انقلاب علیه دیکتاتوری های غیروابسته - ۸ - محمدرضا شالگونی
محمدرضا شالگونی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲٨ آذر ۱٣۹۰ -
۱۹ دسامبر ۲۰۱۱
* علل دوام دیکتاتوری خاندان اسد
از عمر دیکتاتوری خاندان اسد اکنون ۴۱ سال می گذرد ؛ و دیکتاتوری حزب بعث که در مارس ۱۹۶۳ از طریق یک کودتای نظامی آغاز شد ، اکنون چهل و هشتمین سال خود را پشت سر می گذارد. در سراسر این دورهی تقریباً نیم قرنی ، طبق "قانون وضعیت فوق العاده" ( که ظاهراً در ۲۱ آوریل امسال از طرف بشار اسد الغا شد ، ولی در عمل با خشونتی بسیار وحشیانه تر همچنان اجرا می شود ) مردم سوریه در بی حقی مطلق و در ناتوانی آشکار در مقابل حاکمان شان می زیسته اند. خاموشی آنها را در طول زمانی چنین طولانی چگونه می توان توضیح داد؟ بی تردید ، نخستین پاسخ برای این سوال را باید در خشونت همین دیکتاتوری جستجو کرد که شکل گیری هر نوع تجمع و تشکل مستقل را بسیار دشوار می کرده است.
دیکتاتوری خاندان اسد ، یکی از خشن ترین دیکتاتوری های خاورمیانه است که در آن هر نوع اعتراض و مخالفت با رژیم با بی رحمی تمام سرکوب می شده و جاسوسان دستگاه های امنیتی همه حوزه های زندگی اجتماعی را زیر نظر داشته اند. برای داشتن تصوری از قساوت دستگاه های سرکوب این رژیم کافی است فقط کشتار وحشتناک شهر حما ( یا حمات ) در فوریه ۱۹۸۲ را به یاد بیاوریم که در آن ( بنا به ارزیابی های مختلف ) بین ۱۰ هزار تا ۴۰ هزار نفر قتل عام شدند. ۱۲ هزار نیروی نظامی ویژه به مدت سه هفته با تمام امکانات ، از جمله آتش توپخانه و نیروی هوایی ، این شهر ( در آن زمان ) ۱۸۰ هزار نفری را کوبیدند. دو هفته تمام خانه ها را می گشتند و همه افراد را در میدان های شهر گرد می آوردند و خیلی ها را به گلوله می بستند و در گورهای دسته جمعی می ریختند. بعضی مناطق شهر را که شورشیان نظامی مسلح در آنجا پناه گرفته بودند ، به طور کامل منفجر کردند و بسیاری از مردم عادی که در خانه های شان به دام افتاده بودند ، زیر آوار ماندند و بعدها قسمت هایی از مناطق تخریب شده را با بولدزر کاملاً صاف کردند. گاهی تمام افراد یک خانواده را از خانه های شان بیرون می کشیدند و همه را به گلوله می بستند.
البته فراموش نباید کرد که کشتار حما نه نقطه شروع ، بلکه پایان یک دوره پنج ساله رویارویی مسلحانه میان رژیم حافظ اسد و چریک های مسلح وابسته به اخوان المسلمین بود و بنیادگرایان اسلامی نیز با توحش و خشونتی مشابه نیروهای سرکوب رژیم اسد عمل می کردند و مخصوصاً به ترور گسترده علوی ها متوسل می شدند و گاهی به کشتار دسته جمعی حتی افراد عادی روی می آوردند و می کوشیدند مسلمانان سنی را علیه اقلیت های مذهبی برانگیزانند. بعلاوه ، شورش مسلحانه اخوان المسلمین با پشتیبانی رژیم های ارتجاعی عرب و امریکا ( و حتی رژیم صدام حسین ) پیش می رفت. و همه اینها در تشدید خشونت نقش داشتند. اما سرکوب و خشونت رژیم اسد فقط متوجه افراد مسلح اخوان المسلمین نبود ، بلکه هر مخالف و منتقدی بیرحمانه سرکوب می شد.
مثلاً ریاض التورک ، مبارز مارکسیست و سرشناس ترین زندانی سیاسی سوریه ( که به گفته خانم رابین رایت ، روزنامه نگار معروف امریکایی ، سوری ها او را نلسون ماندلای خود می نامند ) ۱۸ سال تمام ( از ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۸ ) در یک سلول انفرادی کوچک بدون پنجره و روشنایی زندانی شد ، بی آن که محاکمه شده باشد ، یا حتی رسماً به جرمی متهم بشود. او در آن مدت عملاً به معنای واقعی کلمه ، زنده به گور شده بود ؛ مثلاً در ۱۳ سال اول زندان اش حتی نامه یا خبری از خانواده اش نداشت و نمی دانست چه بر سر همسر و کودکانش آمده است. یاسین الحاج صالح ، نویسنده و مارکسیست دیگر سوری نیز همین مصیبت ها را از سر گذرانده : صالح ۱۶ سال تمام زندانی بود وتازه در پایان یازدهمین سال زندان ، اتهام او رسماً به وی اعلام شد و همراه ۶۰۰ نفر در "دادگاه عالی امنیت دولتی" ، بدون داشتن وکیل و شاهد و مدرک ، به پانزده سال زندان محکوم شد. ولی حتی در پایان محکومیت اش از او خواستند با رژیم همکاری کند و چون نپذیرفت به زندان مخوف تدمُر در صحرای شرقی سوریه منتقل شد و تحت آزار و شکنجه های خُرد کننده قرار گرفت و یک سال بعد در ۱۹۹۶ بود که توانست از آن جهنم آزاد شود. این بی رحمی و زورگویی و بی قانونی را حتی بعثی های ناراضی نیز تجربه کرده اند. مثلاً صلاح جدید ، دوست و همرزم حافظ اسد ، تا آخر عمر ، بدون محاکمه ۲۳ سال در زندان ماند. نورالدین آتاسی نیز به همین شیوه ، بدون محاکمه ۲۲ سال در زندان ماند و فقط دو سال مانده به مرگ اش آزاد شد. صلاح الدین بیطار یکی از موسسان حزب بعث ، که سال ها بود در پاریس می زیست ، به خاطر انتقاداتی که از سیاست های رژیم اسد می کرد ، در ژوئیه ۱۹۸۰ در مقابل محل کارش به قتل رسید.
با روی کار آمدن بشار اسد ، هر چند سرکوب و فشار سیاسی چند ماهی کاهش یافت ، ولی دوباره همان فضای خفقان و سرکوب دوره دیکتاتور پیر احیاء گردید و وعده های دیکتاتور جوان تر به فراموشی سپرده شد.
اما هیچ رژیمی نمی تواند در دراز مدت فقط با سرکوب سرپا بماند و دوام رژیم خاندان اسد را نیز (همان طور که در یادداشت قبلی اشاره کردم ) فقط با سرکوب نمی شود توضیح داد. عامل دیگری که علاوه بر سرکوب در بقای این دیکتاتوری چهل ساله موثر بوده ، بی تردید سیستم اقتصادی آن است. سوریه در چهل و چند سال گذشته دارای یک اقتصاد عمدتاً دولتی بوده که خودِ رژیم آن را "سوسیالیستی" می نامد ؛ و علی رغم فساد گسترده ، در مدرنیزه کردن جامعه ، گسترش صنایع ، تقویت کشاورزی و بهبود سطح زندگی اکثریت محروم جامعه دست آوردهای قابل توجهی داشته است. مثلاً کافی است به یاد داشته باشیم که باسوادی از ۴۰ در صد در سال ۱۹۷۰ به ۸۰ در صد در سال ۲۰۰۰ افزایش یافت و سوریه اکنون در جدول "شاخص توسعه انسانی" سازمان ملل در ردیف ۱۰۶ قرار دارد ، با شاخص ۷۲۱/۰ یعنی در سطحی نزدیک به ایران یا ترکیه ( که به ترتیب در ردیف های ۹۹ و ۹۴ قرار دارند با شاخص های ۷۳۶/۰ و ۷۵۰/۰ ) و آشکارا بالاتر از مصر (که با شاخص ۶۵۹/۰ در ردیف ۱۱۹ قرار دارد ). در دوران حکومت بشار اسد ، هرچند سیاست های نئولیبرالی در پیش گرفته شده و خصوصی سازی ها به سرعت گسترش یافته اند ، ولی بخش عمده اقتصاد هنوز هم دولتی است. و این تاکنون امکانات قابل توجهی به دولت می داده که دست کم از تشدید فلاکت اکثریت محروم تاحدی جلوگیری کند.
سومین عامل مهمی که تا به حال در دوام دیکتاتوری خاندان اسد نقش مهمی داشته ، ترس اقلیت های مذهبی از قدرت گرفتن بنیادگرایان اسلامی بوده است. همان طور که پیش تر اشاره کرده ام ، اقلیت های مذهبی حدود ۲۶ در صد جمعیت سوریه را تشکیل می دهند. و در نیم قرن گذشته ، حکومت های مختلف حزب بعث همیشه مدافع سکولاریسم بوده اند و مخالف اصلی آنها ، یعنی اخوان المسلمین ، همیشه مدافع حکومت اسلامی و دشمن سکولاریسم. به عبارت دیگر ، مهم ترین محور رویارویی بعث و اخوان المسلمین در نیم قرن گذشته ، باعث شده که اقلیت های مذهبی ، رژیم خاندان اسد را پناهگاهی برای خود ببینند. هشیاری رژیم اسد این بوده که ضمن تکیه به علوی ها ، همیشه کوشیده است اولاً نه با اسلام ، بلکه با بنیادگرایی اسلامی رو در رو شود و سکولاریسم خود را مدافع برابری حقوق پیروان همه مذاهب نشان بدهد. ثانیاً تا حد ممکن از سنی ها که اکثریت جمعیت کشور را تشکیل می دهند ، یارگیری کرده است. مثلاً کافی است به یاد داشته باشیم که افرادی مانند مصطفی طلاس و عبدالحلیم خدام و بسیاری از دوستان و متحدان اصلی حافظ اسد از خانواده های سنی بوده اند. در نتیجهی این سیاست بود که مثلاً در اوج رویارویی های خونین رژیم اسد با اخوان المسلمین در سال های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۲ ، بورژوازی تجاری دمشق و دیگر شهرهای بزرگ سوریه (که ستون فقرات آنها را خاندان های سنی تشکیل می دادند ) وحشت زده از هرج و مرج ناشی از ترورهای زنجیره ای چریک های اخوان المسلمین ، عملاً در کنار رژیم ایستادند[1]. ثالثاً رژیم اسد کوشیده است لایه های اجتماعی تازه برآمدهی طرفدار سکولاریسم را در مقابله با بنیادگرایی اسلامی سازمان بدهد و فعال نگهدارد.
چهارمین عامل دوام دیکتاتوری خاندان اسد ، بی تردید پان عربیسم آن است. حزب بعث سوریه و حافظ اسد علیرغم همه جنایت های شان ، همیشه یک اصل کلیدی را با قاطعیت دنبال کرده اند: دفاع از وحدت عربی و به ویژه ناسیونالیسم جریحه دار شده توده های عرب در مقابل اسرائیل و امریکا. و هر چند بعثی ها و شخص حافظ اسد در دو جنگ ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ از اسرائیل شکست خوردند و نه از طریق جنگ و نه از طریق صلح نتوانستند بخش اشغال شده خاک سوریه را از اسرائیل باز پس بگیرند ، ولی خود همین خاکِ اشغال شده سوریه پیوند ملت سوریه را با ناسیونالیزم عرب محکم تر کرده است و حالا کسی در این کشور جرأت نمی کند رژیم اسد را به خاطر ایستادگی اش در مقابل اسرائیل مورد انتقاد قرار بدهد. در واقع بعد مرگ جمال عبدالناصر که قهرمان بی رقیب ناسیونالیزم عرب بود ، وقتی انورسادات با اسرائیل سازش کرد و مصر رهبری دنیای عرب را از دست داد ، اسد عملاً به صورت رهبر "جبهه امتناع" و تنها مدافع ناسیونالیسم عرب در مقابل اسرائیل و طرح های خاورمیانه ای امریکا درآمد. تصادفی نبود که او به تنها رهبر صاحب حق وتو در "روند صلح خاورمیانه" تبدیل شد. در سال ۱۹۸۱ در کنفرانس سران عرب در شهر فاس (یا Fez) مراکش ، در حالی که همه رهبران محافظه کار عرب پشت طرح صلح ملک فهد ( پادشاه عربستان سعودی ) با اسرائیل ، جمع شده بودند و رابط ها و دلالان خاندان سعودی ماهها تلاش کرده بودند که حافظ اسد را به پذیرش "طرح فهد" راضی سازند و همه در انتظار رسیدن اسد به فرودگاه لحظه شماری می کردند ، او ترجیح داد از شرکت در کنفرانس خودداری بکند و بنابراین تمام بساط چیده شده خاندان سعودی به هم ریخت و همه رهبران مستبد عرب ، دست از پا درازتر به خانه های شان برگشتند[2]. با استفاده از همین پان عربیسم بود که رژیم اسد توانست نفوذ سوریه را در لبنان به نحو بی سابقه ای گسترش بدهد. اگر این رژیم نتوانست در جنگ اکتبر ۱۹۷۳ از اشغال بلندی های جولان به دست اسرائیل جلوگیری بکند ، ولی در سال ۱۹۸۲ توانست تلاش اسرائیل برای کنترل لبنان را شکست بدهد[3]. البته فراموش نباید کرد که رژیم اسد دفاع از پان عربیسم را نیز به شیوه یک دیکتاتوری کاملاً خشن و بی رحم و با هزینه های سنگین برای عرب ها پیش برده است. این رژیم با اشغال ۲۵ ساله لبنان ، عملاً نفوذ سازمان آزادی بخش فلسطین در لبنان را ریشه کرد ؛ سازمان های چپ و مترقی لبنان را سرکوب نمود و بسیاری از رهبران آنها را با ترورهای موذیانه و بی رحمانه سر به نیست کرد و در نبردهایی مانند تل زعتر مرتکب جنایت های بی شماری شد. و در یک کلام همه چیز را در خدمت منافع خود جهت داد و پیش برد. و از این طریق توانست از همه رژیم های خاورمیانه ، از جمهوری اسلامی ایران گرفته تا سلطنت خاندان سعودی در جهت منافع خودش استفاده کند.
محمد رضا شالگونی – ۲۵ آذر ۱۳۹۰ ( ۱۶ دسامبر ۲۰۱۱ )
[1] Patrick seale: Asad , p. 326
[2] Robin Wright: Dreams and Shadows , The future of the Middle East, 2009 , p. 221
[3] Robert Fist: The Great War for Civilisation, 2005, p. 1000
|