جنگ عراق برای پسرم پایان نیافته است


مترجم: هاتف رحمانی


• من باور دارم که ما بعنوان امریکایی مسئولیت تمام سربازان خود و آنچه را که آنها در عراق تجربه کردند به عهده داریم. ما، با سکوتمان، با غفلت مان از حقیقت ها و با خودخواهی خودمان اجازه دادیم که این اتفاق رخ دهد. ما اکنون باید تمام تلاش خود را برای پایان دادن جنگ برای سربازان خود به کار بندیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۶ دی ۱٣۹۰ -  ۲۷ دسامبر ۲۰۱۱


برگردان این نوشتار به مادران صلح ایران تقدیم می گردد

من سرانجام دعوتی را که از زمان اعلام رئیس جمهور اوباما مبنی بر آن که سربازان ما برای تعطیلات سال نو در وطن خواهند بود منتظرش بودم، دریافت کردم. پسرم از عراق باز گردانده خواهد شد و غروب روز سه شنبه در ساعت ۶:٣۰ وارد خاک کشور می شود. بدن من سرشار از هیجان های زیادی است – تنها یک هیجان نیست، هیجان های زیادی، در اطراف قلب من، تقریبا نقطه ای که احساس می کنم در حال خفگی هستم چرخ می خورند.
خوشی، درد، نفرت، خشم، اضطراب، نگرانی، شیاری از شادمانی از آن که او اکنون در کشور خواهد بود. نگرانی، نگرانی و نگرانی بیشتر. به طور غریبی از خوم می پرسم: چرا من از آن که "سرانجام همه ما در سلامت خواهیم بود و همگی برای همیشه بعد از این به شادی زندگی خواهیم کرد." احساس آرامش نمی کنم، چرا من حتی با وجود آن که در فیلم ها و گزارش های خبری بسیاری که از بازگشت سربازان به وطن و فرورفتن به آغوش کسانی که دوستشان دارند نشان داده اند، دیده ام آن را احساس نمی کنم؟ آنها (فیلم ها و گزارش های خبری) مرا هدایت می کنند باور کنم که این چیزی است که باید احساس کنم، اما احساس نمی کنم. در عوض من دارم برای هوا نفس نفس می زنم. این آن چیزی است که بسیاری از ما مادرها و پدرها این روزها احساس می کنیم.
آری، پسرم به کشور باز خواهد گشت اما از خطر دور نشده است. می دانم که چرا چنین احساسی دارم و چگونگی آن (احساس) در فیلم ها و گزارش های خبری تصویرشدنی نیست.
وقتی که او پس از اولین اعزام به خانه بازگشت، ما به روشنی تاثیرهایی را که جنگ بر او گذاشته بود، کابوس ها، وقفه های زمانی، نوشیدن مشروب، بی ثباتی زناشویی را در او مشاهده کردیم. او جسما در خانه بود، اما هنوز در جنگ بود.
او خانواده ما را هم تغییر داد. از ساده ترین چیزهایی که لذت می بردیم دیگر نمی توانستیم لذتی ببریم. مثلا، در تعطیلات، ما عادت داشتیم لفاف مچاله شده هدیه ها را به طرف یک دیگر پرت کنیم. اما دیگر این کار را نمی کردیم، چون پسرم به سادگی با هر چیزی که به سوی او پرتاب می شد وحشت می کرد.
تحویل سال نو و چهارم جولای (۱) دیگر از سوی خانوده جشن گرفته نمی شد، آنها روزهای نگرانی بودند. این ها چیزهایی بودند که سبب آشفتگی احساس ها در من و بسیاری از کسانی شد که فرد محبوبشان چنین آسیب هایی را تجربه کرده اند.
ره آورد پایان این سومین جابجایی او چه خواهد بود؟ پایان جنگ عراق برای کشور ما ممکن است تصویرهای خوشحال کننده بازگشت به وطن، در آغوش هم رفتن شوهران و هممسران، دویدن کودکان به سوی پدران یا مادران خود، و اشک های شادی بر چهره همگان را ارمغان آورد. اما آنچه ما بعنوان والدین، بعنوان همسران و بعنوان کودکان سربازان مبارز، تجربه می کنیم بیشتر احساس نبود اطمینان است. چقدر محبوب ما تغییر کرده است؟ چه مقدار درد را تحمل کرده است و خود را چگونه نشان خواهد داد؟

من از شنیدن سخنرانی رئیس جمهور اوباما در فورت براگی خطاب به سربازان که گفت "ما به التیام رزمندگان زخمی خود کمک خواهیم کرد، و در کنار کسانی خواهیم بود که زخم های نادیده جنگ را تحمل کرده اند." احساس دلداری کردم. من باور دارم که ما بعنوان امریکایی مسئولیت تمام سربازان خود و آنچه را که آنها در عراق تجربه کردند به عهده داریم. ما، با سکوتمان، با غفلت مان از حقیقت ها و با خودخواهی خودمان اجازه دادیم که این اتفاق رخ دهد. ما اکنون باید تمام تلاش خود را برای پایان دادن جنگ برای سربازان خود، برای همشهریان خود، برای برادرزاده ها و نوه های خود، برای پسرها و دخترهای خود به کار بندیم.
چیزهایی هست که بسیاری از افراد درک نمی کنند، یا از مشاهده آن کوتاهی می کنند: جنگ برای سربازان ما زمانی که (به وطن) باز گردند پایان نمی گیرد، و تا زمانی که آنها بتوانند کمک های لازم را برای التیام زخم هایی که جنگ بر آنها گذاشته است دریافت کنند ادامه دارد. زخم آن شب های وحشتناک تیراندازی که تا مشاهده مرگ در پیش چشمان آنها ادامه داشت، زخم احساس گناهی که بعنوان بازتاب عملی که در آن زمان در آنجا انجام داده اند و اکنون با خود حمل می کنند. ما نیاز داریم به آنها کمک کنیم ببینند که تمام آنچه را که انها انجام دادند تایید می کنیم، ببینند که در باره آنها داوری نمی کنیم، برای آن که ما کفی کفش های آنها نبودیم. ببینند که (از نظر ما) آنها حق دارند برای زندگی خود تصمیم بگیرند، همان گونه که ما با اجازه دادن به اعزام آنها به آنجا برای زندگی خود تصمیم گرفتیم.
فریب تصاویر همیشه شادمان بعد از جنگ را نخوریم، جنگ پایان نیافته است، ادامه دارد و ما به کمک شما نیازمندیم.

۱- چهارم جولای، روز استقلال امریکا

نویسنده: بئاتریس گونزالس
منبع: دنیای مردم - ارگان حزب کمونیست امریکا