در آستانه همبستگی یا سقوط سرمایه سیاسی
افراسیاب گرامی
•
این نوشته کوتاه، بازگوکننده ی مسائل کلی از کوردستان بود و پرسشی است از احزاب و نخبگان سیاسی و روشنفکران جامعه تا ضرورت «تکوین و فراهم نمودن فرهنگ دمکراتیک برای پیشگیری از شکافهای سیاسی در میان احزاب و برداشتن موانع پیش پا افتاده برای تشکیل جبهه کوردستانی» که جنبش کوردی را به سکوت سیاسی تبدیل کرده است، یادآوری نماید
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ آذر ۱٣۹۰ -
۱۵ دسامبر ۲۰۱۱
اشاره: اندیشیدن به مسائل کردستان، از جانب نسل امروزی، نسلی که پرسش ژرف و بنیادین در مورد گذشته، حال و آینده خویش و سرنوشت جامعهی خویش داریم، با مشکل بزرگ شناخت سیاسی مواجه است. زیرا که بسترهای سیاسی و اجتماعی ما، گفتمانهای متفاوت است که نه می توان آن را خودآگاهی جامعه خواند، نه گذاری است به جامعه بهتر، بلکه نوعی بازتولید جنبش و جریانات تقلیدی است که خواهان هدایت کردن جامعه به سوی ناکجاآباد است. نکتههایی که در این نوشته کوتاه می خواهم بیان کنم، موارد آشنا و ناأشنایی است که نخبگان، احزاب، نهادهای مدنی و روشنفکران جامعه کوردستان را طی این دههها در بر میگیرد و به نقد میکشاند. هدف از این مقاله بیان مسائل تئوریک نیست، بلکه نقد جنبش سیاسی کورد در کردستان ایران است از منظر نسل امروزی که پرسشهایی دارد و باید به آنها پاسخ داده شود. پرسشهایی چون، چرایی عدم تحقق مطالبات کورد در حالی که بیشترین قربانی را داده است؟ علل رواج فرهنگ سکوت و عدم توسعه سیاسی و بحران سیاسی و علل عدم وجود تساهل و گفتمان دمکراتیک در میان احزاب و روشنفکران ما؟ همه اینها درد مشترک جامعه ما و نسل ماست که به آینده ناروشن کوردستان میاندیشیم.
بیان مسئله:
نقطه عطف جنبش کوردی، حق تعیین سرنوشت ملی، عدالت اجتماعی و آزادی انسانها برای بنیان نهادن جامعه سالم و توسعه سیاسی و اجتماعی است. اما زمانی که به تحلیل و بررسی جامعه کوردستان و جنبش ملی آن نظر میافکنیم، با توجه به فرماسیونهای اجتماعی خود طی قرن بیستم، نه تنها با قدرتهای سلطه درگیر بوده، بلکه با مسائل جهانی و تفکر غالب بر جهان از یک طرف، و ساختارشکنی در بطن فرهنگ جامعه و تجدد نیز درگیر بوده است. در میان این سالها، ساختار سیاسی و فکری دولت تازه بوجود آمده جمهوری اسلامی و حتی دولت گذشته، با مطالبات کوردها سازگاری نداشت بنابراین به خشونت سیاسی انجامید. هرگاه جنگ، تضاد، نابسامانی سیاسی و پراکندگی نیروهای تاثیرگذار جامعه بیشتر فضای سیاسی را فرا بگیرد، خشونت سیاسی تمام حوزههای اجتماعی و سیاسی جامعه را در بر خواهد گرفت. اما درگیری خشونت با خشونت، حاصلش فاجعه خواهد بود. فاجعه ای انسانی، فرهنگی و... که سرنوشت سیاسی کوردستان را با توجه به شرایط منطقه، در تنگنا قرار داده و آسیبهایی چون شکافهای سیاسی، بحران مشارکت و سقوط سرمایه سیاسی را به دنبال خواهد داشت. سرمایه سیاسی کورد، حاصل مبارزات طولانی است، اما اگر در شرایط کنونی رهبران سیاسی و احزاب و فعالان سیاسی با تامل بیشتر و خرد سیاسی، واقعیتهای سیاسی جامعه و تحولات درون منطقه، ایران و کوردستان را درک نکنند، بی شک بازگشت و تکرار تاریخ خواهیم داشت. در واقع یک روند ایستایی، ناپایدار و نابسامان داشته که حتی مفاهیم گفتمان دمکراتیک، وجود نهاد حزب در جامعه، روشنفکر و حتی نقش احاد مردم را به نقد می کشاند. در یک جمله کوتاه، دمکراسی و مدرنیته سیاسی به مثابه توسعه سیاسی و فرهنگی و پلورالسیم سیاسی، وضعیت مدرن است که نهادینه شدن فرهنگ دمکراتیک، تفاهم و دیالوگ سیاسی از ویژگیهای آن است. اما آنچه قابل اندیشیدن است، احزاب کوردی که برخواسته وضعیت مدرن، ضرورت جامعه کوردستان و برای پیشبرد مطالبات کوردی هستند، اکنون از فرهنگ دیالوگ و تفاهم سیاسی رنج می برند. ردپای مسئله به کجا ختم می شود؟ به عدم فرهنگ سیاسی دمکراتیک یا عدم احساس مسئولیت نسلهای پیش از ما؟ یا ساختار سیاسی دولتی در مقابله با خواستههای کوردها در ایران؟ شکی در تاثیرات ساختار سیاسی حاکم نیست که مشکل اساسی را بهوجود آورده و حقوق بنیادی ملت کورد را نادیده گرفته است و اساساً مسئله کورد به سیستم سیاسی حاکمیت بر می گردد، اما هدف ما نقد حاکمیت نیست، نقد خود به مثابه مسئولیت تاریخی است. نسل امروز ما چقدر از نسل دیروز احساس رضایت می کنند؟ آیا باید تاریخ ما شاهد این همه قربانی می بود؟ مگر حافظهی یک ملت چقدر باید ضعیف باشد یا چقدر برای مسائل ترسناک و تراژیک فضا داشته باشد؟ همه ما که دغدغه فردای کردستان را در سر می پرورانیم، باید قدر لحظات و فرصتهای تاریخی که پیش رو داریم را بدانیم، زیرا توجیه آینده برای نسلهای آینده، قابل قبول نخواهد بود. توجیه عملا شکست تاریخی بهحساب می آید. شکستی که بازگوکردن آن شرمساری نیز به همراه دارد. پس کار روشنفکر کورد، توجیه نیست، نقد و بیداری جامعه است.
آیا وجود حزب برای جامعه ضروری است؟
احزاب سیاسی یکی از بنیانهای توسعه سیاسی و فرهنگی در هر جامعه ای می باشند. بنیادهایی مردم نهاد و تشکلهای مدرنی که دارای برنامهی مشخص کلان برای هدایت جامعه هستند. تشکلهایی که در جوامع مدرن، ضمن فراهم نمودن زمینهی رقابت قانونمند شهروندی، پیشرفت و مدیریت سیاسی جامعه را بر عهده می گیرند و نقش بسزایی در روند قدرت سیاسی و نیروهای مردمی دارند. مهمترین و تازهترین تحول بنیادی در دمکراسی و دولتهای دمکراتیک، مدیریت سیاسی و بوروکراسی است که از جانب احزاب به جامعه منتقل و بازتعریف می شوند و عملا رهبری جامعه را در دست دارند. احزاب، اندیشه سیاسی جامعه را تشکیل می دهند. راهبرد و استراتژی جامعه را هدایت می کنند زیرا که ترقی فکری و سیاسی جامعه لزوماً در بحث و انتقاد آزاد است. براساس تجربه به دست آمده از سیر تاریخ دموکراسی، یک شرط قوام و ثبات حکومت ملی را هوشیاری مردم و آگاهی آنان از حقوق فردی و پایبندی اجتماعی افراد نسبت به مسئولیت مدنی و سیاسی و آمادگی آنها در دفاع از حقوق خود می دانند که با توسعه تعلیمات عمومی و تربیت ملی و مدنی و ایجاد تشکیلات حزبی تأمین می شود. حزب به عنوان مسیر و ابزار نیل به اهداف کلان دولتی و جنبشهای مردمی، همیشه در راس جنبشهای اجتماعی و انقلابها قرار گرفتهاست. از این منظر، احزاب، مدیریت سیاسی، عقلانیت سیاسی، وفاق سیاسی و قاطعیت سیاسی را در جامعه تشکیل می دهند. اما با شرایطی همچون فضای بستهی سیاسی و عدم فعالیت احزاب، عدم مشارکت سیاسی و تحزب در ایران که ما کوردها با آن مواجه هستیم، ـ تنها مدت نسبتا کوتاه و شرایط نابسامان کوردستان ـ هیچ وقت از طرف دولت اجازه فعالیت نداشته ایم و با شرایط دشوار و سخت روبرو گشتهایم. بنابراین به منظور رسیدن به اهداف بلندمدت و پایدار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی چاره ای جز تشکل و تحزب و پیمودن راه دشوار سیاست نیست. اما، آیا نقش احزاب با کاوش تاریخ معاصر و ظهور احزاب و ضرورت تشکیل نهادهای مدرن در جامعه کوردستان، تنها گسترش شهرها و ظهور طبقه خرده بورژوا بود، یا اینکه گذار جامعه به زندگی مدرن شهری و توسعه سیاسی بود؟! تجربههای تاریخی به ما نشان می دهد، هرگز احزاب کوردی نتوانستند گفتمان سیاسی را برای کوردستان تعریف کنند. سراسر قرن بیستم درگیر مسائل چپ بودند. کپی اندیشه و راهبردها و سنت برادر بزرگتر را ترویج دادند. گفتمانی که فاقد هویت سیاسی کوردی و فراتر از نیاز جامعه کوردستان بوده است. ما به عنوان نسل امروزی هرگز ارزش پیشبردها و نقطه عطفهای جنبش کوردی را از یاد نمی بریم. اما ضعفها، عدم توجه به بحران های موجود، عدم استفاده از فرصتهای تاریخی و عملکرد احزاب را به نقد می کشانیم. زمانی که خاطرات همیشه تراژیک ما، تکرار تاریخ مستند کورد شود، به دلیل عدم عقلانیت تاریخی، بیشتر در پی ساختن دیوار آهنین برای حصرخانگی ملت خویش هستیم تا سکوت را پیشه و آینده را نیز زنده به گور کنیم. عواملی چون، گسترش حوزه کاریزما و جلوه ی دینی دادن به حزب و مقدس شمردن ارزشهای حزبی، ترجیح دادن منافع حزبی بر منافع کل جامعه که سطوح مختلف آن را به سکوت خواهد کشاند، سبب عقیم ماندن جامعه و عدم به وجودآمدن فرهنگ تساهل و مدارا و باعث پراکندگی نیروهای سیاسی و غیره خواهد شد که به نظر من این وضعیت برآیند دو نسل آرمان گرا و واقع گراست و با درک واقعیتهای زمان و هماهنگ شدن با شرایط داخلی، جهانی و منطقهای با نیت نیل به اهداف دمکراتیک و جامعه سالم، همیشه در تضاد بوده. به همین صورت باید بگویم گسلی عمیق در جامعه و نقش احزاب بوجود آمده که ترمیم این نقش، نیاز به بازسازی تعریف حزب و نیاز به آن در جامعه است. در واقع پاسخگوی وضعیت موجود برای نسل ما احزاب هستند نه مردم؟ حال اگر رهبران احزاب کردستانی نتوانند، همبستگی و جبهه ملی را تشکیل دهند، در آینده نه چندان دور، یاس سیاسی به مثابه ی یک بیماری اپیدمی، کل جامعه کوردستان را به آن مبتلا خواهد نمود. اما وجود نقاط مشترک و خط مشی مشترک از جانب احزاب کورد، مانند حوزه فعالیت سیاسی و چشم انداز سیاسی آنها برای حل مسائل کردستان و تامین مطالبات کورد، زمینه را برای همگرایی و همبستگی سیاسی فراهم می کند، اما مهمترین مانع این روند، عدم فرهنگ سیاسی دمکراتیک است. زیرا که رفتار سیاسی حزب در جامعه کوردستان، ساختاری است مدرن که با روابط سنتی مدیریت شده است.
رد پای فعالان سیاسی و روشنفکران به کجا ختم می شود؟
نخبگان، الیت، روشنفکران جامعه، وظیفهی تاریخی و ابزار سازنده ی تولید گفتمان را در این زمینه دارند. از این جهت که جنبشی تحت عنوان روشنفکری نداریم و پراکنده است، باید گفت جریانهای شکل گرفته روشنفکری در کوردستان ایران از جریانهای ملی، ملی ـ مذهبی، مارکسیسی و لیبرال و ... خارج نبوده، اما در نهایت، همه اینها به نقش آنها در جامعه ختم می شود. اهمیت تحولات معاصر بر تاریخ جنبش سیاسی کورد در کردستان ایران، مسیر دستیابی کورد به آرمانهای ملی و نقش روشنفکران را دشوار نموده است. روشنفکر کورد، وظیفهی اجتماعی خود را فراموش کرده و با ترویج فرهنگ غالب احزاب و پیروی از جریانات سیاسی، فضای نقد را برای خود بستهاست. باید بگویم ما کوردها قشر روشنفکری خاموش داشتهایم که هرگز ادای دین نکرده است. حال باید دانست چرا امروزه، نخبگان سیاسی کورد از احزاب هراس دارند و نمی خواهند برای حل مسئله کورد در کوردستان ایران چاره اندیشی نمایند؟ فرهنگ دیر پای عدم فعالیت جمعی و عدم هماهنگی نخبگان سیاسی، در طول تاریخ نشان داده است که نخبگان و روشنفکران سیاسی، به جای اینکه نقش متحد و آماده سازی جامعه را برای شکستن تابو و گسترش فرهنگ سیاسی ایفا کنند، جامعه را به قهقرایی کشاندهاند. در واقع باید گفت، رد پای نقش روشنفکری در کوردستان به کج راهه ختم می شود.
پایان سخن:
این نوشته کوتاه، بازگوکننده ی مسائل کلی از کوردستان بود و پرسشی است از احزاب و نخبگان سیاسی و روشنفکران جامعه تا ضرورت «تکوین و فراهم نمودن فرهنگ دمکراتیک برای پیشگیری از شکافهای سیاسی در میان احزاب و برداشتن موانع پیش پا افتاده برای تشکیل جبهه کوردستانی» که جنبش کوردی را به سکوت سیاسی تبدیل کرده است، یادآوری نماید. این در حالی است که هر روزه ما شاهد نقض حقوق سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مردم کورد هستیم. زندانها مظهر رنج ملت شدند و شاهد سقوط سرمایههای سیاسی و اجتماعی هستیم. شبکه های اجتماعی فیسبوک و تویتر و ... فضایی شده اند برای تحقیر یکدیگر. رسانهها سیاست کاذب را پیروی می کنند و غیره و غیره. وظیفه روشنفکر و نخبهگان جامعه چیست؟ بسترهای سیاسی و اجتماعی کورد نیاز به بازسازی گفتمان سیاسی و مطالبات کورد دارد تا راه را برای آینده بهتر فراهم سازد. اگر احزاب کوردی در فکر همبستگی نیستند، چرا نخبگان سیاسی برای طرح مانیفست جنبش کوردی و با هدف همبستگی گرد هم نمی آیند و آینده کورد را امید بخش نمی کنند؟ حداقل با شکستن سکوت سیاسی و با مشارکت نخبگان در مدیریت و نظارت بر عملکرد احزاب سیاسی به روند توسعه سیاسی سرعت ببخشند و روح تازه ای در کالبد جامعه ی کورد بدمند. زیرا که تجددگرایی وارونه از جهان پیشرفته، باعث سکوت تاریخی کورد در برابر عدم رسیدن به مطالبات ملی و دمکراتیک شده و از طرفی سبب نهادینه شدن سکوت به جای فریاد کردن آزادیهای دمکراتیک می شود. جنبش کوردی نیاز به انقلابی اجتماعی در درون خود دارد که به نظر من مهمترین عامل بازسازی جامعه، انقلاب اجتماعی است. انقلاب اجتماعی، انقلابی است که سنتها و فرهنگ غالب و عدم تساهل احزاب کوردی را با همدیگر نقد و بازسازی و مرزهای غرور و تعصب کور کورانه را می شکافد. اگر کل نوشته را جمع بندی کنم، از تمامی فعالان و نخبگان سیاسی کورد می خواهم بپرسم چه پاسخی برای نسل آینده دارند؟ و اگر احزاب کوردی قادر به تشکیل جبههی کوردستانی نیستند، چرا نخبگان سیاسی پیشگام این همبستگی نمی شوند و فشار واقعی خود را برای توسعه سیاسی کورد وارد نمی کنند؟
جهان شاهد تحولات زیادی در ساختار سیاسی دولتهای منطقه است. وقوع هر رویدادی در ایران، آشفتگی سیاسی به همراه دارد. همبستگی نابهنگام و خودسرانه و بدون استراتژیک و برنامه مشخص، فاجعه به بار می آورد. تاریخ تکرار می شود. فاجعه این بار ترسناکتر از گذشته خواهد بود زیرا که مردم کورد توان مقابله با چنین رویدادهای اسفباری را از دست داده اند و کاملا نا امید هستند.
نسل من جواب را همین حالا می خواهد. هم اکنون این پاسخ را می خواهد نه در فردای از دست رفته. زیرا دیگر فرصتی برای جبران نابودی سرمایه سیاسی و اجتماعی کورد نخواهیم داشت.
www.amrojane.tk
|