نقدی بر نازایی فرایند گفتمان همایش سیاسی


سیروس ملکوتی


• هر یک از ما سالهاست داریم در این دایره بسته و تکرار، اندیشه خود را به مثابه تنها حقیقت ممکن برای رهایی تکرار میکنیم و در تقابل با مخالفان یافته های خود، فرهنگ خودی و غیرخودی را تعمیق میبخشیم. تا انجایی که ذهنیت تجزیه شده از یکدیگر میرود عینیت خود را بیابد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۵ دی ۱٣۹۰ -  ۱۵ ژانويه ۲۰۱۲


در بازیابی و باز شناسی اپوزیسیون ایرانی درمییابیم که اکثر مدعیان سیاسی در اشکال گوناگونی خود از حزب سیاسی گرفته تا سازمان و محفل سیاسی ، با مشکل سازماندهی مبارزه مواجه هستند. انان پیش از انکه در صحنه مبارزه خود را بیارایند در اندیشه اثبات حقانیت خویش برای کسب مدیریت سیاسی انهم در حیطه کلام و نوشتار میباشند ، و از این رهگذر منیت دیگری را در اشکال سازمانی خویش همراه می اورند. تقابل این منیت های گوناگون بیشک نمیتواند راهی به سوی اتحاد بگشاید. بسیاری از همین سازمانهای سیاسی فاقد ان کمیت و کیفیت تاثیر گذار بر روند اجتماعی بوده و این فقدان را اما با بزرگنمایی خویش در نا اشکار بودن حقایق درونی خویش میپوشانند، حضور دیجیتالی برخی از این مدعیان و عدم دخالتشان در سازماندهی در میادین حقیقی مبارزه بیشک میتواند چنین فرصت هایی را بیافریند .

من بر این باورم که علارغم ادعای این سازمانها دال بر حادثه افرینی سیاسی و اقدام جمعی در طرح انحلال نظام جمهوری اسلامی ، اکثریت همین مدعیان مبارزه برای ازادی ، در انتظار رویدادی تقییر پذیر چه از وادی شکست درونی نظام و چه دخالت بیگانه میباشند تا شاید بتوانند با مخاطب قرار دادن اجتماع هفتاد میلیونی ، خود را از تظاهر تنزل یافته کمی امروزشان برهانند، و از کشتزار دادخواهی ها و شور رهایی برای خود جایگاهی در ارتفاع بیابند..

طیف های پادشاهی، جمهوری خواهی، سوسیالیستها با همه گوناگونی های درونی خود بیانگر ذهنیتی هستند که در صحنه مبارزاتی ترجمان حقایق گسست های درونی خود میباشند، نه قادرند ارایش درونی خود را ممکن سازند و نه اقدامی جدی در پدیداوردن فرایندی ملی از همایش برای طرح واژگونی نظام جمهوری اسلامی را پیشه خود مینمایند. اما قادرند با ایجاد موانع در برابر یکدیگر توان ماندگاری نظام را افزون نمایند. در واقع نظام جمهوری اسلامی پیش از انکه با یک اپوزیسیون جدی مواجه باشد و ماندگاری خود را بدلیل چنین بدیلی در مخاطره انگارد ، تنها با مزاحمتهایی چند خود را مواجه میبیند. با شناخت بر حقایق درون گسستی و همچنین درهم امیختگی این اپوزیسیون ، نظام قادر قادرمیگردد از طریق پیوند های پنهان و اشکارش در اپوزیسیون ایرانی این گسست را همچنان پایدار نگاه دارد.

این نظام میداند که چگونه تلنگری بر ذهنیت روشنفکر چپ، راست، لیبرال و دمکرات زده تا تقابل با خود را به سوی دشمنانش بکشاند .

این نظام خوب میداند چگونه هراس از تجزیه ایران را رو به سوی احزاب و نیروی سیاسی ملیتهای ایرانی بکشاند ومدعیان نابالغ سیاسی را در جدالی با دادخواهی انان وادارد.

میداند چگونه صحنه گردان نوعی از ناسونالیزمی باشد که رجعت نوشتاری و اتوپیک تبعیدیان را در رویا و یا هراس پروری از حمله بیگانه به سرزمینمان ممکن سازاند. و هراس از وجود خود را با ارایش صحنه عاطفی مجازی به انکار نشیند.

میداند چگونه کارنامه های بدفرجام نیروهای اجتماعی را در برابر یکدیگر قرار دهد و مانع از تدوین و تمکین به یک برنامه سیاسی باشد.

این نظام خوب میداند چگونه قهرمان درونی بیافریند و انان را به مدد اهل مماشات جایگزین برگزیدگان فرهیخته حقیقی نموده تا در هنگامه های گزینه سیاسی این پهلوانان وادی گمگشتگی اپوزیسیون، ازادی را در اندیشه های امام راحل و تمکین به نظام چاره اورند.

خوب میداند چگونه امدادی باشد تا مدیریت گفتمان سیاسی را از دست ندهد و انرا در دستان و زبانی به اراده اورد که اجتناب از انحلال نظام دلیل وجودی گونه هایی از اعتراض برای حفظ نظام   خلاصه گردد.

خوب میداند چگونه اراده خود را بر پیکر اپوزیسیون تحمیل نماید و انانرا در پی حوادثی که می افریند همواره بدنبال بکشاند، اپوزیسیونی که کارش شده بازگو کردن و تفسیر خبر و حوادث افریده شده نظام.

این نظام سالهاست که صحنه گردان محیط فرهنگی، سیاسی و رسانه ای اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور گردیده است. از محصولات وزارت ارشادیش با تحمیل پاک سازی حافظه جمعی اوارگان سیاسی، در دوری گزینی از فرهیختگان تبعیدی و رویکرد به ارزشهای تمکین پذیر و پیام اوران اشتی گرفته ، تا صدور تئوریسین های سیاسی و مروجان بی مایه در اموزش و درک از حقوق بشر، انهم برامده از بطن جهل مرکب و توحش سپاه پاسداران به میادین مبارزه اپوزیسیون ایرانی تا تصاحب کرسی دانشگاه های معتبر جهانی ان هم به مدد داد و ستد و لابیگری های کلان سیاسی-اقتصادی در غفلت بیداری و حضور یک اپوزیسیون حقیقی،   ایجاد رسانه های تفننی تا سیاسی و فرهنگی با سرمایه گذاری مستقیم یا از طریق نهادهای خیریه بنام دمکراسی از مسیر وزارت خارجه کشورهای غربی، مداخله در گفتمان سیاسی بدیل خواهان و کشانیدن مباحث به فضایی مجازی و بی ثمر، از لوث نمودن اندیشه های کارساز و شخصیتهای سیاسی حقیقی تا بزرگنمایی خرده پاهای جیره خوار، این نظام ، قادر است دخالت خود را در هستی پراکنده ما سازمان دهد. این اما گسست جمعی ماست که نظام مانده در شولات فقر فرهنگ و معرفت را اینچنین توانمند میسازد تا ما و تاریخمان را به سخره گرفته و تاراجمان را در انزوا و خاموشی و زبونی ممکن گرداند.

مورد دیگر از دلایل عدم انسجام یابی را میبایست در عدم ادراک اصولی از مبارزه سیاسی و همچنین فقدان شکیبایی سیاسی دانست. همان فقدانی که با ادعای حقیقی اما درونی نشده بستر ازاد فردای ایران و تحمل پذیری دگر اندیشان مطابقت نمی یابد. همان عدم شکیبایی که مدعیان مدیریت بر چنین فردایی را وامیدارد تا با حذف یکدیگر، پندار پالایش در اهم امیختگی حقیقی اپوزیسیون را از منظر جهان بینی های خود پدید اورند. همان اندیشه ای که گمان میبرد تفاهم و اتحاد برای طرح واژگونی نظام و مشروعیت یابی دادخواهی های گوناگون و اغاز انکشاف گوناگونیها در فرایند حقیقی زندگی سیاسی یعنی عدول از حیثیت و قاموس هستی اندیشه و جهان بینی های خود. و همان اندیشه هایی که بی ثمر بودن خود را در صحنه سیاست و مبارزه میگسترانند.

هر یک از ما سالهاست داریم در این دایره بسته و تکرار ، اندیشه خود را به مثابه تنها حقیقت ممکن برای رهایی تکرار میکنیم و در تقابل با مخالفان یافته های خود، فرهنگ خودی و غیر خودی را تعمیق میبخشیم. تا انجایی که ذهنیت تجزیه شده از یکدیگر میرود عینیت خود را بیابد . اینگونه بجای پدید اوردن قطب های سیاسی، ذهنیت های تقابل گرا و دشمن خو را دراین فرهنگ کهنه اندیش خودی و عیر خودی با تنزل بخشی اخلاقی ، حیات سیاسی میبخشاییم.

هر چند دیر اما اپوزیسیون ایرانی میبایست با مشخص نمودن مرزهای جقیقی و ممکن سیاسی سازماندهی خود را در تقابل با نظام حاکم و به موازات ان گفتمان سیاسی با تبیین الویت ها روشن سازد و یا با اعلام ورشکستگی، خود را از مترسک بودن در مزرعه عصیان و شور رهایی برهاند. زیرا این هستی ایستا و چشم بر انتظار حوادث بودن، افریننده هیچ تفییری به سوی دمکراسی نخواهد شد. در این وادی کمترین تفاوت را میتوان در رفتار میان عناصر روشنفکر و حزب و سازمان سیاسی یافت. هر دو با کمیت گوناگون خود کیفیت یکسانی را به تصویر میکشانند، تنها اتخاذ سیاستی مداخله گرانه در طرح افرینش حادثه واژگونی سیاسی نظام حاکم و پدید اوردن همایشی ممکن بر بنیاد برنامه سیاسی میتواند این رخوت و ایستایی را به دینامیزمی مثبت تغییر دهد ، راه دیگری به چشم نمیخورد.

بدیلهای مجازی و نابهنگام، که قادر نمیگردند خود را از حوزه تخیل و پندار به واقعیت تبدیل نمایند، ابزاری میشوند در تعمیق سرگردانی ها و ماندگاری بخشی از توان مبارزاتی در ایستایی و زیستی انتزاعی. تداوم گفتمان های مجازی خود ابزاری میشوند برای نازایی همایش سیاسی حقیقی. مانند گفتمان اصلاح طلبی و اندیشه پندارواره امکان رفرم در نظام اسلامی و یا اندیشه و گومان تسخیر ماشین سیاسی قدرت سیاسی به مثابه سراغازی در محو وجوه و هستی سرمایه ، ان هم با نیرویی نیابتی و وکالت ناداشته طبقه ای که هنوز به سازماندهی اجتماعی خود دست نیازیده است.

بدیل اصلاح طلبی هر چند از قوای جهانی و بخشی از نیروی درون حاکمیت و همچنین در میان اپوزیسیون ایرانی حامیانی را همراه دارد ، بدلیل گستره دادخواهی ها که فرای تحمل پذیری برنامه اصلاحات بوده، و ساختار بتونی نظام در عدم اصلاح پذیریش به محض ورود خود بدین فرایند تخیلی با شکستن همه دیواره های نظام مواجه گردیده و به واژگونی خود و نظام خواهد انجامید. اصولا انکشاف رفرم سیاسی و اصلاحات در نظام های خودکامه و فاشیستی امری ناممکن بشمار می ایند ، هر روزنه ای بسوی ازادی محصولی جز احتراق اجتماعی و فرو ریزی بنای حاکمیت نمی یابد، بویژه در هنگامه بیداری و حضور دادخواهی های اجتماعی، تنها طریق ممکن در این نظامها سرکوب مطلق همه وجوه اعتراض بوده و این نیز در شرایط کنونی برای نظام حاکم ناممکن به نظر می اید.

تنها بدیل ممکن اما انحلال نظام جمهوری اسلامی با جایگزین نمودن نظامی دمکراتیک و کثرت گرا میباشد که بتواند با شکیبایی سیاسی و درونی خود فضایی را برای طرح اندیشه های گوناگون ممکن گرداند، اینکه هر نیروی اجتماعی و هر نوع از دادخواهی مشروع سیاسی قادر باشد خود را در ازمونی چون گزینه ملی و رای شهروندان قرار دهد. این ان بدیلیست که میتواند همایش همه نیروهای اجتماعی را سبب گردیده و مدیریت سیاسی انحلال نظام را از درون خود پدید بیاورد. از انجایی که اپوزیسیون ایرانی قادر نیست دورنمای سیاسی خود را با هنگامه سیاسی پیش روی تفکیک نماید و از انجایی که طرح دور منظر سیاسی میخواهد در هر مرحله از گفتمان خود را بازخوانی نموده و دلیلی بر مفهوم تفاهم و یا وعده همایش گردد ، اپوزیسیون ایرانی را در یک دایره تکرار درونی خود قرار میدهد که پایانی به هستی مباحثش نمیبخشاید.



اپوزیسیون ایرانی پیش از انکه طرح یک گفتمان حقیقی و ضروری را در دستور کار خود قرار دهد ، همواره خود را در تنگناهای پرسش و پاسخهایی قرار میدهد که او را از هرگونه همایش ضرور و ممکن و همچنین تبدیل به قطب سیاسی شدن دور میسازد. این اپوزیسیون در هم امیخته و از هم گسسته سیاسی هنوز نتوانست نقاط مشترک و انفکاک درونی خود را در گفتمانی سیستماتیک سازماندهی داده و خود را از زبان هیجان و اخلاق گرایی به خرد سیاسی بیاراید. تلاش کنشگران اگاه نیز در ایجاد زمینه درست و اصولی گفتمان ، تا کنون، یا مواجه با انکار و خاموشی گردیده و یا در صورت امکان توفق ان با دخالت مجازی سازان در همه مراحل با شکست مواجه گردیده و با خود نوعی از تداوم سرخوردگیها را همراه داشته است. یکی دیگر از دلایل عدم دست یابی به یک گفتمان اصولی همانا عدم درک از مراحل گوناگون مباحث در تناسب با مطالبات مرحله ای میباشد.

گفتمان همایش بیشک نمی تواند همه دادخواهی ها را در مرتبه نخستین خود در بر گیرد بلکه میبایست با طبقه بندی موضوعات، مراحل گوناگون سیاسی را از واژگونی نظام تا دوران انتقال قدرت و سپس تبیین نظام اینده کشور ، درک نمود و برای هر یک از این مراحل تدبیری اندیشید. نمی توان دادخواهی خود را از مرحله تبیین نظام اینده کشور با مرحله واژگونی نظام کنونی یکسان انگاشت، و همایش مرتبه نخستین ، در تفاوتهای ادراک سیاسی از فرایند بعدی را مرعوب ان نمود. اپوزیسیون ایرانی قادر است بر اساس برنامه و طبقه بندی دادخواهی ها، همایش ممکن را پدید اورد اما پیش شرطهای تمیز و شناخت مراحل وداشتن اخلاق سیاسی ، از ضرورت های این اتفاق مهم تلقی میگردند.

با نگاهی به مجموع نیروهای انحلال خواه میتوان به نقاط مشترک برای همایش ممکن پی برد.

همه این نیروها انحلال نظام جمهوری اسلامی را شرط نخستین وقوع دمکراسی و پیشبرد دادخواهی خود میپندارند.

همه بر انند که نظام اینده میبایست سکولار ، بر بنیاد حقوق برابر شهروندی و منشور جهانی حقوق بشر استوار گردد.

همه بر انند که نظام کشوری اینده نمی تواند بر تمرکز سیاسی-اقتصادی و فرهنگی پاسخگوی دادخواهی ها باشد و سیاست عدم تمرکز را تنها علاج و درمان ذهنیت و ساختار بیمار و از هم گسسته اجتماعی میپندارند.

این ان مجموعه از دادخواهیست که همایش نخستین میتواند بر بنیادش ممکن گردد. یعنی مرتبه ای از تفاهم .

دقیقا عدم درک از تمیز این اتفاق و اتحاد از موارد افتراق و اختلافات طبیعی سیاسی فرایند بعدیست که اپوزیسیون را در یک ایستایی سیاسی قرار داده است. تفاوت هایی که ترجمان ایده های متفاوت در طرحهای اجرایی و تصویر سازی اینده کشور بوده ، که میبایست در مرتبه و فرایند پسا واژگونی نظام به نمایش گذارده شوند، تا شهروندان رها شده از اسارت فرهنگ تک خوانی ولایی قادر باشند با در اختیار داشتن همه گزینه ها ، انتخاب خود را در یک فراشد اگاهانه بنمایند . به زبان دیگر اتحاد مرتبه نخست شرایط حقوقی و مشروعیت تفاوتها را در بستری ازاد فراهم می اورد .

در این مرحله نخستین ادراک متفاوت از ساختار نظام اینده و همچنین حادث سازی مباحث دادخواهانه ای نظیر نظام کشوری بر اساس سیاستی غیر متمرکز است که انکشاف گوناگونی های تصور و تصویر سیاسی را بوجود می اورد.

درکهای گوناگونی چون تبیین صور عدیده نظام کشوری برای نظامی کثرت گرا و غیر متمرکزاین فردای ایران همچون فدرالیزم، ایالتی ولایتی ، شوراهای اداری و کنترل منطقه ای – استانی و دیگر اندیشه های ممکن و مشروع ، نه تنها نمی بایستی مانعی برای همایش ممکن امروز باشند بلکه بدلیل نیاز به فرایند دمکراتیک انتخاب شدن و دخالت شهروندان میبایست از همین اکنون مشروعیت حقوقی سازماندهی خود را بیابند



در این وادی اندیشه و سخن اما میتوان شواهدی را از فقدان انصاف و اخلاق ملزوم سیاسی در اختیار نهاد، که بیشک هر گفتمانی را ناممکن میسازد. مدعیان دمکراسی خواه، با عناوین و ادراک متفاوت خود اذعان دارند:

در فردای دمکراسی پارلمانی قادرند برای بنای وحدت ملی و ایرانی سربلند همزیستی سیاسی را با دگر اندیشان خود منشور رفتار خود نمایند ، اما شواهد رفتار امروزشان گواه از بی اعتباری این ادعا میدهد. هنگامی که دادخواهی ها و تصویر سازی های سیاسی گوناگون دلیلی برای بیگانه خوانی، تجزیه طلبی، و خانئ نامیدن و دها توهین سیاسی و اخلاقی دیگر میگردند بیشک نمی توان انتظار داشت همایش سیاسی ممکن خود را بر چنین بنیاد معیوب اخلاق سیاسی قرار دهد.

باید این گوناگونی دادخواهانه را در درک و دریافت صور سیاسی پذیرفت و به ان مشروعیتی حقوقی بخشید. یعنی همه این وعده ها حق داشته باشند خود را بیان داشته و سپس به رای مردم بگذارند . بنابراین ان اندیشه سازمان پذیر و متاثر از یافته های سیاسی مشخص منشور سیاسی سازمانی خود که با انواع انگ و توهین سیاسی به تبیین گفتمان همراه با حذف این و ان بیان دادخواهانه میپردازد عملا به سیاست افتراق عمل نموده و وعده های همایش خواهی دروغیینی را به نمایش میگذارد .

طرفداری از طرح پیشنهادی این و ان صور نظام کشوری مانند فدرالیزم، و یا دیگر وعده هایی که سیاست غیر متمرکز قدرت سیاسی را نشانه خود گرفته اند نه میبایست دلیلی برای همایش گسترده اپوزیسیون ایرانی در تبیین مرحله نخستین یعنی انحلال نظام جمهوری اسلامی گردد و نه میبایست از مشارکت در فرایند بعدی یعنی صندوق رای و گزینه شهروندان ازاد ایرانی حذف گردند. گزینه توهین امیز و غیر خودی خواندن دادخواهان فدرالیزم با انگ های بی اخلاقی همچون تجزیه طلبان و خائنین که از سوی رژیم اسلامی نسخه پیچ گردیده و از زبان اندیشه تمرکز طلبان اشکار و پنهان قدرت سیاسی تکرار میگردد تنها ابزاریست در ذهنیت اگاه اندیشه ای که همایش اپوزیسیون را مغایر هستی خود می انگارد.

نکته مورد افتراق دیگر همانا تبیین نظام اینده در صوری چون پادشاهی ، جمهوری و انواع ان از جمهوری ایرانی تا جمهوری فدراتیو و دمکراتیک میباشد. واقعیت انکار ناپذیر هستی شناسی دادخواهی مردم ایران حکایت از گوناگونی های ان دارد و رسالت همه ان وعده هایی که حرمت شهروندان را در طرح اندیشه و گزینه انان پاس میدارند ایجاب میکند که میزبان و سازمانده انگونه از مدیریت سیاسی باشند که بتواند شکیبایی سیاسی را در درون خود ایجاد نموده و ظرفیت و پذیرش اجتماعی را در رنگین بودن و گوناگونی اپوزیسیون، با به اجرا نهادن مشروعیت حقوقی بدین جلوه ها و تظاهر ات عدیده سیاسی، ممکن گرداند. اپوزیسیون مدعی دمکراسی میبایست در همین گام نخستین ، صلاحیت خود را برای احراز مدیریت سیاسی یک نظام دمکراتیک بگونه ای شفاف اثبات نماید. و نه انکه ما را به وعده هایی تسلیم نموده که براوردش بدلیل فقدان شواهد، قابل شناسیایی نخواهد بود. و یا وعده هایی که جنبه نیابتی دارند یعنی نیرویی مدعی دادخواهی طبقاتی و یا ملی، مدیریت سیاسی را در انحصار خود در اورده و وعده همایش را به تمکین به قوای خود تنزل بخشیده و فردای ممکن ازادی را از هم اکنون در یک تسلیم و باور اخلاقی به خود خلاصه نماید. این امر درمان بی اعتمادی جامعه نبوده و با شناخت از روان و دادخواهی جامعه معاصر تلاشیست در حوزه ان گونه از اندیشه که به فعل درامدنش هم ناممکن است و اگر هم در برایندی از سر حادثه صورت پذیرد ، مسیری جز گستره هیجان و یا توطئه نمی تواند سبب پیدایی ان باشد.

بنابراین اگاهی به مراحل گوناگون مبارزه یعنی واژگونی و انحلال نظام حاکم ، تبیین دوران انتقالی وسپس وظایف ما در تشخیص و تبیین این هنگامه ، برای سازماندهی نظام مستمر کشوری و برقراری نظامی دمکراتیک و پارلمانی بر بنیاد منشور جهانی حقوق بشر ، و یا هر منشور مورد تفاهم دیگر اگر موجود باشد، وظایف مرحله ای ما را برای پاسخ به پرسشهای پیش روی و سرنوشت ساز تاریخ معاصرمان تعیین مینماید.

وظایفی که با صف بندیهای گوناگون سیاسی در مراحل متفاوت مواجه خواهد بود. یعنی متحدین مرحله نخستین ضرورتا بیانگر و تصویرگر هم اندیشی در مرحله بعدی نخواهند بود، اما هر یک با پذیرش گوناگونی های بدیل سیاسی به وجود یکدیگر مشروعیت حقوقی خواهند داد، که بدون چنین مهمی وعده های ما، برای پدیداری یک جامعه باز سیاسی غیر ممکن خواهند شد.