هیچ نشانه ای از کاهش میزان
خشونت های ناموسی در سوئد وجود ندارد!

به مناسبت دهمین سالگرد قتل ناموسی فادیمه شاهین دال


مهرداد درویش پور


• موقعیت دختران مهاجر را می توان بهبود بخشید به شرط آن‌که همه ما، مسئولیت خود را به جد گیریم و تنها مسئولیت را متوجه خانواده های مهاجر تبار ندانیم و هم‌زمان در چند جبهه مبارزه نمائیم: علیه سرکوب زنان، علیه نابرابری‌های اجتماعی، علیه تبعیض‏ قومی و بیگانه ستیزی، علیه ستم والدین به فرزندان و برای تامین رابطه ای برابر ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۱ بهمن ۱٣۹۰ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۱۲


به مناسبت دهمین سال قتل فادیمه شاهین دال در این هفته در شهرهای گوناگون سوئد مراسم و برنامه های متعددی در باره قتل ها ی ناموسی در سوئد برگزار شد. روز پنج شنبه مهرداد درویش پور نیز در شهر مالمو سخنرانی به سوئدی در باره فرهنگ ناموسی برای روسای مدارس جنوب سوئد داشت. آنچه در زیر می خوانی فشرده ای از سخنرانی یک ساعت و نیمه او در این باره است.


روز شنبه دهمین سالگرد مرگ فادیمه شاهین دال قربانی قتل های ناموسی در سوئد است. قتل او که پس از قتل سارا در اواخر دسامبر۱۹۹۶ و قتل پلا در ژوئن ۱۹۹۹ سومین قتل ناموسی در کشور بود توجه رسانه ها و مطبوعات را شدیدا به خود جلب کرد. آنچه که در مورد قتل فادیمه برجسته از موارد دیگر بود این بود که او جرات نمود آشکارا نه فقط فرهنگ ناموس‏پرستانه پدرسالار خانواده خود، بلکه خانواده‌های مشابه را نیز به چالش‏ فرا بخواند. او نه تنها از فرمان و اخلاق ناموس‏پرست پدر خویش‏ سرپیچی نمود بلکه دختران نوجوان دیگر را علنا تشویق کرد که تن به پذیرش‏ فرهنگی که زنان و دختران را مایملک مردان می‌داند، ندهند. از منظر فرهنگ پدرسالار، مسئله آن بود که فادیمه به سمبلی برای دختران دیگر بدل شده بود. امری که آشکارا تحقیر حیثیت و فرهنگ نامو‌س‏پرستانه پدرسالار خانواده او و دیگر مردان مشابه را در برداشت. پیام فاطمه ساده بود: جامعه می‌بایست به یاری دختران مهاجر تحت ستم بشتابد و این دختران نیز نباید پیش‏ از این به سکوت تن در دهند. بهای این همه شجاعت، اما سخت گران بود. فادیمه، به معنای واقعی اعدام شد. این نه یک قتل معمولی، بلکه اقدامی انتقام‌جویانه بود که تصمیم آن مدت‌ها پیش‏ گرفته و طراحی شده بود. حکم قتل او تنها در اولین فرصت به دست آمده به اجرا گذاشته شد. قتل ناموسی در حقیقت عملی جمعی و مشروع از سوی مردان به منظور مجازات زنانی است که جرات می‌یابند تا خود را رها سازند و بر بدن و سکسوالیته خود سروری کنند. این اقدام بدان معنا عملی جمعی است که پدران، برادران و یا شوهرانی که به این تبهکاری دست می‌زنند، از حمایت دیگر مردانی برخوردار می‌شوند که می‌پندارند با قتل زنان و دختران، ناموس‏ و شرف بر باد رفته خود را باز می‌یابند. هنگامی‌که فادیمه به قتل رسید، جامعه سوئد به شدت تکان خورد. دولت و مقامات سوئدی چشم گشودند تا به مسئولیت خود در دفاع از این دختران تحت ستم و قربانی یاری رسانند.
ده سال پس از این فاجعه و بیش از پانزده سال پس از نخستین قتل ناموسی در خانواده های خارجی تبار این سئوال همچنان باقی است آیا سرمایه گذاری جامعه در این زمینه نتیجه درخوری داده است؟ و یا آن که سو ظن دو سویه تنش در گفتگو بین بسیاری از خانواده های مهاجر تبار و مقامات و جامعه اکثریت را افزایش داده است؟
بحث خشونت نا موسی در پی قتل سارا در اواخر دسامبر ۱۹۹۶ بالا گرفت. بلافاصله آل کالا از چهره های با نفوذ درروزنامه داگنز نی هتر چند روز پس از قتل سارا خشونت های ناموسی را امری فرهنگی خوا ند و آنرا به برخی گروه های مهاجر مرتبط دانست و من فورا در جواب در ژانویه ۲۰۰۷ در مصاحبه ای با روزنامه سونسک داگ بلادت تحلیل فرهنگ گرایانه از این گونه قتلها را مسئله برانگیز دانستم و آنرا به نبرد قدرت در خانوداه های مهاجر که شدت گرفته است مرتبط دانستم. با پیش رفت بحث ها نه تنها در رسانه ها بلکه در کنفرانس ها ، ارگان های دولتی و تحقیقات دانشگاهی به تدریج سه نظریه از هم تفکیک شدند و فضای قطبی پیشین جای خود را به بررسی های پیچیده تر سپرد. من در آخرین نوشته خود در سال ۲۰۱۱ تحت نام "فشار علیه والین یا مراقبت از فرزندان - نتایج بررسی دوره های آموزشی- تحقیقی در باره ناموس پرستی" به سیر این بحث ها پرداخته ام که در این جا به کوتاهی به گوشه هایی از آن اشاره میکنم.
در بررسی خشونت های ناموسی ٣ دیدگاه را می توان از هم تفکیک کرد. نخست نظریه فرهنگ گرایانه که گرچه به درستی بر تمایزات خشونت ناموسی با دیگر اشکال خشونت تاکید میکند اما بیشتر متاثر از گفتما ن "دیگر سازی" است که می کو شد حتی در زمینه خشونت نیز "آنها" را از "ما" جدا سازد. خشونت نا موسی به فرهنگ جمعی " آنها" نسبت داده می شود اما خشونت علیه زنان در میان "ما" (سوئدی ها) امری کاملا فردی است. در این نظریه آنها پدرسالار و ما برابری طلب هستیم. این دیدگاه به ویژه از سوی فمینست های رادیکال سوئدی مورد نقد قرار گرفته است که برآنند این نظریه نه فقط با اغراق در تفاوت ها ی ذاتی در نوع خشونت نوعی گفتمان نژاد پرستانه را دامن میزند بلکه با برابر جلوه دادن "ما" جنه های ساختار نابرابر جنسیتی و نقش آنرا درخشونت در جامعه سوئد علیه زنان را کم رنگ میکند.
نظریه رادیکال فمینستی با موضع ضد نژادپرستانه خود و تاکید بر شباهت همه انواع خشونت ها علیه زنان قدم مثبتی میدارد و من با بسیاری از انتقادات آن موافقم. اما من در نوشته های متعدد خود این گروه را نیز فمینیست های خام و نپخته نام گذاری کرده ام که با کم رنگ کردن اهمیت خشونت های ناموسی و دستکم گرفتن تفاوت ها، موقعیت تحت ستم دختران مهاجر را نادیده میگیرند. من بر این باورم که دسته سوم که با نظریه میان برشی به مکانیسم های نابربری چند گانه قدرت می اندیشند، بهتر قادرند نسبت به این دو دسته خشونت های ناموسی را بررسی کنند.این نظریه بر نبرد قدرت در خا نواده های مهاجر تاکید میکند و در پی آن است که از منظر فمینیسم ضد نژاد پرست به ماجرا بنگرد.علاوه بر آن این نظریه در پی آن است که نشان دهد فرهنگ ناموسی نه به مسلمان بودن افراد ربط دارد و نه صرفا در خاورمیانه است ، بلکه در خانواده های مسیحی و یهودی و فاقد دین نیز به چشم می خورد. همچنین فرهنگ ناموس پرستانه امروز در جنوب ایتالیا و مکزیک و بسیاری ازکشورهای دیگر نیز رایج است و در گذشته های دور در خود سوئد و دیگر کشورهای اروپایی نیز وجود داشته است و حتی امروز نیز در برخی خانواده های مذهبی سوئدی و خانواده هایی که فرزند هم جنس گرا دارند نیز به چشم می خورد. اما این فرهنگ امروز در میان پاره ای از گروه های مهاجر که از ساختار پدرسالارانه تری برخوردارند ، بیشتر به چشم می خورد. چرا؟
همان‌گونه که در جای دیگر گفته‌ام، بسیاری از دختران مهاجر، اغلب تحت ستم پنج‌گانه‌اند. نخست آن‌که بسیاری از آنان به طبقات پائینی و محروم جامعه متعلق‌اند. دوم آن‌که از تبعیض‏ قومی و بیگانه ستیزی در رنجند. سوم آن‌که به عنوان زن، تحت سرکوب پدرسالاری قرار دارند. چهارم آن‌که هم‌چون نسل جوان‌تر از فشار و ستم والدین رنج می‌برند. و بالاخره زمانی که به رغم این همه، به چالش‏ فرهنگ سنتی پدرسالار برمی‌خیزند، با واکنش‏ منفی و مجازات از سوی محیط پیرامون و اطرافیان خود رو‌به‌رو می‌گردند. این دختران تتها، منزوی و بی‌پناه در نگرانی و وحشت بسر می‌برند و خود را زندانی فرهنگ پدرسالاری می‌یابند که تعصبات دینی تنها بدان دامن زده و برایش‏ مشروعیت می‌آفریند. پرسش‏ این‌جاست که چگونه می‌توان به یاری این گروه تحت ستم شتافت؟ ناموس‏پرستی و موقعیت تحت ستم این دختران مهاجر هم‌چون تبی زودگذر نیست که با نسخه‌ای ساده بتوان آن را علاج نمود. این فرهنگ سنتی میراث جامعه بدوی است که توانسته است حتی در جامعه مدرنی چون سوئد، به حیات خود دوام بخشد. در حقیقت بایستی این خوش‏باوری را که می‌توان با اتخاذ چند تصمیم و گفت‌و‌گو در سالگرد قتل‌های ناموسی و اعمال مشابه به حل مشکل پرداخت، از اذعان دور نمود. وضعیت تحت ستم دختران مهاجر، از جمله نتیجه رویارویی دو فرهنگ سنتی و مدرن است که مهاجرت و جهانی شدن تنها به آن دامن زده و فشرده‌تر ساخته است. این رویارویی فرهنگی هم‌چون بمب ساعتی است که جهان مدرن را به خطر انداخته است. این رویارویی فرهنگی بر خلاف تصور بسیاری، تقابل بین سوئدی و مهاجر و یا غربی و شرقی نیست، بلکه کشمکش‏ و تصادم فرهنگی بین ارزش‏های گروه‌های مدرن و برابری‌طلب با فرهنگ سنتی و پدرسالار است که در سراسر جهان جریان دارد. اما پرسش‏ هم‌چنان باقی است که چگونه می‌توان جلوی حوادث غم‌انگیزی از این دست را گرفت؟
در ده سالی که گذشت هر چند گام‌های مثبتی برداشته شده است، اما هیچ دگرگونی ریشه‌ای رخ نداده است. دختران مهاجر نیازمند یاری‌اند تا بتوانند خود را بیان کنند، تا خود را آزاد سازند، زندگی در خور شان انسانی یابند و بر بدن و سرنوشت خویش‏ حاکم گردند. تا رسیدن به چنین موقعیتی راه درازی در پیش‏ است و تلاش‏ بسیاری باید نمود، از جمله: می‌بایست خشونت علیه زنان با مجازات سنگین‌تری رو‌به‌رو شود. ازدواج‌های اجباری در بین مهاجرین ممنوع گردد و با ازدواج‌های سازمان یافته توسط والدین مقابله شود. با مقابله با فقر، بیکاری و نابرابری باید زمینه تقویت فرهنگ مدرن و برابری زن و مرد را افزایش‏ داد. همچنین با بر چیدن حاشیه‌نشینی و تبعیض‏ نژادی و قومی باید مانع از رجعت مهاجرین به فرهنگ سنتی بومی و پدرسالار خود گشت. باید به افکار عمومی به ویژه در مناطق حاشیه‌نشین در تبلیغ برابری زنان و مردان دامن زد. بسیاری از مقامات به دلیل وحشت از در مضان اتهام نژادپرستی قرار گرفتن و یا به دلیل ضعف دانش‏، فریاد استمداد دختران مهاجر را به جد نمی‌گیرند. باید به کلیه آن‌ها آموزش‏ لازم داده شود. کمک‌های اقتصادی به انجمن‌ها و نهادهای داوطلبانه باید مشروط گردد. نصف رهبری این سازمان‌ها باید از زنان تشکیل شود و برنامه معینی برای پیش‏برد امر برابری زنان و مردان در دستور کارشان قرار گیرد. نه تنها باید خانه‌های امن زنان و دختران و شبکه‌های فعالیت زنان را تقویت نمود و گسترش‏ داد، بلکه باید به حمایت و تقویت شبکه‌های مردان علیه خشونت نیز پرداخت تا الگوی مرد خوب در جامعه گسترش‏ یابد. متاسفانه بسیاری از سازمان‌های مهاجرین خود تحت تاثیر فرهنگ پدرسارانه هستند
در حوزه مدارس می بایست معلمان و روسای مدارس از دانش گسترده تری برخوردار شوند که هم برابری طلبانه گاباشد و هم ضد نژاد پرستانه. این مشکلی چند بعدی است . از اینرو راه حل آن نیز می بایست چند وجهی باشد و همکاری بین سازمان های گوناگون در این زمینه اهمیت زیادی دارد. اگر بین حق والدین در نوع پرورش کورکان خود و حق فرزندان برای تحصیل تنشی ایجاد شود ، مدارس باید حق فرزندان را مبنا قرار دهند. اصولا در تضاد بین اصل احترام به چند فرهنگی بودن و حقوق زنان می بایست حقوق بشر را پایه قرار داد.اماافزایش دیالوگ با والدین در مدارس بسیار جدی است و فضای این دیلوگ باید دو سویه باشد نه آن که والدین احساس کنند تنها توسط مسئولین مدارس شماتت شده ویا مورد تربیت قرار می گیرند.
موقعیت دختران مهاجر را می توان بهبود بخشید به شرط آن‌که همه ما، مسئولیت خود را به جد گیریم و تنها مسئولیت را متوجه خانواده های مهاجر تبار ندانیم و هم‌زمان در چند جبهه مبارزه نمائیم: علیه سرکوب زنان، علیه نابرابری‌های اجتماعی، علیه تبعیض‏ قومی و بیگانه ستیزی، علیه ستم والدین به فرزندان و برای تامین رابطه ای برابر. من در کتاب خود " نگاهی به مطالعات در باره مسائل ناموسی در مدارس سوئد" که به درخواست هئیت برابری دولت تهیه شد و در پایان سال ۲۰۱۰ به چاپ رسید، به همراه دیگر همکارانم به تفضیل راه حل های گوناگون در برخورد به خشونت ناموسی در سوئد را بررسی کرده ایم. اما مایلم در پایان اضافه کنم تا کنون هیچ نشانه ای از کاهش خشونت های ناموسی در سوئد به چشم نمیخورد. در این زمینه ما نیا زمند تحقیقات روشنگر ایانه هستیم تا در یابیم تاثیر این سرمایه گذاری ها تا چه حد بوده است. شاید در یابیمبرای رویاورویی با فرهنگ ناموسی نخست نیازمند آنیم که سهم جامعه را واکاویم.