تردستی یک مطبوعاتی تازه کار
وفتی دولت احمدی نژاد "مهرورز" باشد قوچانی هم سردبیر "مهرنامه" اش می شود
بهنام محمدی
•
ماهنامهی مهرنامه همیشه پشت ادعای دروغین و ریاکارانهاش، یعنی حفظ بیطرفی، لیبرالیسم در رفتار اجتماعی، ژورنالیسم صادقانه، تعادل در سمت گیری مقالات منتخب و دوری از گرایش یا تعصب ایدئولوژیک سنگر گرفته است تا یکی از ناپاکترین مأموریتها ، یعنی توجیه سرمایهداری مفسد ایران را، به انجام برساند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۹ دی ۱٣۹۰ -
٣۰ دسامبر ۲۰۱۱
ماهنامه "مهرنامه" به سردبیری قوچانی در شماره ۱۵ میزگردی را با حضور رئیس دانا و غنی نژاد ترتیب داده بود که در گفته های آقای رئیس دانا نکاتی طرح شده بود که براساس شناختی که از ایشان داشتیم در مغایرت با دیدگاههای وی قرار داشت. تعداد زیادی از دوستان در این خصوص به وی مراجعه کرده بودند که آقای رئیس دانا مدعی می شوند؛ سخنان ایشان تحریف شده و یا حداقل دقیق منتقل نشده است، از این رو اصلاحیه ای را تنظیم و به این نشریه می فرستند. هر چند در شماره ۱۶ مهرنامه یادداشت ایشان درج می شود اما بصورتی ناقص و با شیطنت ژورنالیستی که حق مطلب اداء نمی شود. در دیداری که به اتفاق تعداد زیادی از دوستان با آقای رئیس دانا داشتیم ایشان با پیش کشیدن این موضوع توضیحاتی را در خصوص تحریفات صورت گرفته توسط ماهنامه "مهرنامه" دادند، که در زیر گفته های ایشان البته با ویرایشی که لازمه هر مطلب محاوره ای است، آورده شده.
ماهنامهی مهرنامه همیشه پشت ادعای دروغین و ریاکارانهاش، یعنی حفظ بیطرفی، لیبرالیسم در رفتار اجتماعی، ژورنالیسم صادقانه، تعادل در سمت گیری مقالات منتخب و دوری از گرایش یا تعصب ایدئولوژیک سنگر گرفته است تا یکی از ناپاکترین مأموریتها ، یعنی توجیه سرمایهداری مفسد ایران را، به انجام برساند. این ماهنامه همیشه، هم خود هم سرمایهی در اختیار خود و هم نیروی قلم به مزد اجیر شدهی خود را دربست در اختیار یکی از مهملترین نظریهها اما یکی از پایگاههای شناخته شدهی سرمایهداری نوفاشیستی و انحصارطلب و جناح نومحافظ کار آمریکا و اروپا (و حتی نه جناح نولیبرال، یا دستکم کمتر در اختیار آن) قرار داده است. در شمارهی ۱۶ (آبان ۱٣۹۰) تقریباً ٨۰ درصد از صفحات به معرفی و دفاع از مکتب اتریش مکتب شیکاگو و راست گرایان نومحافظ کار اختصاص یافته است. قبلاً هم چنین کرده است. خواهیم دید که این تصادفی نیست و فقط سلیقه هم نیست. در شمارهی ۱۶ سفارش مقاله به نویسندگان آمریکایی و انگلیسی که در جای جای سوابقشان طرفداری از جنگ و حمله به ایران نهفته است داده شده است. راستگرایان افراطی وطنی (وابستگان به جامعهالصادق مهدوی کنی) و اتاق بازرگانی و آشکار و پنهان خط رفسنجانی – موتلفه – مهدوی بر پایهی نکبت بارترین نظریههای ضدانسانی و وابستگان و دارودستهی نومحافظهکاران و باند جورج بوش، شیفته وار مورد دفاع و تبلیغ موذیانه قرار گرفته است. مطابق معمول چند مقالهای هم از نویسندگان چپ و مصاحبه ناعمیقی هم با آقای عمویی یکی از قدیمیترین اعضای حزب توده به عمل آمده و مطابق معمول دوز و کلک سوار کرده است تا با این به بازی گرفتن، ظاهر فریبکارانه بیطرفیاش حفظ شده باشد. بیش از این هم چنین کرده بود.
اما اینها همه به پای سرمقاله مهر نامه شماره ۱۶ که در آن با تمام وجود و قوا از نظریهپردازان نومحافظکاری و طرفداران سرکوب جهانی – و از جمله حمله به ایران – دفاع میکند نمیرسند. این سرمقاله در دفاع از ایدئولوژی راست و بازار پرستی افراطی در واقع بازگشت و قدرت یابی بیشتر جناحی از سرمایهداری روحانی – بازاری را در سایهی سرکوب و کشتارهای مشابه دههی شصت علیه نیروهای آزادیخواه و انقلابی در سر میپرورد. مهرنامه و سردبیرش، قوچانی، خود را به تمامی نماینده وجدان ثروت بادآورده و قدرت بیرحمانهی سرکوبگری که در رقابت به صاحبان ثروت و قدرت فعلی بر مسند نشستهاند میداند – و البته از این آخریها تا آنجا که پای قدرت و سرکوب علیه مبارزان عدالت خواه و شراکت در غارت منابع ملی در میان است کاملاً روی بر نمیگرداند.
در این شماره سردبیر با نهایت وقاحت و بی شرمیای که روی بهنودها، شاهندهها و امیرانیها را سفید کرده است میگوید "روشنفکری چپ ایران خشونت را تقدیس کرد" و با این گفته میخواهد با کوششی ناشی از بچهگی توأم با عقب ماندگی سرکوبهای محمدعلی شاهی، رضا شاهی، محمدرضا شاهی، آمریکایی سلطنتی بعد از ۲٨ مرداد، جنایتهای دههی پنجاه، سرکوبهای گستردهی پیش از انقلاب ٥۷، سرکوبهای جنایت بار و کشتار و آدم ربایی و قتل و شکنجهی دهه شصت و سپس آدمربایی و آدم کشی دههی هفتاد را از سوی کارگزاران جمهوری از جمله اربابانش هاشمی، مهدوی، فلاحی، دری، خلخالی، قدوسی، لاجوردی، گیلانی، موسوی اردبیلی، موسوی تبریزی و دیگران، که همراه بود با رضایت و زمینهسازیهای کسانی چون خاتمی و کروبی و موسوی و گنجی و مهاجرانی و سروش و مشابهان، در این جنایتها بپوشاند. و تازه پس از آنهمه حمایت سینه چاک و شلواردرانی در میآید و میگوید "چون او و همکاران و هم بازیهایش به نحلهی راست افراطی تعلق دارند پس فاقد ایدئولوژیند."
در سرمقاله این شماره، سردبیر قوچانی، که در میان جامعهی روشنفکری کشور در داخل و خارج، و حتی در میان روشنفکران مستقل اروپایی آشنا با مسایل ایران، به مفتش فرهنگی و خبرچین مطبوعاتی و دشمن قسم خوردهی روشنفکران آزادیخواه، رادیکال، مستقل و ملی اشتهار دارد مأموریت ضداستقلال و آزادی را به گونهای کم سابقهی نمایش داده است. او مینویسد که او و هم جنسانش (که همگی با انواع زنجیرها و طنابها و کانالها و بیسیمها با دستگاه امنیتی و سانسور و آزادی ستیزی ارتباط دارند و هر نوبت دهها میلیون پول میگیرند و آن مجله را در میآورند و آن گونه هم استثنایی و شبه اشرافی زندگی میکنند بی آن که ذرهای کار و کارشناسی و تخصص داشته باشند) "عدالت را همان آزادی و آزادی را همان عدالت" میدانند. میدانید که ایشان این گفته ها را هم از مکتب مبارزان آزادیخواه که بیش از ۱۱۰ سال سابقه مبارزههای جانفشانه و خونین دارند کش رفته است. اما او در همان مقاله به هر کس که از عدالت اجتماعی و استقلال و آزادی مثبت سخن میگوید و عدالت برای برقراری آزادی واقعی و رهایی از مکتب فقر و وابستگی را درخواست میکند با شدیدترین حملهها و ادبیات نوع کیهان میتازد و او را فاقد ارزش زندگی کردن قلمداد میکند. در این شماره قوچانی و هم کاسههایش، روشنفکران همدل با جنبش وال استریت را به تمسخر میکشند. آنان به اقتصاددانان و جامعه شناسان شرکت کننده در اعتراضهای موسوم به جنبش وال استریت چنان بد و بیراه میگویند و اتهام میزنند که مثل این که دارند به کسانی میپرند که مثلاً در ردهی صاحبان قدرت سرکوبگر و دژخیمی و اطلاعاتی پیشین و امروزین ایراناند، یا فرماندههان متجاوز حمله به عراقند، یا آنان که در آمریکا و اسرائیل نقشه حمله و ترور و نابودی در ایران را میکشند - که البته این آخریها قند در دل قوچانی و ماهرویان و یداله موقن آب میکنند. میگوئید نه! پس به نوشتههایشان را در همین شماره نگاه کنید تا باور کنید.
مهرنامه علیه مبارزان آزادی خواه و عدالت خواه ایران در این مقاله با تشنج و از دست دادن کنترل، سراپا توهین و بیحرمتی روا میدارد و علیه سابقهی مبارزاتی سوسیالیسم و چپ، با هدف گرفتن یکی از سازمانهای قدیمی یعنی حزب توده که از قضا از حامیان سالهای ۶۲- ۱٣۵۷ نظام اسلامیای است که قوچانی و اصلاح طلبان راست برای تداومش این همه میکوشند، کف بر دهان میآورد و هتاکی میکند. او به این سبب به رعشه و غش عصبی در نوشتههایش دچار میشود که فکر میکنند همین آزادیخواهان، عدالت جریان و روشنفکران مستقل بودهاند که سنگ بنای غرب ستیزی را گذاشتهاند و نگذاشتهاند باندهای هاشمی، مهدوی، لاریجانی، احمدینژاد و دار و دستههای متفاوت بیش از این بچاپند و ببرند و این جیرهخواران کاسه لیس ضد روشنفکری بیش از اینها سبیل خود چرب کنند و داخل و خارج خانه بخزند. معلوم نیست آنها که به زعم قوچانی، طباطبایی، ماهرویان و موقن منسوخ شده و کار افتاده و مردهاند، چرا باید این قدر در هدف نابودی بازهم بیشتر قرار بگیرند چنان که باید نه تنها جسمشان که نامشان هم در اسید سولفوریک انداخته شود. نوشتههای اینان علیه مبارزان آزادی و عدالت و سلامت جهانی آدم را یاد موسی چومبه میاندازد که مأموریت خلل ناپذیرش نابودی استقلال طلبانی چون پاتریس لومومبای آزادیخواه رادیکال و چپ بود و عاقبت هم همان چومبه، این تجسم دیرینهی قوچانی ها، غنی نژادها و ماهرویان ها، آن راد مرد آزادی و استقلال را در دیگ اسید سولفوریک انداخت و ذوب کرد.
قوچانی و هم پالگیهای فکری – قلمیاش از این که در جهان سرمایهداری علیه این نظام سرو صدای اعتراض بلند شده است نوشتههای خود را پر از زهر هیستریک، که سالیان دراز در کژدم قدرت مداران آدم کش و حرص ورز و پول پرست انباشته شده است، میکنند زیرا به تصور آنان در این جهان دیگر آزدایخواه و روشنفکر منتقدی وجود ندارد که مستحق مرگ نباشد. این بیسواد مأجور که مدام برای مغشوش کردن ذهن جوانان طی مأموریت ویژه دروغ زنی و تاریخ را جعل میکند این شعور را هم ندارد که بداند جعل تاریخ هم کار بلدی میخواهد نه این که بنشینی و پول مفت و رشوه و امتیاز اطلاعاتی بگیری و بنویسی حزب توده، ملکی، آل احمد، کانون نویسندگان ایران، جنبش مسلحانه و فدایی، مبارزان بعد از کودتای ۲٨ مرداد، مسلمانان آزادیخواه، مجاهدین و . . . همه دربست و بیتمایز توتالیترلیستاند، زیرا پدرشان تودهی مردم و بتشان هم تعهد به جامعه و بشریت بوده است و ضمناً هر چه آنها فعال تر و هوشمندتر و خیر خواهتر باشند، سوسیالیستترند، پس بیشتر منشاء عقب ماندگی به شمار میآیند و بنابراین مستحق انواع حذفند. و نه بنویسی که "روح حاکم بر روشنفکری تودهای ایران تقلید" بوده است . ایشان وقتی دید در مناظرهی یکی از امامانش، یعنی غنی نژاد، دست راستی افراطی و مأجور باند مهدوی – هاشمی و حتی احمدی نژاد این چنین در مقابل بحث و استدلال علمی و چالش نظری و تجربی با رئیس دانا کم آورد، دست به تحریف می زند و نقل قولی از رئیس دانا جعل می کند که خواندن آن خیلی ها را به تعجب وا داشت. اما خیلی زود تردستی وی رو شد و دانستیم که مفتش باشی فرهنگی از ناجوانمردانهترین روشها یعنی به بحث کشاندن و سپس تغییر و تحریف گفتهها استفاده کرده است، کاری که هرگز نه از محمد مسعود، نه از کریم پور شیرازی، نه از افراشته و نه از دکتر فاطمی سر میزد اما از بهنود و شاهنده چرا. و این نوآمدهی پررو خود را شاگرد بلافصل بهنود و از یاوران بی بی سی میداند؛ دم خروس را از لابلای فحش نامهاش به چپ و روشنفکری و دفاع از اصلاح طلبی مورد تمجید محافظکاران جدید آمریکایی بیابید. رئیس دانا ضمن بیان احساس مثبت و مطمئن و رضایت خود، از آنچه در مناظره گفته و از این که از ترس افتادن در تلهی مهرنامه، این اسوهی ... وابستگی، از رو در رو شدن با نظریه پردازان راست افراطی ایران که پدر و پسر و روحالقدسشان سود و بازار و سروری است طفره نرفته است، تکذیبیه و اصلاحیهی اصلی اش چنین بود:
۱- صفحه ۱٥۷ ، ستون دوم
من گفتهام: میگویند مارکسیستها به مارکس به مثابه پیامبر نگاه میکنند. چه کسی چنین ادعایی دارد؟ این انگها به ما نمیچسبد از نظر یک نفر مارکسیست متین پیامبر به معنایی که شما میپندارید یک نفر بیش نیست آن هم حضرت نبیاکرم است که میگویند ، و نمیدانم باور هم دارید یا نه، عاری از خطا است و بقیه هم خطا کارند.
مهر نامه نوشته است: . . . از نظر من مارکسیست پیامبر یک نفر بیش نیست آن هم حضرت نبی اکرم است که عاری از خطا است و بقیه هم خطا کارند.
۲- صفحه ۱٥٨ ستون اول.
من گفتهام: من به عنوان یک اندیشمند در نحلهی مارکسیسم که ۴۲ سال سابقه آشنایی و دفاع از این اندیشه را دارم هرگز در جزوه و کتابی نخواندهام که سند قابل اعتنایی باشد برای این که مارکس گفته باشد که نظام سرمایهداری این چنین با این کارها ناگهان از هم میپاشد.
مهر نامه نوشته است: من به عنوان یک مارکسیسم که ۴۲ سال سابقه دفاع از این اندیشه را دارم هرگز جزوه یا کتابی نخواندهام که سند قابل اعتنایی باشد برای این که مارکس گفته باشد نظام سرمایهداری از هم میپاشد.
٣- صفحه ۱۶۰ ستون ۱ :
من گفتهام: آن کس که میگوید مقصر بازار نیست به این دلیل دروغ میگوید که . . .
مهر نامه نوشته است: آن کس که میگوید مقصر بازار است به این دلیل دروغ میگوید که . . .
۴- صفحه ۱۶۰ ستون ۲ :
من گفتهام: به کسی که به قول امروزیها رانت پدربزرگش را میخورد . . . یونان ۱٣۰ میلیارد دلار دریافت کرده و میکند و . . .
مهر نامه نوشته است: به کسی که رانت پدر بزرگش را میخورد . . . ۱٣۰ میلیارد دلار وام دریافت کرده و به . . .
٥- صفحه ۱۶۱ ستون ۱ :
من گفتهام: . . . بدیلی برای سرمایهداری وجود ندارد
مهر نامه نوشته است: . . . بدیلی برای سرمایهگذاری وجود ندارد
۶- صفحه ۱۶۱ ستون ۱ :
من گفتهام: شوروی تجربههای خوبی هم داشت اما سرشار است از اشتباههای هولناک استالنینستی. استالینیسم اشتباه بود در ایران ولی حزب توده را هم نساخته بودند برای خیانت و ترویج دروغ. اما چه جوانان پاکی قربانی دروغهای منتسب به این حزب شدند.
مهرنامه نوشته است: شوروی تجربههای خوبی هم داشت اما سرشار است از اشتباهات هولناک. استالینیزم اشتباه بود و در ایران هم حزب توده را ساخته بودند برای خیانت و ترویج دروغ. چه جوانان پاکی قربانی دروغهای این حزب شدند و . . .
۷- صفحه ۱۶۱ ستون ۲ :
من گفتهام: دموکراتیسم مشارکتی به آغاز و حدود مالکیت کار دارد. تفکیک قوا و آن ساخت کهنه و منسوخش دیگر وجود ندارد در عوض نظارت دموکرات وجود دارد.
مهر نامه نوشته است: دموکراتیسم به مالکیت کار دارد تفکیک قوا وجود ندارد. . .
همین جعل و دست کاری ...را در عرصهی مطبوعات داشته باشید تا بعد.
مفتش مینویسد که "روشنفکران چپ در هر جای جهان روح القدس استبداد بودهاند" ولابد منظورش آزادیخواهانی چون چامسکی، ژیژک، کالینیکوس، لیوتار، سارتر، ادوارد سعید، بوردیو، سمیرامین و . . . هستند و به اضافه چهرههای آزادی خواه مستقل یا چپ و دموکرات ایران مانند ارانی، نیما، شاملو، اخوان، ساعدی، بهبهانی، رئیس دانا، یونسی، درویشیان، زرافشان، سوداگر، گلسرخی، بیگلری، سلطانپور و . . . است که هر جا در تاریخ در صف اول مبارزه برای رهایی مردم ایران و برای آزادی اندیشه و بیان جای داشتهاند. این قوچانی که خود را "غیر ایدئولوژیک و آزاداندیش" میداند و قطبش در ایران نیلی، طبیبیان، غنینژاد، ماهرویان، موقن، جنان صفت و این جور آدمهاست در مقالهاش مینویسد که در برابر، فقط کسانی چون فنهایک، فریدمن و هانتینگتن و فوکویاما توانستهاند از دانش بشری و آزادی دفاع کنند و چون چنین و چنان به گونهای تعصب آمیز در حلقهء راست افراطی میاندیشند، در یک کلام نجات بخش روح بنیبشرند.
در حالی که او نمیداند آنها در واقع، جابهجا، به زبان قرن بیست و یکم، نه به زبان دههی ٣۰ قرن گذشته، کماکان میگویند که ضد نوع بنی بشرند و عاشق نخبگان برجستهای در جناح راست افراطی و در واقع بر خلاف نظر این بیسواد خود را نه از هایدگر و نیچه و کارل اسمیت جدا میدانند و نه سالیان سال است از حمایت از حکومتهایی که قذافیها، محمدرضا شاهها، پینوشهها و صدامها را سرپا نگاه داشته بودند دست برداشتند. فریدمن مشاور ارشد پینوشه دیکتاتور خونخوار شیلی و مشاور ارشد سیا بود (به بانک مرکزی دورهی شاه هم مشاوره میداد). هانتینگتن نظریه پرداز جنگ جهانی مذاهب در راه پیروزی سلطه سرمایهداری غرب و فیلسوف برجستهی گروه محافظ کاران جدید آمریکایی (و دار و دستهی بوش + دیک چینی) است . فوکویاما که رسواتر از آنست که حتی بچه مدرسهایها هم آن را ندانند. او صاحب این نظریه است که جهان به اندیشهی امروز قدرت آمریکا خاتمه یافته است و تودههای مردم و روشنفکران و اندیشهمندان همه کشکند. فونهایک مدافع مجموعهای است که فقط در آمریکا ۴۰۰ نفرشان معادل ٥۰ میلیون ثروت دارند وظرف ٥٥ سال ثروتشان ۲۷۴ برابر زیادتر شده و همان کسی است که به دولتها توصیههای ماکیاولیستی میکرد و میگفت اگر واقعاً مقاومت از دست دادید و مجبور شدید به فقیران اندک کمک دولتیای را اعطا کنید پس دست کم حق رأی را از آنان بگیرند زیرا آنان جز شهروندان و چندانهم جزء آدمیان به حساب نمیآیند.
قوچانی کف بر دهان آورده، به شدت عصبی از پیروزی روشنفکری مستقل و رسوا شدگی از وابستگی به جامعهالصادق، اتاق بازرگانی و هیئت موتلفه و خانوادههای دزد و مرتشی و فاسد باید در پی این گفتههای خباثت آمیزش بگوید که چه سندی دارد که اوباما هم مانند سمیرامین یا رئیس دانا سوسیالیست است و همهشان توتالیترند و "مانند مبارزان جنبش جهانی وال استریت همهاشان هم سنخ قذافیاند " و این جا حتی دربارهی رهبران نظام جمهوری ای که این بیسواد را در خود میپرورد و بانگ فساد آنان به آسمان رسیده است جیک هم نمیزند. تمام کوشش او همان مردهخواری از جنازه عفونت زدهی راست افراطی است که به زعامت هایک میکوشد نازیسم را همان کمونیسم جابزند و یک باره تاریخ مقاومت و پیروزی ارتش سرخ را در مقابل نازیها و فرصت طلبان آمریکایی که هنرشان بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بعد از پیروزی در جنگ بود فراموش کند. او فراموش میکند مبارزه جانفشانانهی کوبا را برای رهایی مردم آنگولا از چنگال عفریت بردهداری و آپارتاید و تجاوز و کشتار میلیونی دولت آفریقایی جنوبی و دست نشاندههای جنایتکار آنان. او خیال میکند بقیه واقعاً مردهاند که او و یاوه گویان هم جنس و بیسوادش بخواهند تاریخ را جعل یا حقایق را از ذهن روشنفکران پاک کنند.
خوب است قوچانی، ماهرویان، غنی نژاد، زیبا کلام، جنان صفت، نیلی، طباطبایی، آجودانی و دیگر اعضای دارودستهی راست گرایان افراطی و مورد عنایت همهی دولتهای پیش و بعد از انقلاب بگویند کجا دیدهاند که خودشان و دیگر چهرههای فیلسوف نمای زورکی و وراج و مدعی فقط یک بار اعلامیهای را در دفاع از آزادی حتی یکی از همفکران خود که کمی به خود آمده، کمی پا از حلقهی آنان بیرون گذاشته، برای آزادی دل سوزانده و به زندان افتادهاست صادر کرده باشند.
یک چنین آدم پروار شده و بازی داده شده سیاسی و مفتش و سمپاش عرصهی مطبوعاتی که خوراک برای دشمنان آزادی فراهم میکند فقط آن طور که خود میگوید نیست که آرای اکثریت مردم را به استهزا بگیرد و آنها را همیشه نادان بداند مگر آن که از در تسلیم به آرای بوش، سیاست تعدیل، بانک جهانی، اتاق بازرگانی، رفسنجانی و مهدوی کنی در آیند. نه فقط این نیست.
او عسس و مفتش بیدار کسانی است که میبینند که خیال آرزومندیشان برای آن که ایران لیبی، عراق یا افغانستان یا دست بالا تونس و مصر شود و اینها که اکنون سر قدرتاند بروند و به جایشان گروهکی از اصلاح طلبان وابسته و راستگرایی که خود سالها در این جامعه حکومت کردهاند بیایند سر کار و این کوتولهی مفتش باشی ... بشود مثلاً ماردوک ایران نوین، همه زیر ارادهی عمومی و ترقی خواه دارد به باد میرود. وحشت آنان از روشنفکران رادیکال و مستقل اشاعهی اندیشههایشان در میان تودهها ۹۰ – ٨۰ درصد ایران به ویژه نیروی کار کشور است که حاضر نیستند مبارزه کنند تا تغییر سیاسیای به وجود آید تا دربارهی مفتخورها، وابستگان ، آزادیکشها و شیادان سیاسی، آنهم با یاری موشک پرانی و توزیع سلاح از سوی اسرائیل و ناتو، به قدرت برسند. این آرزو را راست افراطی ایران، وابستگان قلبی وذهنی سرمایهداری محافظ کار و بوش گرا (و البته نایب منابهای ایران حزب دموکرات) به گور ببرند که چیزی به نام "دموکراسی جدید" و در واقع همان دموکراسی موشکی توخالی شیطانی در ایران جانشین شود و نتیجهء آن افتادن قدرت به دست رانت خواران جدید، دشمنان دموکراسی، مخالفان استقلال ملی و خصم دولت مردمی باشد.
بسیار خوب همهی خوانندگان را که از حداقل احساس انسانی و دانش برخوردارند و دل آزرده از این همه فساد و عفونتاند به پرهیز از عصبانی شدن از این موجود ... دعوت میکنیم تا سر فرصت هم سرمقالهی این شماره مهرنامه را بخوانند و هم مقالههای دیگر را (و حتماً هم این جور مجلهها را نخرند و برایش پول ندهند) سعی کنند ارتباطهای کلی و مأموریتهای ویژهی ایدئولژیک این ماهنامه را دریابند. بسیار مهم است که اینجا و آنجا سگهای هار رها شدهاند تا جلوی رشد نمایندگان مترقی را در جایگاه اندیشگی مردم بگیرند. این بسیار مهم است زیرا جهان و جامعهی ما دستخوش تغییر است و ابزارهای سلطه و بهرهکشی و فساد و دیکتاتوری به خود لرزیدهاند و میخواهند از راه ملکوک کردن و بدسابقه کردن و از اعتبار انداختن بدیلهای مترقی جهانی و ملی شاید بتوانند راه را برای خود باز بگذارند.
٨ دی ۱٣۹۰
|