مطالبات سیاسی کردهای ایران
گفتگوی افراسیاب گرامی با دکتر آسو حسن زاده


• تاریخ جنبشهای آزادیبخش کردها طی صد سال اخیر همراه با فراز و نشیبهای فراوانی بوده‌ است. خواست و مطالبات کردها همیشه‌ برای فعالان سیاسی و روشنفکران ایرانی در هاله‌ای از ابهام باقی مانده‌ است. گفتگوی حاضر پاسخ بخشی از این سوالات و ابهامات رایج در محافل روشنفکری و جریانهای سیاسی در ایران است. امیدوارم که‌ روزنه‌ای باشد برای آشنایی با مطالبات کردها در ایران ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ بهمن ۱٣۹۰ -  ۵ فوريه ۲۰۱۲


آسو حسن زاده سال ۱۹۷۶ در بغداد بدنیا آمده است. تحصیلات عالی را در فرانسه و سوئیس به اتمام رسانده‌ و دارای مدرک دکترا‌ در رشته‌ی حقوق بین‌الملل میباشد. در دانشگاههای استراسبورگ و ژنو فعالیت تدریسی و پژوهشی داشته‌ است. سال ۲۰۰٨ بعضویت کمیته‌ی مرکزی حزب دمکرات کردستان درآمده و از سال ۲۰۱۰ بعنوان مشاور نخست وزیر حکومت اقلیم کردستان (عراق) و رئیس بخش حقوق دانشگاه فرانسوی - لبنانی در اربیل مشغول به کار است.


سخن کوتاه:
تاریخ جنبشهای آزادیبخش کوردها طی صد سال اخیر همراه با فراز و نشیبهای فراوانی بوده‌ است. خواست و مطالبات کوردها همیشه‌ برای فعالان سیاسی و روشنفکران ایرانی در هاله‌ای از ابهام باقی مانده‌ است. گفتگوی حاضر پاسخ بخشی از این سوالات و ابهامات رایج در محافل روشنفکری و جریانهای سیاسی در ایران است. امیدوارم که‌ روزنه‌ای باشد برای آشنایی با مطالبات کوردها در ایران:


تاریخ نوین دولتهای حاکم بر کردستان برای کردها مملو از چالش بوده‌است. در این مدت احزاب سیاسی و تشکلهای مدرن بوجود آمده و جنبش سیاسی کردها رادیکالتر شده است. ارزیابی شما از عملکرد این جنبش در زمینه‌ی توسعه‌ی سیاسی در کردستان و شکلگیری گفتمان سیاسی کردها چیست؟

شخصا بر این باورم که با ظهور پدیده‌ی تحزب در میان کردها (اواسط قرن بیستم) جنبش کرد رادیکالتر نشد و چه به لحاظ سقف مطالبات (انصراف از خواست استقلال) و چ از نظر روشهای مبارزاتی (قابلیت بیشتر برای مشارکت در روند سیاسی کشور) این جنبش در عصر جدید مجموعا رویکردهای میانه‌روانه‌تری را در پیش گرفته است. تأکید براین نکته را از این نظر لازم میدانم که باوجود مبارزه‌ی معاصر کردها برای احقاق حقوق ملی‌اشان در چهارچوب دولتهای فعلی، بسیاری از نخبه‌های سیاسی باصطلاح غیر قومی از به قول خودشان "حداکثر خواهی" کردها خرده میگیرند.
تا جایی که به "عملکرد جنبش کرد در زمینه‌ی توسعه‌ی سیاسی در کردستان و شکلگیری گفتمان سیاسی کردها" برمیگردد، باوجود رابطه‌ی بین این دو باید بطور جداگانه به هر کدام از این زمینه‌ها نگریست، چرا که اولی بیشتر از یک منظر درونی به کردها خودشان مربوط میشود و دومی از دیگاه جامعه‌ی فراگیر به رابطه‌‌ی آنها با دیگران ارتباط دارد. ما تنها زمانی میتوانیم نقش نخبه‌های سیاسی کرد در زمینه‌ی توسعه‌ی سیاسی کردستان را سختگیرانه ارزیابی کنیم که این نخبه‌ها نه فقط امکان مشارکت سیاسی را داشته‌ باشند، بلکه در انشاء و گسترش زیرساختهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی‌ای نیز که پیش شرط توسعه‌ی سیاسی هستند، تصمیم گیرنده و یا حداقل مستقیما دخیل باشند. در حالیکه خود کاربرد اصطلاح "جنبش" برای وصف مبارزه‌ی سازمانیافته‌ی کردها گزارش از یک فرآیند خارج قدرت سیاسی و در حاشیه‌ی روند تصمیمگیری عمومی میکند. فراتر از این، جنبش سیاسی کردهای ایران بدلیل ممنوعیت و ناقانونی بودن و به‌ امنیتی درآمدن محیط رشد این جنبش از جانب حکومتهای مرکزی، اغلب اوقات یک جنبش زیرزمینی، در تبعید و نتیجتا انقلابی بوده‌ است و این، ابتکار عمل و امکان تاثیرگذاری در توسعه‌ی سیاسی را محدودتر هم ساخته‌ است. با اینهمه و علیرغم دشواریهایی که این جنبش در زمینه‌ی گذار یا هماهنگی بین روشهای انقلابی و مدنی مبارزه با آن مواجه بوده‌ است، هر گاه که فرصتهای هرچند نسبی و ظاهری برای پیشبرد اهداف خود از راههای شبه دمکراتیک و مسالمت آمیز (مثلا شرکت مستقیم یا غیر مستقیم در بعضی از انتخاباتها، تشویق روشهای مدنی مبارزه‌ی سیاسی، نشستن بر سر میز مذاکره) را داشته‌است، از آنها استقبال و استفاده کرده و حتی هزینه‌های کلان هم در این راه پرداخت کرده‌است. از طرف دیگر، جامعه‌ی کردی بطور طبیعی زاینده‌ی تعدد و کثرت احزاب و سازمانها بوده‌ و این امر - علیرغم اختلافات مقطعی بینشان- جامعه‌‌ی کردستان را بعنوان بستر حاصلخیزی برای پلورالیسم سیاسی نمایان کرده‌‌است.
در ارتباط با نقش نیروهای کرد در امر گفتمانسازی شاید دستاورد و موفقیت نیروهای کرد در این زمینه‌ ملموستر باشد. جنبش کرد ضمن کمک به ارتقای حس آزادیخواهانه و قالب دادن هشیاری ملی مردم کردستان در مجموع سعی بر آن داشته‌ است که بیانگر خواستهای هویت طلبانه‌‌ی خلق کرد در چهارچوب یک گفتمان دمکرات، سکولار، سازنده وعملگرا باشد.


بنظر شما علت اینکه در طول تاریخ نوین ایران هیچکدام از مقطعهای این تاریخ برای کردها موجب تغییرات سیاسی و اجتماعی قابل شناسایی و موقعیت جدیدی نبوده به نحوی که هنوز مسأله‌ی کرد لاینحل مانده است، چیست؟ آیا تقصیر از کردها خودشان بوده‌است که بعضی ها میگویند که به جای رویکرد مسلحانه میبایستی گزینه‌های مبارزاتی مدنی را در پیش بگیرند؟

برخلاف دیدگاهی که میخواهد مورد کردهای ایران را از وضعیت کردها در دیگر کشورها مطلقا مجزا سازد، عوامل تاریخی، فرهنگی، و سیاسی بسیاری باعث میشود که درک صحیح قضیه‌ی کرد در ایران بدون در نظر داشتن مسأله‌ی کرد در کلیت آن میسر نیست. با اینکه تفاوتهای غیر قابل انکاری در وضعیت کردهای سایر بخشهای کردستان از لحاظ موقعیت حقوقی و معادله‌ی دموگرافی وجود دارد، سیاستهای اعمال شده در قبال کردها در تمامی کشورها بر مبانی مشابه بنیان گشته و سیر تغییر و تحولات مربوط به آنها در عصر جدید تابع منطق و استراتژیهای همانند بوده ‌است. بنابراین لاینحل ماندن مسأله‌ی کردها در ایران قبل از هر چیز به عدم حل مسأله‌ی کرد در کلیت خود برمیگردد.
با اینحال و باوجود ریشه‌های تاریخی مشترک مشکل کردهای سایر بخشهای کردستان و حس همبستگی ملی قوی میان آنها، مسأله‌ی کرد در هر بخش از کردستان از ویژگیهایی برخوردار است که ناشی از تاریخ و روند سیاسی مربوط به هر کدام از این کشورهاست. تا جایی که به تاریخ معاصر ایران مربوط میشود، با وجود کوششهای متوالی نخبه‌های سیاسی کرد برای نهادینه‌ ساختن حقوق ملی‌ خلق کرد (مخصوصا در حاشیه‌ی جنگ دوم جهانی و بلافاصله پس از انقلاب ۱٣۵۷)، کردها نه فقط بطور مداوم از حق مشارکت در مرکز محروم مانده‌اند، بلکه تنها بصورت موقت، ناقص و غیر معترف زمام امور خود و سرزمینشان را در دست داشته‌‌اند؛ از این بابت هر دفعه با وحشیانه‌ترین روشهای سرکوب و حرمان مجازات شده‌اند و بطور کل، حکومتهای مرکزی در ایران برای سیطره بر کردستان همیشه به روشهایی که بیشتر زیبنده‌ی متجاوزین اشغالگر است متوسل شده‌اند. بعلاوه، ضعف اپوزیسیون سراسری، عدم وجود مقاومت وسیع و پایدار مردمی در نقاط دیگر ایران و مناسبات مماشات جویانه‌ی قدرتهای خارجی با رژیم (لا اقل تا چندی پیش) همگی عواملی بوده‌ که به تنهایی جنبش کردستان در مقابله با رژیم افزوده است.
البته تنها راه رسیدن به اهداف بهم زدن معادله‌ی قوا به لحاظ میدانی نیست و سیناریوی ایده‌آل طبعا حل و فصل مسائل از طریق تفاهم و سازش است. ولی آنجا که معادله‌ی قوا طوری نباشد که حاکمیت را ناچار به تن دادن به سازش کند، بدون حداقلی از ذهنیت دمکراتیک و تحمل از جانب حاکمیت کمترین شانسی برای حل مسائل وجود ندارد. در ایران خود روند دمکراسی با اشکالات و موانع بیشمار مواجه بوده و روزنه‌های دمکراتیک تنها بصورت پرانتزی به روی مردم این کشور گشوده شده‌ است. علیرغم تحلیلهای هدفمندانه‌ای که در سالهای اخیر جهت بازخوانی و بازنویسی تاریخ کنش و واکنش میان کردها و حکومتهای مرکزی در ایران صورت گرفته‌است، حقیقت ساده‌‌ای که کل این تاریخ را خلاصه میکند در یک تضاد آشتی ناپذیر ماهیتی نهفته‌ ‌است بین جنبش حقطلبانه‌ی خلق کرد که دست آخر آزادی گروهی از انسانها را تعقیب میکند از یک طرف، و نظامهای فکری و حکومتی‌ای که آزادی ستیز و بی تحمل هستند از طریف دیگر. البته این هم کل قضیه نیست و مستلزم اساسی دیگر برای حل مسأله‌ی کرد در ایران قبول این واقعیت از طرف نخبه‌های سیاسی و حکومتی است که وجود ملل و اقوام یکی از مهمترین مولفه‌های ساختاری جامعه‌ی ایران است. بهمین خاطر استقرار آزادی و مقوله‌های ابتدائی دمکراسی هم در ایران با اینکه مسأله‌ی کرد را از زمینه‌ی مساعدتری برخوردار میسازد و حتی صورت مسأله‌ را تغییر میدهد، ولی به خودی خود این مسأله را حل نمیکند.
در مورد مبارزه‌ی مسلحانه نیز، هرجا که امکان پیشبرد اهداف از راه سیاسی و مسالمت آمیز نباشد، بطور طبیعی روشهایی که در افکار عمومی بازتاب بیشتری دارند اهمیت پیدا میکنند. با اینحال، در هیچ کدام از مقطعهای دورانی که ما مد نظر داریم کردهای ایران بصورت التصاقی به مبارزه مسلحانه ‌روی نیاورده‌اند و روش نظامی بیشتر در چهارچوب دفاع مشروع بکار گرفته‌ شده‌است. امکان استفاده از روشهای مدنی مبارزه‌ در چهارچوب جمهوری اسلامی را هم متأسفانه فعالین کرد هر روز به قیمت جان خودشان تجربه میکنند. رژیم اتهام تعلق آنها به احزاب غیرقانونی کرد را همچون وسیله‌‌ای آسان برای محاربه خواندن آنها بکار میبرد و بدینگونه جداسازی بین این دو بستر از مبارزه را خالی از معنی میسازد.


کردها مطالبات سیاسی خودشان را بر اساس حق تعیین سرنوشت عنوان میکنند. در عین حال نیروهای کرد اغلب خواستار خودمختاری و یا فدرالیسم هستند. با اینحال بطور مداوم برچسب تجزیه‌طلبی بر آنها زده‌‌اند. مجموع این تضاد و تنشها را چگونه شرح میدهید؟

نتیجه‌ی ساده‌گری در هر زمینه‌ای چیزی جز بازتولید و ازدیاد ناعدالتیها نیست. در رابطه با مسائل قومی و همزیستی در کشورهای کثیرالمله نیز سعی برای یافتن فورمولهای ساده کننده‌ در قرائت سیاسی و تبیین حقوقی واقعیات پیچیده‌ی انسانی نه عادلانه و نه پربار است و برخورد معقول با این مسأله‌ با اذعان به پیچیدگی امر و پرهیز از آرزوی تحمیل مصنوعی یک هویت فراگیر شروع میشود. جنبش کرد هم یک جنبش هویت طلبانه‌ است. دلیل وجودی جنبش کرد در همین خصلت (هویت طلبی) نهفته‌ است که بدون آن جنبش کرد معنی و رسالت خود را از دست میدهد. کردهای ایران بخشی از بزرگترین ملت بی دولت جهان هستند و گذشته‌ی تاریخی آنها بطور بالقوه یا بالفعل بر رفتار سیاسی امروزشان تاثیر میگذارد. قبول این واقعیت از طرف نخبه‌های سیاسی غیر کرد به تعامل بهتر و سازنده‌تر به مساله‌ی همزیستی در ایران و یافتن مناسبترین شکل و محتوی برای نظام دموکراتیک آینده‌‌ی این کشور کمک مینماید.
شخصا تضاد آنچنانی در گفتمان سیاسی و هویت طلبانه‌ی کردهای ایران نمی‌بینم. با قراردادن حق تعیین سرنوشت در صدر مبانی خواستهای سیاسی‌اشان، نخبه‌های سیاسی کرد هدف مشروع تحکیم هویت ملی خود و مطالبات سیاسی‌اشان و پیش کشیدن مقوله‌ی اتحاد داوطلبانه را تعقیب میکنند. از طرف دیگر، خودمختاری و فدرالیسم شکلهای دیگر اجرای حق تعیین سرنوشت هستند که نمونه‌های اجرای چنین راهکارهایی بر این اساس در تاریخ معاصر جهان به وفور یافت میشود.
در مورد تجزیه‌طلبی هم کردها دیگر از این برچسبها خسته شده و ترجیح میدهند بجای تبرئه‌ی بیمورد خود در این زمینه مسولیت تعامل با این "مخاطره" را به کسانی وا بگذارند که این همه درباره‌ی هراسشان از تجزیه‌ی ایران میگویند بدون اینکه به این سوال ساده توجه کنند که چگونه میتوان شرایطی را در ایران مهیا ساخت که کردها و دیگر خلقهای تحت ستم در این کشورآنقدر در اداره‌ی کشور سهیم و در تصمیمگیریهای مربوط به خودشان خودمختار باشند که تأمین و تضمین منافع خود را همچنان در چهارچوب ایرانی متحد ببینند. جالب است که ببینیم در کشور نسبتا نوپایی همچون عراق که در آن روابط تاریخی و دوگانگی میان کردها و عربها اصلا با آنچه که میان کردها و فارسها در ایران مشاهده میشود قابل مقایسه نیست، رهبران سیاسی کرد هم بصراحت میگویند که در صورت تداوم کارشکنی حکومت بغداد در رابطه با مطالبات کردها به گزینه‌های رادیکالتر (استقلال) میاندیشند، ولی در عراق اتهام تجزیه‌طلبی به مراتب کمتر از آنچه در ایران می‌بینیم به کردهای عراق نسبت داده‌ میشود و بر خلاف صحنه‌ی سیاسی ایران در عراق توهم تجزیه‌ تمام روند و مباحث سیاسی مربوط به موضوع همزیستی قومی را به گروگان خود در نمی آورد.


امروز اغلب احزاب اپوزیسیون کرد در ایران و منجمله حزب شما خواستار استقرار یک نظام فدرالیستی در ایران هستند. آیا بر این باور نیستید که چالشهای بر سر راه تحقق این شعار موضوع را در کوتاه مدت ناممکن میسازد؟ در صورت عدم پذیرش این سیستم از طرف آحاد مردم ایران و احزاب سیاسی به عنوان سیستم سیاسی آینده‌ی کشور، چه راه حل دیگری را پیشنهاد میکنید؟

اگر واقعا بخواهیم مهم دمکراتیزاسیون در ایران را با واقعیات تاریخی و فرهنگی این سرزمین و با خواست و اراده‌ی گروههای ساکن آن مطابق کنیم، باید حقوق ملیتها را – در کنار حقوق شهروندی- یکی از ستونهای اصلی معماری نهادی‌ آینده‌‌ی کشور قرار دهیم. بسیاری از جریانات و نخبگان سیاسی ایرانی بدون ورود به جزئیات بحث فدرالیسم در ایران، این سیستم را از پیش محکوم میکنند و در این رابطه به ارائه‌ی بعضی توجیهات کلی و سطحی مبنی بر پیامدهای نامطلوب این سیستم برای "انسجام ملی" و قابل اجرا نبودن این سیستم (بدلیل بقول آنها منحصر بفرد بودن وضعیت ایران) اکتفاء میکنند. مخالفت آنها با این سیستم (مخصوصا اگر هدف از فدرالیزاسیون ایران مشارکت جمعی و هویتی ملیتها باشد)، بیشتر یک مخالفت سیاسی است تا یک مخالفت علمی. بهمین خاطر باعتقاد من مانع اصلی و اولی سر راه توافق حول این موضوع نه خصایص ذاتی این سیستم و آن سیستم، بلکه نحوه‌ی نگرش به جایگاه ملل و قومیتها در بستر عمومی ‌است. هر زمان اعتراف به ترکیب کثیرالملله‌ی کشور ایران در حوزه‌ی حکومتی و قبول پیامدهای سیاسی و قانونی این اعتراف در زمینه‌ی برابری ملیتها قابل هضم شد، تن دادن به فدرالیسم هم میسر خواهد شد.
اداره‌ی پایدار و سازنده‌ی امر تنوع اتنیکی در ایران ایجاب میکند که با شجاعت و صبورانه به مقابله‌ی چالشهای پیش رو رفت. صرفنظر از اینکه اصولا فدرالیسم یک سیستم انعطاف پذیر و ظرفیت ساز است که قابلیت دربرگیری راه و روشهای تلفیقی و غیر متقارن برای تعامل با وضعیتهای ناهمگون را دارد، نه فدرالیسم و نه هیچ سیستم حکومتی دیگری مخصوصا در بدو کار در امان چالش و دشواریها نیست. علیرغم سیستماتیک نبودن معادله‌ی بین دمکراسی و فدرالیسم، فدرالیسم میتواند بهترین راهکارهای اجرا و تضمین دمکراسی در ایران را فراهم آورد. در هر صورت بگذار بگوئیم که فدرالیسم همان قدر در ایران صعب الاجراست که خود دمکراسی در این کشور صعب‌الاجراست.
در مورد احتمال عدم پذیرش فدرالیسم از طرف مردم ایران، به شرط انجام زمینه‌سازیهای لازم و رعایت اصول توافقی‌ای که در کشورهای کثیرالملله برای تدوین و تصویب متون اساسی رایج است، دلیلی نمیبینم که اکثریت مردم ایران که همانا مردمانی هستند که در صد سال گذشته در حاشیه‌ی قدرت سیاسی و توسعه‌ی فرهنگی و اقتصادی مانده‌اند، به ترفیع و ارتقای حقوق خودشان رأی ندهند. ولی حتی در صورت بوقوع پیویستن فرضیه‌ی ذکر شده، باید گفت که گرویدن احزاب سیاسی کرد از شعار خودمختاری به شعار فدرالیسم در سالهای اخیر به معنای دست برداشتن آنها از سرشت متمایز و قائم بذات مسأله‌ی کردستان نیست و مبارزه‌ی کردها در ایران در هر حال برای کسب محتوایی غنی و محکم ازحقوق مشروعشان است، محتوایی که در صورت تعمیم به سایر گروههای اتنیکی در ایران فدرالیسم یا رژیونالیسم با بعد هویتی را ببار می‌آورد.


طی چند دهه‌ی گذشته در مجموع شاهد سکوت نخبگان روشنفکر تمرکزگرا در قبال مسأله‌ی کردها بوده‌ایم. به‌ نظر شما، چرا جامعه‌ و احزاب ایرانی با خواست کردها هنوز آشنا نیستند و سکوت رسانه‌ها، احزاب و فعالان ایرانی در قبال مسأله‌ی کرد از کجا سرچشمه میگیرد؟ کلا ارزیابی شما از موضع نیروهای اپوزیسیون در قبال این مسأله چگونه است؟

ترکیب طیفی نخبگان سیاسی و روشنفکری جامعه‌ی ایران متنوعتر و پیچیده‌تر از آن است که بتوان همه‌اشان را تحت یک لفاف توصیفی گرد آورد. از طرف دیگر، شاید دقیقتر باشد که بجای عدم آشنایی نخبگان مد نظر شما با مسأله‌ی کرد از آشنایی ناکافی و درک نادرست آنها از این مسأله صحبت کنیم. علت این امر هم ابعاد بسیاری دارد که میتوانیم آن را در یک نقصان ذهنی و هویتی با پیامدهای متعدد در زمینه‌ی رفتار سیاسی افراد و گروههای درون جامعه خلاصه کنیم. اختلاط دموگرافی میان ملیتها در طول تاریخ ایران و وفور کانالها و آشیانه‌های معاشرت و درهم آمیختگی اتنیکی در این کشور یک واقعیت غیر قابل انکار است. ولی بدلیل باز نبودن فضای سیاسی و مخصوصا بدلیل یک بعدی بودن هویت فرهنگی‌ای که حاکمیت سیاسی از آن خود کرده‌است، واقعیت تنوعات فرهنگی در بستر عمومی انعکاس نداشته‌ و انگیزه‌ی اکتشاف و شناخت ملیتها (چه در زندگی اجتماعی افراد و چه در سطح پژوهشی و کنش و واکنش میان نخبه‌ها) ضعیف بوده است. در نتیجه نخبه‌هایی که هویت فرهنگی مشترک با حاکمیت سیاسی داشته‌اند با طرز تفکر و عادتهای هژمونیک و انکارگرانه پرورش یافته‌اند، انکار کثرت و تنوع فرهنگی در بستر عمومی منحصر به آپارات دولتی نبوده و در عمق اقشاری از جامعه که اتفاقا خود را بسیار آزاداندیش و عدالت طلب هم میخوانند، امتداد داشته‌ است.
طبعا عامل رسانه‌ای هم در این زمینه نقش مساعدی ایفا نکرده‌است. بدلیل پیشرفت محدود رسانه‌های آزاد و دسترسی ناکافی عموم به منابع طلاعات بیطرفانه نه فقط زمینه‌ی لازم برای درک و شناخت متقابل فرهنگی و سیاسی میان کردها و دیگرانشان ایجاد نشده، بلکه هنوز اثرات کلیشه‌های کاذب و نامنصفانه‌ای که مخصوصا جمهوری اسلامی در اوایل انقلاب در ارتباط با باصطلاح خشونت طلبی کردها اشاعه داده‌ بود، از بین نرفته‌ است. رسانه‌ها و محافل سیاسی و روشنفکری ایرانی خارج از کشور هم با اینکه نمیتوان آنها را به سکوت در خصوص معضل کردها متهم کرد، ولی نحوه‌ی برخورد آنها به این موضوعات هنوز جوابگو و در حد مقتضیات نیست و واقعیت "گتو"های سیاسی و رسانه‌ای که خود نتیجه‌ی گسستهای فکری و هویتی‌ای است که ایرانیان از آن رنج میبرند، همچنان ادامه دارد.
البته شاید نخبه‌های سیاسی کرد خودشان هم در این زمینه بی تقصیر نباشند و تا این اواخر کوششهایشان در این راستا در حد لازم نبوده است. علت این امر هم شاید دقیقا بی‌تفاوتی و نادیده‌گیریهای محافل و نخبه‌های غیر قومی و باصطلاح سراسری در خصوص موضوع ملیتهای ایران باشد که باعث تضعیف انگیزه‌ی نخبه‌های کرد برای توضیح و تفهیم مسائل و مطالبشان شده است، بنحوی که آن بخش از جریانات سیاسی کرد که بیشترین استعداد برای معاشرت و گفتگو با محافل ایرانی را از خود نشان میدهند، باید از محبوبیت خود در جامعه‌ی کردی مخصوصا درمیان نسل امروزی روشنفکران کرد مایه بگذارند.
در ارتباط با موضع جریانات هم باید گفت که با اینکه تعداد نخبگان، محافل و نیروهایی که به معادله‌ی بین دمکراسی و عدم تمرکز و ضرورت مطابق ساختن نظام آینده‌ی ایران با واقعیت تعدد فرهنگی در این کشور ایمان آورده‌اند افزوده‌ است، ولی بدلیل تداوم حالت ذهنی‌ای که قبلا ذکر کردم، رویهمرفته هنوز مواضع در حد انتظار نیست؛ اغلب جریانات در بهترین حالت به تأکید بر رفع تبعیض و تمرکززدایی اداری و اقداماتی در زمینه‌‌‌ی ابراز هویت فرهنگی و جبران شکاف توسعه بسنده میکنند و اعتراف به بعد واقعی مسأله‌ی همزیستی در ایران و نتیجه‌گیری صریح از این امر هنوز به یک اشتراک ارزشی و گفتمانی در نیامده است.

ــــــــ
ـ لازم به‌ ذکر است که‌ این گفتگو، همگام با زنجیره‌ گفتگوی تحت عنوان "کوردستان میان امروز و دیروز" است که‌ به‌ زبان کوردی تنظیم شده‌ است. این سلسله گفتگوها راجع به‌ مسائل جنبش کوردها در عرصه‌ سیاست، فرهنگ و جامعه‌ و بازخوانی رویدادهای صد سال اخیر در ایران و تاثیرات آن بر جامعه‌ کوردستان و جنبشها و جریانهای سیاسی و روشنفکری کوردها در ایران است.