شکرالله پاک نژاد، نماد دفاع از خلق های ایران - یوسف عزیزی بنی طرف

نظرات دیگران
  
    از : کوروش

عنوان : همه ی خاکش بی شک آلوده می گشت
آقای بنی طرف عزیز،
سفارش من به شما این است که که از وجود پر ارزش خودت برای مردمی که صدایشان هستی مواظبت کنی و از توهمی که به گمانم به شدت با آن دست به گریبانی در آیی. هراسم از اینست که دوستان جدید وو سبز اندیشت در همین تارنامه ی محترم اخبار روز، زبانم لال به اعدام محکومت کنند. برادرم، عرب ستیزی همزاد و جزء جدایی ناپذیر بخش پر شماری از روشنفکران ایرانیست. عرب ستیزی بستر پیدایش روشنفکری مدرن سرزمین ماست.
روح سرخ حاکم بر زمانه ی دوران جوانی شما در فضای به شدت دیکتاتوری حکومت شاه، به قرباینان روشنفکر ستم او این تصور را می داد که چپ هستند، و بنا به طبیعت انسان چپ می بایستی پشتیبان ستمدیدگان هر خلقی باشند.
آن روح دیر زمانیست که پوسیده شده است و دیگر نیست. آن روح در وجود خود شما هم دیگر نیست. در دوران جوانی شما، شدت ستم دستگاهی که به شدت اسراییلی دوست بود به اندازه ای بود که تمامی قربانیانش رابه ناچار اسرائیل ستیز و فلسطینی دوست می کرد، و طبیعتا روشنفکران هم از این جمله بودند. به گمان من اما "اسراییلی ستیزی" آنها به دلیل نفس "ستم اسرائیل" به فلسطینیان نبود و بیشتر به سبب "ستمی" بود که روشنفکر ایرانی از دست دستگاه شاه می کشید. همین گونه است که امروز نیز "ستم" دستگاه اسرائیل ستیز اسلامی، سبب "فلسطینی ستیزی" و "اسرائیل دوستی" شمار بی شماری از روشنفکران ایرانی شده است. شما خود می دانی که در میان این روشفکران; دوستان نزدیک دوست قهرمان شما زنده یاد "پاکنژاد" اندک شمار نیستند. برادر خوبم، هر انسانی که روشن بیندیشد، به آسانی می فهمد که انبوهی پرشمار از مردمی که در بخشی "معین و مشخص" از استانی که خوزستان نامیده می شود عرب هستند و همواره هم عرب بوده اند. تا پیش از پیدایش ذهنیت نوین روشنفکر ایرانی که به شدت متاثر از ویروس آریایی/ آلمانی بود و آشکار تر از امروز عرب ستیزی می کرد، همه ی مردم ایران و حتا حاکمانشان بر پایه عینیت و عقلانیت ، این بخش معین و مشخص از خوزستان امروزی را با توجه به هویت قومی/ملی مردمان باشنده در آن عربستان می خواندند، همچنان که سر زمین کرد ها ، لر ها و بلوچ ها را کردستان، لرستان و بلوچستان می گفتند. اما نام عربستان" بسمه الله" جن ذهنیت آریایی زده ی روشنفکر متجدد ایرانی بود. برای ایشان عربستان حجاز بود و یا شاید هم این حجاز بود که عربستان می بود. برای ایشان ایران سرزمینی پاک بود که با عربی خواندن استانی از آن همه ی خاکش بی شک آلوده می گشت. چه بسا اگر جغرافی نویسان ایران کشور عربستان سعودی را مثلا حجاز یا که مانند دیگر جغرافی نویسان جهان "پادشاهی عربی سعودی" می خواندند، عربستان خواندن "به حق" بخش عرب نشین خوزستان کنونی توسط شما ، موجب این همه هراس وو دل نگرانی نزد نسل های دیروز و امروز روشنفکر بشدت عرب ستیز ایرانی نمی گردید.
با یک دنیا همدلی ی صمیمانه با شما و دیگر هم میهننان ستم دیده ی عربم،

کوروش . پدرم از بختیاری های پاک نژاد، مادرم از مردم دیرینه ی شهر پارسی زبان اصفهان!!!
۴۲٣۲۵ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣۹۰       

    از : علی کبیری

عنوان : ادعای عرب ستیزی ایرانیان بی پایه است
۱- اکثریت مردم مسلمان ایران به مذهب شیعه اعتقاد دارند. مبنای مهم اعتقادی این مذهب نیز بر پیروی از علی و اولاد ونوه ها و نبیره ها و نتیجه هایش است. مگر نه آنست که علی و آل علی همه از دَم عرب بودند؟

۲- تعداد زیادی از مردم ایران سید هستند که پیروان زیادی هم دارند. مگر نه اینست که اینهمه سید نسبشان به علی و آل علی میرسد؟

۳- دومین گروه مسلمانان ایرانی از جنبه ی اکثریت مذهبی، سنی مذهب هستند. مگر نه اینست که محمد وعمر و عثمان و ابوبکر و علی، همگی عرب بودند؟

۴- سومین گروه مسلمانان ایرانی به شاخه هائی از مذاهب دیگر که ریشه در اسلام دارند، اعتقاد دارند که همه ی این مذاهب به محمد ختم میشوند که وی هم عرب بود.

حال چگونه جمع این گروههای مسلمان، در حالیکه پیغمبر و امامانشان عرب بوده، نماز را هر روزه به زبان عربی بجا آورده، قرآن را به زبان عربی خوانده و بزرگترین آرزویشان رفتن به مکه عربی و زیارت کعبه عربی و طواف به گرد حجرالاسود عربی است، میتوانند عرب ستیز باشند؟ تنها چیزی که باقی مانده، اینست که باقیمانده ی لغتهای زبان فارسی که قسمتهای اعظم آن با واژه های عربی درآمیخته، به عربی درآورند تا خیال آقای بنی طرف و بنت طرف هم راحت شود.
۴۲٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۷ دی ۱٣۹۰       

    از : بهروز ش

عنوان : چند نکته برای ذهن های قوم گرا
قوم گرایی، قبیله گرایی اندیشه ای مخربی است که تنها در میان عقب مانده گان از سیر تحول تاریخ بشری صورت میگیرد. در حالی که در اروپا بواسطه سلطه عقل بر احساس، یکی شدن اروپا در دستور کار هست، در ممالک عقب افتاده چند پاره گی و قبیله و قوم گرایی در دستور کار هست. کشور های عقب مانده اتحاد جماهیر شوروی سابق بدستور غرب برای بهره کشی از آنان یکی بعد از دیگری "کشوری مستفل" شدند که هم اینک جملگی در دام دیکتاتور ها گرفتارند و فقر و عقب مانده گی غوغا میکند. حال قوم گرایان ایران هم با چشم های بسته بدنبال "استقلال" !! خود، چپ و راست در گنگره آمریکا یا کشورهای چپاولگر غربی کاسه گدایی و دست نشانده گی میچرخانند. جناب بنی طرف بجای بستن چشم بر واقعیت های اشکار که ایشان را از تاریخ خون باری که نصیب این سرزمین شده هست، جدا کرده و یا آگاهانه یا نا آگاهانه مسایلی را مطرح میکنند که با واقعیت بطور کل در ستیز هست بطور نمونه
۱. در سال ۵۸ انشعابی در سازمان چریکهای فدایی خلق انجام نشده بود که ایشان از سازمان "فداییان خلق-اکثریت" صحبت مبکنند. ضمن آنکه این سازمان در آن زمان از مردم عرب زبان خوزستان دفاع کرده و دولت را محکوم کرد و "تمیسار مدنی" از رهبران "بلند پایه" جبهه ملی را به کشتار مردم عرب زبان محکوم دانست و در زمان انتخابات !!! رییس جمهوری ایشان را کاملا افشا کرد. ذهن عقب مانده نگاهداشته شده قوم گرا خواهان دانستن واقعیت ها نیست.
۲. رهبران مرم ترکمن صحرا ۴ تن بودند نه ۳ تن
۳. بهروز سلیمانی نه در سال ۵۹ که در سال ۶۲ خود را از آپارتمانش در مقابل چشمان خانواده اش به درون خیابان پرتاب کرد.
۴. بخشی از مردم خوزستان، عرب زبان هستند و بخش بزرگی از آنها لر زبان و یا فاری زبان با گویش مخصوص هستند بنابراین نامیدن عربستان بجای خوزستان ، نشانگر سلطه گری گروه ها و انسان های قوم گرا است و بس
۴۲٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣۹۰       

    از :

عنوان : عرب و عرب زبان
مطمنا آقای یوسف عزیزی بنی طرف مطلع هستند که کشورهای شمال آفریقا مانند مراکش و لیبی و مصر و مناطق دیگری از آفریقا به زبان عربی صحبت می کنند اما آنها عرب نیستند. وقتی صحبت از آذربایجان حال چه در ایران یا در جمهوری آذربایجان می کنیم اکثریت مردم آذربایجان آذری می باشند که به زبان ترکی آذری حرف می زنند. آنها ترک نیستند بلکه آذری می باشند. مردم ارمنی حال چه در ایرانی زندگی کنند یا در ارمنستان و ترکیه و یونان ارمنی می باشند و زبان ارمنی نیز صحبت می کنند. ارامنه که در ایران متولد شده و زندگی می کنند ایرانی هستند و چه بسا در ارمنستان خود را غریبه باشند. مردم عرب زبان خوزستان حتی اگر عرب باشند باز بخشی از کشور ایران و خوزستان می باشند. در اینکه اقلیتها در ایران تحت ستم بودند شکی نیست ولی آنها باز در کشور خودشان ایران زندگی می کنند و عربستان خواندن بخشی از کشورشان مطمنا تحفه ای نیست که به خاطر آن با هموطنان خود اختلاف پیدا کنند. آقای بنی طرف حتی اگر اصرار هم بکند و هر کاری از دستش بیاید انجام دهد خوزستان هرگز عربستان نخواهد شد و این بحث وقت جنبه گفتگو دارد ولی آیا بهتر نیست به جای این ناسیونالیسم گذایی فارس و کرد و ترک به همبستگی مردم ایران فکر کنیم که بتوانند با اتحاد و مبارزه خود رژیم ضد بشری را سرنگون کنند و ایرانی دمکرایتک و آزاد برای تمامی مردم مناطق مختلف آن از بلوچ و کرد و آذری و عرب و ... بسازند؟
ما شاهد جنگ ناسیونالیستی در کشور یوگسلاوی بودیم که هیچ نتیجه مثبتی برای مردم آنجا نداشت. جهان وطنی در دوران ما تنها آلترناتیو برای صلح و عدالت می باشد.
۴۲٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣۹۰       

    از : عباس مقدم

عنوان : زبان خوزی، زبان بومی مردم خوزستان، قبل از حمله اعراب به ایران !
در "الفهرست" منتسب به "ابن ندیم" زبانهای رایج در ایران ساسانی، ۵ زبان قید شده است که: "پهلوی" در سرزمین ماد، "دری" در تیسفون (پایتخت) ، "پارسی" زبان موبدان، "سریانی" در میانرودان، و زبان "خوزی" که در خوزستان رایج بود.
زبان خوزی، زبانی است برگرفته از زبان "ایلامی". زبان ایلامی خود نیز زبان تمدن کهن ایلام بود. تمدن ایلام در خوزستان امروزی، قبل از آمدن اقوام "هند و اروپایی" به ایران، جزو تمدن های درخشان به حساب می آمد. زبان خوزی، زبان رایج در خوزستان در زمان ساسانی، نه با زبانهای اقوام هند و اروپایی، نسبتی دارد؛ و نه با زبانهای سامی! و صرفا یک زبان بومی و کهن است!

اما نکته ای دیگر ...

چون امروزه بسیاری از مردم از جمله آقای یوسف عزیزی، به اشتباه هر کسی را که عرب زبان گشته، "عرب" می شناسند؛ لازم میدانم به شکلگیری زبان عربی امروزی و اعراب نیز نظری بیندازیم. به ویژه اینکه زبان سریانی که در بالا به آن اشاره شد، در این فرایند نقش اساسی دارد.
آنچه ما امروز "زبان عربی" و "اعراب" می شناسیم، قبل از اسلام وجود نداشت. ورود "اعراب" به تاریخ، پس از اسلام با تسخیر سرزمین های ایران و روم، و همزمان با تکامل زبان عربی و تمدن اسلامی، و قرآن، می باشد. به همین دلیل باید به تاثیر زبان سریانی، در شکلگیری زبان عربی و قرآن، و اعراب، توجه لازم را داشته باشیم.
زبان سریانی برگرفته از زبان "آرامی" است، و جزء زبانهای سامی. زبان سریانی زبان دینی اعراب مسیحی "حیره" در زمان ساسانیان بود. اعراب مسیحی حیره تابع ایران، از طرف دولت ساسانی، حراست از مرزهای جنوب غربی ایران را به عهده داشتند؛ و مانع نفوذ اقوام صحرانورد به ایران بودند.

"کریستف لوکزنبورگ" زبانشناس معاصر آلمانی در کتاب خود که به انگلیسی نیز با نام The Syro-Aramaic Reading of the Koran ترجمه و چاپ شده، اعراب قبل از اسلام را فاقد خط و کتابت می داند. بنا به شهادت وی، قبل از اسلام زبان عربی به صورت امروزی وجود نداشت. زبان عربی صرفا یک زبان شفاهی بود. به همین دلیل هیچ نوشته ای به زبان عربی مربوط به قبل از اسلام، به دست نیامده است. لوکزنبورگ به صراحت و قاطعیت می گوید که زبان "آرامی ـ سریانی" در زمان حیات پیامبر اسلام، زبان نوشتاری افراد باسواد و با فرهنگ منطقه بود.
وی با مطالعه بر روی قرآن و زبان آرامی، نظر خود را چنین بیان می کند: بسیاری از عبارت های عربی کلاسیک در قرآن، در ابتدا به زبان آرامی ـ سریانی، بوده است. وی نگارش دیر هنگام قرآن را به دلیل عدم وجود زبان نوشتاری عربی، و سردرگمی مسلمانان در نگارش می داند؛ و می گوید: در زمان پیامبر اسلام، عربی زبان ناکامل و ناقص (به لحاظ دستوری و حروف صدادار و اِعراب دارای ۱۸ حرف) بوده است. وی با اشاره به اینکه: شکل امروزی قرآن، در واقع در زمان عثمان (۶۴۴ تا ۶۵۶) نهایی شد؛ و متن های دیگر که با نسخه تهیه شده عثمان، اختلاف داشت از بین برده شد؛ به ناتونی زبان شفاهی عربی در بیان مفاهیم تاکید دارد.
در واقع برداشت های متفاوت و سردرگمی در نگارش، سبب شده بود که "کاتبان وحی" هر کس به میل و سلیقه خود، بنویسد. وی با اشاره به کتابت قرآن در قرن هفتم میلادی، تاکید می کند که ظهور اولین متون عربی و ادبیات عربی تکامل یافته، دو قرن بعد از نگارش قرآن می باشد. یعنی با نگارش زندگی پیامبر اسلام توسط ابن حشام در ۸۲۸ میلادی! همچنین اولین کتاب واژه شناسی عربی مبتنی بر زبان ادبیات قرآن، ۱۵۰ سال پس از مرگ پیامبر اسلام، به سال ۷۸۶ توسط الخلیل ابن احمد به نام کتاب "العین" نگاشته می شود. وی تدوین و یکسانسازی قرآن در عصر عثمان را مبتنی بر زبان نوشتاری ـ گفتاری آرامی سوری می داند؛ و به همین دلیل معتقد است که بعضی از مفاهیم در قرآن دو قرن بعد، معانی غیر واقعی بخود می گیرد.
لوکزنبورگ می نویسد: "برخلاف اعتقاد مسلمانان در واقع قرآن به زبان عربی نگاشته نشده است. به این معنی که زبان متن اولیه قرآن، یک زبان مخلوط و آمیخته از عربی ـ آرامی بوده است. ... در آن زمان هیچ مدرسه عربی وجود نداشت. بجز مرکز مسیحی الانبار و الحیرا در جنوب منطقه ای که امروزه از آن بنام عراق یاد می شود. اعراب آن زمان مسیحی بودند. به ویژه سوریایی ـ مسیحی و زبان آنان سوری ـ آرامی بود. از قرن سوم میلادی، مسیحیان سوری برای ترویج پیام مسیح به ارمنستان، ایران، چین، هند، اتیوپی و از جمله به حجاز (عربستان) می رفتند و در آنجا از زبان بدوی و یا عربی محاوره ای استفاده می کردند. زبان عربی فقط مجموعه ای از اصوات بود و قاعده و گرامر نوشتاری با حروف نداشت و مروجان دینی مسیحی ناچار بودند برای نوشتن اصوات عربی از الفبای سوری ـ آرامی استفاده کنند و بدین ترتیب زبان عربی ـ آرامی متولد شد. بعد از آنکه زبان عربی تکامل یافت، زبان آرامی رفته رفته از بین رفت و دیگر برای نسل های بعد، این زبان قابل فهم نبود. این در زمانی است که اسلام و زبان عربی بدلیل فتوحات خود توسعه می یابد و امپراتوری عرب مسلمان دامنه نفوذ و قدرت خود را بر بسیاری از مناطق گسترده می کند. در نتیجه در چنین فضایی واژها و عبارات آرامی در قرآن که دیگر برای آنها قابل فهم نبود به زبان عربی ترجمه می شود. اما این عبارات غلط خوانده شده و در نتیجه در سایه سلطه سیاسی بصورت اشتباه به عربی ترجمه شد. در این زمان باید توجه داشت که دین و سیاست دست در دست یکدیگر داشتند."
لوکزنبرگ به توجه به بسیاری از سوره های مکی توضیح می دهد که ادبیات موجود در این سوره ها در واقع ادبیات سوری- مسیحی است. از دید او بسیاری ازعربها در آنزمان با این ادبیات کم و بیش آشنایی داشتند. چرا که مذهب مسیحی و یهودی جامعه عرب آنزمان را تحت تاثیر قرار داده بود. به طور مثال در زبان آرامی "حور" به معنی "انگور" است که در ادبیات سوری- مسیحی از میوه های خاص بهشتی است و به نظر لوکزنبرگ همین حور در سوره های ۴۴ و ۵۲ تحت عنوان "حوریان بهشتی" که وعده انگور بهشتی است، در زبان عربی قرآن معنی "دختران باکره" به خود گرفته است. وی همچنین به سوره نور آیه ۳۱ اشاره می کند که چنین برداشت می شود که: "ای رسول خدا، زنان مومن را بگو تاچشمها را بپوشانند و فرج و اندامشان را محفوظ دارند و.. باید سینه و دوش خود را به مقنعه بپوشانند" درحالیکه معنای سوری- آرامی این عبارت به سادگی یعنی "آنها باید شال خود را دور کمرشان ببند ند" این شال و کمربند همان کمربندی است که در سنت مسیحی، خود عیسی مسیح نیز به دور کمر خود می بست و معنای "نجابت" داشت. وی حتی واژه "قرآن" را نیز از ریشه آرامی می داند.

در خاتمه باید یادآوری کنم که نیازها و مطالبات اقوام ایرانی عرب زبان، که به هر دلیل زبان مادری شان عربی گشته و به آن عشق می ورزند، مطالباتی بر حق می باشد؛ و در یک جامعه دموکرات، هر کس باید بتواند با تمام علایق قومی، فرهنگی و زبانی زندگی کرده و بتواند آنها را رشد دهد. همچنین موضوع خود مختاری می تواند، پس از برقراری مناسبات دموکراتیک در جامعه به بحث و همه پرسی گذاشته شود. این موضوع سوای تنوع فرهنگی، در هر جامعه دموکراتیکی قابل طرح می باشد.
ولی "نمایندگان خود خوانده" ای که امروز به خود حق می دهند بجای نام تاریخی خوزستان، نام "عربستان" را ترویج کنند، آنهم در مقطعی از تاریخ که رژیم حاکم بر کشورمان، با تقدیس حمله ۱۴۰۰ سال پیش اعراب، در صدد احیای مناسبات آن زمان است؛ و برای توجیه جنایتهای خود، به جنایات اعراب مسلمان در چهارده قرن پیش استناد می کند، باید به نتیجه کار خود بیندیشند، که جز دامن زدن به خشم و نفرت انباشته در این مردم ستمدیده، حاصلی نخواهد داشت.

به امید برقراری دموکراسی و صلح و دوستی در ایران عزیز!
۴۲٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣۹۰       

    از : آرسن نظریان

عنوان : رشد اگاهی قومی و حفظ یگپارچگی ملی
آنچه که می خواهم بگویم درواقع برداشت من است از بحث و جدلهای مطرح شده در رابطه با موضوع نوشتار حاضر - که از بحثهای داغ روز است - ، بدون اینکه بخواهم وارد بحث تاریخی در مورد نام "خوزستان یا عربستان" بشوم ، که این قلمرویی است خارج از صلاحیت علمی من . به دلایلی که دراینجا مجال بحث آن نیست ، من برای آنچه که نویسنده مقاله "ملیت" و یا "خلق" می نامد ، واژه قوم یا قومیت را به کار می برم .
قومیتهای ایران در مقایسه با حتی یکی دو دهه پیش خود آگاهی خیلی بیشتری نسبت به هویت خود یافته اند و طرح حقوق فرهنگی ، احتماعی و سیاسی نباید به عنوان فارس ستیزی تلقی شود . ازطرفی بخشی از مردم ایران که اصطلاحا "فارس" نامیده شوند و شاید (البته، شاید) اکثریت مردم ایران را تشکیل دهند ، نمی توانند نسبت به این تغییر و تحول بی توجه باشند . مثلا ، صحبت یا تاکید بر عظمت ایران در گذشته ، گرچه واقعیتی بوده ، اما برای اقوام یا قومیتهای ایران ، که به درجات مختلف احساس می کنند به آنها ستم شده ، تسلایی نیست . روند رشد خودآگاهی قومی در سطح جهانی نیز قابل مشاهده است . درعین حال، به موازات آن ، تمایلی پایدار به خصوص درجوامع پیشرفته به تشکیل اتحادیه و فدراسیون به بهای محدود شدن حاکمیتهای ملی دیده می شود . در ایران هم ، برخلاف آنچه گرایشهای افراطی سعی در نمایاندنش دارند تضاد اصلی ، تضاد بین قومیتهای غیرفارس و فارس نیست و مثلا "عربستان یا خوزستان" نامیدن یک منطقه به هیچ وجه نباید دلیل فارس ستیزی یا عرب ستیزی تلقی شود . به نظر من این موضوعی است که افراط و تفریط درآن جایز نیست و لازم است ضمن تاکید بر خواستها و حقوق حقه ، واقعیتهای عینی و نفع عمومی را هم درنظرگرفت .
سخن آخر اینکه ، نمی دانم اگر شکرالله پاک نژاد اکنون زنده بود ، مواضع خود را راجع به فلسطین یا موضوعات روز دیگر مثل آنچه که درنوشتار حاضر منعکس شده حفظ میکرد یا نه . پاک نژاد ، همکلاسی من دردانشکده حقوق بود . مثل نامش به عنوان شخصیتی پاک و آزاده شناخته شده بود . یادش گرامی باد.
۴۲٣۰۰ - تاریخ انتشار : ۶ دی ۱٣۹۰       

    از : محمد بلادیان

عنوان : عشق بازی با تاریخ
با سلام و تشکر از آقای بنی طرف بخاطر پاسخگویی...
عرض شود بنده و امثال بنده با اینکه فارسی زبان زاده(از پدر و مادر فارسی زبان) هستیم و اصالتا ایرانی می باشیم(و نه فارس, چون چیزی بنام فارس فقط می توان به مردم استان فارس کنونی اطلاق شود و کل فارسی زبانان موجود در ایران همیشه خود را ایرانی نامیده اند) اساسا هیچ تعصب و دشمنیی با اعراب هموطن خود و حتی اعراب غیر هم وطن و دشمن(مثل کل اعراب کنونی دنیا متاسفانه) نداریم و اساسا ما و اعراب هم درد و هم زنجیر و یک نوع بدبختی داریم پس شما لطفا این عینک بدبینی را از چشم خودتان بردارید و فکر نکنید هر کسی فارسی زبان شد و احیانا از کورش بزرگ خوشش آمد الزاما دشمن عربهاست...
دیگر اینکه شما ادیب خوبی هستید و سوای اختلاف عقیده امثال بنده با جنابعالی چیزی از درجه و شخصیت ادبی شما نمی کاهد ولی بنظرم شما در مسائلی وارد شده اید که اطلاعاتتان کج و معوج است...
اگر شما ملاک را تاریخ می گیرید و می گویید کسروی هم گفته از فلان زمان تاریخی به بعد اینجا از خوزستان شده عربستان و اینکار درست بوده خُب چرا از زمان رضا شاه تبدیل شدن معکوسش غلط و غیر مجاز است?!!! و بعد اگر ملاک تاریخ و در نظر گرفتن تاریخ باشد آنگاه باید بغداد را که همان تیسپون است دوباره به اسم اول برگردانند و بدهند تحویل مردم فارسی زبان ایران و یا خیلی مثال های دیگر مثلا ایالت های کالیفرنیا و تگزاس و غیره آمریکا را که هنوز هم نامهای اسپانیش و ملت اکثریت اسپانیولی زبان دارند را بدهند به مکزیک و یا اصلا خود اسپانیا و یا قسمت کالینگراد در روسیه را دوباره به اسم اصلی اش "کونیسبرگ" برگردانند و بدهند تحویل آلمان و خلاصه کل دنیا و مرزهایش و اسامی اش دوباره تعریف شود تا عده ای شاد شوند که پوزه قوم رقیبشان به خاک مالیده شده است!...
شما در اینجا دو مشکل اساسی دارید, اول اینکه تکلیفتان با خودتان روشن نیست و نمی دانید که آیا کوشنده بهروزی و بالا بردن کیفیت و کمیت زندگی اعراب خوزستانید و یا کوشنده ناسیونالیست و قومی, قبیله ای, عشیره ای قوم عرب خوزستان و اگر در هر دو مورد تصمیمتان را زودتر بگیرید برای خودتان و خوانندگان نوشته های شما بهتر است...
دیگر اینکه شما هم مانند خیلی از فارسی زبانان ناسیونالیست ایرانی که در حال عشق بازی با تاریخ هخامنشیان و ساسانیانند مشغول عشق بازی با تاریخ عشایر عرب حاضر در خوزشستانید و اساسا شما هر دو گروه در عالم هپروت سیر می فرمایید(با عرض معذرت!) و بعد در آخر باید به یادتان بیاورم که جنگی اتفاق افتاد میان عراق ناسیونالیست عرب و کل اعراب عزیز دوستش و ایران بدبخت آخوند زده و یک میلیون ایرانی کشته شدند تا هویت خوزستان فارسی و ایرانی بماند و این ادعا های شما اساسا دهن کژی به گور آن بخت برگشتگان کشته شده بدست عراقی هاست...
شما ادیب خوبی هستید و هنوز هم معتقدم که انسان شریفی هم هستید و قصد خیر هم دارید پس یکبار هم همت کنید و از مشکلات فرهنگی نظام قبیله ای, عشیره ای, قومی اعراب بگویید و یا از جهنم مردسالاری و بیچارگی و بدبختی زنان در آنجا و یا چیزهای دیگر...
۴۲۲٨۴ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣۹۰       

    از : خوزستان

عنوان : عربستان بودن خوزستان را شاید عربستان سعودی حمایت کند
آقای بنی طرف با فاکت دلخواه تاریخی خود آوردن اگر می شد نام یک منطقه را عوض کرد پس می شد کشور اسرائیل را فلسطین نامید و ایران را پرشیا یا پارس نامید. حتی اگر زمانی خوزستان را عربستان می نامیدند اکنون دهها سال است که آن را خوزستان می نامند و عربستان خواندن آن در بهترین شکل باعث خنده خواهد شد. شاید عربستان سعودی و دیگر کشورهای مرتجع عرب بدشان نیاید که خوزستان را عربستان بنامند اما در ایران حتی غیر فارس ها مانند کرد و ترک و بلوچ و حتی مردم عرب زبان ایران نیز آن را قبول نخواهند کرد. اکثریت کشور کنونی بحرین شیعه می باشند ولی عرب زبان می باشند و زمانی نیز بخشی از کشور ایران بودند اما آنها نیز اکنون نمی خواهند که قسمتی از ایران شوند ولی این دلیل نمی شود که اقلیت مرتجع حاکم در آنجا به آنها خون بخوراند. دوست روشنفکر از این ناسونالیسم مضحک دست بردار و بفکر مردم محروم خوزستان باش چه عرب زبان باشد و چه کارگر ترک زبان ساکن خوزستان و یا هر ایرانی زحمتکش دیگری که خانه خود را خوزستان یا به قول شما عربستان کرده است!
۴۲۲٨۲ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣۹۰       

    از : majid ajang

عنوان : نکاتی چند
با تشکر از آقای بنی طرف لازم می دانم که توجه ایشان را به چند نکته جلب کنم ، در مقاله ایشان تاریخ ها در خیلی موارد اشتباه است و همین امر به مقاله لطمه می زند . مثلا سرکوب خلق عرب که به چهارشنبه سیاه معروف گردید سازمان چریکهای فدایی خلق نه تنها این جنایت را محکوم کردند بلکه شاخه جنوب سازمان در کنار مردم با نیروهای سرکوب درگیر بودند و آن زمان سازمان اکثریت وجود نداشت .
رفقای خلق ترکمن هر جهار نفرشان در بهمن ربوده شده و در ۲۹ بهمن ۵۸ توسط نیروهای سرکوبگر خط امامی اعدام شدند.
رفیق بهروز سلیمانی نیز در تاریخ ۱۹ آبان ۱۳۶۲بدنبال یورش سرکوبگران به مخفیگاهش خود را رها کرد.
واما شکراله از جمله محدود مبارزانی بود که صدای پای فاشیسم مذهبی را شنید و ذره ای هم توهم به خمینی دورغگو و جنایتکار نداشت .
با امید به ایرانی آزاد ، آباد و دمکراتیک
۴۲۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣۹۰       

    از : عباس مقدم

عنوان : تحریف تاریخ بیماری مزمن قوم گرایان!
سال ها بود که سوالی ذهن مرا به خود مشغول کرده بود و همواره از خود می پرسیدم: چه رابطه ای بین زبان و هویت قومی وجود دارد؟ چرا به هرکسی که ترکی صحبت می کند، می گویند: "ترک" ولی به هر کسی که انگلیسی صحبت می کند، نمی گویند: "انگلیسی"؟ همچنین چرا مردم آمریکای لاتین که اسپانیولی زبان هستند، "اسپانیولی" شناخته نمی شوند؟ و یا میلیون ها آفریقایی انگلیسی زبان را کسی "انگلیسی" نمی شناسد، ولی هرعربزبان خود را "عرب" می نامد؟
زمانی که فرصت مطالعه بیشتر در عرصه تاریخ برایم پیش آمد، پاسخ سوال خود را در رشد ناسیونالیسم افراطی ترک و عرب در اوایل قرن بیستم در امپراتوری عثمانی و شکل گیری "پانترکیسم" و "پان عربیسم" و عملکرد آن در منطقه، یافتم.

در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، جریان فکری ناسیونالیستی کل منطقه خاورمیانه را فراگرفت. عمده ترین این جریانات ناسیونالیستی که بر کل منطقه تاثیر گذاشتند: ناسیونالیسم عرب، ناسیونالیسم ترک و ناسیونالیسم ایرانی بود.

در میان این سه جریان ناسیونالیستی، پژوهشگران به تفاوت عمده ای بین ناسیونالیسم ایرانی با دو جریان ناسیونالیستی ترک و عرب، تاکید دارند: ناسیونالیسم عرب و ترک هر دو از ابتدا ماهیت قومی داشتند، که از دل جامعه عثمانی بر می آمد؛ و هر دو بر اساس هویت اسلامی در صدد ایجاد امپراتوری نو با هویت عرب و یا ترک با مرزهای نو بودند. این احساس عرب و یا ترک بودن، به شکل سیاسی آن از اواسط قرن نوزدهم در میان مسلمانان جامعه عثمانی شکل گرفته بود. ولی ناسیونالیسم ایرانی بر خلاف این دو ماهیت قومی نداشت که در فکر ایجاد کشوری جدید با مرزهای نو باشد. ناسیونالیسم ایرانی فقط بیداری و آگاهی ملی در بستر تاریخ بود که ابتدا فرهنگی و در مراحل بعدی بار سیاسی نیز بخود گرفت. ناسیونالیسم ایرانی نوعی بازگشت به هویت ایرانی قبل از اسلام بود که به میراث کهن ادبی، فرهنگی و سیاسی خود تاکید داشت.

ویژگی قومی دو جریان ناسیونالیسم عربی و ترکی و تلاش آنان برای ایجاد یک دولت یکدست قومی، همراه بود با بحران شدید هویت که در اواخر قرن نوزدهم جامعه عثمانی را فرا گرفته بود. به همین دلیل هر دو ناسیونالیسم قومی عرب و ترک به تدریج جنبه رمانتیک افراطی و ایدئولوژیک "پان" بخود گرفت. هر دو این جریان در اوایل قرن بیستم با الهام از ایدئولوژی الحاق گرایانه، "پان عربیسم" و "پان ترکیسم" را شکل دادند، تا با یکپارچه کردن سرزمین های پراکنده ای که که به تصور آنان نشان از رگه های قومی آنها را داشت، امپراتوری نو بیافرینند. بر همین اساس بود که هم زمان با جنگ جهانی اول، پان عربیسم و پان ترکیسم با الهام از ایدئولوژی الحاق گرایانه، در پی گسترش و نفوذ به سرزمین های همجوار و گاه دور از مرزهای سرزمین خود بودند. با فروپاشی عثمانی و ایجاد کشوری نژادپرست و شونیست، با نام "ترک جمهوریتی" و همچنین ایجاد کشوری به نام "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی" به جای امپراتوری تزار، و انقراض سلسله قاجار و به قدرت رسیدن دولت شبه مدرن و ناسیونالیست رضا شاه، معادلات تازه ای بر منطقه حاکم شد.
تلاش الحاق گرایانه "پان عربیسم" و "پان ترکیسم" برای نفوذ در خوزستان عرب زبان و آذربایجان ترک زبان، هشداری بود به ناسیونالیسم ایرانی که متوجه خطر الحاق گرایان از بیرون مرزهای خود باشد. به همین دلیل ناسیونالیسم ایرانی در یک حالت تدافعی، ضمن روی آوری به "پان ایرانیسم" و ادعای برتری عنصر ایرانی، به تحقیر فرهنگی ترک و عرب پرداخت. سیاستی که در داخل ایران نیز برخی از هویت های قومی را در تنگنا قرار داد. ولی علیرغم همه این ها "پان ایرانیسم" هرگز به افراط گرایی و در خارج از مرزهای خود به تهدیدی برای دیگران تبدیل نشد.

با انقلاب مشروطه گرچه در قانون اساسی ایجاد "انجمن های ایالتی و ولایتی" به صورت قانون مطرح کردید ولی با مسکوت ماندن این اصل مهم، بسیاری از مطالبات فرهنگی اقوام ایرانی، به بوته فراموشی سپرده شد. پس از انقلاب ۵۷ نیز همین سیاست بی اعتنایی به حقوق فرهنگی و نگاه امنیتی به این مطالبات،ناسیونالیسم قومی را وارد فاز جدیدی نمود؛ و مطالبات فرهنگی بار سیاسی به خود گرفت.

***
گرچه در این نوشته آقای یوسف عزیزی بنی طرف، ظاهرا گرایشی به "پان عربیسم" ندارند، ولی "عرب" نامیدن عربزبانان خوزستان و "عربستان" گفتن به خوزستان، بی شک نشات گرفته از پان عربیسم و ایران ستیزی است!

در غیر این صورت چگونه می توان تصور کرد که نویسنده آنقدر از تاریخ بی اطلاع باشد که فکر کند، هرکسی که عربی صحبت می کند، باید عرب باشد؟ آیا این امر از ساده نگری آقای بنی طرف است، یا اغراض و اهداف سیاسی پان عربیستی در پشت این همه تحریف خوابیده است؟ البته ممکن است این اهداف و اغراض سیاسی با "حسن نیت" هم باشد!

به همین دلیل در بهترین حالت می توان به درد مشترک قوم گرایان اشاره کرد: متاسفانه یکی از بیماری های "روشنفکران سیاست زده" جامعه ما بلاخص چپ ها این است که خود را در هر عرصه ای صاحب نظر می دانند. آنان به راحتی قادرند در هرزمینه ای اظهار نظر کنند؛ و بی آنکه نیازی به تحصیل آکادمیک و پژوهش جامعه شناسی داشته باشند، جامعه ایران را "جامعه کثیر الملله" بنامند. حتی فراتر از آن جامعه شناسان مستقل را به چالش می طلبند که چرا در کتابهای و مقالات پژوهشی خود از "اقوام ایرانی" نام می برند. آنان هر کسی را که منکر "کثیر الملله" بودن ایران باشد، با برچسب "شونیست"، دشمن "خلقهای ایران" می نامند!

من آذربایجانی ترک زبان همانطوری که ضمن حمایت از مطالبات فرهنگ همولایتی هایم، نمی توانم از افشای اهداف سیاسی قوم گرایان همولایتی ام، باز ایستم! با حمایت از مطالبات فرهنگی عربزبانان هموطن خود، در راستای افشای اهداف سیاسی "روشنفکران سیاست زده" در کنار انسانهای مسئول جامعه خواهم بود!
۴۲۲۷۲ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣۹۰       

    از : یوسف عزیزی بنی طرف

عنوان : عربستان و محمره و.. نام های عربی، بومی وتاریخی هستند
از جناب بلادیان و خواننده دیگری که نامش را ننوشته است می خواهم عینک پیشداوری وعرب ستیزی را از چشم ذهن بردارند و برای آگاهی از نام های تاریخی، بومی وعربی نام استان و شهرهایش - که همگی تحمیلی فرهنگستان رضا شاه بر مردم بومی هستند - به کتاب های تاریخی فارسی که نویسندگان ایرانی - وعمدتا فارس - در دوران قبل از صفویه، صفویه، افشاریه،زندیه، قاجار واوایل پهلوی نوشته اند مراجعه کنند. اصلا چرا راه دور برویم شما می توانید به کتاب "تاریخ پانصد ساله خوزستان" احمد کسروی که همه ساله تجدید چاپ می شود یا کتاب "مشعشعیان" محمد علی رنجبر استاد دانشگاه های ایران مراجعه کنید تا با نام های حقیقی آشنا شوید. ضمنا طبق گفته علامه دهخدا و دیکشنری آکسفورد، اکثریت مردم اقلیم عربستان (خوزستان) عرب هستند. متاسفانه همه حکومت ها هم قبل و هم بعد از انقلاب از سرشماری بر اساس اتنیکی (قومی) طفره رفته اند. ما - عرب ها - خواستار سرشماری بر اساس اتنیک در همه ایران هستیم تا مشخص شود عرب ها و دیگر ملیت های غیر فارس چقدر جمعیت دارند. هر عددی که طبق یک سرشماری دقیق ومستقل انجام شود مورد قبول ماست. ضمنا در اینجا مقاله ای را که چندی پیش در ایران و در پاسخ به یاوه گویی های علی اکبر ولایتی در این زمینه نوشته ام دو باره برای آگاهی هموطنان در اینجا می آورم.
عربستان وخوزستان

نویسنده: یوسف عزیزی بنی طرف

(توضیحی درباره دو واژه عربستان وخوزستان)

جناب آقای دکتر علی اکبر ولایتی مشاورمحترم مقام رهبری:

روز چهارشنبه ۴/۹/۱۳۸۳ گفتگوی شما را با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران خواندم که در برخی مطبوعات کشور نیز چاپ شده بود. من این مقاله توضیحی را فقط به این دلیل برای شما می فرستم که صرفا یک مسأله تاریخی را برای شما باز کرده باشم ومعتقدم که مسایل تاریخی را فقط با گفتگو وبحث و جدل می توان شکافت و به حقیقت آنها پی برد و نه با پیشداوری سیاسی و قومی.
شما در مصاحبه خود گفته اید:" تمامیت أرضی کشورها فقط مربوط به تغییرات جغرافیایی نمی شود بلکه شامل أسامی نیز می شود. أستان خوزستان درجنوب غربی کشور، نامی فارسی به معنای محل زندگی قوم "خوز" است اما در دهه های أخیر بعثی ها و ناسیونالیست های عرب از این استان به عنوان "عربستان" یاد می کنند!". ( کیهان مورخ۵/۹/۱۳۸۳).
آقای ولایتی شما علاوه بر تخصص پزشکی و مسایل سیاسی وبین المللی، ظاهرا متخصص مسایل تاریخی هم هستید اما إظهار چنین گفته هایی از یک متخصص یا حتی علاقمند به تاریخ بعید است. به ویژه آن که شما مدت ۱۶ سال پست وزارت خارجه کشورمان را به عهده داشتید و به آرشیو عظیمی از تاریخ ایران دسترسی داشتید.
آقای ولایتی، حتی اگر گذرتان به آن آرشیو نیفتاده باشد کافی بود به همان نمایشگاه های أسناد ومدارک تاریخی ایران - که گاه به گاه افتتاح می کردید- نگاهی می انداختید و می دیدید که تا پیش از سلطنت رضاخان در همه مدارک واسناد وزارت خارجه نام منطقه ای که اکنون خوزستان نامیده می شود
"عربستان" ذکر شده است.
برخلاف تصور شما یادآوری نام "عربستان" مربوط به نامگذاری توسط " بعثی ها و ناسیونالیست های عرب" ودر" دهه های اخیر" نیست. زیرا وجود اسناد و مدارک در وزارت خارجه ایران که از این منطقه باعنوان "عربستان" یاد می کنند خلاف گفته های شما را ثابت می کند، مگر این که همه مسوولان حکومتی و دست اندرکاران امورخارجه و همه تاریخنگاران ایرانی قبل از عهد رضاشاه را" بعثی و ناسیونالیست عرب" به شمار آوریم.
اکنون هیچ اثری از قوم خوزی دراستان خوزستان وجود ندارد و بنا به گواهی لغتنامه دهخدا و دایره المعارف بریتانیکا بیش از ۵۰ درصد مردم این استان عرب هستند. آری اینان عرب وهموطنان ایرانی من وشما هستند. ضمنا عربستان نیز واژه ای فارسی است و اصولا فارس ها به مدت پانصد سال آن را بر استان خوزستان کنونی اطلاق می کردند. لذا این نام – بر خلاف ادعای برخی افراد - نه ساخته وپرداخته ذهن جمال عبدالناصر است ونه حافظ اسد و صدام حسین، بلکه به دلایلی که خواهم گفت از دوران کهن بر منطقه ای در جنوب غرب ایران اطلاق شده است که عرب ها در آن زندگی می کنند.
در این جا فقط به عنوان نمونه به چند منبع تاریخی فارسی استناد می کنم که در چند قرن اخیر توسط هم میهنان ما نوشته شده اند.
سید احمد کسروی در فصل " والیان عربستان" از کتاب تاریخ پانصد ساله خوزستان می نویسد:" گویا در زمان شاه اسماعیل یا در دوره پسر او شاه طهماسب بوده که بخش غربی خوزستان را که به دست مشعشعیان بود عربستان نامیدند تا از بخش شرقی که شامل شوشتر و رامهرمز و به دست گماشتگان صفوی می بود بازشناخته شود".
کسروی سپس در پانوشت همین فصل ودر توضیح بیشتر مطلب می گوید:" ما نخست این نام [عربستان] را در کتاب قاضی نورالله می یابیم که تألیف آن را در زمان شاه طهماسب آغاز کرده و پس از مرگ او به انجام رسانیده. ولی چنان که در متن گفته ایم آن زمان این نام را جز بر بخش غربی خوزستان نمی گفته اند وتا آن جا که ما سراغ داریم تا آخر پادشاهی صفویان بلکه تا زمان تادرشاه همگی خوزستان را"عربستان" نمی خوانده اند وپس از زمان نادربود که کلمه خوزستان فراموش گردیده وسراسر آن سرزمین به نام عربستان خوانده شد واین نام معروف بود تا درسال ۱۳۰۲ شمسی دولت آن را برانداخته نام خوزستان را دوباره مشهور گردانید"(سید احمد کسروی تبریزی، تاریخ پانصد ساله خوزستان، تهران انتشارات خواجو، ۱۳۶۲).
والبته این همان دولت شاهنشاهی پهلوی است که مردمان ایران اعم از فارس وعرب و ترک و کرد وبلوچ و ترکمن در بهمن ۱۳۵۷ دودمانش برباد دادند تا دیگر اثری از گفتمان عرب ستیز و ضد قومیت های ایرانی برجای نماند.
محیط طباطبایی در مقاله ای با عنوان " خوزستان وعرب ها" بحث مبسوطی در باره نام کهن این استان دارد. وی می نویسد:

" آن چه در این میان تحت عنوان عربستان از آن یاد می شود نیز از دوره هخامنشی بانام ارابیا یا عربیه، یکی از ساتراپ های آن حکومت بود ودر طول تاریخ محل جغرافیایی آن تغییر می کرد. زمان کمبوجیه هخامنشی، این ساتراپ در مشرق مصر و مطابق با فلسطین و شبه جزیره سینای کنونی بود. دوره اشکانیان که راه ورود قبایل عرب به شرق جزیره العرب وسواحل خلیج فارس گشوده شد وبه ویژه از دوره ساسانیان، که آن ها در غرب خلیج فارس وبادیه مجاورسواد بین النهرین ساکن شدند، زمینه تشکیل امارت های عربی به وجود آمد که مهم ترین آن بنی لحم در حیره بود. در این دوره در کتیبه شاهپورنام "عربستان" موجود است و در غرب خوزستان ومیشان قرار دارد. بدین ترتیب عربستان از شرق مصربه جوار مرزهای ایران در بین النهرین آمد وحتی زمینه اختلاط نژادی در حاکمیت آن ها نیز ممکن شد؛ در همسایگی این عربستان، مردم خوزستان وپارس سکونت داشتند که عنصر پارسی از حیث زبان و اصالت، به کردها نزدیک تربود تا خوزستانی ها"(مجله گوهر شماره دوم اسفند ۱۳۵۲).
جهانگیر قائم مقامی در مقاله ای با عنوان " خوزستان، تطورات این منطقه ووجوه تسمیه آن چنین می نویسد:

" خوزستان نخستین بار توسط مولف حدود العالم من المشرق الی المغرب (تالیف ۳۷۲ ق.) به کار رفت وهم زمان از" مملکت اهواز" نیز استفاده می شد. با قدرت گیری مشعشعیان واقامت اعراب همراه سید محمد بن فلاح در حویزه، اهواز، شوش وتا حدود دزفول، این منطقه عرب نشین شد وتحت حکومت مشعشعیان عربستان نام گرفت"( مجله یغما، سال سوم شماره ۸ آبان ۱۳۲۹).
نیز محمد علی رنجبر پژوهشگر معاصر و عضو هیأت علمی دانشگاه یزد در کتاب مشعشعیان، ماهیت فکری – اجتماعی وفرآیند تحولات تاریخی، چندین بار از عربستان به عنوان نام تاریخی خوزستان یاد کرده است ( صفحات ۱۱، ۱۲۳-۱۲۷، ۱۳۰، ۱۴۵، ۲۳۸-۲۳۹، ۳۰۱-۳۰۲، ۳۱۶-۳۱۷، ۳۲۲، ۳۲۴، ۳۲۷-۳۲۸، ۳۳۱-۳۳۴، ۳۴۰-۳۴۵، ۳۵۲، ۳۵۵).
رنجبردر کتاب خود می نویسد:" باقدرت گیری مشعشعیان وجذب قبایل عرب حوزه میان رود کرخه و دجله وفرات واراضی میان شهرهای بصره، واسط، حویزه، تا جنوب حله ونجف، زمینه امارتی عربی فراهم شد که نسبت به عربستان دوره ساسانی کمی پیش آمده تربود. البته خود مشعشعیان پیش از آن که به وجهه قومی آن توجه کنند به خصلت اعتقادی آن توجه داشتند وبه این مناسبت درنامیدن دولت مشعشعی از تعابیری چون دولت مهدیه استفاده می کردند.
هنگامی که اسماعیل یکم صفوی حکومت مستقل مشعشعیان را ساقط کرد(۹۱۴ ق.) وبه تبعیت حکومت صفوی درآورد تمام متصرفات آن نیز جزو قلمرو صفویان محسوب شد. از این پس سلطان مشعشعی نام فرمانروا وحاکم عربستان گرفت که بخشی از حوزه آن در سرزمین عراق عرب بود وحویزه مرکزآن، در خوزستان قرارداشت.
با توجه به آن چه گفته شد، قلمرو حکومت مشعشعی وسپس والی نشین مشعشعی نه کاملا منطبق با عربستان قدیم (ساسانی) بود ونه به آن محدود می شد، بلکه بخش هایی از خوزستان چون شهرهای حویزه، دزفول، شوش، وشوشتر را که معمولا ترکیبی ازعناصر نژاد ایرانی وعرب بودند در بر می گرفت" (محمد علی رنجبر، مشعشعیان، ماهیت فکری- اجتماعی وفرایند تحولات تاریخی، تهران انتشارات آگه، ۱۳۸۲).
رنجبر در صفحه ۳۰۱ کتاب خود می نویسد:" در دوره دوم حکومت صفوی وبر اساس تذکره الملوک، امیران ایران" دونوع" بودند ۱." امرای غیر دولت خانه" یا " امرای سرحد" که شامل چهار گروه می شدند: ۱. ولات (والیان)، ۲. بیکلر بیکیان، ۳. خوانین، ۴. سلاطین. والیان که در"مرتبه منصب و اعتبار" برسایرین تقدم داشتند چهارتن بودند: ۱. والی عربستان، ۲. لرستان فیلی، ۳. گرجستانات و۴. کردستان. اما درمیان این چهارتن، والی عربستان " به اعتبار سیادت و شجاعت وزیادتی ایل و عشیرت از والی های دیگر بزرگ تر و عظیم الشأن تر بود" ( همان ).
همو در صص ۳۰۱-۳۰۲ می نویسد:" اکنون این پرسش مطرح است که چرا صفویان از وجود بعضی خاندان های محلی برای اداره برخی از ایالات استفاده می کردند؟ برای پاسخ به این پرسش باید ملاحظات خاصی را مورد توجه قرار داد. برای نمونه [کلاوس میشائل]رهربرن از سهل الوصول نبودن یا مقتضیات سخت اقلیمی یک ناحیه ویا ناهمسانی مذهبی، زبانی وفرهنگی ویا حتی طرز زندگی ونوع معیشت مناطق والی نشین یاد می کند که به درستی شامل تمان مناطق مرزی والی نشین می شود. برای نمونه گرجستان، کردستان، خوزستان (عربستان) افزون بر دور ازدسترسی، تمایزات مذهبی، زبان و فرهنگی خاص داشتند" (همان).
اسکندر بیک منشی که معاصر شاه عباس اول بود در کتاب تاریخ عالم آرای عباسی به حکم سید فرج الله خان یکی از والیان مشعشعی اشاره می کند که درسال ۱۰۹۷ ق ازشاه سلطان حسین دریافت کرده است. بخشی از حکم چنین است:
" حکم جهان مطاع شد آن که سیادت و ایالت و شوکت پناه حشمت و جلالت دستگاه عالیجاه عمده الولاه العظام نظاما للسیاده... سید فرج الله خان والی عربستان به شفقت شاهان سرافراز گشته".
هم چنین در حکم این شاه که به سال ۱۱۱۲ ق به سید علی خان داده شد، آمده است: " به علت وضوح اخلاص و صوفی گری ورشد وکاردانی و حسن سلوک آن عالیجاه[سید علی خان] واقدام به خدمات محافظت بصره... ایالت عظیم المرتبه عربستان را به آن عالیجناب مفوض گردید" (همان).
خود سید علی خان که دوره والی گری اش مصادف با اواخر حکومت صفویه است درباره ایالت عربستان وقلمرو مشعشعیان چنین می نویسد:
" اختلال اوضاع وبرهم خوردگی الکاء حویزه به اعتبار شورش وآشوب اعراب، وآمدن اعراب مخالف غریب مثل منتفج وباوی و فضول به این ولایت، اکثر رعایای حویزه به اطراف ولایات فرار نموده اند وولایت ومحال عربستان از خیر معموری عاطل واکثر طوایف اعراب محال مذبور خصوصا از رعایا، بالکلیه در معرض نهب و تاراج درآمده به نحوی که الحال درتمامی رعایای باقی مانده از مواشی و مراعی موازی یکصد رأس یافت نمی شود واصل حویزه نیز به سبب یغمای اعراب خراب و اموال واسباب اکثری سکنه و متوطنین بلاد عربستان، سیماّ تجار غارت وتاراج شده"( تاریخ مشعشعیان – ترجمه فارسی موجود در کتابخانه شهید مطهری).
جان ر. پری یکی از ایران شناسان از دو بدعت نادرشاه یاد می کند: نخست این که دزفول وشوشتر را جزء ایالت عربستان (منطقه غرب خوزستان) منظور کرد ودوم این که والی مشعشعی را از حویزه به دورق کوچاند. (نگاه کنید به جان ر. پری کریم خان زند (تاریخ ایران بین سال های ۱۴۷۱-۱۷۷۹) ترجمه محمد علی ساکی، تهران، نشرنو، ۱۳۶۸ صص ۵۰-۴۹.
در واقع درعهد ایلخانان مغول، آل مشعشع که یک خاندان عرب تبار بود، کل منطقه خوزستان کنونی، کهلکیلویه وبویراحمد، کرمانشاه و جنوب عراق و شرق شبه جزیره عرب را زیر سلطه خود گرفت واز آن پس این مملکت بزرگ به نام عربستان معروف شد.
نیز در کتاب های تاریخی زیرکه توسط نویسندگان - اغلب فارس زبان- ایرانی نگاشته شده، همه جا از"عربستان" به معنای یاد شده یا به معنای خوزستان کنونی یا بخشی از آن یاد شده است: حبیب السیر- خواندمیر، عالم آرای صفوی، تذکره شوشتر- قاضی نورالله شوشتری، عالم آرای عباسی- اسکندربیک، عالم آرای نادری(دوره صفویه وزندیه)، فارسنامه ناصری،تاریخ گیتی گشا- میرزا محمد تقی سپهر، حقایق الاخبار ناصری، سفرنامه عربستان- نجم الملک ( مربوط به دوره قاجاریه)، سفرنامه لرستان وعربستان- باران دوبد، سفرنامه نیپور، سفرنامه لایارد، سفرنامه لوریمر سفرنامه دیالوفوا، مردم شناسی ایران- هنری فیلد، تاریخ ایران – سرپرسی سایکس، شیخ خزعل وپادشاهی رضاخان- سرپرسی لورین، ایران وقضیه ایران- لردکرزن. همه کتاب ها و سفرنامه های یادشده که مربوط به دوران های صفویه، افشار، زند وقاجاراست به فارسی ترجمه و چاپ شده.
همچنین می توان در این زمینه به کتاب " قبایل و عشایر عرب خوزستان" یوسف عزیزی بنی طرف، " تاریخ خوزستان از دوره افشاریه تا دوره معاصر" موسی سیادت و " تاریخ خوزستان" مصطفی انصاری مراجعه کرد.
لذا می بینیم که عنوان "عربستان" درآثار فارسی اوایل دوره پهلوی، قاجار، افشار، زندیه وصفویه و حتی قبل از اسلام (در کتیبه شاپور) وجود داشته است اما درسال ۱۳۰۲ رضاخان به واسطه دولت سید ضیاء الدین طباطبایی وبا اصرار اردشیر جی این نام را تغییر داد. واین اردشیرجی معرف حضور همگان هست. او از پارسیان هند و در اسلام ستیزی و عرب ستیزی گوی سبقت را از معاصران خود ربوده بود.
ما واژه عربستان را اکنون نیز در ترانه ها وگفتگوهای روزمره مردم بختیاری
- که همسایگان عرب ها هستند - می بینیم. در این جا بیت شعری را می آورم که بختیاری ها برای "مندلی خان" سروده اند:
کاشکی مو بیدمی جا مندلی خان خاک تهرون بکشم به " عربستون".
مندلی خان برادر علی مردان خان است که علیه رضاشاه قیام کرد واین دو از قهرمانان قوم بختیاری به شمار می روند. بختیاری های شهرهای ایذه و باغ ملک، هنوز که هنوز است وقتی که می خواهند به اهواز مسافرت کنند می گویند:"می خوایم بریم عربستون". این بدان معناست که این نام هنوز بین توده ها و عامه مردم بختیاری رواج دارد.
درحقیقت تنها استانی که پس از سرنگونی خاندان قاجار توسط رضاشاه تغییرنام یافت، عربستان بود که به منظور پاکسازی فرهنگی وقومی عرب های ایرانی انجام شد. ما اکنون درکشورمان، استان چهارمحال بختیاری را داریم که نشانگر وجود بختیاری هاست، استان لرستان را داریم که بیانگر وجود لرهاست، آذربایجان نشانگر وجود ترک های آذری است، استان کردستان نشانگر وجود کردهاست، بلوچستان نشاندهنده وجود بلوچ ها وترکمن صحرا حاکی از وجود هموطنان ترکمن ما در شمال شرق ایران است.
فراگرد نژادگرایانه وعرب ستیزانه پس از آن نیز ادامه یافت و تغییر نامهای تاریخی و عربی (ایرانی) مکان های جغرافیایی نظیر شهرها، بخش ها، روستاها، محله ها و خیابان ها را در برگرفت.
بار دیگر تأکید می کنم واژه عربستان هیچ ربطی به بعثی ها، ناسیونالیست ها، نظریه پردازان و رهبران کنونی و پیشین کشورهای عربی یا هیچ بیگانه دیگری ندارد وتنها و تنها ریشه در تاریخ این سرزمین دارد ونامی بومی، تاریخی و عربی - ایرانی است.

نقل از ماهنامه دیلماج، شماره ۵ چاپ تبریز
۴۲۲۶٨ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣۹۰       

    از :

عنوان : خوزستان یا عربستان؟
تا آنجا که همه می دانند اکثریت جمعیت خوزستان را اعراب تشگیل نمی دهند و در اصل اعراب خوزستان در اقلیت می باشند. آقای یوسف عزیزی خود نیز می داند که وضعیت خوزستان با کردستان یا ترکمن صحرا متفاوت است. در ترکمن صحرا یا مناطق ترکمن نشین ایران نیز در بهترین شکل حقوق آنها می تواند رعایت شود وگرنه خودمختاری برای ترکمن های ایرانی نیز با واقعیت ها فاصله دارد. عربستان یا محمره گفتن شهر خرمشهر را عرب نخواهد کرد ولی این دلیل نمی شود که حقوق اعراب خوزستان پایمال شود. کشور ایالات متحده نیز متعلق به بومیان بود که سالها حقوقشان پایمال شد ولی فکر اینکه مهاجرین غیر بومی این سرزمین را به خواست بومیان نام دیگری خطاب کند امکان پذیر نخواهد بود. آقای عزیزی بنی طرف به نظر نمی رسد که یک ناسیونالیست باشد بلکه به نظر می رسد که او خواهان احقاق حقوق اعراب ایرانی خوزستان می باشد که قابل تقدیر است اما جدایی خوزستان یا تغیر نام خوزستان اولا هرگز عملی نخواهد بود و تنها به جنگ و برادرکشی های بیشتر ختم خواهد شد. دمکراسی و احترام به حقوق ملیت های مختلف ایران تنها ضامن زندگی صلح آمیز این ملیتها خواهد بود و ناسیونالیسم و شوینیسم تنها جنگ و اختلاف بیشتر خواهد آورد. در خاتمه یاد و خاطره شکری پاکنژاد گرامی باد که انسانی دمکرات و آزاده بود. مطمنا نسلهای آینده ایران یاد او را گرامی خواهند داشت.
۴۲۲۵۴ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣۹۰       

    از : الف سحرآبادی

عنوان : چپ روی بلای جان نیروهای دمکراتیک
آنچه بلای جان سازمان ها و تشکل هایی نظیر جبهه دمکراتیک ملی ایران شد، عدم پیوستن دیگر سازمان های سیاسی چپ مسلمان غیر مسلمان نبود. همه چه رسمی و چه غیر رسمی در میتینگ هایشان شرکت می کردیم و نشریاتشان را می خواندیم. پیوستن دیگر سازمان ها در سرنوشت ماجرا تغییری نمی داد. بقیه هم زودتر سرکوب می شدند. بلای جان آن ها در واقع بیماری معروف چپ روی بود. شعارهای انسانی، دمکراتیک و رادیکالی را هدف قرار می دادند که توازن نیروی لازم برای پیشبردش را به هیچوجه نداشتند. هوادارانشان را به رودر رویی زودرس با نیروهایی کشیدند که نه دو برابر، نه سه برابر، بلکه ده ها برابر آن ها نیرو تحت فرمان رهبر کاریزماتیکشان داشتند. از آقای بنی طرف عزیزمان بعید می دانستم این چیزها را نداند. حتما بهتر از من می داند. یاد همهٔ آن عزیزان گرامی و تجربه هاشان چراغ راه آیندگان باد!
۴۲۲٣۹ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣۹۰       

    از : محمد بلادیان

عنوان : رجوع به گذشته ی تخیلی, باستانی, اسطوره ای
محمره کجاست?
اگر آقای بنی طرف سرعتش در رجوع به گذشته ی تخیلی, باستانی, اسطوره ای, کم نکند درک نوشته هایش برای خواننده موجود در زمان ما سخت و سخت تر می شود...
من با احیای حقوق اعراب مخالفتی ندارم ولی اگر این احیای حقوق به سبک آقای بنی طرف پیش برود حق اعمال خشونت را هم برای اعراب در نِیل به مقصود باید به رسمیت شناخت دُرُست مثل عراق, سوریه, لیبی,یَمَن و غیره و آنوقت دنیا جای بدتری برای زندگی می شود و خشونت و بُن مایه ها و ریشه های موجود آن در تفکر اعراب جهان و ما و خود همین بنی طرف و محمره اش را خواهد سوزاند...
۴۲۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۲ دی ۱٣۹۰