به بهانه اقدام رضا پهلوی - جنبش سبز یتیم نیست - حسن زارع زاده اردشیر



اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۴ دی ۱٣۹۰ -  ۲۵ دسامبر ۲۰۱۱


جنبشی که در خرداد سال ۸۸ در ایران آغاز و پایه های نظام جمهوری اسلامی را به لرزه در آورد، این روزها به عنوان پرتگاه و پلی برای بخشی از مخالفان رژیم تبدیل شده است تا بتوانند با تکیه بر آن فعالیت های خود را پیش ببرند. این جنبش، معروف به جنبش سبز، اگرچه در دوره زمانی دارای تعریف و تاثیر است، حتی کشورهای بزرگ را وادار کرد تا بیش از پیش به فکر سیاست خارجی خود در خصوص آینده ایران باشند. روزی بود که پس از آن همه جهان سقوط رژیم را در زمان کوتاه پیش بینی می کردند، یعنی عاشورای ۸۸، و اما امروز می گویند جنبش یتیم شده است. غافل از آنکه متاسفانه این قدرت مالی، نظامی و سپاهی نظام ولایت فقیه بود که به همراه عدم همراهی شایسته بسیاری از نیروهای سیاسی و مدنی با جنبش سبز و موارد دیگر موجب شد تا در رسیدن به هدف فاصله ای افتد، اما صدای خورد شدن استخوانهای نظام ولی فقیه به گوش جهانیان رسید.

امروز آن دسته از مخالفان نظام فراموش کرده اند که حرکت جنبش سبزی که یتیم دانسته شده و بقول آنها عملا هیچکس در داخل کشور کاری نمی تواند بکند و قادر به ایجاد آلترناتیو نیست، بود که موجب شد تا تحرکی در خارج کشور روی دهد و این بخش از مخالفان را به ایجاد بدیل و یا شورا ترغیب نماید. اگرچه انکار نقصهای جنبش سبز و مشکلات و موانع آن دور از انصاف است، اما فراموش کردن اهمیت کاری که این جنبش انجام داد توسط هرکس یا گروهی نیز جز بی انصافی و زیر سوال بردن اقدام خود آن فرد و گروه چه می تواند باشد! چنانچه در ماههای اخیر دیده شد، کوششهای دموکراتیک گوناگون زنان، دانشجویی، کارگری، معلمان، روزنامه نگاران، هنرمندان، وکلا، زندانیان سیاسی، اقوام، مذاهب و سایرین در داخل کشور در حال گسترش نهادهای مدنی خود برای مبارزه با رژیم بوده و در آینده با پیوند خود با یکدیگر نقش عمده جنبش سبز را برطرف خواهند نمود. امروز حتی کوشندگان به بند کشیده شده نیز از درون زندان مبارزه می کنند.

بخش عمده اپوزیسیون خارج کشورچه بصورت فردی و چه بصورت گروهای حقوقی و سیاسی پس از روشن شدن چهره فاشیستی حکومت اسلامی، تلاش کرده اند به انتشار اخبار نقص آزادی بیان و سایر اصول حقوق بشر و کشتاری که توسط نظام صورت می گیرد، بپردازند و جنبش سبز با اخبار و فیلمهایی که فرستاد، در حقیقت اینکار را برای آنها آسان نمود. امروزه نیز بخش عمده اپوزیسیون خارج کشوری تلاش خود را به پشتیبانی از جنبشهای دموکراتیک داخل اختصاص داده و با افشای ترفندهای رژیم و حامیان اصلاح طلب خارج کشوری در مورد فشار به زندانیان سیاسی، اعدامها، فشار به جنبشهای مدنی، تبلیغات برای انتخابات آزاد، جنگ برای استقلال کشور، دخالت خارجی و موارد دیگر، باور دارند که تغییر نظام از درون کشور صورت خواهد گرفت.

آقای رضا پهلوی و مخالفان همفکرش از زاویه خودشان راست می گویند که جنبش سبز یتیم و یا مرده است تا بتوانند خود را بعنوان اپوزیسیون اثبات کرده در مذاکره با قدرتها قرار دهند. جنبش سبز از نظر بخش دیگر مخالفان مقیم خارج کشور که آنرا ارتجاعی می دانند، نیز یتیم است، آنهایی که دموکراتیک یا انقلابی بودن جنبشهای عربی را که حداقل ۳۰ سال از جنبش سال ۸۸ ایران عقب اند، بیشتر باور دارند. شاید واقعا جنبش سبز یتیم است که اصلاح طلبان نیز خود را قیم آن نشان می دهند تا با تبلیغات وسیع موجب انحراف شناخت بسیاری از جوهر سکولار و دمکرات جنبش سبز شوند.

اگر گذشته خانواده آقای رضا پهلوی و نوع تربیت ایشان را امروز کنار بگذاریم، بررسی حرکت و فعالیت اش در این روزها می تواند ملاک اصلی در شناخت کوشش های او باشد تا بدین طریق هدفشان از مخالفتها نیز روشن شود! نگارنده بر این باور است که آقای رضا پهلوی با طرح شکایت از خامنه ای به دنبال اقدامی سیاسی است که اگرچه در ذات خود ارزشمند است اما از سویی دیگر از قامت یک شخصیت اپوزیسیون خارج می شود و با وارد شدن به عرصه حقوق بشر به استفاده از آن برای ایجاد شورای رهبری اپوزیسیون آن هم از نوع خود اقدام می ورزد. فراخوان برای محاکمه خامنه ای حرکت خوبی از طرف آقای پهلوی است اما شایسته بود که در این زمینه توجه می داشت که پیشتر شخصیت های برجسته ای چون طبرزدی و سحرخیز از درون زندان با انتشار نامه هایی درخواست کرده اند تا افراد بیرون از زندان شکایت آنها از خامنه ای را به مراجع بین المللی برسانند. این کوشش با اتکا به شکایت شخصیت های داخلی و قربانیان نقض حقوق بشر و البته در هماهنگی با وکلای حقوقی و سایرین می تواند مورد پسند باشد، چرا که بدون در نظر گرفتن آنها و تنها تشکیل کنفرانس های خبری به یک تلاش سیاسی بدون نتیجه ختم می شود.

آقای پهلوی در مصاحبه اول اشاره می کند که هدف اصلی تبلیغات محاکمه خامنه ای، برای ایجاد شورایی توسط ایشان و بعضی از گروههای مخالف نظام است که توجیه علاقمندی ایرانیان را نیز پشت بند دارد. دیگر از اقدامات ایشان بیانیه روز ۱۶ آذر در حمایت از جنبش دانشجویی است که کلامی در مورد کشته شدن ۳ دانشجو توسط ماموران نظام پیشین ذکر نشده که نشان از پیوستگی به گذشته ایشان دارد. آقای پهلوی و مخالفان همفکرش برای تشکیل شورا و آلترناتیو باین دلیل اقدام می کنند که جنبشهای دموکراتیک داخلی را فاقد سازماندهی و مخالفت علنی با رژیم دانسته و این تفکر را ناشی از سرکوب رژیم و عدم امکان تظاهرات خیابانی توسط جنبش می دانند. اما هیچگاه از خودشان می پرسند که آیا خود توانسته اند بخشی از ایرانیان را در کشورهای دموکرات برای انجام تظاهرات گرد آورند تا بهمان دلیلی که ادعا می کنند ایجاد شورا را در خارج کشور قبول نمود ؟ مگر نه اینکه شمار ایرانیان در تظاهرات خیابانی خارج کشور تنها زمانی زیاد بود که این تظاهرات میلیونی در داخل کشور انجام می شد و به همین دلیل امروز ادعای آنها با تکیه بر ایمیل و اینترنت اختصاصی آنها، مبنی بر این است که بر اساس درخواست هموطنان که بقول آنها بیشترشان نیز از داخل کشورهستند به این مهم دست می زنند! اگر بیانیه آقای پهلوی و یا بیانیه های مشابه آن یک حرکت اساسی است، پس نامه هایی (همچون نامه های اخیر آقایان مومنی، امویی، ضیاء نبوی، حشمت طبرزدی، عیسی سحر خیز، مجید توکلی و...) که توسط زندانیان سیاسی از زندانهایی با شرایط وحشتناک رژیم بیرون می آید را چه باید نامید ؟ چرا این بخش از مخالفان که در کشورهای دموکراتیک غربی نشسته و هنوز نتوانسته اند بین شرایطی که بعنوان محور تعیین می کنند به توافق برسند، خود را شایسته و قادر برای ایجاد شورا و آلترناتیو می نامند، اما مبارزان داخلی را ناتوان می بینند که با تشکیل جنبشی رژیم را سرنگون کنند ؟

در کمال تاسف دیده می شود که برخی مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی به جای پشتیبانی از جنبش دموکراتیک مردم ایران در داخل کشور و اتخاذ سیاست مناسب برای تقویت فعالان مدنی داخلی و گسترش دایره آزادی و حق خواهی، در صدد تاسیس شوراهای انحصاری اپوزیسیون هستند و این در حالی است که در ترفندهای رژیم مانده اند و هنوز نتوانسته اند در مورد انتخابات، جنگ و دفاع از وطن، دخالت داخلی، انرژی هسته ای، تمامیت ارضی کشور، حکومت سکولار دموکرات و موارد دیگر به وحدتی برسند. وقتی به درون کشور نگاهی می اندازیم می بینیم که با وجود سرکوب و اختناق و دستگیری بسیار، هیچ روزی نیست که در دانشگاههای ایران بدون اعتراض یا تظاهرات بگذرد. با وجود دستگیری مبارزان از اقشار مختلف، روزی نیست که صدای اعتراض مادران و خانواده آنها شنیده نشود و زنان ایرانی با همه محدودیتها برای رفع تبعیض جنسیتی نکوشند. هیچ روزی نیست که با وجود زندانی کردن کارگران مبارز، تحریم اقتصادی و یارانه، ناایمنی کار منجر به کشته شدن، بیکاری و تصویب قانون ضد کارگری و سرکوب شدید، صدای کارگران بلند نشود. هیچ روزی نیست که با همه محدودیتها معلمان، اقوام (اعتصابات شهرهای کرد)، مذاهب (ایستادگی در مقابل فشار مذهبی حاکم)، کارکنان سایر اقشار خواهان سرنگونی رژیم نشده و در این راه تلاش نکنند. خوشبختانه مردم داخل کشور می دانند که نباید در انتخابات شرکت کنند، با دخالت خارجی و جنگ مخالف اند، از انرژی نفتی و منابع داخلی سودی نبرده اند تا از انرژی هسته ای یا اتمی دفاع کنند، تمامیت ارضی کشور را از دفاع برای حفظ نظام جدا می دانند. مردم آگاه شده و درک کرده اند که باید با وحدت با یکدیگر برای ایجاد حکومتی سکولار دموکرات، از سد رژیم عبور کنند. رژیم ولایت فقیه و کلیت نظام جمهوری اسلامی با دستان همین جوانان، دانشجویان، کارگران و زنان به تاریخ سپرده خواهد شد.

حسن زارع زاده اردشیر
روزنامه نگار و فعال حقوق بشر
http://zarezadeh.blogspot.com