مبارزه ای که زندگی نیست


بابک پاکزاد


• برای همه گیر کردن سیاست ورزی باید تعریفی از آن ارائه داد که نه دور از دسترس باشد و نه پر مخاطره. من این تعریف را پیشنهاد می کنم: "من می خواهم با زندگی به مثابه یک امر جدی مواجه شوم و این یعنی سیاست ورزی". من نادیده نمی گیرم. تحمل نمی کنم. راهم را کج نمی کنم. من با زندگی به مثابه یک امر جدی مواجه می شوم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱۷ دی ۱٣۹۰ -  ۷ ژانويه ۲۰۱۲


هدف از این نوشته، واکنش به استیصال است. سیطره استیصال، مبارزین را از شخصیت تهی کرده، شرافتمندان را منفعل و گوشه نشین کرده و عده ای را مدافع بی پرنسیب براندازی به هر طریق و به هر بها از جمله مداخله نظامی خارجی کرده است. میان براندازی و انقلاب فاصله ای ژرف است. و به این ترتیب هر مدافع بی پرنسیپ براندازی را نمی توان انقلابی خطاب کرد. قطعا بخش قابل توجهی از احساس استیصال ریشه در سرکوب دارد اما عملکرد مبارزین هم در رسیدن به این استیصال نقش ایفا کرده است. برای پرداختن به این موضوع، در عام ترین شکل، ناگزیریم میان دو نوع مبارزه تفکیک قایل شویم، میان مبارزه ای که زندگی است و مبارزه ای که زندگی نیست. در مبارزه ای که زندگی نیست این افراد هستند که فربه می شوند نه جنبش، جریان یا حرکت. مبارزه ای که زندگی نیست قادر به تداوم نیست، چهره های فربه شده ی خودشیفته نیز بیش از آن که درصدد جریان سازی باشند به شکلی اوپورتونیستی از جریانات جهت فربه کردن خود استفاده می کنند. در این بین نیز دو تیره وجود دارد. دسته ای از این چهره های فربه شده جذب قطب های قدرت شده و در حین منتفع شدن در آن حل و هضم می شوند و گروهی دیگر همچون ژنرال های بدون لشکر دچار افسردگی شده هر از گاه در این مجمع و آن مجمع خودی نشان می دهند و باب گله و شکایت از زمین و زمان را می گشایند. و اما مبارزه ای که زندگی است سرشار از ابتکار عمل هایی است برخاسته از ضرورت های زندگی روزمره. هم اکنون برای مردم سیاست ورزی به امری دور از دسترس و پر مخاطره تبدیل شده . جریان امور به هر ترتیب به این سو سوق پیدا کرده که عامه مردم سیاست را تحلیل و تفسیر کنند و از آن درس گیرند که سیاست ورزی نکنند و به جایش به این فکرکنند که از این تحلیلها چگونه می توانند برای پیشبینی وضعیت شغل و کسب و کارشان بهره ببرند و به اصطلاح پول در بیاورند و گلیمشان را از آب بیرون بکشند. به این ترتیب می توان سیطره آن تعریف سنتی از سیاست که می گوید "سیاست پدر و مادر ندارد" را در فضایی که تنفس می کنیم حس کرد. این واقعیتی است که هیچ یک از مردم کشورهای مختلف جهان به اندازه ایرانیان از سیاست سخن نمی گویند و هیچ کدام نیز تا این اندازه بیزار و بری از سیاست ورزی نیستند. البته سیاست ورزی به مثابه امری مداوم و پیوسته که پویایی اش را از چالش های زندگی روزمره اخذ می کند و نه انفجارهای مقطعی. چگونه می توان بر این فضا فائق شد؟ برای همه گیر کردن سیاست ورزی باید تعریفی از آن ارائه داد که نه دور از دسترس باشد و نه پر مخاطره. من این تعریف را پیشنهاد می کنم: "من می خواهم با زندگی به مثابه یک امر جدی مواجه شوم و این یعنی سیاست ورزی". من نادیده نمی گیرم. تحمل نمی کنم. راهم را کج نمی کنم. من با زندگی به مثابه یک امر جدی مواجه می شوم. به این ترتیب سیاست ورزی نه تنها به امری در دسترس و روزمره بدل می شود بلکه در برخی موارد شکلی اجتناب ناپذیر به خود می گیرد و در بسیار موارد و شرایط دیگر نیز به گزینه ای درمیان انتخاب های محتمل ما بدل می شود. گزینه ای به غایت متفاوت که می تواند زندگی عملی ما را در خط و خطوطی دیگر جریان دهد. آیا خانواده ها با مدرسه و آموزش و پرورش، بیمه و بهداشت و درمان، مسکن، ترافیک، و... مشکل ندارند. این دسته بندی که اینها مشکلات اجتماعی اند و نه سیاسی، تقسیم بندی غلطی است. این تقسیم بندی فلج کننده است.این همان تقسیم بندی است که هیچ گونه میانجی ملموسی مثلا در اختیار یک زن خانه دار برای سیاست ورزی قرار نمی دهد. این که صرفا با زبانی آکادمیک در مورد نئولیبرالیسم و تبعاتش بنویسیم، خوب است اما این کنش ما احتمالا هیچ ارتباط وسیعی با آن اقشاری که از این سیاست ها آسیب می بینند برقرار نمی کند و به سیاست ورزی اشان منتهی نمی شود. برای آن که خطر همه گیر شدن راه حل های ارتجاعی برای مشکلات موجود را کاهش دهیم. باید تعداد تعابیر قابل باور از یک معضل تا جای ممکن کاهش یابد. و این امر جز با درگیر شدن و درگیر کردن مردم در مبارزه در حوزه های ممکن و به اصطلاح پراکسیس امکان پذیر نیست. هر چه عرصه برای پراکسیس گشوده تر و وسیعتر شود مردم خود دارای قضاوتی قابل اعتماد و با بنیان های محکم شده و به این ترتیب تعابیر حشو و زائد و انحرافی نقش مسلط پیدا نخواهند کرد. دقیقا در این مسیر است که دیگر غول های رسانه ای، ذهنیت ها را تعیین نمی کنند و این رابطه یکجانبه شکاف بر می دارد. بدیهی است که این حرکتی درازمدت است اما از نظر من قابل دفاع ترین حرکت ممکن و قابل اتکا ترین نتایج را ببار خواهد آورد. لازم به ذکر است که مداخله نظامی نیروهای خارجی به هر بهانه ای، بنیان ها و زمینه های مبارزه ای که زندگی است را نابود کرده و امکان ظهور و تداوم آن را مدتهای مدید به تعویق خواهد انداخت و آلترناتیوی جز اخوان المسلمین در مصر یا القاعده در لیبی یا معادل های سکولارشان را به ارمغان نخواهد آورد.