برای سلطنت طلبان، جمهوری خواهان و شاید دیگران - شهریار رستمی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۵ دی ۱٣۹۰ -  ۵ ژانويه ۲۰۱۲


آنگونه که خود جمهوری خواهان و سلطنت طلبان ادعا میکنند، هردو گروه بر سر محتوای دموکراتیک و ملتزم به حقوق بشر حکومت آتی ایران توافق داشته واختلافشان حداقل در "نظر" تنها بر سر وجود یا عدم وجود "پادشاهی نمادین" است که فاقد قدرت بوده و بنابراین نمیتواند چندان بر روند امور اثرگذار باشد.
بر این اساس، با توجه به جزیی بودن اختلافشان ودرعین حال توافقاتشان بر سر اصولی کلی و بنیادین همچون دموکراسی و حقوق بشر، قاعدتا نباید برای همکاری با یکدیگر و تشکیل ائتلافهای فراگیر و موثر حول اصول و اهداف مشترک، چندان مانع جدی ای میان آنها وجود داشته باشد.
اما آنچه تجربه میکنیم خلاف این بوده و در عمل شاهد آن هستیم که این اختلاف جزیی به چنان دشمنی های عمیقی منتهی شده که سبب نادیده گرفته شدن آن توافقات کلی و به تبع مانع شکل گیری هرگونه ائتلاف و همکاری شده است.
چرا اختلاف بر سر وجود یا عدم وجود "پادشاهی تزیینی" چنان عمیق است که سبب نادیده گرفته شدن هر وجه اشتراک دیگری و مانع وحدت و به تبع ایجاد قدرتی برای تلاش در راه آرمان های اساسی و مشترک شده است؟
آیا آنها متوجه نیستند که تناسبی میان موضوع و شدت اختلافشان وجود ندارد؟ یا اینکه اساسا موضوع اختلاف چیز دیگریست؟
چنان که من متوجه شده ام مجموعه ای از دلائل پیدا و علل پنهان در ایجاد چنین وضعیتی موثر بوده است .
دلائل آشکارهمان دلائلی است که طرفین در باب لزوم وجود یا عدم وجود یک "پادشاه سمبلیک" جدای از مصداق آن اقامه میکنند که از آن میان به عقیده ی من تنها دو استدلال قابل اعتنا وجود دارد .
از یک طرف سلطنت طلبان به خاطر وجود تکثر قومی و نژادی در ایران، کشور را در خطر تجزیه دیده و بر این اساس از لزوم وجود یک "پادشاه نمادین" برای حفظ وحدت کشور و ملت دم میزنند و از طرف دیگر هم جمهوری خواهان از نهادینه نشدن ارزش های دموکراتیک در میان ما ایرانیان حرف زده وچنین نتیجه میگیرند که ممکن است این "پادشاه نمادین" در "عمل"چندان هم نمادین نبوده ودر نهایت وجود چنان پادشاهی و قدرت بت سازی ما ایرانیان دست به دست هم داده و به بازسازی استبداد منجر شود .
قصد من در اینجا تحلیل این استدلالات نبوده و مساله ام چیز دیگریست.
به عقیده ی من حتی وجود چنین اختلاف نظرهایی هم نمیتواند توجیه کننده چنان دشمنی های دامنه دار و مخربی بوده ومعتقدم از اینجاست که باید در جستجوی علل پنهان برآمد.
چنان که من متوجه شده ام علت اصلی این اختلافات آشتی ناپذیر، صوری بودن همان توافق ها و پایبند نبودن به همان ارزش ها و بی اعتقاد بودن به همان آرمان هایی است که ادعا میشود در مورد آنها اختلافی وجود نداشته و همگی مورد احترام و توافق اند، آرمان هایی چون دموکراسی، حقوق بشر، ملتزم بودن به شنیدن صدای مردم و پذیرفتن صندوق رای و آرا ملت ایران به عنوان مرجع حل چنین اختلافاتی.
وگرنه کسانی که به حقوق ملت ها ایمان داشته و قواعد بازی دموکراتیک را پذیرفته اند، معقولانه نیست اجازه دهند وجود اختلافاتی چنین جزیی، سبب نادیده گرفته شدن تمامی آن توافقات کلی و به تبع از بین رفتن زمینه ی هرگونه همکاری و ائتلافی حول آرمان های اساسی و مشترک شود.
متاسفانه اکنون به نظر میرسد منافع برخی از افراد و جریان ها بر مواضع شان اثر گذار بوده و سبب ذبح کلیات و اصول در پای جزییات شده و به این ترتیب داشتن "رایی" خاص، آنها را از همکاری و تلاش در راه غلبه بر استبداد و برگزاری "رفراندوم" جهت آشکار شدن "رای" و نظر حقیقی ملت ایران باز داشته است.
چنان که من میفهمم، برای مقابله با حکومتی با چنین پلیدی و خشونتی که حتی اساسی ترین حقوق انسان ها را هم به راحتی نادیده میگیرد، نیاز به ائتلاف هایی هرچه فراگیرتر و به تبع قدرتمندتر بر سر اصول اساسی دموکراسی و حقوق بشر بوده و تفرقه در این هنگامه ی مهم، آنهم بر سر جزییات چندان قابل توجیه نباشد.
بنابراین شایسته است که در کنار بیان نظریات خود در زمینه های مورد اختلاف، از اظهار نظر مخالفان نیز استقبال کرده وحق ابراز مخالفت آنان را نیز محترم بداریم و در عین حال، حل و فصل چنین اختلافات جزیی را به آینده و "رای ملت ایران" واگذار کنیم.