•
صدفها را تک به تک با لگد بشکستیم
و ستاره های دریایی را به دار کشیدیم
تا که سازها از کوک افتاد
ما ماندیم و نگاه مهیب دریاها
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
٨ دی ۱٣۹۰ -
۲۹ دسامبر ۲۰۱۱
باد، باد، باد دیوانه
به زیر جامهام مپیچ
سربسرم مگذار
ما بودیم و دریای یخزده
جلگهی خاموش بابونه در خواب
و گلهی گوسفندان بیسر در چرا
در مطلق خاکستری
ناگهان فریاد زدم
آی کبود پر تلاطم
با من سخن بگو، با من سخن بگو
یخ یکپارچه ماند و خاکستر در خاکستر
نفسی سرد و عبوس بر ما وزید،
و من بر خاک گریستم،
بید مجنونی رویید،
چنگ بر گیسویش،
برخاستیم
و در هیزمهای خیس کَپکزده دمیدیم
تا زبانهی اولین ارغوان آوازی سر داد
و دریا یکپارچه ترنم شد
رامشگرانِ دف و تار و کمانچه در کار
کوک سازشان با هااامِ آواز ما
رقص، رقصِ آنهمه زیستان بر سطح آب
به خیالمان به نهانیترین سفرهی دریا دست یافتیم
و زبانه فرو کشید
صدفها را تک به تک با لگد بشکستیم
و ستاره های دریایی را به دار کشیدیم
تا که سازها از کوک افتاد
ما ماندیم و نگاه مهیب دریاها
ما ماندیم و چنگال تیز آسمان
و زمینیانی با ساقهای لاغر که بر انحنای کُره سُر میخوردند
افتان و خیزان
در گریز از سایهای که دستها بر کمر، با گردنی افراشته
حجمهای گرم و ناچار را بیشرمانه میبلعید
ما ماندیم بر بام سرد سیارهای
از فریادمان نه پژواکی بر دیوار کهکشان
نه هُرم گرمایی، نه عطر نان
ما ماندیم و مدام مجنون وار میزدیم جار
آه باد دیوانه
به زیر پیرهنم پی چه میگردی؟
بگرد، اما جز جزر و مد دریایی گل آلود چیزی نمییابی
جلگه ای از نفس افتاده و ویران
اینچنین بر جلگه ها مران
که ما مانده ایم و هزار درد بی درمان
آه اگر میتوانستم،
باد دیوانه . . .
اگر میتوانستم با غزلی، قلم مویی
این کُرهی سبز را بر راس کهکشان بنشانم
اگر میتوانستم سایهی مخوف بیشرم را
با تیرِ کمانِ رنگ از پا بیندازم
آه اگر مرا مجالی بود، اگر مرا مجالی بود
باد دیوانه!
آتلانتا دسامبر ۲۰۱۱
|