اینجایم و ریشههای جانم آنجاست
رضا مقصدی
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۷ فروردين ۱٣٨۲ -
۲۷ مارس ۲۰۰٣
درود بر آفتاب
آفتابی که از مشرق جان ما برمیآید
و ما را با آب و آینه، پیوند میدهد.
زندگی، سبز. عشقها آبی و آرزوهای ما
سرخابیاند. پابپای پیامآوران بهار، درجشنوارهی
معطر روزگار، حضور مییابیم و آسمان نوروز را
از رنگینکمان مهر، آذین میبندیم.
ایران جان ما گل افشان باد.
ا زسبزترین جای وطن آمدهام
باخاطرهی چای و چمن آمدهام
مضمون زلال روزگارم عشقست
در بازکن ای سپیده! من آمدهام
***
من آمدم از چراغها بنویسم
از درد بلند داغها بنویسم
تا شادی هر جوانه، جان تازه کند
یکبار دگر زباغها بنویسم
***
بازآ و سرود رودها کن ما را
در شادی شاخهها رها کن ما را
دیریست ترانهی تو را منتظریم
بازآ و غزل غزل، صداکن ما را
***
گفتی که ترا چگونه دیدیم همه؟
از آینهها ترا شنیدیم همه
تا راه تو از نور دل ما گذرد
دریا دریا ستاره چیدیم همه
***
برخیز و بیا بهار را مهمان کن
موسیقی بیقرار را مهمان کن
بگشا! بگشا! پنجرههایت را، باز
آواز دل انار را مهمان کن
***
در خانه، صدای پای گندم سبزست
در سینه، سرودههای گندم سبزست
شادا زپس زردترین حادثهها
شعر من و ماجرای گندم سبزست
***
در شعر شبانههای سبزم بنشین
با جان جوانههای سبزم بنشین
باز آمدهام به سوی بوی چمنت
در سمت ترانههای سبزم بنشین
***
در شب، چو یکی شراره گل خواهم کرد
در گسترهی ستاره گل خواهم کرد
بر سینهی این سپیدهدم بنویسید:
در خاطرهها دوباره گل خواهم کرد
***
هرجا که گلی دمید یادآر مرا
شعری به لبی چکید یاد آر مرا
من، زمزمهی سینهی سرمستانم
هرجا که دلی تپید یاد آر مرا
***
اینجایم و ریشههای جانم آنجاست
شادابی باغ ارغوانم آنجاست
دیریست در این قفس، نفس میشکنم
گر خاک شود تنم، روانم آنجاست.
|