره دست به کار شدند و به یاری سازمان جاسوسی آمریکا شتافتند که علیه دولت ملی دکتر مصدق کودتایی را که منجر به سقوط وی شد، سازماندهی کردند.
دولت انگلیس تا زمان پیروزی انقلاب در سال ١٩٧٩ به حمایت خود از شاه ایران ادامه داده و از آن زمان تاکنون مواضع خصمانهای را علیه جمهوری اسلامی اتخاذ کرده است که روشنترین مورد آن حمایت آن کشور از صدام حسین در طول جنگ ایران و عراق بود. انگلیس همچنان از سازمان تروریستی مجاهدین خلق نیز حمایت کرده و به اعضای این گروه پناه داده است.
سال گذشته انگلیس در خارج کردن نام این سازمان تروریستی از فهرست سازمانهای تروریستی اتحادیه اروپا نقش تعیینکنندهای داشت. تصمیم اخیر انگلیس مبنی بر تحریم بانک مرکزی ایران توسط برخی حقوقدانان بهعنوان جنگ علیه ایران تلقی شده است. بااین وجود حمله علیه سفارت انگلیس در تهران که بهرغم ادعای مقامات انگلیسی مورد تایید مقامات رسمی ایران نبوده است به هیچوجه قابل توجیه نیست. این اقدام مغایر کنوانسیون ١٩٦١وین درخصوص روابط دیپلماتیک به ویژه ماده ٢٢ آن است که اماکن دیپلماتیک را غیرقابل تعرض میشناسد.
در عین حال، تصمیم دولت انگلیس مبنی بر اخراج تمامی پرسنل سفارت ایران در لندن مغایر روح حاکم بر کنوانسیون مذکور است. عنصر نامطلوب قلمداد کردن تمامی اعضای نمایندگی ایران در لندن در حقیقت سوءاستفاده از اختیارات دولت میزبان براساس ماده ٩/١ کنوانسیون وین است. تصمیم به بستن سفارت ایران، شهروندان ایرانی و افراد دیگری را که در انگلیس زندگی میکنند از خدمات کنسولی محروم کرده است. این اقدام در تعارض با مفاد ماده ٣/٢ کنوانسیون مزبور است که اعلام میدارد «هیچ موضوعی در این کنوانسیون به مثابه جلوگیری از اجرای فعالیتهای کنسولی توسط یک نمایندگی دیپلماتیک نیست.»
دولت انگلیس نیازمند رسیدن به این درک است که نه تنها فشارهای سیاسی و اقتصادی بر ایران نتیجهبخش نخواهد بود بلکه در درازمدت حتی برای منافع خود نیز نتیجه معکوس در بر خواهد داشت. آنها باید درک کنند که نمیتوانند با ایران روابط کامل دیپلماتیک داشته باشند و در عین حال فعالیتهای خصمانه علیه ایران را رهبری کنند. آنها باید تصمیم سختی را اتخاذ کنند یا میتوانند مسیر تقابل را انتخاب کنند یا مسیر گفتوگو و تفاهم را. امید است آنها گزینه اخیر را انتخاب کنند.
تهران امروز:میدان گازی خزر یک فرصت بزرگ طلایی
«میدان گازی خزر یک فرصت بزرگ طلایی»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسامالدین کاوه است که در آن میخوانید؛کشف یک میدان گازی بزرگ در حوزه دریای خزر میتواند خبر خوبی باشد اما در صورتی که دولت و وزارت نفت در اسرع وقت مقدمات بهرهبرداری از این میدان گازی عظیم را فراهم سازند.
در میدان گازی پارس جنوبی متاسفانه به علل بسیاری ازجمله تعلل وزارت نفت در فراهمآوری زیرساختهای بهرهبرداری، هماکنون کشور قطر سالهاست که از این میدان مشترک بهرهبرداری میکند و در حال حاضر بیشترین درآمد سرانه را در جهان به دست آورده است.
در میدان گازی حوزه دریای خزر نیز ممکن است به دلیل گستردگی این حوزه برخی از کشورهای همسایه مدعی مالکیت بخشی از این حوزه گازی بزرگ شوند و پیش از ایران دست به بهرهبرداری از آن بزنند.
متاسفانه در حوزه فنآوری نفت و گاز، کشور هنوز وابستگیهایی به خارج دارد و با وجود تحریمهای تشدیدشونده، ممکن است در همین میزان دریافت سختافزارهای استحصال نفت و گاز در آینده نهچندان دور دچار مشکل شویم.
راهکار برونرفت از وابستگی اتکا به صنایع داخلی و تولید فنآوریهای به روز در حوزه نفت و گاز است. امری که تلاش و تکاپوی شبانهروزی صنعت نفت و همکاری صنایع بخش خصوصی و دولتی و دانشگاهها و مراکز علمی را میطلبد.
در آینده میزان وابستگی کشورهای جهان به مصرف گاز افزایش خواهد یافت. در کشور ما نیز چنین است. برآوردها نشان میدهند که عمر مخازن گازی بسیار بیشتر از عمر مخازی نفتی است. از همین رو کشف این میدان گازی عظیم یک فرصت طلایی برای ایران است. این فرصت هنگامی محقق خواهد شد که با یک برنامهریزی کارشناسانه و مدیریتی مدبرانه، زمینههای بهرهبرداری از این میدان گازی فراهم شود.
حوزه دریای خزر گرچه به لحاظ تقسیمات جغرافیایی هنوز ابهامات و اشکالاتی دارد که باید پشت میز مذاکره حل شود اما در عین حال نباید فرصت بهرهبرداری از این میدان گازی دچار فرسایش ناشی از سیاستهای نادرست و بوروکراسی دست و پاگیر شود.
هر روز و بلکه هر ساعت ارزش گرانبهایی دارد که نباید از دست برود. بهرهبرداری از این میدان گازی نهتنها موقعیت ایران را در حوزه انرژیهای فسیلی تغییر مثبت خواهد داد بلکه بر روی دیپلماسی و روابط خارجی ایران نیز موثر خواهد بود. فراموش نشود که هنوز انرژی فسیلی در مقایسه با سایر انواع انرژی ارزانترین نوع انرژی است و بنابراین جهان تشنه انرژی، نیاز فراوانی برای پاسخگویی به تقاضای روبه رشد خود دارد.
کشورهایی همچون چین، هند، مالزی، اندونزی، ژاپن و نیز بسیاری از کشورهای غربی در یک رقابت پنهان برای به دست آوردن انرژی بیشتر قرار دارند.
بهرهبرداری سریع از این میدان گازی فرصت حضور در بازارهای رقابتی را برای ایران فراهم میسازد و نباید در این مهم دچار فرصتسوزی شویم.
افزایش قیمت نفت در دهه آینده، مزیت نسبی تقاضای گاز را نشان خواهد داد، ضمن آنکه میزان آلایندگی گاز بسیار کمتر از فرآوردههای نفتی است و بر اساس پیمان کیوتو، مصرف گاز بر سایر فرآوردههای گازی ارجحیت دارد. فرصت را از دست ندهیم و از همین امروز دست به کار شویم.
فرهیختگان:تاکتیک روسیه
«تاکتیک روسیه»عنوان یادداشت روز روزنامه فرهیختگان به قلم جهانگیر کرمی است که در آن میخوانید؛ریشه این تناقض که روسیه از طرفی در مقابل تحریمهای یکجانبه و گزارشهای مغرضانه میایستد و مخالفت نشان میدهد و از طرف دیگر به قطعنامههای معتدلتر رای میدهد را باید در چند مفهوم جست. یکی از این مفاهیم این است که روسیه طبیعتا با ایران و کشورهای غربی روابطی دارد. اگر صرفا عامل سیاسی را عامل تصمیمگیری دولتها به قطعنامههای بینالمللی بدانیم، روابط هر کشوری با دولتهای دیگر میتواند فاکتوری برای اثرگذاری بر آن تصمیم باشد. روسیه هم با ایران روابط خوبی دارد و هم با کشورهای غربی روابط گستردهای دارد.
از طرفی باید این نکته را هم در نظر داشت که باید روسیه را در قامت واقعیتهای امروزی روسیه تصور کرد. روسیه به هیچوجه خود را یک قطب مقابل غرب نمیداند و نمیخواهد این نقش را بازی کند. درست است که از منافع خود در مقابل غرب دفاع میکند، از اقدامات یکجانبه غرب انتقاد میکند، با سوءاستفاده کشورهای غربی از نهادهای بینالمللی جلوگیری میکند اما به هیچوجه این را بهعنوان اینکه یک قطب مقابل غرب است نمیبیند و نمیخواهد چنین نقشی بازی کند. چراکه میداند که نه شرایط ایفای چنین نقشی را دارد و نه توانایی پرداخت هزینههایی که ایفای این نقش به روسیه تحمیل خواهد کرد.
لذا به نظر میرسد باید موضوع را در چارچوب این دو مساله بررسی کرد. یعنی روسیه در مواقعی که منافعی خاص دارد با غرب مخالفت میکند و در مواقعی که غربیها میخواهند از نهادهای بینالمللی علیه دولتهای مستقل استفاده کنند، سعی میکند مخالفت کند. البته این تنها روسیه نیست. برخی دولتهای دیگر هم این کار را انجام میدهند. اما روسیه به هیچوجه نمیخواهد این حمایتها و مخالفتها را ادامه دهد که کاملا در برابر غرب قرار گیرد. وضعیت میانهای که روسیه در آن قرار گرفته، یعنی نه تسلیم در برابر تصمیمات غرب و نه مخالفت قاطع و تشکیل یک قطب در مقابل غرب که باعث شده شاهد چنین نوساناتی در موضعگیریهای روسیه باشیم.
روسیه مذاکره را امکانپذیر میداند به این دلیل است که روسیه برخلاف کشورهای غربی که صرفا به موضوع هستهای ایران سیاسی نگاه میکنند و بعد این را بهعنوان حلقهای در کنار سایر حلقهها برای یکسری اهداف سیاسی و نظامی در آینده پیش میبرند، روسیه موضوع را تا حدی فنی و حقوقی میداند و به همین دلیل از نگاه روسیه آنچه ایران به آن متهم است، آنچنان در پوششی از اغراض سیاسی پیچیده شده که اگر دولتهای غربی این اغراض سیاسی را کنار بگذارند و صادقانه وارد میدان شوند، امکان مذاکره و گفتوگو وجود دارد.
دنیای اقتصاد:قیمت آینده طلای جهانی: کسی بیشتر از شما نمیداند
«قیمت آینده طلای جهانی: کسی بیشتر از شما نمیداند»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر مرتضی بینا است که در آن میخوانید؛هدف اصلی من از نوشتن این مقاله، مربوط به شایعات قیمت آینده طلای جهانی و عبث بودن این شایعات است. برای این منظور، نخست انواع قیمتهای طلا، یعنی قیمت توافقی روزانه لندن، قیمت لحظهای، قیمت آتی، قیمت خرده فروشی و رابطه آنها را با یکدیگر توضیح میدهم و نتیجهگیری را به عهده خواننده میگذارم. سوالی که ممکن است برای بعضی از خوانندگان مطرح شود این است که قیمت طلا در بازارهای جهانی چگونه محاسبه میشود و آیا این قیمت در همه جای دنیا یکی است؟ اگر در دنیایی زندگی میکردیم که بانکهای مرکزی و بانکهای بزرگ طلا وجود نداشتند و به یکدیگر وام با پشتوانه طلا نمیدادند و بورسهای آتی طلا وجود نداشتند، آنگاه قیمت واقعی طلا در هر گوشه دنیا بر مبنای عرضه و تقاضا بین خریداران کوچک طلا و فروشندگان تعیین میشد و قیمت طلا در هر گوشه دنیا قیمت لحظهای متفاوتی میداشت.
هرچند قیمتها نمیتوانستند به مدت طولانی از یکدیگر فاصله زیادی بگیرند و اختلاف قیمت بین دو طلا فروش در دو نقطه جهان حدودا برابر هزینه انتقال طلا بین دو نقطه میشد و مدتی هم که این اختلاف قیمت پابرجا میماند حدودا برابر زمان حمل طلا بین این دو نقطه میبود. در این دنیای خیالی بدون بانکهای مرکزی و بدون بانکهای بزرگ، رصد کردن قیمت طلا و به دنبال آن اعلام یک قیمت واحد بینالمللی بهطور ثانیه به ثانیه عملا غیرممکن بود.
امروزه هم قیمت طلا که بین خریداران کوچک و خردهفروشها معامله میشود در هر نقطه دنیا و در هر لحظه متفاوت است، ولی به دلیل توافق روزانه بانکهای بزرگ طلا، وجود معاملات آتی طلا و آربیتراژی که بانکهای بزرگ میتوانند به صورت الکترونیکی انجام بدهند، اختلاف قیمت خردهفروشی طلا در نقاط مختلف دنیا نیز به حداقل میرسد.
قیمت توافقی طلا روزانه دو بار، صبح و بعد از ظهر به وقت لندن (صبح نیویورک) از طریق پنج بانک بزرگ شمش طلا و از طریق ملاقات تلفنی تعیین میشود. در این ملاقاتها رییس گروه قیمتی را اعلام میکند و این پنج بانک با تماسی که با مشتریان خود میگیرند نهایتا در ظرف چند دقیقه به یک قیمت توافقی برای خرید و فروش طلا بین خود دست مییابند و آن قیمت را به دنیا اعلام میکنند. در این معاملات، واحد معامله ۱۰ شمش طلا هر یک به وزن حدود ۴۰۰ اونس و محل تحویل در یکی از بانکهای شمش طلا در لندن است.
قیمت توافقی بین پنج بانک بزرگ، پایهای میشود برای همه بانکها و خریداران و فروشندگان عمده که در طول روز بین خود به طور خصوصی یا از طریق بورس کالا معامله میکنند (توضیحات در www.goldfixing.com.) در سراسر جهان بسیاری از قراردادها هم ممکن است بر مبنای قیمتهای توافقی اعلام شده در صبح یا بعد از ظهر لندن با محل تحویل لندن تصفیه بشوند.
در طول روز، طلا در بورسهای کالا به قیمت لحظهای معامله میشود. قیمتهای لحظهای در حول و حوش قیمت توافقی صبح لندن تغییر میکنند تا مجددا در بعد از ظهر قیمت توافقی بین پنج بانک بزرگ اعلام شود. به این ترتیب قیمتهای لحظهای طلا در بورسهای کالا انحراف کمی از قیمتهای توافقی در لندن را خواهند داشت. توجه داشته باشید که قیمت توافقی در لندن و قیمت لحظهای طلا در بورسهای کالا برای خریداران کوچک قابل دسترسی نیست.
نحوه تعیین قیمت خرده فروشی طلا را در آخر مقاله مشاهده خواهید کرد.
اما قیمت آتی طلا چیست و آربیتراژی که بانکهای بزرگ طلا انجام میدهند، چیست؟ بهطور کلی و صرف نظر از جزئیات، قیمت آتی قیمتی است که خریدار و فروشنده طبق قراردادی برای تحویل کالا در زمان آینده به توافق میرسند. این قراردادها میتوانند یا بین دو طرف به طور خصوصی بسته شوند یا با وساطت بورسهای کالا، بین خریداران و فروشندگان به طور ناشناس بسته شوند. معمولا بورسهای کالای بزرگ جهان برای هشت ماه از سال تحویل طلا دارند.
مثلا امروز که در اوایل ماه دسامبر هستیم بورس شیکاگو یا نیویورک (COMEX) برای ماههای دسامبر، ژانویه، فوریه، مارس، آوریل، ژوئن، اوت و اکتبر تحویل طلا دارد. طلای تحویلی هم باید به صورت استاندارد تعریف شده توسط بورس ارائه بشود که برای هر قرارداد برابر ۱۰۰ اونس و درجه خلوص حداقل ۵/۹۹درصد است. چه چیزی باعث میشود که خریداران و فروشندگان در بازارهای جهانی به سرعت بر سر قیمت آتی به توافق برسند؟ به طور کلی و در شرایط عادی، قیمت آتی کالاها بر مبنای قیمت لحظهای بهعلاوه بهره بین بانکی (لایبور)، بهعلاوه هزینه نگهداری کالا تعیین میشود.
با فرض اینکه هزینه نگهداری طلا ناچیز است، اگر قیمت آتی طلا بیش از بهره بین بانکی بهعلاوه قیمت لحظهای آن باشد، بانکهای بزرگ بلافاصله با گرفتن وام با بهره بین بانکی، طلا را به قیمت لحظهای میخرند و همزمان وارد قرارداد فروش طلا در آینده میشوند یا بالعکس. این امر که آربیتراژ خوانده میشود باعث میشود که اختلاف قیمت آتی طلا و قیمت لحظهای طلا، برابر بهره لایبور از زمان خرید تا زمان تحویل در آینده باشد.
البته این اختلاف قیمت بین قیمت لحظهای و قیمت آتی به این بستگی دارد که آربیتراژور بتواند به راحتی طلا را به قیمت لحظهای بخرد و بفروشد. در شرایط بحرانی که فروشنده طلا کم میشود و تقاضا به طور غیرعادی بالا میرود، ممکن است که قیمت آتی طلا از قیمت روز کمتر هم بشود. این مساله برای طلا خیلی کم پیش میآید، هر چند در دوره بحران مالی اخیر این اتفاق افتاد. برای کالاهای دیگر مانند نفت خام این اتفاق که قیمت آتی نفت خام از قیمت روز آن کمتر باشد بیشتر پیش میآید. در هر تاریخی که باشیم، کوتاهترین سررسید در بورسهای بینالمللی حداکثر یک ماه است. امروزه چون نرخ بهره بین بانکی نزدیک به ۱درصد در سال است، اختلاف قیمت روز طلا و قیمت آتی در کوتاهترین سررسید معمولا کمتر از ۰٨/۰درصد، یا نزدیک به صفر است. همچنین به خاطر آربیتراژ بینالمللی اختلاف قیمتهای آتی در بورسهای مختلف نزدیک به صفر است.
در عین حال که قیمت آتی طلا بر مبنای قیمت لحظهای طلا تثبیت میشود، قیمت توافقی لندن و به دنبال آن قیمت لحظهای طلا هم متاثر از پیشبینی عرضه و تقاضا در آینده هستند. یعنی مثلا اگر سرمایهداران بزرگ باور داشته باشند که در شش ماه آینده تقاضا برای طلا زیاد و عرضه کم خواهد شد، با احتمال بالا رفتن قیمت در شش ماه آینده مواجه خواهیم بود. اما با بالا رفتن قیمت آتی شاهد بالا رفتن قیمت لحظهای خواهیم بود؛ به طوری که اختلاف قیمت آتی و قیمت لحظهای همان بهره لایبور باقی خواهد بود (به شرط عدم وجود بحران در زمان تعیین قیمت لحظهای). کاری که پنج بانک بزرگ طلا در ملاقات تلفنی خود برای تعین قیمت توافقی و تثبیت قیمت لحظهای طلا انجام میدهند، خود متاثر از قیمتهای آتی است.
این امر باعث میشود که قیمتهای لحظهای منعکسکننده پیشبینی بازار از قیمتهای آینده باشد. حالا میدانید که اگر امروز قیمت لحظهای طلا ۱۷۰۰ دلار باشد و کسی ادعا کرد که قیمت طلا در سه ماه آینده به ۲۰۰۰ دلار خواهد رسید، اطلاعاتی دارد که سرمایهداران و بانکهای بزرگ طلا از آن بیخبر هستند. اما قیمتی که یک جواهر فروشی مثلا در آمریکا، از افراد معمولی طلا میخرد چقدر است؟ برای این کار جواهر فروش وزن طلای خالص را محاسبه میکند و بسته به وزن آن بین ۶۰درصد تا ۹۰درصد قیمت اعلام شده روز در هر گرم را به فروشنده طلا میپردازد.
ممکن است بپرسید چرا وزن طلا در قیمت هر گرم آن تاثیر میگذارد؟ علتش این است که جواهر فروش طلاهای خریداری شده را جمع میکند و وقتی که به اندازه معینی رسید آن را برای تبدیل به شمش طلا به پالایشگاه مخصوص طلا میفرستد. پالایشگاه طلا هم بعد از تسویه طلا، حدود ۹۷درصد قیمت را در روزی که طلا را دریافت کرده به جواهر فروش میپردازد. اگر کسی طلای زیادی برای فروش بیاورد، جواهر فروش زودتر میتواند طلاهایش را به پالایشگاه طلا بفرستد. این امر باعث میشود که جواهر فروش کمتر در معرض نوسانات طلا قرار بگیرد.
اگر طلای کمی برای فروش ارائه شود، ممکن است که چند روز طول بکشد تا جواهر فروش به حد کافی طلا برای ارسال به پالایشگاه جمع کند. بنابراین جواهر فروش هم برای محافظت خود در مقابل احتمال کم شدن قیمت تا زمان ارسال به پالایشگاه، قیمت کمتری به فروشنده طلا میپردازد. پرداخت ۶۰درصد قیمت تا حدودی بیانصافی بهنظر میرسد، ولی در واقع امروزه برای یک جواهر فروش کوچک در یک نقطه دور افتاده با مشتریان کم، ریسک افت قیمت تا زمان فروش مجدد طلا به پالایشگاه نسبتا بالا است و ممکن است که سود چندان زیادی هم نصیب جواهر فروش نشود.
منبع: جام جم آنلاین
|