ایران، ایالات متحده و تنگه هرمز
جرج فریدمان - استراتفور


مترجم: مجید سیادت


• اروپا و چین دارند شیوه عملکرد دنیا را بازتعریف می کنند. اما قلمروهای بزرگ هم به نفت نیاز دارند. همچنان که آدمی در زمانی گفت، نفت فراوانی از تنگه هرمز می گذرد. ایران ممکن است بتواند یا نتواند تنگه را ببندد و این موضوع به اروپا و چین شکل دیگری می دهد. بنابراین سال نو همان جا شروع شد که انتظار داشتیم. در تنگه هرمز ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۹ بهمن ۱٣۹۰ -  ۲۹ ژانويه ۲۰۱۲


گزارش شده است که در هفته گذشته ایالات متحده از طریق چند واسطه نامه ای به ایران فرستاد و به تهران اخطار کرد که بستن تنگه هرمز از نظر امریکا عبور از یک خط قرمز شمرده می شود. در همین هفته یک شیمیست وابسته به برنامه اتمی ایران در تهران به قتل رسید. در آنکارا، سخنگوی پارلمان ایران، علی لاریجانی، با مقامات ترکیه ملاقات کرده و فحوای کلامش اشاره به نرمش در مذاکرات مربوط به برنامه اتمی ایران دارد.

در این هفته یک جابجائی برنامه ریزی شده ناوهای هواپیمابر امریکا در خاورمیانه در شرف وقوع است. این پتانسیل وجود دارد که سه گروه ضربتی نیروهای دریائی در منطقه عملیاتی ناوگان پنجم ایالات متحده قرار بگیرند و یک گروه چهارم هم که در ژاپن مسنقر است در فاصله یک هفته ای انتقال به این منطقه واقع شود. طی هفته آینده، ژنرال مایکل دمپسی، رئیس ستاد مشترک (ارتش امریکا)، برای ملاقت با مقامات عالیرتبه اسرائیل به آن کشور سفر می کند. ایران هم یک دور جدید رزمایش در خلیج فارس را برای ماه فوریه برنامه ریزی می کند که روی تاکتیکهای نامتعارف نیروی دریائی سپاه برای بستن تنگه هرمز تمرکزمی کند.

در حالی که تنشها در خلیج فارس رو به افزایش دارند بحران مالی اروپا هم با پائین آوردن رتبه اعتبار مالی فرانسه ادامه دارد . در همین حال چین تقلا می کند که سطح صادراتش راعلیرغم ضعف اقتصادی مشتریان عمده اش در شرایطی حفظ کند که تورم، مخارج صادرات چین را همچنان افزایش می دهند.

تغییرات پایه ای در چگونگی عملکرد اروپا و چین، ونتایج دراز مدت آنان، نماینده تحولات نظام مند عمده در سیستم بین المللی هستند. با تمام اینها در آینده بلافصل ما، دینامیک ایران و امریکا پتانسیل جدی ترین بازتابها برای جهان را داراست.

دینامیک ایران – امریکا

رشد تنش در منطقه غیر قابل انتظار نبود. همانطور که بارها گفته ایم، حمله امریکا به عراق و تصمیم بعدی برای تخلیه عراق خلائ قدرت عظیمی را ایجاد کرد که ایران بدان نیاز داشت – و قادر بود پرکند. ایران و عراق در سالهای دهه ٨۰ میلادی درگیر جنگی بی رحمانه شدند که منجر به تلفات قریب یک ملیون ایرانی شد. منافع ملی پایه ای ایران حکم می کنند که مطمئن شود هیچ رژیم عراقی ای که قادر به تهدید امنیت ملی ایران باشد نتواند دوباره ظهور کند. حمله امریکا به عراق و تخلیه بعدی عراق ، فرصتی به ایران داد که امنیت مرزهای غربیش را تامین کند، فر صتی که ایران نمی تواند از دست بدهد.

اگر ایران به نفوذ برتر در عراق دست بیابد – من منظورم تبدیل عراق به یک کشور دنباله رو و وابسته نیست – چند چیز اتفاق می افتند. مهمترین اتفاق اینست که موقعیت شبه جزیره عربستان دستخوش تغییر می شود. ایران – در روی کاغذ – بزرگترین نیروی متعارف (غیر اتمی) کشورهای منطقه خلیج فارس را داراست. اگر نیروهای خارجی در صحنه نباشند این نیروی روی کاغذ آنقدرها هم بی اهمیت نیست. نیروهای نظامی کشورهای شبه جزیره عرب، در حالی که از زاویه تکنولوژیک پیشرفته هستند بسیار کوچکتر بوده و فاقد نیروی انسانی متعهد و ایده ئولوژیکی ای مشابه ارتش ایران هستند .

اما قدرت نظامی ایران بیشتر یک زمینه است و نه موتور قدرت ایران. توان عملیات پنهانی و نفوذ ایران است که به ایران اهمیت می بخشند. توان اطلاعاتی مخفی ایران کاملا خوب است. ایران چند دهه را برای برپاکردن اتحادهای سیاسی به وسائل گوناگون – و نه تنها شیوه های شیطانی – صرف کرده است. ایرانیها در میان شیعیان کار کرده اند، ولی نه فقط محدود به شیعیان، و شبکه ای از نفوذ در طیفی از طبقات، و گروههای مذهبی و ملی فراهم آورده اند. و بطور سیستماتیک اتحادها و روابطی را با چهره های مهم برای مقابله با قدرت آشکار ایالات متحده بنا کرده اند. حالا که قدرت نظامی امریکا عراق را ترک می کند، این روابط ایرانیان هرچه بیشتر ارزشمند می شوند.

خروج نیروهای ایالات متحده تاثیرروانی عمیقی در میان نخبگان سیاسی خلیج فارس داشته است. از زمان افول قدرت بریتانیا پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده محافظ نخبگان شبه جزیره عربستان و تداوم جریان نفت از منطقه بوده است. همچنان که در واکنش امریکا نسبت به حمله ۱۹۹۰عراق به کویت دیده شد، قدرت نظامی بنیاد این ضمانت بوده است. ایالات متحده هنوز هم دارای نیروی نظامی چشمگیری در خلیج فارس می باشد و نیروهای هوائی و دریائی امریکا می توانند با هر گونه تحریکات علنی ایران به خوبی مقابله کنند.

اما ایرانی ها به این شیوه عمل نمی کنند. علیرغم هیاهوی آنان، سیاستهایشان محتاطانه هستند. منظور این نیست که آنها منفعلانه عمل می کنند. منظور اینست که آنها از اقداماتی با ریسک زیاد احتراز می کنند. آنها با تکیه به توان وارتباطهای پوشیده شان عمل می کنند. این ارتباطها اکنون در فضائی جریان دارند که بسیاری رهبران واقع بین عرب شاهد ند ایالات متحده ضعیفتر، و کمتر قابل پیش بینی شده، و ایران قوی تر می شود. این موضوع زمینه مساعدی برای متحدین ایران فراهم می سازد که رژیمهای منطقه را برای کنار آمدن با ایران تحت فشار قرار دهند.

زاویه سوریه

وقایع سوریه این وضعیت را پیچیده می کنند. سقوط رژیم بشارالاسد، رئیس جمهور سوریه، که ادعا شده بود به زودی اتفاق می افتد، دیرتر از آنکه بسیاری در غرب تصور می کردند "نزدیک به وقوع" از آب در آمده است. در عین حال انزوای رژیم الاسد توسط غرب – و مهمتر ازآن توسط کشورهای عربی - شرایطی را به وجود آورده که این رژیم بیش از هر زمان دیگری وابسته به ایران شده است.

اگر رژیم الاسد - ویا رژیم سوریه بدون الاسد – جان سالم بدر ببرد، در نتیجه آن ایران نفوذ عظیمی در سوریه و همچنین در حزب الله لبنان بدست خواهد آورد. روند جاری وقایع در عراق به همراه سرپا ماندن یک رژیم علوی (شیعی) در سوریه یک منطقه نفوذ ایرانی را به وجود می آورد که از غرب افغانستان تا مدیترانه امتداد دارد. این اتفاقات نماینده یک تحول اساسی در توازن قوای منطقه ای بوده که احتمالا به بازتعریف روابط ایران و شبه جزیره عربستان بیانجامد. این تحول به وضوح به نفع ایران است. معذلک این تحول به نفع ایالات متحده نیست.

ایالات متحده کوشیده است که با سیاستی دو جانبه از این پیشامد جلوگیری کند. از یک طرف، در یک کامپین مخفیانه درگیر شده است که هدفش سابوتاژ و ترور در فعالیتهای هسته ای ایران است. از جنبه علنی، یک برنامه تحریمها علیه ایران را به راه انداخته که در آخرین قدم صادرات نفت ایران را هدف قرار داده است. معذلک این آخرین قدم با چالشهای متعددی روبروست.

ژاپن، دومین خریدار نفت خام ایران، پشتیبانی خودش از تحریمها را اعلام کرده است ولی هیچ برنامه مشخصی برای پائین آوردن خریدهایش ارائه نداده است. چین و هندوستان، که به ترتیب خریداران شماره ۱ و ٣ نفت خام ایران هستند، علیرغم افزایش فشارهای ایالات متحده به خریدهای خود از ایران ادامه خواهند داد. علیرغم سفر وزیرخزانه داری، تیموتی گایتنر، به چین، چینی ها حاضر به کاربرد تحریم نیستند و روسها هم، حتی اگر اعلام موافقت با برقراری تحریم بکنند، حاضر به اجرای آن نخواهند بود. ترکیه مایل به ایجاد برخورد با ایران نیست و کوشش می کند علیرغم تحریمها به مثابه یک کانال تجارتی حیاتی برای ایران باقی بماند. در همین حال، در حالی که به نظر می رسد اروپائیها آماده اند در تحریمهای شکننده تر نفتی شرکت کنند، تا کنون مشارکت در این مورد را به تاخیر انداخته اند وچه از نظر سیاسی و چه از زوایای دیگر، اماده شرکت در عملیات نظامی علیه ایران نیستند. بحران اقتصادی اروپا ریشه یک بحران سیاسی است که بنابراین حتی اگر اروپا می توانست وزنه نظامی قابل ملاحظه ای به میدان آورد، که بطور کلی فاقد آنست،در هر حال هرگونه عملیات مشترک و هماهنگ بعید می بود.

از این زاویه ایالات متحده هم قدرت چندانی برای اقدام نظامی ندارد. تهاجم نظامی به ایران که جای بحث ندارد. با توجه به نیروهای قابل دسترس امریکا، جغرافیای کوهستانی ایرانی، کشوری با جمعیت هفتاد ملیون، تصرف مستقیم کشور را غیر ممکن می کند.

گزینه عملیات هوائی علیه ایران وجود دارند اما این عملیات نمی توانند به تاسیسات هسته ای محدود شوند. ایران هنوز سلاحهای هسته ای ندارد. در حالی که سلاحهای هسته ای مسئله را پیچیده تر می کنند، خود مسئله بدون وجود آن سلاحها هم همچنان وجود دارد. مرکز ثقل قدرت ایران، قدرت نسبی نیروهای غیر اتمی اش در منطقه هستند. بدون آن نیروها،ماتریکس روانی به هم می ریزد و ایران کمتر قادر خواهد بود که قدرت پنهانش را به کار بگیرد.

نبرد هوائی علیه نیروهای متعارف ایران، بازی در صحنه (ممتاز) قدرت نظامی امریکاست ولی دو مشکل دارد. اولا این نبردی طولانی است که برای ماهها ادامه خواهد داشت. توانهای ایران وسیع و پراکنده هستند. همچنانکه در عملیات "طوفان صحرا" و کوسووو علیه دشمنان ضعیفتری مشاهده شد، اینگونه عملیات به زمان زیادی نیاز دارند و تاثیر پذیری آنها هم تضمین شده نیست. ثانیا ایرانی ها هم پاتک هائی دارند. البته یکی از آنها تنگه هرمز است. دومین آنها کاربرد نیروهای عملیات ویژه و متحدین آنها در داخل و خارج منطقه برای اجرای عملیات تروریستی هستند. یک نبرد هوائی درازمدت در کنار حملات تروریستی عدم اعتماد به قدرت ایالات متحده در میان متحدینش را بیشتر – نه کمتر – می کند. تازه این سئوال هم هست که آیا امریکا می تواند پشتیبانی سیاسی متحدین ائتلافیش و حتی پشتیبانی سیاسی داخلی در خود ایالات متحده را حفظ کند.

گزینه عملیات پنهان

ایالت متحده و اسرائیل گزینه عملیات پنهان را هم دارا هستند. آنها دارای شبکه هائی از نفوذ با توانائی های عالی در منطقه هستند . آنها علنا گفته اند که از این امکانات هم برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاحهای هسته ای، بدون دست یازی به جنگ آشکار، استفاده خواهند کرد. حدس می زنیم، هرچند مدرکی نداریم، که ترور هفته گذشته شیمیست ایرانی ای که وابسته به برنامه هسته ای کشور بود، یا کار امریکا و یا اسرائیل و یا هم ترکیبی از این دو بود. نه تنها یک دانشمند را از صحنه حذف کرد بلکه ناامنی و ضعف روحی را به میان کسانی که در این برنامه کار می کنند سرایت داد. این عملیات همچنین، به مردم منطقه نشان داد که ایالات متحده و اسرائیل هم گزینه هائی در داخل ایران در اختیار دارند.

به طور کلی، تمایل ایالات متحده برای پشتیبانی از یک جنبش ضد رژیم ایرانی به شکست انجامیده است. تهران، در سال ۲۰۰۹ ، نشان داد که که می تواند تظاهرکنندگان را سرکوب کند و روشن بود که تظاهرکنندگان از پشتیبانی وسیع مورد نیاز برای مقاومت علیه این سرکوب برخوردار نبودند. هر چند از سال ۱۹۷۹ ایالات متحده کوشیده است که از ناراضیان داخلی پشتیبانی کند ولی موفق نشده خطر قابل ملاحظه ای برای رژیم روحانیون به وجود آورد. به این دلیل عملیات پنهان علیه برنامه هسته ای هدف گیری شده اند و امید دارند که شاید موفقیت در این زمینه به بخشهای دیگر، بخشهائی که اهمیت قابل ملاحظه بیشتری دارند سرایت کند.

مدتهاست که ما می گوئیم ایران " گزینه هسته ای" خودش را دارد، منظورمان چشم انداز بستن تنگه هرمز بود که تقریبا ٣۵% نفت خام حمل دریائی و یا ۲۰% نفت فروش رفته شده جهانی هر روز از آن عبور می کند. البته این کار به خود آنها هم ضرر می زند. اما اگر نتوانستند جلوی یک نبرد پنهان و یا یک نبرد هوائی را بگیرند ممکن است این گزینه را انتخاب کنند. با در نظر گرفتن شکنندگی اقتصاد جهانی، قطع موقت جریان نفت و یا قطع گاه به گاه آن می تواند به سرعت به یک بحران اقتصادی بین المللی بیانجامد.

ایالات متحده نمی خواهد شاهد چنین واقعه ای باشد. اقدامات ایالات متحده بسیار محتاطانه خواهند بود، مگر اینکه با درجه اطمینان بالائی از اینکه می تواند از چنین انقطاع (جریان نفت ) جلوگیری کند، چیزی که تضمین آن بسیار مشکل است. ایالات متحده هم چنین، اسرائیل را هم (از اقدامات یک جانبه) باز خواهد داشت. اسرائیل ممکن است توان آن را داشته باشد که چند تاسیسات هسته ای را بزند ولی نیروی آن را ندارد که برنامه هسته ای ایران را کاملا حذف کند چه برسد به اینکه بتواند با نیروهای متعارف ایران درگیر شود وبا نتایج این چنین حمله ای هم در تنگه هرمز سرو کله بزند. تنها ایالات متحده قادر به اجرای همه این برنامه هاست که با توجه به نتایج احتمالی چنین اقدامی، امریکا هم به سختی حاضر به چنین اقدامی است.

بنابراین ایالات متحده به تحریمها و عملیات پنهانی ادامه خواهد داد همچنان که ایران هم به پرورش قدرت پنهانی خود در عراق و منطقه ادامه خواهد داد. هرکدام از طرفین خواهند کوشید که منطقه را قانع کنند که قدرت آنها در طی یک سال قدرت غالب خواهد بود. منطقه (خاورمیانه) نسبت به هر دو طرف مشکوک است ولی باید با یکی از دو طرف سرکند و یا هم با یک زورآزمائی اراده ها، چشم اندازی نگران کننده، درگیر شود. هر کدام از طرفین می کوشد که قدرت خود را به خاطر تاثیرات روانی آن، بزرگتر نمایش دهد ولی از خط قرمزی عبور نکند که طرف مقابل را وادار به اتخاذ اقدامات افراطی می کند. ایران امادگی خود را برای کوشش جهت بستن تنگه هرمز و تولید سلاحهای هسته ای اعلام می کند ولی از خط قرمز عبور نمی کند، تنگه هرمز را در عمل نمی بندد و یک وسیله هسته ای را آزمایش نمی کند. ایالات متحده ایران را زیر فشار می گذارد و نیروهایش را جابجا می کند ولی از خط قرمز، شروع عملیات نظامی، عبور نمی کند. بنابراین هر دو طرف از جرقه زدن به عملیات غیر قابل قبول طرف مقابل احتراز می کنند.

از زاویه ایالات متحده، مشکل در اینست که ادامه وضع موجود در نهایت علیه او عمل می کنند. اگر رژیم الاسد جان به در برد و اگر اوضاع عراق به همان نحوی که تا کنون سیر کرده تحول پیدا کنند، آنگاه ایران یک واقعیت جدید را در منطقه تعریف کرده است. ایالات متحده جمع متحدان وسیع و موثری را در منطقه ندارد، مخصوصا اگر قرار باشد آنها را برای جنگ به دور هم جمع کند. ایالات متحده تنها اسرائیل را دارد و اسرائیل هم همانند ایالات متحده نسبت به عملیات مستقیم نظامی دل خوشی ندارد. اسرائیل مایل نیست شاهد کوششهای شکست خورده باشد و نمی خواهد شاهد ناآرامی بیشتر در جهان عرب باشد. علیرغم هیاهویش، اسرائیل دست ضعیفی در این بازی دارد. تنها امتیاز دست امریکا اینست که قوی تر است ولی آن هم به عبارتی نسبی.

جلوگیری از بسط دایره نفوذ ایران برای ایالات متحده یک مقوله اساسی است. برای جلوگیری از بسط نفوذ ایران، عراق صحنه مشکلی است. بنابراین در حال حاضر سوریه کلید مسئله است. الاسد ضعیف به نظر می رسد و تعویض او با یک دولت سنی دایره نفوذ ایران را ضعیف می کند – اما آن نفوذ را از بین نمی برد. این چنین واقعه ای برای ایران یک شکست خواهد بود و این همان چیزی است که ایالات متحده بشدت بدان نیاز دارد. مسئله در اینست که ایالات متحده نباید به عنوان عامل مستقیم تغییر رژیم در سوریه دیده شود در حالی که رژیم الاسد به آن حد ضعفی که ادعا شده ضعیف نیست. با تمام اینها، سوریه نقطه ایست که ایالات متحده می تواند از بسط نفوذ ایران ، بدون عبور از خط قرمز ایران، جلوگیری کند.

ماحصل طبیعی شرایطی مشابه، که در آن نه ایران و نه ایالات متحده نمی توانند از خط قرمز دیگری عبور کنند، چرا که نتایج آن برای هر کدام از طرفین بزرگتر از تحمل آنان هست،نوعی از مذاکره برای همزیستی درازمدت تر خواهد بود. اگر ایده ئولوژی را کنار بگذاریم، یعنی ایالات متحده با یکی از اعضای "محور شرارت" مذاکره کند و یا ایران با "شیطان بزرگ" مذاکره کند، باز هم ارائه به و اقناع جامعه خودی برایشان مشکل خواهد بود. مسئله در اینست که مشکل است ببینیم هر کدام از طرفین چه چیزی را برای عرضه به طرف مقابل در دست دارند. آنچه که ایران می خواهد، موقعیت برتر در منطقه و تجدید تعریف چگونگی تقسیم و تسهیم درآمدهای نفتی است، امری که ایالات متحده را به ایران وابسته می کند. آنچه که ایالات متحده می خواهد، ایرانی هست که به ساختن دایره نفوذ نمی پردازد و به داخل مرزهای خودش بسنده می کند. این امر به معنای کنارگذاشتن فرصتی تاریخی برای تامین خواستهای دیرینه ایران است.

ما خود را در شرایطی می یابیم که هیچ کدام از دو طرف نمی خواهند طرف مقابل را وادار به اقدامات افراطی کنند و هیچ کدام در شرایطی نیستند که به تفاهم وسیعتری با طرف مقابل دست یابند. این نکته، شرایط حاضر را خطرناک می کند. وقتی که صحبت بر سر مسائل اساسی مطرح است، هر کدام از طرفین می توانند ، اگر در گوشه قرار بگیرند ، به طرف مقابل آسیب اساسی وارد کنند و هیچ کدام از طرفین در موقعیتی نیستند که به توافق وسیعی دست یابند . یک بازی شطرنج طولانی به راه می افتد. در این بازی شطرنج، احتمالات سوئ محاسبه، بلوفی که طرف مقابل به اشتباه به معنای یک اقدام می بیند، بسیار واقعی هستند.

اروپا و چین دارند شیوه عملکرد دنیا را بازتعریف می کنند. اما قلمروهای بزرگ هم به نفت نیاز دارند. همچنان که آدمی در زمانی گفت، نفت فراوانی از تنگه هرمز می گذرد. ایران ممکن است بتواند یا نتواند تنگه را ببندد و این موضوع به اروپا و چین شکل دیگری می دهد. بنابراین سال نو همان جا شروع شد که انتظار داشتیم. در تنگه هرمز.

جورج فریدمان
استراتفور – ۱۷ ژانویه ۲۰۱۲
برگردان – مجید سیادت