گلشیفته بودن در برابر باد - اکبر کرمی

نظرات دیگران
  
    از : peerooz

عنوان : ممنون
جناب کرمی،
ممنون از راهنمایی به مقاله مربوطه. قبل از پرداختن به آن و تشکر از اخبار روز که
امکان این دیالوگ را فراهم کرده است اجازه بدهید که فضولتا و با پوزش عرض کنم
که نویسندگان از یک نظر، دودسته اند. یکی آنها که مطلب پیچیده را چنان ساده میکنند که حتی بنده هم میفهمم. دیگر آنها که مطلب ساده را چنان در لفافه های کمال گرایی و وسواس از چیزی جا نگذاشتن میپیچند که فهم آن برای افراد معمولی چون من بسیار مشکل میشود. جسارتا بنظر بنده و این فقط نظر بنده است که شما از دسته دوم اید.

از سه چهارم اول مقاله چنین فهمیدم که مثلا طبق قراردادهای اجتماعی روسو ، انسان وحشی در پیوستن به جامعه ، تعدای از آزادیهای فردی را برای منافع اجتماعی مبادله میکند.

مساله نشانه های مذهبی در مدارس که شما موافق چنین محدودیت هایی هستید مورد بحث نیست و این محدودیت تنها محدود به حجاب مسلمان ها نبوده و شامل تمام مذهب ها میشود. مساله , اشاره به ترکیه بود و اینکه کسی از " سکولارها " به طرفداری از حقوق " لچک بسرها " بر نخاست.

نظر شما در انتهای مقاله و آزادی پوشش قابل تقدیر و تقدیس است. اضافه کنم که در ایران تا آن زمان که من بودم پوشیدن برقع اقلا در ناحیه ما بسیار محدود بود و حجاب معمولا به چادر و روسری اطلاق میشد. بسیاری از بانوان زمانی که لباس و سر و وضعشان مرتب نبود چادر بسر میکردند و در سایر مواقع بی حجاب بودند.زمانی که رضا شاه چادر از سر بر گرفت کسی جز مذهبی ها انتقادی نکرد و همه متجددین کف زده و هورا کشیدند.

در پایان مقاله شما هم دو نفر اظهار نظر کردند و مخالف نظر شما بودند.این نمونه کوچکی از پشتیبانی ما از حقوق بشر مدعیان است. مجددا از جسارت خود عذر میخواهم.
۴٣۴۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : فسیل های آدم کوهی
جناب کرمی،
تا فراموش نشده عرض شود که این آدم کوهی هایی که نام دختران خود را بی بی شرف و بی بی حیا میگذارند و ظاهرا شما به آن حساسیت دارید همان هایند که صد سال پیش مشروطه را برای ما آوردند و ما هفتاد سال بعد مسلح به دانش روانشناسی و فلسفه نو در خیابان شیخ فضل الله جنب میدان آزادی !! آنرا به مشروعه تبدیل نمودیم.
۴٣۴۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۰       

    از : اکبر کرمی

عنوان : در نکوهش محدویت
پیروز عزیز
در دفاع از آزادی پوشش برقع پوشان اروپایی یاداشتی دارم.
شما را به آن مهمان می کنم و امیدورام بدانگاری (سوء تفاهمی) نماند.
http://zamaaneh.com/idea/۲۰۱۰/۱۰/post_۸۳۵.html
۴٣۴۴۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : مهرم حلال و جانم آزاد
سرکار خانم شیرین،
بنا به توصیه ، مقاله مربوطه را تا آنجا که شعور و درک و حوصله اجازه میداد
خواندم و پس از دیدن درختهای کانت ، نیچه ، فروید ، مارکوزه ، فروم ، اکسل
هونت ، فردریک کاپلستون ، مارتین جی ، اناخارسیس ، رونالد اینگلهارت ،
ج.ل. مکی و " مکاتب مختلف روانشناسی و فلسفی " و فرا سوی آنها فهمیدم که
چرا انبوه درختان مانع دید جنگل میشود.
از شوخی گذشته فهمیدم که عرصه سیمرغ جولانگه من نیست و اگر سعی در
درک آن کنم کارم به تیمارستان میافتد. بنا بر این حق را به شما میدهم. مهرم حلال
و جانم آزاد.
۴٣۴٣۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : "سندرم خود حق پنداری"
جناب کرمی،
بنده از شما دلگیری ندارم. من با عقیده شما موافق نیستم و معتقدم که مردم بر اساس باور و تجربیات خود عده ای زیر پستان برهنه سینه میزنند و عده ای سینه نمیزنند و این " حق مسلم " آزادی و حقوق بشری آنهاست. و ندیده ام وانتظار هم ندارم که وقتی حکومت چادراز سر میکشد و یا " لچک بسرها " را به دانشگاه راه نمیدهند " لختیها " برای حقوق آنها تظاهرات و اعتصابات براه بیاندازند. " لختیها " هم نباید این انتظار را از " لچک بسرها " داشته باشند. چیزی که عوض دارد گله ندارد.

و "ما" زیر " اسطوره های (شرف، غیرت، حیا) " سینه نمیزنیم. اینها نامها ییست که آدم کوهی های بختیاری بر دختران خود میگذارند. نام من پیروز و شبیه نام حقیقی منست. من و خانواده و بستگانم " متین " و احیانا شیک لباس میپوشیم و برای پیشرفت در حرفه خود احتیاج به " لخت شدن " نداریم. عمل کسی را هم که چنین کرد تحسین و تقبیح نمیکنیم ولی به کسانی که تحسین و تقبیح میکنند ایراد هم نمیگیریم . این حق آنهاست.

حال اگر ما به "سندرم خود حق پنداری" مبتلائیم و باید در تیمارستان بستری شویم ، زمانی که شما از"سندرم خود حق پنداری" رهایی یافتید استدعا دارد ما را بستری فرمائید.
۴٣۴٣٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۰       

    از : شیرین روشن

عنوان : توصیه به پرخوانی به جای پرگویی!
جناب پیروز عزیز
ای کاش به خود زحمت می دادید و در جهانی که هر روز بیش از دیروز اخلاق و ... به چالش گرفته می شود به برخی از این عنوان ها سر می زدید؛ شاید در آن صورت به آسودگی نمی توانستید پشت این مفاهیم متکثر و اختلاف آفرین پنهان شوید!
برای شروع مقاله ای از آقای کرمی را به شما توصیه می کنم.
http://zamaaneh.com/idea/۲۰۰۹/۰۳/post_۵۰۱.html
۴٣۴٣۱ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۰       

    از : اکبر کرمی

عنوان : پاسخ به یک مغلطه جاری!
پیروز عزیز
استدلال شما از یک بدانگاری (مغلطه) بزرگ رنج می برد!
تمایز ظریفی است بین حقوق بشر (قبل از دمکراسی) و حقوق دمکراتیک (پس از دمکراسی)!
محدوده ای از آزای های دمکراتیک (قانونی) که شما در فاکت های خود روی آن ها انگشت گذاشته اید، برآمده از سلیقه ی اکثریتی است که حاکمیت موقتی آن ها در معادله ی تضمین حقوق اقلیت ها (از جمله اقلیت های جنسی) توافق شده است.
به عبارت دیگر، پذیرش و رسمیت دادن به حقوق اساسی بشر (از جمله حق حاکمیت بر قلمرو تن، هم چون آزادی پوشش و حق برهنگی) به جامعه (اکثریت) امکان می دهد از اقلیت ها بخواهد که به قانون های دمکراتیک (از جمله قید خوردن به آزادی پوشش و برهنگی در برخی از مکان ها و زمان ها) تن بدهند.
به عنوان نمونه در جامعه ای هم چون امریکا، اگرچه در جهت دفاع از حقوق کودکان در شرایطی (دمکراتیک و آزاد و کارشناسانه) امکان قانون گذاری برای قید زدن به آزادی های اساسی در برخی از مکان ها و زمان ها وجود دارد، اما اصل آزادی پوشش و حق برهنگی به رسمیت شناخته شده است؛ و هر روز هزاران شهروند به واسطه ی بی حجابی، کم حجابی و روابط تنانه ی خودخواسته به مهمیز و بازخواهی و شکنجه و زندان و سنگسار تهدید نمی شوند.
روشن است قیدهایی که به اصل آزادی پوشش در جوامع دمکراتیک زده می شود با قیدهایی که برای تهدید گلشیفته و تحدید گلشیفتگی به کار می رود از یک قماش نیست! قیدهایی که در جوامع دمکراتیک به آزادی های مصرح در اعلامیه ی جهانی حقوق بشر زده می شود حقانیت خود را از دمکراسی می گیرد و نه از اسطوره هایی (شرف، غیرت، حیا) که شما در زیر آن سینه می زنید. در ایران دمکراتیک آینده نیز (البته به شرط نهادینه شده حقوق بشر در مناسبات قانونی) امکان قانون گذاری برای تحدید برخی از آزادی ها (به شرط حاکمیت استانداردهای دمکراسی) ممکن است؛ اما این کجا و آن کجا!
به باور من، در کمال احترام، اضطراب جنسی در ادبیات شما موج می زند، شما تنها با کلمات قشنگ آن را پنهان و با فاکت های نامناسب آن را فرافکنی کرده اید! چرا از خود نمی پرسید چه نسبتی است بین رفتار گلشیفته با مثالی که شما از آمریکا آورده اید؟ گیریم شما (و اکثر اجتماع ایرانیان) به نوعی ویژه از زیست جنسی و پوشش بارو دارید، حقانیت و اعتبار این باور از کجاست که آن را با قوانین دمکراتیک کشوری چون آمریکا مقایسه می کنید؟
محترمانه بگویم شما هم دچار "سندرم خودحق پنداری" شده اید هم چنان که رهبر فرزانه! از حق نگذریم، "خود حق پنداری" و استبداد رهبر فرزانه به هزار و یک دلیل (از جمله باورهای شما) قابل درک است، ولی "خود حق پنداری" شما نه!
چرا شما از ما دلگیرید؟
ما تنها با تمهید روادرای در رویای آزادی از ترانه و بوسه دفاع می کنیم و تلاش داریم اجتماع خود را به خطه لبخند کوچ دهیم، همین؛

" نه به سان شما
که دسته ی شلاق دژخیم تان را می تراشید
از استخوان برادرتان
و رشته ی تازیانه ی جلادتان را می بافید
از گیسوان خواهرتان
و نگین به دسته ی شلاق خودکامه گان می نشانید"
از دندان های شکسته ی پدرتان!

و
۴٣۴٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : بی بی
از منبع موثقی کاشف به عمل آمد که نام بی بی بخاطر یاد گرامی پیرزنان خانواده
و سهولت تلفظ و تحریر آن به همه زبان ها برای خانم بی بی کسرایی انتخاب شده
بود و ربطی به القاب بختیاری و احتمالا آدم برفی ندارد. معما حل شد.
۴٣۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : بی بی
جناب کرمی ،
ممنون از شعر زیبایتان. فکر کرده بودم به علت نزدیکی بختیاری به اصفهان و اصفهانی بودن سیاوش کسرایی شاید رابطه ای در نامگذاری باشد. نمیدانستم که در کشف اللغات آن نواحی معانی با چنین اشعار زیبایی بیان میشوند. بهر حال پاسخ مختصری !! را که به سر کار خانم روشن دادم تکرار نمیکنم. موفق باشید.
۴٣٣٨۱ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : "هراس از آزادی جنسی"
سرکار خانم روشن،
ممنون از توضیح. هرچند گفتگو به درازا کشید ولی چون مطلب به صفحات درونی اخبار روز رفته و جز اندکی افراد علاقمند تعقیب نمیکنند میشود بیش از ظرفیت یک کامنت نوشت.

بنده روانشناس و روانپزشک و جامعه شناس نیستم ولی میدانم که در
برابر نیم میلیون طرفداران لخت شدن خانم فراهانی میلیون ها خانواده هستند که این عمل ایشان را از نظر اخلاقی و اجتماعی تقبیح میکنند و اینها جنبش سبزی هم نمیباشند. من در صحبت با افراد فامیل و دوستان پیرو جوان خود که همگی سالهاست در خارج زندگی میکنند یکی را ندیدم که عمل ایشان را چیزی جز استفاده از فرصت برای پیشرفت حرفه ای ایشان بداند.

بنده معلم " اخلاقی که ادعایش را دارم " هم نیستم ولی پس از دیدن رقص های
استریپتیز و هزاران زنانی که هرشب در سراسر دنیا به این عمل تن میدهند
میدانم که همه اینگونه رقصها با برهنه کردن پستان آغاز میشوند و یکی از این
هزاران بلکه صدها هزاران رقاص و رقاصه ، خانم مدونا میشود که ثروتی بیش از
سیصد میلیون دلار دارند و امشب تصادفا در بزرگترین مسابقه فوتبال امریکا
دوازده دقیقه برنامه رقص و آواز داشتند. شرط شرکت در چنین برنامه ای آن بود که
ایشان رفتار" ناهنجار " نداشته باشند. خبر نویسی به طنز نوشت که ایشان دیگر کجا را میخواهند نشان دهند که تاکنون نداده اند.

علت آن بود که ۷-۶ سال پیش بند رکاب پیراهن خانم جنت جکسون ، خواهر مایکل جکسون پاره و پستان ایشان که ستاره ای فلزی آنرا تزئین میداد چند ثانیه هویدا شد که فورا برنامه قطع گردید. موسسه ای که این برنامه را ترتیب داده بود برای ابد از شرکت در مسابقه فوتبال محروم و کانال های تلویزیونی که برنامه را پخش کردند پانصد و پنجاه هزار دلار جریمه شدند و میزان جریمه برای تخلفات بعدی برای هر کانال از ۲۷ هزار و پانصد به ۳۲۵ هزار دلار افزایش یافت و این جریان مدتها از نظر اخلاقی و قانونی مورد بحث قرار گرفت.
.
این اتفاقات در امریکا یی رخ داد که یکی از مراکز پخش پورنو گرافیست. یعنی
حقوق بشری که اجازه چنین رقص هایی میدهد به خانوده ها نیز اجازه میدهد که فرزندان خود را در برابر چنین برنامه هایی محافظت کنند. مرز آزادی و حقوق بشر فرد و گروه ، مرز آزادی و حقوق بشر دیگران است. اگر امریکای ابلیس چنان کند نمیدانم چرا " جنش سبز" حق ندارد که چنین کند و " "هراس از آزادی جنسی" به "هراس از آزادی" دگردیسی پیدا کند". آیا باید اکنون از آنطرف بام بیفتیم و همگی زیر حقوق پستان سینه برهنه خانم فراهانی سینه بزنیم؟ حقوق بشر دیگران چه میشود؟
۴٣٣۷۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣۹۰       

    از : اکبر کرمی

عنوان : بی بی یا آدم برفی
پیروز عزیز
اول: مقاله نقد جنبش سبز نیست، نقد مدعیانی است در جنبش سبز، که برای خود نقش برادر بزرگ تر می پسندند!
دوم: منتقد بیرون از جنبش سبز نایستاده است، در دل جنبش قرار دارد و به آینده ی آن هم بسیار امید بسته است.
سوم: پایش جنبش سبز، شرط نخست سبز بودن (خودپایی ملی) است.
چهارم: یادمان نرود که قربانی کردن زنان هم واره با ستایش از آنان و در آستانه ی باستانی آنان و با کلماتی چون "بی بی شرف" و "بی بی حیا" شروع می شود. پاداندیشه هایی هم چون "حجاب صدف است" و "از دامن زن مرد به معراج می رود" نمونه هایی هستند از این اوهام و ادعیه ای که هنگام قربانی کردان این الهه گان آفرینش خوانده می شود.
"بی بی" ای را که شما تصویر کرده اید "آدم برفی" است که من سال ها پیش نقاشی کرده ام. بی بی شما فانتزی است که دخترکان ما را با آن به بستر جنون و جنایت می برند، اما آدم برفی من قطره ی آبی است که به صورت هم زادان ما می چکد و آنان را به موقعیت قربانی بودن خود می برد و از آنان ایزدبانوانی می تراشد پر از برهنگی و زیبایی و معصومیت.

آدم برفی

دیشب هوای دهکده با برف نجوا می کرد
دیشب که برف می آمد
دیشب که زوزه ی گرگ ها هوای دهکده را آلود
بچه ها بی پروا
اندام های شادی شان گل کرد
از برف های رفته شده، آدمک ساختند
و امتداد نگاهش را
تا باغ خواب ستاره ها بردند
و دب اکبر را
برگوش های برفی اش انداختند
دیشب هوای دهکده با برف نجوا می کرد
دیشب که برف می آمد، دیشب
دیشب که زندگی در امتداد شب آغاز شد
زندگی، زندگی، زندگی ...
انبوه صحنه های زاید و کشدار
طغیان آب، در برکه های آبی چشمان ِ مادرم
عبور گیج کننده ی دختران مدرسه ای
با گیسوان چتری شان
از ماسه زار خواب و خیال
و قهقهه های غنچه ها ...

آه ...
چه سیاه و چه تلخ
عبور از این شب لاخ
تا کلبه های خالی فردا

مرا به هجرت یک برگ
به هجرت یک لحظه مهمان کنید
در این حضور خسته ی بودن ها
نبود مرا هیچ کس نخواهد دید
و دخترانی که مرا عاشق بودند
و من آن ها را عاشقانه
از قله های مرتفع خواب های طلایی ام چیدم، خشکیدند
دخترانی که عشق را
نه در قله های برفی پستان هاشان
که در سینه های کویری فردا جستجو می کردند
دخترانی که بعدها فهمیدم
در بغچه های روی سرشان چیزی نبود
جز طرفه های طفره و اطوار
دخترانی که در مرداب های سرمه و لاک گم شدند
و از آن اندام های بلور و قشنگ
تنها برگ های کوکبی انگشتانِ شان طلوع کرد
دست فروشان بوسه و لبخند
بازاریان حریص
مادران کوچک
مادرانی که مروارید – گلوبند حقارت را
نسل به نسل ارث می برند
و عشق را
از بوته های هرز تقید می بویند
پس مانده های باغ های توهم
قربانیان حجله های تعصب
آه ...
چرا فریاد نکنم؟ چرا؟
نگاه کن!
هنوز معصومیت از رگ های بریده ی شان می چکد
و دشنه ای که گلوگاه شوکت شان را درید
در دست های ماست
دست هایی که این چنین وقیحانه، در آستانه ی باستانیِ شان به ستایش نشسته است.
آه ...
چرا فریاد نکنم؟ چرا؟
مگر خروش توده ی غم را درون سینه ی تنگم نمی شنوی؟
چه حرف مضحک و تب داری!
درون مرا هیچ کس ندید و نخواهد دید
و دخترانی که مرا عاشق بودند
و من آن ها را عاشقانه
از قله های مرتفع خواب های طلایی ام چیدم پوسیدند.

شب به انتها آمد
بوران لذت هم خوابگی فرونشست
بچه ها از بازی خسته شدند
دب اکبر پاره شد
از کوچه باغ آبی بالا ستاره ای چکید
آدم برفی آب شد
یک چکه روی صورتم افتاد
از خواب پریدم
و به عکس رویا
که در حضور خالی یک روز کز کرده بود، خندیدم
خورشید در پنجره گل کرده بود
و کسی
در بام های مجاور
ماه پارو می کرد.

اراک/ زمستان ۷۱
۴٣٣۷۴ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : مشکل من
جناب کرمی،
با تشکر از پاسخ. خانم فراهانی همراه با تعداد دیگری از هنرمندان و برای بردن جایزه دراین مراسم شرکت کرده و " لخت شدند". تا چند روزی که من اخبار را دنبال میکردم من جمله در خود فیلم علت این عمل راازایشان نشنیدم. پس از واقعه ، بسیار ساده است که روغن ریخته را نذر امامزاده کرد. اگر ایشان قبلا و یا در هنگام انجام عمل چنین ادعایی میفرمودند قابل قبول بود.

ایشان بر اساس منشور جهانی حقوق بشر آزادند که هر کاری خواستند بکنند و مسئول کردار خود باشند. چهار میلیون ایرانی در خارج زندگی میکنند و اگر برای هر اقدام آنها جنبش سبز بخواهد اعلامیه پشتیبانی و حقوق بشر بدهد گرفتاری های خود را چکار کند؟ گفتار چند نفر ظاهرا عضو جنبش سبز بیان موقعیت آن نیست. بعلاوه مشکل جنبش سبز با مخالفین کم است که دفاع ازعمل نا متعارف خانم فراهانی را هم به آن اضافه کند ؟

اقدام خانم فراهانی از نظر طرفداران این عمل قابل درک و سزاوار پشتیبانی است ولی ربطی به جنبش سبز ندارد که گر اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی. چنین انتظاری
از جنبش سبز و حمله نمودن به آن منصفانه نیست و یکی باید از آنها دفاع کند ، خود که بیچاره زبان ندارد.

من موافق و مخالف جنبش سبز نیستم واگر هم بودم با موقعیت من فرقی نمیکرد اما آیا شما دیواری کوتاهتر از جنبش سبز نیافتید که کاسه عقده های جنسی نسل سوخته را سرآن بشکنید؟ مشکل من این است.با تشکر.


بعد از تحریر. ضمنا به ذهنم رسید که بختیاری ها بجای خانم یا بانو بی بی میگویند و بی بی حیا و بی بی شرف و غیره نامهای غیر آشنایی در بختیاری نیست که در باره تلفظ سریع آنها جوک هایی هم گفته اند. شما که به آداب آن نواحی آشنایید آیا بی بی نامی معمولیست؟
با تشکر مجدد.
۴٣٣۵۶ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۰       

    از : شیرین روشن

عنوان : هراس از آزادی از کجا آب می خورد؟
آقای کرمی در برخی از نوشته های خود به رابطه ای روشنی بین استبداد ایرانی و اضطراب های جنسی ایرانیان اشاره دارند؛ در سایه ی چنین تحلیلی کسانی که از باز شدن کلاف در هم این اضطراب های ویرانگر به رعشه می افتند و دست بکار می شوند تا در برابر این گونه اقدام ها بایستند و مقاومت کنند، احتمالن بیگاری به استبداد می دهند؛ زیرا بسیاری از اینان در تحلیل های نهایی خود خوشبختانه موافق استبداد نیستند.
نباید گذاشت "هراس از آزادی جنسی" به "هراس از آزادی" دگردیسی پیدا کند.
آزادی جنسی در جامعه ای مثل ایران که از انحطاط اخلاق و فوران ریا به تنگی نفس افتاده است، هم می تواند راه باشد و هم راهبرد.
۴٣٣۵۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۰       

    از : اکبر کرمی

عنوان : حقوق بشر مرز دفاع ماست
خانم یا آقای پیروز
با درود و مهر و نیز با تشکر از توجه شما
اول: هم چنان که آورده ام باید بین "حق بودن" و "حق داشتن" تمایز قایل شد. تفکیکی که در نقد بسیاری از منتقدین سبز گل شیفته دیده نمی شود. بر این اساس هر چند ممکن است در درستی رفتار گلشیفته چون و چرا کرد، اما در حق گلشیفته برای برهنه شدن، نمی توان!
دوم: برخی از دوستان اصلاح طلب (ملی مذهبی) از جمله جناب مرتضی کاظمیان با این ادعا که رفتار گلشیفته فشار کودتاگران بر برخی از فعالان سبز را درحاشیه قرار می دهد، رفتار او را به مصلحت ندانسته و او را به حفظ "حریم های جامعه" احاله می دهد؛ و حمایت از او را با نشان دادن "زمین بازی" به تمسخر می گیرد!
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۲/۰۱/۱۳۴۸۳۳.php
سوم: در چنین معرکه ای است که من (به عنوان یک میکروب سبز و با نگاهی دیگر) از نطفه بستن "مجمع تشخیص مصلحت آینده" دچار وحشت می شوم و تلاش می کنم به میکروب های دیگر بگویم که ما دیگر مجمع تشخیص مصلحت نمی خواهیم.
چهارم: گلشیفته در مصاحبه ای تاکید کرده است که رفتارش نوعی مخالفت با حجاب اجباری است. حتا اگر ایشان بر این مساله هم اشاره نمی کرد، در اصل قضیه تفاوتی نمی کرد؛ چه هم چنان که در نوشته آوردم: دختران، خواهران و همسران ما که هر روز در کوچه ها و خیابان ها با شجاعت از خطوط قرمز حاکمیت سرب و سراب عبور می کنند، نظریه پرداز "حق مالکیت بدن" نیستند و دفاع از حقوق آن ها و زندگی تنانه ی شان موکول به چیزی و معطل به امری (هرچند به باور برادران بزرگ تر مهمتر) نمی ماند.
پنجم: ستون فقرات این مقاله نقد "سندرم برادر بزرگ تر" و رابطه ی پنهان آن با "سندرم استبداد دینی" است. استبدادی که در سایه ی صدف سختی از باورهای دینی، حلزون اضطراب های جنسی ایرانیان را مدد می رساند و به ادامه ی سلطه ی خود امیدوار می ماند. در چنین آسیب شناسی است که دفاع از حقوق بشر از جمله "حق مالکیت بر بدن" اهمیت پیدا می کند.
ششم: خیل بی شمار جوانان ایرانی که دوران جوانی و نوجوانی خود اسیر و قربانی یک اخلاق جنسی غیرانسانی اند و در فقر شادی و لبخند خود را نسل سوخته می داند نمی تواند قابل کتمان باشد! روشن است مرز دفاع از حقوق این نسل اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون های مربوطه ("ارج شناسی جدید") است.
مشکل شما کجاست؟
۴٣٣۵۱ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا؟ (شهریار)
سرکار شیرین خانم،
از عنوان کامنت شما " اداهای خاله پیرزنانه، ادعاهای روشنفکرانه! " لذت بردم.
در کامنت قبلی گفته بودم " اینترنت را برای بی بی کسرایی دختر سیاوش کسرایی پرسه زدم. نخست بخاطر نام ایشان که برای جمع کثیری اه اه و واه واه است.".

" بی بی " برای ما " خاله پیرزنها " بار عاطفی فراوان دارد. زمانی که کودک بودیم - عصر ماقبل حجر و قبل از نهضت نودیست ها - به پیرزنان خانواده که معمولا مادربزرگ ها و خاله و عمه ها بودند بی بی میگفتیم و آغوش گرم آنها همیشه پناهگاه ما برای فرار از تنبیه بود.

اینکه سیاوش کسرایی " شجاعت " این را داشته باشد که عزیز دردانه خود را بی بی بنامد - که شاید هم مخفف بریژیت باردو و چیزی شبیه آن باشد - و این عزیز دردانه این نام را با افتخار با خود حمل کند برای عصر گلشیفتگی " اداهای پیرزنانه " است و مطمئنم که خانم " شیرینی " مثل شما هرگز در این دوره و عصر چنین نامی بر خود نمیگذارد و آنرا " خاله پیرزنانه " میداند.
اما معنی " ادعاهای روشنفکرانه " و " بی گاری ناخواسته .. در پای بت استبداد " برای من خوک شوونیست معلوم نشد.
۴٣٣٣۴ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : آزادی های فردی
سرکار خانم روشن،
ممنون از سوال. بنده در کامنت های قبلی در اخبار روز گفته ام که با شواهد موجود لخت شدن خانم فراهانی برای بردن جایزه سینمایی بوده و ربطی به سیاست و جنبش و حزب نداشته است.

بنا براین زمانی که میبینم " نویسنده ی محترم و شناخته شده ی" میفرمایند " ای کاش این ساکنان کوی "مجمع تشخیص مصلحت" آینده از خود می پرسیدند: جنبش سبزی که نتواند و نخواهد از آزادی گلشیفته های ما دفاع کند به چه کارمان می آید؟ " نمیدانم که جنبش سبز باید در این باره چکار کند و از چه دفاع نماید؟

شاید فردا " این گلشیفته های ما " بر اساس حق مسلم آزادی خود و برای رقابت با حریفان حرفه ای ، در سنترال فولد مجله های پلی بوی ای ظاهر شدند. آیا " ساکنان کوی "مجمع تشخیص مصلحت" آینده " و جنبش سبز باید از این عمل دفاع کنند؟ اگر نه چرا؟ مرز دفاع کجاست؟

فکر میکنم که این دفاع بر عهده سیصد چهار صد هزار نفر فیس بوکی و دیگر حامیان است که برپیشوای خود اقتدا کرده وعریان درخیابان ها ظاهر شوند و جنبش سبز را معذور دارند که به کفن و دفن قربانیان خود بپردازد.
۴٣٣٣۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۰       

    از : شیرین روشن

عنوان : اداهای خاله پیرزنانه، ادعاهای روشنفکرانه!
جناب پیروز عزیز
ای کاش شجاعت آن را داشتید که از پشت سنگر اسم مستعار و نمایندگی خودخوانده ی فرهنگ و اخلاق بیرون آیید و فراتر از گوشه و کنایه های... به نقد ادعاهای روشن این مقاله دست بزنید و از نویسنده ی محترم و شناخته شده ی آن توضیح بخواهید؟ در این صورت هم کار ما در قضاوت آسان تر می شد و هم بی گاری ناخواسته ی شما در پای بت استبداد و ...!
تا آن جا که بنده دنبال کرده ام جناب کرمی نوشته های متعددی در آسیب شناسی سکس وحشی در ایران داشته اند و زمینه ها استبداد ایرانی را تا سایه ی بلند و تاریک اضطراب های جنسی در ایران کاویده اند. اگر شما نقطه نظر مخالفی دارید، خوب اراده نشان دهید و پا پیش بگدارید و حرفتان را بدون لکنت بزنید! گوشه کنایه زدن به اخلاقی که ادعایش را دارید خوش نمی نشیند.
۴٣٣٣۰ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
جناب سرمدی،
ممنون از خبر. گرچه جی سپات چیز تازه ای نیست و اطلاعات راجع به آن
سالهاست که در کتاب ها و جزوه ها و گفتگو ها و پس از اینترنت در دسترس
هر نوجوان و دانش آموزیست ولی گفتگو در باره آن به این نحو نوبر است.
ولی چنین رخدادی در سوئد که از زنان آن به عنوان سمبول سکس یاد میشود
نباید چیز عجیبی باشد.
بیچاره آسانژ ساده لوح که دو شب متوالی دو زیبای سوئدی ایشان را " بلند کرده "
و صبح زود بدون اجازه قبلی به آنها " تجاوز " نموده بود و به این جرم شاید کارش
به زندان گوانتانامو بکشد.

اما در اینجا مساله مهم ، ازدواج همجنسان است که روز به روز در ایالت های مختلف
قانونی میشود و هر چند یک بار عکس و تفصیلات مراسم عروسی " و شاید " دامادی " در نشریات منتشر میشود و با این وجود آمار تجاوز و قتل و جنایت همچنان بالاست.

نمیدانم. شاید هم فروید درست گفته و اکثر گرفتاری های ما ریشه جنسی دارد و اگرعمل آن سیصد چهار صد هزار نفری که به حمایت از خانم فراهانی برخاستند درست باشد احتمال دارد که اگر ایران به همت جنبش سبز مانند ممالک پیشرفته لخت شدن و ازدواج همجنسان را آزاد و قانونی کند دیگر مشکلی نداشته باشیم. بویژه ما که چنان مستعدیم که از گرد راه نرسیده برای موفقیت حاضریم جلو چشم دنیا لخت شویم.
چه میدانم. گدای گوشه نشینی تو حافظا خاموش.
۴٣٣۲۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۰       

    از : م- سرمدی

عنوان : هر گونه تابو شکنی و پرسش ، نه تنها در باره ی بدن...
دیشب تلویزون سراسری سوئد برنامه ای علمی ، تحقیقی در باره ی G-point پخش کرد. بزبان انگلیسی با زیر نویس سوئدی که نشان از BBC داشت. برنامه به اطلاعات جدید در ساختمان تناسلی زنان می پرداخت. خانمی در کلینیک ،روی تخت معاینه دراز کشیده و پزشک با تیم خود در Vagina خانمی معاینه و عمل می نماید. تمام تحریکات و فعل و انفعالات بیولوژیکی در روی مونیتور نشان داه میشود. همه ناظر بر جریان مطالعه بودند و خانم مورد معاینه با علاقه موضوع را دنبال میکرد.
سوژه ی برنامه عبارت از تحریک G-point برای حصول به اورگاسم بود و پزشک تیم موفق شود با تزریق مواد محرک در این نقطه G-point در ۱۰ دقیقه ۷ بار برای «بیمار» ارگاسم تامین نماید. در حاشیه برنامه مصاحبه هائی نیز در کوچه و بازار با دختران و خانمها صورت میگرفت و از مزایای و معایب این روش صحبت میشد که حتی با فمینیسم هم ارتباط می دادند و استقلال از «قلدری» مردان . این ها مورد نظر من نیست.
- به دخترم گفتم ببین این برنامه را SVT تلویزیون سراسر سوئد پخش می کند .مردم می بینند و اطلاعات خود را افزایش می دهند. ما خیلی باید کار بکنیم تا به اینجا برسیم و اشاره به گلشیفه فراهانی نمودم.
- دخترم گفت : درست ست ، این جا خیلی باز تر ست و امکان دیدن این برنامه ها و بحث و گفتگو در تمام زمینه ها موجود ست .
«تابو» ، «تعصب» و «قتل ناموسی‌» کمتر ست. ولی در مدرسه و دانشگاه دختران از اینکه سیستم، فکر و ذکرش «سکس » می باشد و تمام مسائل را بمناسبت و بی مناسبت به آن وصل می کند شاکی هستند. ولی بهر صورت باز بودن بهتر از بسته بودن ایران ست.

فکر می کنم چون درایران از بالا تا پائین در خانه و مدرسه . همه جا ، در نهایت «اختناق» بحث و گفتگو در باره بسیاری مسائل ممنوع بوده ست . بدن و بیولوژی آن نیز همیشه در محاقی از «حجاب » کلی یا قسمتی از آن سانسور شده ست . عوام بزبان آوردن این قبیل مسائل را همیشه « قبیح » دانسته بوده و ورود به قلمرو آن را کلا « ممنوع » کرده بوده ست . هر گونه تابو شکنی و پرسش ، نه تنها در باره ی بدن ، حتی در باره سایر مسائل تابو گونه خطر جانی دارد.
- « مگر انسان میمون ست که تقلید کند »
- قران «وحی » ست یا محمد خودش نوشته ؟
۴٣٣۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : تصحیح
در سایت بی بی سی فارسی مقاله ای از خانم بی بی کسرایی دیدم که
ایشان تا ۱۵- ۱۴ سالگی در ایران بوده و یک سالی هم به فرانسه برای
تحصیل رفته اند. سپس سفر کوتاه به افغانستان و بعد به مسکو و اتریش.
چند زبان بودن ایشان علاوه بر استعداد ، حاصل این سفرها ست.

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/۲۰۱۲/۰۱/۱۲۰۱۳۰_l۴۴_tudeh_party_kasraei_bibi.shtml
۴٣٣۰۱ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : قیاس مع الفارق ؟
امروز با اشاره دوستی اینترنت را برای بی بی کسرایی دختر سیاوش کسرایی پرسه زدم. نخست بخاطر نام ایشان که برای جمع کثیری اه اه و واه واه است. ایشان در غربت و تبعید در مسکو بزرگ شده و فارغ التحصیل از دانشگاه مسکو در رشته روزنامه نگاریند.
ادامه تحصیل ایشان در هاروارد و اخذ درجه اِم بی اِی (MBA) Master of Business Administration درجهٔ کارشناسی ارشد در رشته مدیریت کسب و کار میباشد.
امروز ایشان فرد بسیار موفقی در امریکا بوده و فعالیت های ایشان در پیشبرد فرهنگ ما بسیار چشم گیر است. فارسی را بهتر از بنده صحبت میکنند و به فارسی ، روسی ، انگلیسی ، فرانسه و اسپانیایی تسلط کامل دارند و لهستانی و بلغاری و بیلی روس را هم تاحدودی میدانند.

نمیدانم چند نفر از خیل کثیری از جوانان ایرانی چیزی در باره ایشان میدانند و یا آیا
ایشان مدل آرزوی این جوانان هستند یا نه. به دخترم که در خارج بزرگ شده و خود فرد موفقی ست داستان را گفتم ، خندید و به طنز گفت معلوم میشود که کاپیتالیسم امریکا از کمونیسم روسیه بهتر است. نام گلشیفته را مقایسه کردم با نام بی بی و رفتار این دو و دیدم راه درازی آمده ایم و شاید از اصل خویش دور افتاده ایم. شاید هم این مقایسه سیب و پرتقال و یا قیاس مع الفارق باشد.
۴٣۲۹۲ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹۰       

    از : peerooz

عنوان : اضطراب های جنسی متورم شده
من نوشته های جناب کرمی را بندرت میخوانم چون که خیلی دراز و از حوصله
من بیرون اند. امروز چند پراگراف از آن را که در تائید نظر من بود خواندم و
فهمیدم که خانم فراهانی بسیار زیرکانه رفتار کرده و نه تنها بازار ایران را از
دست نداده بلکه شاید بازار جهانی را نیز بدست آورد.

میخواستم یکی دو جمله را نقل قول کنم که دیدم انقدر کشته فزون ست که کفن نتوان کرد.

فرمودند " امروز گلشیفته نماینده ی خیل بی شماری از جوانان ایرانی است که
با اندوه و درد در سایه سنگین یک اخلاق کژدیسه و غیرانسانی - که از
اضطراب های جنسی متورم شده است - زایا ترین لحظات حیات خود را تجربه
می کند و خود را "نسل سوخته" می داند.".

امید که خانم فراهانی برنده جایزه شده و" خیل بیشماری از جوانان ایرانی " که
رمز موفقیت را یافته اند همراه جناب کرمی و همسرشان نیز اقتدا کرده و
و چشمان مشتاق " اضطراب های جنسی متورم شده " را تسکین بخشند.انشا الله.
۴٣۲۴۲ - تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱٣۹۰