هستی انکار شده پناهجو
در اندوه خودکشی محمد رهسپار

در همبستگی با اعتصاب غذای پناهجویان ایالت بایرن آلمان


امین حصوری


• موقعیت پناهجویی یکی از حادترین و عریان سازترین شکاف های دوران ماست و از همین رو از سیاسی ترین آنها نیز هست. درک بالقوه گی های چنین موقعیتی می تواند به پناهجویان انگیزه و توان بالایی برای همبستگی و راهجویی های جمعی ببخشد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۲ بهمن ۱٣۹۰ -  ۱ فوريه ۲۰۱۲


پناهجویی شکافی است که حوزه های مختلف سرکوب و ستم و تبعیض و فرودستی را یکجا در خود جمع می کند؛ جایی که شرایط ضد انسانی زیست فردی و حس مدام ناامنی و تحقیر و تبعیض تفاوت میان امر «پشت سر» و «امر پیش رو» را زایل می کند و زیستن در لبه پرتگاه را به موقعیت و هراسی دائمی بدل می کند؛ موقعیت پناهجویی جایی است که الزامات زیست فردی به بی واسطه ترین شکل ممکن با مناسبات کلان و امر جمعی پیوند می یابد: از کشوری رانده می شوی که شرایط کلی اش راه حیات فردی ات را بسته بود/است و به کشوری پناهنده می شوی که سرنوشت فردی تو را به «ضوابط قانونی/حقوقی ای» می سپارد که مضمون و چگونگی اجرای آن در محافل سیاسی و شگردهای دیپلماسی رقم می خورد (قانونی که اگر چه جان کندن/دادن انسان زنده بر رسمیت و جدیت عبوس آن خدشه ای وارد نمی کند، اما با حربه خودش یعنی فنون قانونی ای که به قیمت «مناسب» خریداری شده باشد می توان آن را تا کمر خم کرد). ... شکافی که در موقعیت پناهجویی دهان گشوده است «پلی» است برای پیوند حوزه هایی از قدرت/ستم که عموما مجرا از هم انگاشته می شوند: اینکه دولت «فراری دهنده» (تعقیب کننده) و دولت «پناه دهنده» (معلق کننده) هر دو، دو سر نه چندان دور یک طیف هستند که تفاوت صوری کارکردهایشان ناشی از تفاوت در قابلیت های اقتصادی است که جایگاههای متفاوتی را در تقسیم کار (واحد) جهانی نصیب آنها ساخته است. مشخصا نه تنها دولت های «ضد بشری» و دولت های «بشر دوست» به طور پیوسته و ارگانیگ ارتباطات و پیوندهای تنگاتنگی دارند، بلکه هر دو دسته در سرکوب فرودستان و «ناجورها» تردیدی به خود راه نمی دهند.

پناهجویی برزخی است که تناقضات تباهی آور گفتمان حقوق بشر و مدعیان آن را به طرز تکان دهنده ای بر ملا می سازد؛ به خصوص در جایی که «امید» ویران می شود: گفتمان حقوق بشر در حوزه سلطه بین الاذهانی کارکردی نظیر کمپ های پناهجویی در حوزه سلطه جسمانی/فیزیکی دارد، چرا که هر دو حقیقت را می پوشانند تا از بالقوه گی های پروبلماتیک شدن آن بکاهند: اولی با «قربانی محوری» (که به بهانه فوریت و تقدم موضوع «جان» موجه می نماید) روند های حقیقی مسبب وحشت و آواره گی و ستم را می پوشاند و از امر تماما سیاسی، سیاست زدایی می کند؛ دومی ننگی به نام پناهجو و در واقع ستم و تبعیضی که بر او می رود را در کمپ های دور از دسترس (همانند جزامخانه ها) از انظار اجتماع مخفی می دارد تا وجدان های معذب احیانا به تردیدی نسبت به بنیادهای بشردوستانه دموکراسی های واقعا موجود راه نبرند. در کمپ های پناهجویی، پناهجو/زندانی با تجربه تحمیلی یک زندگی پر مشقت (توام با دلهره ی مدام و تحقیری خرد کننده) برای پذیرش «زندگی» آتی خود (در مقام پناهنده) و نقش قانع و سر به راهی که در صورت «پذیرفته شدن» در نظم موجود بایستی به عهده بگیرد آماده می شود. به عبارتی کمپ های پناهجویی از این منظر کارکردی شبیه اردوگاههای کار اجباری و دارالتادیب ها دارند؛ جایی که عناصر نامطلوب یا مشکوک و نیمه مطلوب را آنقدر به بند می کشند تا به مزایای اجتماع بیرونی و ضرورت انطباق با الزامات و هنجارهای آن (درونا) اذعان کنند و به قالب مناسب/سازگار در آیند. طبعا هر جه این دوران «بازتادیب» پناهجویی سخت تر و طولانی تر و با دلهره بیشتر همراه باشد، نتیجه کار بهتر و تضمین شده تر خواهد بود. مشخصا پناهجوی سیاسی درست به گناه کنش سیاسی ماضی در سرزمین ماقبل باید آنقدر در دادگاههای اعتراف گیری/جرم شناسی انکار (و مکافات) شود تا همه آن دغدغه ها در ضرورت ماندن ذوب گردند و زمینه لازم برای اضافه شدن عضو تازه ای به خیل نیروی کار ارزان «خارجی» مهیا شود.

کمپ های پناهجویی در عین حال بیرونی ترین مرزهای «امپراطوری» مدرن در مقابل هجوم «بربرها» نیز محسوب می شوند و همانند نمونه های تاریخی چنین دروازه هایی، کارکردهای محافظتی خطیری به عهده دارند تا اصالت نژاد/فرهنگ مسلط با ورود ناخالصی ها گزندی نبیند: پناهجو کسی است که از دروازه گذشته است و باید درس عبرت شود. بنابراین شرایط حاکم بر کمپ باید تا جای ممکن چنان حاد و بیرحم باشد(1) که بازتاب حساب شده آن به دنیای بیرون، سایر بربرهای «سودا زده» را از صرافت خلاصی یافتن از جهنمی که در آن می زیند بازدارد. در این میان باید سال های برزخی تعلیق را طولانی کرد و منظما برخی پناهجویان را به کشورهای «مبداء» بازگرداند تا شمشیر دموکلس «دیپورت» بر فراز سر سایرین همچنان پر مهابت باقی بماند (همانند تهدید به اعدام در بازجویی های دستگاه امنیتی ایران یا اعدام های ساختگی برای خرد کردن مقاومت زندانی). در مورد امپراطوری اتحادیه اروپا پناهجوهای ایرانی و افغانی درک ملموسی از دروازه های «دژبانی» مخوف مستقر در شهرهای ترکیه دارند. قرارگاههایی که احتمالا تحت تاثیر «دکترین دفاع/تهاجم پیشگیرانه»، تا دل مرزهای «غیرخودی» پیش آمده اند.
از این نظر واقعیت پناهجو (و نیز هستی بر باد رفته آنهایی که پیش از رسیدن به موقعیت رسمی پناهجویی، اسیر امواج دریاها می شوند) افشاء کننده ماهیت ننگین مناسبات جهانی ای است که به رغم همه رنگ آمیزی های رسانه ای، اساسا بر مرزبندی و مرز سازی (به طور کلی «دیگری» سازی) و حراست بی قید و شرط از مرزها استوارند؛ مناسباتی که آبادانی و رفاه و آزادی «نسبی» بخشی از مردم جهان را «تنها» از طریق زیر سلطه نگه داشتن اکثریت مردن جهان تامین می کند، به ناچار باید مدام نگران مرزها و تنطیم توازن جمعیتی میان حوزه های برساخته نظم «مسلط» باشد. در واقع موقعیت پناهجویی و به ویژه پناهجویانی که از سر استیصال یا به اعتراض جان خود را می نهند (یا آنهایی که اعتصاب غذا می کنند و یا دهان هایشان را می دوزند) به صراحت و در عین حال به طور نمادین نشان می دهد که بر خلاف سوءتفاهماتی که مفاهیمی نظیر «دهکده جهانی» القاء/تحمیل می کنند، در جهان امروزی «تنها» معدودی «چیزها» جهانی شده اند: از میان پدیده هایی که امروزه بی تردید جهانی اند یکی گردش «آزاد» کالا و سرمایه است و دیگری گردش اطلاعات تحت سیطره رسانه های مین استریم، که خود عمدتا گسترش جهانشمول ارزش های معطوف به دسته نخست را تضمین می کنند(2).

با این اوصاف حتی در حد همین گزاره های ناقص و شتابزده (و به رغم بسیاری از جنبه های ناگفته موضوع) نیز می توان نتیجه گرفت که موقعیت پناهجویی یکی از حادترین و عریان سازترین شکاف های دوران ماست و از همین رو از سیاسی ترین آنها نیز هست. درک بالقوه گی های چنین موقعیتی می تواند به پناهجویان انگیزه و توان بالایی برای همبستگی و راهجویی های جمعی ببخشد. امری که نه تنها بهبود در وضعیت ضدانسانی آنها وابسته به آن است بلکه می تواند در ارتقای کیفی مبارزات ضد سلطه امروز نیز موثر باشد. اما سویه دیگر ماجرا وابسته به کنش جمعی آنهایی است که «به تصادف»، بیرون از این دایره طلسم شده واقعند.

دهم بهمن 1390 / امین حصوری

sarbalaee.blogspot.com

پی نوشت:

1) اشکان خراسانی/ شهروندان درجه چندم - شعاع چهل کیلومتری نکبت زده،منطقه پرواز آزاد!

qaa3dak.wordpress.com

2) با اینکه در قاموس سرمایه، نیروی کار نوعی کالا محسوب می شود، اما گردش جهانی آن با محدودیت های فراوانی روبروست و به هیج رو قابل مقایسه با گردش جهانی کالاهای مصرفی و سرمایه نیست. برای مثال امروزه مهاجرت سرمایه های بزرگ به محل سکونت نیروی کار ارزان به مراتب ساده تر و رایج تر از مهاجرت نیروی کار ارزان به خاستگاه جغرافیایی سرمایه های بزرگ است. در مورد نیروی کار متخصص اما وضع به گونه دیگری است: نیروی کار متخصص همچ ون چرخ دنده ای ضروری به سرعت جذب سرمایه متروپل می شود تا الزامات فناورانه جرخه تولید و رشد فناورانه که لازمه حفظ برتری/تعیین کنندگی در حوزه تولید است برقرار بماند.