زایش جبهه مردمسالار ضامن استمرار جنبش


ژاله وفا


• هرچند جبهه مردمسالار می تواند متشکل از هویتهای متکثر و متعدد اجتماعی باشد اما خود را ملتزم به تحقق حاکمیت ملی و ارکان مردمسالاری همانا اصول آزادی و استقلال و رشد میداند .چرا که با بریدن از این اهداف و بدون تکیه به حاکمیت ملی می تواند بی پایه و خودعامل بی ثباتی جامعه ملی شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۷ دی ۱٣۹۰ -  ۱۷ ژانويه ۲۰۱۲


بحران سازیهای مستدام نظام مافیایی ولایت فقیه وطن ما ایران را روز بروز بیشتر به ورطه نابودی می کشاند به نحوی که در واقع مردم ایران در این ٣۰ ساله عمر نظام ولایت فقیه پیوسته در وضعیت اضطراری زیسته اند .تا به امروز که یکی از حساسترین دورانها را سپری می سازیم ،مافیاهای مالی- نظامی ولایت فقیه در علاوه برافزودن بر میزان بیکاری و فقرو شکاف طبقاتی، وطن را با تحریمهای اقتصادی خصوصا تحریم صنعت تک پایه نفت روبرو ساخته و در بعد سیاسی نیز ایران را در انزوای خطرناکی قرار داده است.
بی تردید اتخاذ سیاستهای ضد رشد نه تنها رژیم را از سقوط نجات نمی دهد، بلکه همین سیاستها با تنگ تر کردن پیاپی فضای حیاتی جامعه جوان ،آنان را به نیروی محرکه ای بر ضد خود بدل می کند .چنانچه در جنبش مردمی دردو سال اخیر شاهد کنش جامعه بر ضد نظام ولایت فقیه به مثابه مانع و رادع فضای حیاتی و رشد خود بوده ایم. جنبشی که هرچند به ظاهردر مقطع کنونی" خاموش" به نظر میرسد اما از آنجا که در یک خیزش کنشگرانه مردمی مکثها در یک مرحله ، زایش نیروهای جدید و دینامیک حاصل از آن را در مراحل بعدی با خود بهمراه دارد، جنبش مردمی در واقع آتش زیر خاکستری است که هرم گرمای جنبشهای منطقه ای آنرا نیز بزودی شعله ور می کند. چرا که جنبش مردم ایران نه هدف وعلت وجودی خود را همانا کوشش در رهایی از قید استبداد و باز یافت حق حاکمیت خود و برپایی نظامی مردم سالار درخور عنصر ایرانی است را از دست داده و نه فضای سیاسی -اجتماعی منطقه و جهان راه را بر اعتلای آن بسته است .بلکه بعکس از آنجا که نضج گرفتن جنبشهای ضد استبدادی و ضد استعماری ،در قرن اخیر همواره در ایران صورت گرفته است و ابتکار و مدیریت جنبش همگانی مردم ایران خود الهام بخش سایر ملتها بوده است ،هم هویتی جنبشهای اخیرجهان عرب با جنبش مردم ایران و پیروزی نسبی آنها نیز کمکی است در تسریع به ثمر رسیدن جنبش مردم سالاری در ایران.
   در واقع هر گاه ملتی موجودیت حیات ملی خود را در خطر ببیند ،در صورتی که نیروهای محرکه سیاسی - اجتماعی موجود فرصت های استثنایی را از دست ندهند و خلاء های ایجاد شده را( نه با قدرت) بلکه/ با رفتار مبتنی بر حقوق ملی پرکنند ، امکان توفیق در ازمیان برداشتن موانع حاکمیت ملی و موفقیت در آن افزایش می یابد.
   اما انچه در دوران اخیر و طی مبارزات و جنبش مردم ایران برای دست یابی و اعمال حق حاکمیت ملی و برقراری مردم سالاری در کشور محسوس بوده کمبودیست که ناشی از عدم توانایی نیروهای گوناگون اپوزیسیون در تعریف و بیان اصول همبستگی است که بتوانند پیرامون آنها گرد هم آمده و نیروی فعال و امید بخش اپوزیسیونی جامع رایک پارچه حول اهداف سطح بندی شده تشکیل دهند. نیرویی متشکل از اپوزیسیون که نبودش تا کنون متاسفانه صدمات بسیاری را بر جریان جنبش وارد آورده که حداقل تاثیر این کمبود تاخیر در پیروزیهای مرحله بندی و تعریف شده جنبش بوده است. از اینرو و با تکیه بر شرایط کشور و درک بهتر و دقیق تر نیروهای اپوزیسیون و با استفاده از تجربه های گرانقدر جهانی درچند قرن اخیر چراغ راه جنبش ایران و جنبشهای عربی است.تجاربی مانند حزب کنگره ملی که رهبری جنبش استقلال خواهی هند را بر علیه بریتانیای حاکم بر هند بر عهده داشت ،بعد از استقلال هند در سال ۱۹۴۷ خلاء ایجاد شده را بااقدام بموقع پر کرد وتوانست با رهبری نهرو و گاندی به حزبی ملی و سرشناسی تبدیل شود و ضامن تداوم دموکراسی و استقلال هند گردد.همچنین زمانی که نظام هیتلری از بین رفت ، احزاب سیاسی دموکرات منش آلمان در دو طیف راست و چپ ، مجال ایجاد خلائی که با زور استبدادی نو پر گردد را ندادند و با هم بنای یک نظام دموکراتیک راپی ریزی کردند.
   بی شک هر جنبش اجتماعی را به هدفهای آن جنبش می سنجند. زیرا آن هدفها و سرانجامیکه می یابند معلوم می گرداند که چه نوع تمایلهائی در آن جنبش شرکت فعال و نقش مثبتی در به ثمر رساندن اهداف آن داشته اند و چه تمایلهایی هم خود را مصروف انحراف و یا ایجاد مانع بر سر راه آن اهداف داشته اند . در حال حاضر تمایلهای موافق با اهداف جنبش مردمسالار در ایران و نیز مخالفان آن بوضوح از یکدیگر تمیز داده می شوند.مساله تحریم و یا شرکت در انتصابات پیش روی نظام ،خود بدل به خط فارق این تمایلات گشته است. حتی میان تمایلات اصلاح طلب چه در خارج و چه در داخل کشورکه فلسفه وجودی خود را زیست در درون نظام تعریف می کردند ، بر سرعدم شرکت و به بیانی زیبنده تر تحریم "انتخابات" تقلبی نظام شکافی ایجاد گشته است و بین بخش اعظم آنها با بخش بزرگی از اپوزیسون خارج از نظام بر سر تحریم فعال انتصابات نظام اجماع بوجود آمده است.رهبری نظام ولایت فقیه با بستن تمامی روزنه های فعالیت سیاسی حتی برروی نیروهای اصلاح طلب که حفظ نظام را" اوجب واجبات "خود می دانستند ، زمینه را برای سوق آنها به خارج از نظام فراهم آورده است . استنتاج تمایلات اصلاح طلب از انعطاف ناپذیری قدرت حاکم در قبال خواسته های به حق مردم در جنبش خود ، لزوما این خواهد بود که هر روز تعلل و ماندن در محدوده نظام که محدوده اطاعت مطلق از اوامر و نواهی ولایت فقیه است، هدف و روش آنان را به اجبار ناسازگار با حق حاکمیت مردم می گرداند و مآلا ،گودالی ژرف و به فاصله سالها بین آنها و مردم در جنبش ایجاد می نماید.
   ناگفته پیداست که هر چه شمار توجیه گران نظام مافیایی ولایت مطلقه فقیه کم تر و هرچه اقشار بیشتری از زندان ذهنی و عینی رژیم حاکم آزاد شوند،بر قوت جنبش مردمسالار و نیز زمینه تحقق اهداف آن افزوده می شود.
لذ تعمیم موسع تحریم انتصابات فرمایشی نظام ، هم جان تازه ای به جنبش مردمسالار می بخشد و هم زمینه شکل گیری جدی اتحادی جبهه ای بین سازمانها و احزاب و افراد معتقد به موضع استقلال و آزادی و رشد برپایه عدالت اجتماعی و مدافع جنبش مردمسالار را بوجود می آورد .
زمینه های نظری و عملی برای تولد و تحقق و موفقیت جبهه مردمسالار هم اکنون از هر نظر فراهم است .در طول سه دهه اخیر در زمینه نظری اندیشه های راهنمای قدرتمداری، از راست تا چپ بی اعتبار شده اند.در واقع تجربه مردم و ایجاد شناخت در آنها نسبت به تمایلهای قدرت مدار و کوشش پیگیر مدافعان اصول استقلال و آزادی و رشد برپایه عدالت اجتماعی، در نشان دادن ویژه گی ضد حیات و رشد بودن ولایت مطلقه فقیه وسایر ولایتها به نمایندگی از دین وانواع مرامها و ایدئولوژیها بر مردم ، سبب بی اعتبار شدن قیم و ولایت مابی گشته است و مهمتر از همه این تلاش با پیشنهاد بیان آزادی همراه شده است.نیروهای درون اپوزیسیون نظام حساسیتشان نسبت به نقض حقوق بشربطور نسبی بیشتر ازمقطع قبل از شروع جنبش گردیده است. احزاب سیاسی بتدریج دریافته اند که دفاع ازحقوق شهروندی را با اغراض و منافع گروهی در نیامیزند و همین آگاهی، توانایی تحمل و مدارا و نیز قبول حق اختلاف را در بین آنان افزایش داده وخواهد داد.کسب این ویژه گیها و توانایی ها و احصاء آنها همراه با میل به مشارکت جمعی دربازگرداندن حق حاکمیت به ملت و نیز ارائه برنامه برای اداره آینده امور به مردم بعنوان تنها مرجع محق به تصمیم گیری و قضاوت وتنها متعهد بودن به ملت خود و نه قدرتهای خارجی بودن ،که فقدان آنها تا کنون از نقاط ضعف اپوزیسون محسوب می گردید ،آن را بدل به تکیه گاهی می کند که ابتر بودن وبی آیندگی نظام ولایت فقیه را عیان تر می سازد. تشکیل چنین جبهه ای ظرف و کیفیتهای گفته شده مظروف آن خواهد شد .
از نقطه نظر بی اعتباری آلترناتیو سازیهای قدرتهای بیگانه نیز در چند ماه اخیر که بحث احتمال حمله نظامی به ایران از سوی قدرتهای بیگانه گرم شده بود ، خوشبختانه مواضع اکثریت سازمانها و گروهها و افراد متعلق به اپوزیسیون در راستای تقبیح صریح حمله به ایران و مداخلات قدرتهای خارجی در سرنوشت ایران و همانند سازیهایی از نوع لیبی برای ایران بود و تا کنون اتفاق نظری به این وضوح در بین اپوزیسیون دیده نشده بود.
جبهه ای که مستظهر به جنبش مردمی است و نیز جنبشی که مستظهر به جبهه ای مقاوم از احزاب و سازمانهایی ایرانی و خودی است که محل عملشان درون ایران و بدور از نظام حاکم و قدرتهای خارجی ودست نشاندگی آنان است و نیز هدف از مبارزه را نه تعویض قدرت بلکه به ثمررساندن آزادی و کمک به اعمال حق حاکمیت مردم می داند ،کارش تنها به فراهم آوردن زمینه طی مراحل گذار از نظام ولایت فقیه به نظامی حقوقمدار و مردمسالار تقلیل نمی یابد ، بلکه می تواندچنانچه از خود قابلیت نشان دهد و مورد قبول آحاد ملت قرار گیرد، چشم بیدار و دیده بان تیز بینی باشد در راه استقرار و مهمتر از همه استمرار مردمسالاری در ایران.
در جریان گسترش جنبش هم اعضای جبهه و هم مردم با کوشش و عملی که می کنند تمرین حقوقمداری کرده و مزیت عمل به حقوق را و زیست بدون قیم و مقام پر اختیار ولی غیر مسئول را عملا تجربه می نمایند.از اینرو چنین جبهه ای از ابتدا بایستی واقف باشد که نه در موقعیت جانشین مردم قرار دارد ونه حکم قیم مردم را داراست بلکه در خدمت هدف بازگرداندن حاکمیت به مردم وملتزم به ملزومات این هدف است.
جبهه مردمسالار بر این امر واقف است که محل تجمع نیروها و سازمانها و افرادی با اهداف و روشهای متضاد نیست. هرچند جبهه مردمسالار می تواند متشکل از هویتهای متکثر و متعدد اجتماعی باشد اما خود را ملتزم به تحقق حاکمیت ملی و ارکان مردمسالاری همانا اصول آزادی و استقلال و رشد میداند .چرا که با بریدن از این اهداف و بدون تکیه به حاکمیت ملی می تواند بی پایه و خودعامل بی ثباتی جامعه ملی شود. در عین حال چنین جبهه ای به این نکته ظریف نیز اذعان دارد که آینده وطن بیشتر از آنکه به خاطرات تلخ قرنها جنگ و خصومت و خشونت طلبی ساخته فکر و عمل قدرت طلبان، نیازمند باشد، تشنه تکرار لحظات حماسی همبستگی ملی است که در ژرفای وجدان تاریخی ما نقش بسته است.
باشد که با استمرار جنبش مردمسالار آنهم با همیاری و عمل متحد نیروهای وفادار به ارکان و اصول مردمسالاری ،شاهد یافتن پاسخ به پرسش " مانعی که نظام حاکم است را با چه اسباب و وسیله ای میتوان برداشت ونظام جانشین آن چه مختصاتی را داراست ؟ " باشیم .که به ترجیع بند اظهارنظرها پیرامون حال و آینده وطن بدل شده باشد.
 
Jalehwafa@yahoo.de