سه روز "مقاومت در برابر فراموشی"


پروین اردلان


• وقتی نامه مهرانگیز کار را به حشمت الله طبرزدی خواندم قلبم فشرده شد. نه از آن رو که شاهد این ناملایمات نبوده ام و بی خبر بوده ام از آن چه روی داده است بلکه از اندوه تنهایی و نظاره گری خانواده های زندانیان سیاسی مان و از بار دشوار این نظاره گری که بر دوش زنان، دختران و کودکان مان است، به درد آمدم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ تير ۱٣٨۵ -  ۱۷ ژوئيه ۲۰۰۶


وقتی نامه مهرانگیز کار(۱) را به حشمت الله طبرزدی خواندم قلبم فشرده شد. نه از آن رو که شاهد این ناملایمات نبوده ام و بی خبر بوده ام از آن چه روی داده است بلکه از اندوه تنهایی و نظاره گری خانواده های زندانیان سیاسی مان و از بار دشوار این نظاره گری که بر دوش زنان، دختران و کودکان مان است، به درد آمدم.
نگاه نقادانه مهرانگیز کار به موقعیت زنان، عشق وافرش به اعتلای حقوق زنان دیارش و تلاش پرثمرش برای به بارنشاندن این آرزوی دیرینه و همراهی بی دریغش در حمایت از حرکت های عدالت خواهانه زنان، تصویر پیشکسوتانه و حمایتگرانه او برای من و بسیاری از زنان هم نسل من بوده است که حتی جدایی جغرافیایی هم نتوانسته او را از کنارمان ببرد. براستی نقد و اعتراض مسالمت جویانه و حتی سکوت و بی توجهی به تهمت ها و هتاکی های روزگار را از او آموختم، از همان آغاز آشنایی ام با او که با سخنان و نوشته هایش از بهترین آموزگاران زندگی ام شد و فائق شدن بر تلخی های دوران را با زندگی اش به من آموخت.
و اکنون وقتی نامه اش را می خوانم قلم فشرده می شود از درد "قربانیان گمنام و خانواده های مظلوم" آنان و تلخی و اندوه تنهایی زنی که با بیماری سخت، مادری دشوار، و دوری اجباری از سرزمینی که عاشقانه دوستش داشت، از شماتت های روزگار هتاک و تنهایی اندوه وار و مظلومانه همسر پیرش سیامک پورزند می گوید و فراموشی قهرمانان مان.
این اندوه، تصاویر گوناگون دارد. آن را در چهره مادر پیرسال دو فرزند از دست داده به سال ۶۰ همواره می بینم که زمان گرچه او را پیر کرده است اما از او نگذشته و چنان مزارشان را می بوید و می بوسد که انگار به تازگی عزیزی از دست داده است، هرچند کمتر حالی از او می پرسند. این اندوه را در چهره دوست عزیزی دیدم که برای نجات همسرش جهانیان را فراخواند و به نتیجه رسید، هر چند اکنون تنهایی همنشین اوست. حکایت این اندوه را در چهره غم آلود همسر موسوی خوئینی دیدم وقتی از بی تابی کودک خردسالش برای پدر می گفت، گرچه اندوه ما را با لبخندی پیروزمندانه به فعالان جنبش زنان پاسخ داد. این اندوه را در چهره معصومه شفیعی نیز دیدم. او که در تنهایی پروسعتش با نگاه نگران و مضطربش بر در هر عدالت خانه ای می کوفت تا عدالت گستری بیابد و شک ندارم که همراهی شجاعانه او با همسرش از نگرانی و تنهایی های آینده او هیچ کم نمی کند. این اندوه را در هما زرافشان و کودک بی قرارش دیدم و همچنین در چهره ی دردمند همسر امیر انتظام و همسر منصور اسانلو, و در نوشته درد آور حشمت طبرزدی خواندم، و شوک وارد بر خانواده های دو روزنامه نگارمان مانا نیستانی و مهرداد قاسمفر را لمس کردم. آن روز که زنان و دخترانمان را در تجمع ۲۲ خرداد دستگیر کردند، و دوستان مبارزمان شجاعت هزینه پردازی برای جنبش زنان را در تاریخ مان به ثبت رساندند، چه رنج ها و زجرهایی که خانواده هایشان نکشیدند و چه برخوردهای هتاکانه ای که با آن روبه رو نشدند، هر چند تجربه مبارزاتی شان در جنبش زنان و هزینه عدالت خواهی زنان پربها شد.
حکایت قربانیان گمنام دگراندیش و همسران دگراندیش زندانیان سیاسی قصه پررنج تر تنهایی است. روایت مهرانگیز کار به بیان دیگر، مقاومت حافظه در برابر فراموشی است که در برابر این جامعه پرشتاب از دستگیری و زندانی و تخریب و توهین و واژگون سازی برای حذف دگراندیشان زبان به سخن باز می کند و با نقد "خودی و غیر خودی" کردن های زندانیان، مظلومیت آنان و آسیبی را که به خانواده هایشان وارد می آید، صادقانه بازمی گوید و از ما می خواهد تا فراموش نکنیم، تا در کسوت حقوق بشری هم جداساز نباشیم، تا به جای حکومت کننده ایفای نقش نکنیم.
من هم چون بسیاری دیگر فراخوان اکبر گنجی برای آزادی زندانیان سیاسی را امضا کردم، چون خواسته ای جمعی بود که با ابتکاری فردی شناخته شده و تجربه کرده و مقاومت کیش به صدا در آمد و جمعی کثیر را به ائتلاف واداشت. البته اقرار می کنم آنچه انگیزه بیشتر من به امضا شد نام موسوی خوئینی بود چرا که این بار یکی از مردان بزرگ و سیاسی مسلک ما نه صرفا به دلیل اعتقادات سیاسی اش که به دلیل حضور و دفاع از تجمع حق طلبانه زنان و پشت پا زدن به قانون موهبتی مردمدار زندانی شده بود. علاوه بر این، شاید به دلیل پرشتاب بودن دستگیری در جامعه ما، گاه آن که تازه وارد است بیشتر مورد توجه رسانه ها قرار می گیرد، گستره خبری دستگیری منصور اسانلو با خبر دستگیری روزنامه نگاران مان کمتر شد، خبر دستگیری رامین جهانبگلو بر آنها پیشی یافت و خبر دستگیری موسوی خوئینی گستره ای دیگر یافت و دراین میان هم خبر دستگیری بسیاری نام ناآشنا محدوده کمتری در رسانه ها یافت، همان گمنامانی که تعدادشان اندک هم نیست. جدا از این، تعلق به یک جنبش مانند جنبش دانشجویی و تلاش فعالان این جنبش برای آزادی افراد زندانی شده اش مانند آنچه برای یاشار قاجار یا عابد توانچه که اخیرا شاهدش بودیم، یا مانند جنبش زنان که تلاش برای آزادی حامیانش را وظیفه خود می داند توان قرار گرفتن در بعد خبری رسانه ها را بیشتر می کند گرچه از بار وظایف مدافعان زندانی سیاسی با هر عقیده و مسلکی که باشند و با هر توان و قدرتی که برای مقاومت دارند نمی کاهد.
اقبال جمعی حتی برای آزادی نمادین سه تن از زندانیان سیاسی، این سه روز ویژه ( ۲٣تا ۲۵ تیرماه) را در تاریخ ما و در این بی تریبونی اندک مان، علاوه بر روزهای کمپین جمعی برای آزادی زندانیان سیاسی به روز همه زندانیان گمنام و خانواده هایشان بدل نمود. فرصت خوبی است تا بدین طریق حافظه هایمان را وا بداریم که دربرابر فیلترهای جداکننده و فراموشی دهنده، مقاومت و اعتصاب کنند.
دردنامه مهرانگیز کار تلنگری بر وجدان بیدار ماست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. www.mehrangizkar.com