چیزی به نام تهران ، چیزهایی به نام تهرانی ها


محمد غزنویان


• زمانی تهران، چنان جایی بود و چنان جاذبه ای داشت، که وقتی اراده همایونی بر آن شد تا سید ضیا طباطبایی را از آن تبعید کنند، او ترجیح داد، دور ملکش را در سعادت آباد حصار بکشد و نانوایی بسازد و نعنا بکارد، ولی ترکش نکند. باور کنید همه اش هم به خاطر دایر نبودن دفتر پناهندگان سازمان ملل در آنکارا نبوده! تهران چنان جاذبه ای داشت! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۱۹ دی ۱٣۹۰ -  ۹ ژانويه ۲۰۱۲


۱
زنی در مجلس وعظ به پهلوی معشوق خود افتاد. واعظ صفت پر جبرئیل می کرد. زن در آن میان گوشه چادر بر زانوی معشوق انداخت و دست به ... او برد چون برخاسته دید بی خود نعره یی بزد. واعظ را خوش آمد. گفت ای عاشق صادقه پر جبرئیل بر جانت رسید یا بر دلت که چنین آه عاشقانه از نهاد تو بیرون آمد. گفت پر جبرئیل نمی دانم که به دل رسیده یا به جان. ناگاه بوق اسرافیل به دستم رسید که این آه بی اختیار از من برآمد.
عبید زاکانی: مکتوب قلندران

در روزهایی که آلودگی هوا به اوج خود میرسد، بروید از ضلع شمالی شهر نگاهی به مصلای تهران بیندازید. به جایی که قرار بوده کارخانه آدم سازی باشد. (به مسجد) به مسجد/کارخانه. درباره کارخانه ی آقای اوئن که شنیده اید! با آن مکعبهای رنگی عذاب وجدانی که جلوی چشم کارگرها آویزان کرده بود! حالا مسجد در پروسه مهندسی ابرسازه ها، با گذشتن از معیارهای زیباشناختی/معرفت شناختی هنر دینی، با تغییر تولید از فرماسیون روبنایی سپهر دینیِ اسلام شیعی، به زیربنای تعیین کننده پروبلماتیک شهری شیعه، حتی از خاک تهی می شود. دیگر سرآغاز هنر خلقت انسان مدرن از منظر مساجد، نه خاک، که سیمان است. کارخانه آدم سازی دیگر ساحتی انضمامی به خود تعلق داده است. برای یکبار هم که شده از دور دست، به منظره غول آسای مصلای تهران چشم بدوزید. انصاف بدهید! آیا شما را به یاد کارخانه شکلات سازی ای که، چارلی برای برنده شدن جایزه آن، مرارتها کشید، نمی اندازد؟
حالا مشهدی ها و کربلایی ها در هئیت ریخته گران و صنعتگران، با ماسک و دستگاه اکسیژن، باید از خانه تا مصلی را گز کنند و پیشنماز مسجد از ایشان استدعا که کند برای نزول باران دست به دعا ببرند.
در ساحت پیکره ای یکدست سیمانی که مرکز شهر را شکافته و مناره هایش حجم دود را پاره کرده و ماتحت وجدان عابرین پیاده را نشانه رفته است. پروسه مدرنیزاسیون مسجد در حال تکوین است. مسجد به کارخانه آدم سازی بدل می شود. باید ساده لوح باشید اگر فکر کنید که در این سازه نوآئین، به اندازه چارلی خوش شانس خواهید بود! نصیب شما در خوش بینانه ترین حالت، چیزی در حد همان بوق اسرافیل خواهد بود!

۲
دو قمی از زمان کودکی تا به وقت پیری با هم مبادله می کردند. روزی بر سر مناری به همین شغل مشغول بودند چون فارغ شدند یکی با دیگری گفت: که این شهر ما سخت خراب است. آن دیگر گفت: آن جا که پیران با صفای با برکتش من و تو باشیم آبادانی در او بیش از این توقع نتوان داشت.
عبید زاکانی : رساله دلگشا

تهران را هر روز بیش از روز پیش، تهی از هویت های خرد و متکثر می کنند. سعی می شود، تهران استحاله شود به یک نمایش رقت بار مونیستی است. تهران هر روز تکه ای از محلات خود را از دست می دهد.
وقتی بفهمید که ساخت اجتماعی و کالبدی تهران تا چه میزان نامتجانس و ناجور است، موکداً خواهید گفت:
"هوم! تهران به گا رفته."
زمانی نشانه های کالبدی-اجتماعی محله اوین، به هوای مفرح و امامزاده های بی متولی اش بود، بعدها در دهه پنجاه زندان اوین، به شاخص ترین به وجه کالبدی اوین تبدیل گشت. حالا این وجه کالبد حتی به نوعی نشانه اجتماعی نیز ارتقا یافته است. به گونه ای که نام اوین به مثابه دال، زندانی سیاسی را به ذهن متبادر می کند. این جنبه از نظام معانی اجتماعی، در تهران وجهی عام می یابد.
در تهران همسان سازی به جای برابری و ضایع کردن یکدست چرخه های سرمایه اجتماعی و شبکه های محلی، به جای توزیع برابر امکانات و تخصیص منابع قالب می شود. نشانه های تفاوتنما در تهران، نوعی کد گذاری تئوکراتیک و کاسمولوژیک است. تفاوتها در تهران، شبه تفاوت و نشانه ها، تک مدخلی هستند. اگر چه سینماها به پردیس و خیابهانها به بزرگراه تبدیل می شوند، اما تهران بازسازی دارالخلافه است. تمام وجوه کالبدی و اجتماعی تهران بر این مبنا مفصل بندی می شوند. تهران، بازتولید مدینه است و مردم ابژه ی امت.
آلودگی هوا، عینی ترین وجه از تقسیط عادلانه فضا-زمان در تهران است. آلودگی هوا محل چفت شدن استخوان بندی اقتصاد سیاسی تهران است. مفرشی از گند و کثافت که آنتاگونیسم طبقاتی تهران را به حاشیه می راند. دارلخلافه به آلودگی هوا بمثابه حربه ای ایدئولوژیک استفاده می کند. هر چقدر نمایشگرهای سنجش آلودگی هوا در تهران میزان بالاتری از کثافت موجود در هوا را نمایش دهند، سنجشگرهای عفونت اجتماعی- سیاسی تهران کمتر به نمایش بحران نزدیک می شوند.

۳
اعرابیی را گفتند همانا پیر شدی و عمر خویش به بطالت گذراندی. توبه کن و به حج رو. گفت مرا سیم نیست تا بدان حج گذارم. گفتند خانه را بفروش. گفت چون باز گردم کجا نشینم، و اگر باز نگردم و مجاور خانه خدا، نخواهد گفت ای ابله احمق چرا خانه خود را فروختی و به خانه من فرود آمدی؟
عبید زاکانی: رساله دلگشا

تهران رو به قبله افتاده است. کعبه آمال شهر، مکه نیست که ساخت نمادین آن، شهری یوتوپیایی را در عالم تجرید نوید بدهد. سر تهران رو به کعبه ای است در شمال. و پاهایش روی سر سکنه جنوب شهر استوار شده است.
آلودگی هوا، پیوستاری در نزدیکی حوزه های اجتماعی است. سر و ته تهران با بحران آلودگی هوا به هم می چسبد. اما به گفته آگامبن: ((آنچه ما آن را مردم می خوانیم به واقع نه یک سوژه ی متحد بلکه، برعکس، در حکم نوعی نوسان دیالکتیکی میان دو قطب متضاد بود: از یک سو، مردم در مقابل یک کل، در مقام یک بدنه سیاسی یک پارچه، و از سوی دیگر، مردم در مقام یک زیر مجموعه، در مقام کثرت از هم گسیخته ی بدن های مسکین و مطرود...)). این پیوستار نه چنانکه بوردیو معتقد است، هنوز به درهم آمیزی دوایر کنش رسیده است و نه چنانکه آلتوسر معتقد است، الزاماً نشانی نهایی از سلطه طبقاتی دارد. تهران در موقعیت استثنایی فروپاشی است. آلودگی هوا قادر است سلطه را به هژمونی بدل کند. آلودگی هوای تهران فرودستان را نه در موقعیت ضعف و فاقه بلکه حتی در وضعیت مرگ قرار داده است.
تهران موقعیت لابراتوار است. دماوند، دیگر نه فقط پای اش در بند است که سرش هم انبانه کثافت است. یکی توصیف کرده که آنچه در اثر آلودگی هوا، به سر مردم تهران می آید، یک جور هولوکاست خاموش است! کاش می شد این را هم انکار کرد!

۴
ابودلف به تشیع تظاهر می کرد و می گفت کسی که تشیع آشکارا نکند، زنازاده است. پسرش گفت: من بر مذهب تو نیستم. گفت: به خدا سوگند من با مادرت پیش از خریدن او گرد آمده ام.
عبید زاکانی: از ترجمه حکایات عربی

در واقع، آلودگی است که مشخص می کند، خوانش کارتوگرافیک شمال و جنوب در تهران تناسب آشکاری با جامعه شناسی سیاسی ندارد. از منظری، حتی منطق تحول این مفاهیم بیش از آنکه محصول نوعی فرایند تاریخی معنا دار باشد، مشابهتی بارز به زنای سنت و مدرنیته در تهران دارد. در واقع برای سرهم بندی این مفاهیم بهتر است به جای جامعه شناسها از قوادها استفاده شود. از قضا این کاری است که امروزه برخی از این قواد – جامعه شناسها در تهران انجام می دهند. و با تمسک به قفل و دخیلهای پوزیتیویستی سعی می کنند شناسنامه منگوله دار برای تهران جعل کنند. آنها اما غافلند که اصولاً حرامزادها تمایل مضاعفی به گریز دارند. تهران دوست داشتنی و سرزنده است چون اساساً حرامزاده است. و گرنه با سیزده میلیون جمعیت و غایت آلودگی هوا و فضا و ... خیلی پیشتر از اینها سقط شده بود.

۵
واعظی بر منبر می گفت: هر که نام آدم و حوا نوشته در خانه آویزد، شیطان بدان خانه در نیاید. طلخک از پای منبر برخاست و گفت: مولانا، شیطان در بهشت و در جوار خدا به نزد ایشان رفت و بفریفت. چگونه می شود که در خانه ما از اسم ایشان بپرهیزد؟
عبید زاکانی: حکایات فارسی

جبرئیل و اسرافیل را به کناری گذارید. تهران، آوردگاه گرامشی و عزارئیل است!
تهران موقعیت کسانی است که قصد دارند به قتلش برسانند. آنها که اتوبان و پارک و پردیس را مثل گوساله سامری جلوی رویمان می گذارند. آنها که رودخانه را مسدود می کنند و جایش آب نما می سازند. آنها که دره ها را شهرک می کنند. آنها که درختهای حریم تهران را می فروشند و کمربند سبز طراحی می کنند.
و نیز موقعیت نوع تازه ای از نه شهروند – نه امت است که، در روزهایی طرح ترافیک حرکات نمایشی می دهند. در روز نماز جمعه به دربند میروند و قلیان چاق می کنند. سر کار با تخمهایشان و حتی با تخمدانشان بازی می کند. کنار برج گلدیس لبو می خورند. در تیراژه، جواد یساری زمزمه می کنند. در خانی آباد جین پاره می پوشند و در نعمت آباد رپ ضبط می کنند. می روند به برج میلاد و کنسرت لطفی تماشا می کنند و می آیند آزادی و ادکلن های مارک دار قاچاقی می خرند. می روند آذربایجان و شلوار اسکی دست دوم می خرند و باز می روند ولنجک و با آن، هوندای قسطی سوار میشوند. به میدان انقلاب می روند و در کار تخریب نماد فراماسونها کمک می کنند، می روند زیر پل مدرن جوادیه و تریاک میخرند. روزنامه می خرند و کار پیدا می کنند و با پول کار، از فردوسی دلار می خرند و با سودش هم در فرشته فلافل می خورند. و تمام این کارها را در روزهای اوج آلودگی هوا در حالی که سیگار بهمن دود می کنند انجام می دهند. و با خود می گویند: حالا که قرار است تهران به گا برود، چرا خودمان و دیگران را به گا ندهیم؟ چرا شیطنت نکینم؟
تهران موقعیت آدمهایی است که سبکی خود به خودی از مبارزه طبقاتی را خلق کرده اند. آنها جدی ترین ارزشهای فرهنگی پایتخت را به سخره می گیرند و حتی المقدور چیزی که لزوماً مبتذل خوانده شود هم جایگزین اش نمی کنند. آنها کار خودشان را می کنند و با همین کارویژه های به ظاهر سخیف، خیابانهای شهر را اشغال می کنند. مقامات امنیتی تهران هم به خودشان آمده اند و به جای بمب گذارهای انتحاری و لیدرهای جریانات سیاسی، آدمهایی را که با مواد زدن و گاز دادن و دسته جمعی قلیان کشیدن و آب بازی کردن، به گفتمان فراتاریخی عزرائیل ریده اند، دستگیر می کنند. به معنی دقیق کلمه، مردان دارالخلافه، به فکر حفظ جان مردم هستند. این مردم اند که با جان دادن، صفا می کنند!

بمثابه پیگفتار:
تمام اینها یک توصیف است. از منظر کسی که اغلب در تهران پرسه می زند. با این وجود و برای نوعی قیاس ایضاحی، تصویرگری فلینی را در فیلم roma از دست ندهید. به تازگی فیلمی از عبدالرضا کاهانی با نام "اسب حیوان نجیبی است" تماشا کردم. دیدن این فیلم نیز خالی از فایده نخواهد بود. 

antiduring.blogfa.com