جهان پر از تلاطم و ضرورت جسارت تاریخی


یونس پارسابناب


• امروز توده های وسیعی از مردم در سراسر جهان با خیزش ها و شورش ها و فتح و تسخیر به این حکم تاریخی جواب مثبت داده و بی باکانه و با شهامت به پا خاسته اند. ولی چالشگران سرنگون ساز (منجمله نیروهای چپ رادیکال = کمونیست ها و سوسیالیست ها) نتوانسته اند خود را از نوستالژی های گذشته و اندیشه های "انزوا طلبانه" دفاعی رها سازند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۲۰ بهمن ۱٣۹۰ -  ۹ فوريه ۲۰۱۲


_ رشد و گسترش بیکاری، بی امنی، بی خانمانی، اشتعال جنگ های گوناگون مرئی و نامرئی ساخت آمریکا در کشورهای بویژه پیرامونی، فرود و ریزش موقعیت هژمونیکی آمریکا و بالاخره عروج امواج خروشان بیداری، آگاهی و رهائی از "بهار عربی" در قاره های آسیا و آفریقا تا تسخیر و فتح وال استریت ها و دیگر کاخ ها در قاره های آمریکا و اروپا و ... که جملگی منبعث از بحران عمیق ساختاری نظام جهانی سرمایه است، امر بی باکی اجتماعی و توسل به جسارت سیاسی بین چالشگران ضد نظام (در رأس آنها چپ های رادیکال) را به یک ضرورت تاریخی تبدیل کرده است. این حکم بی باکی و جسارت اجتماعی _ سیاسی باید در خدمت فورمول بندی، شکلگیری و ایجاد یک آلترناتیو سیاسی جدید در جهت جایگزینی نظام موجود باشد.
    در این نوشتار بعد از بررسی وضع حاکم به چند و چون ابعاد و مولفه های گوناگون بی باکی و جسارت که به یک امر لازم و ضروری در زندگی تاریخی چپ رادیکال (کمونیست ها و سوسیالیست ها) تبدیل گشته است' میپردازیم.

وضع نظام حاکم
    1 _ سرمایه داری معاصر که یک نظام غالب جهانی است سرمایه داری انحصارات (مونوپولی های) "عمومی تر" شده است. منظور از عمومی تر شدن این است که این انحصارات بر خلاف گذشته های نه چندان دور دیگر "جزایری" در دریائی از کمپانی های نسبتا خود مختار نیستند بلکه جملگی در هم ادغام و ممزوج گشته و در درون یک "واحد کل" (بازار جهانی) عمل می کنند. در نتیجه این مونوپولی ها امروز کاملا و بطور تنگاتنگ تمام سیستم های تولیدی را تحت کنترل خود قرار داده اند. تمام کارگاه های کوچک و بزرگ و حتی شرکت های بزرگ (که اولیگوپولی نیستند) در درون شبکه ی کنترل که از سوی مونوپولی ها تعبیه گشته اند، قرار دارند. درجه ی خود مختاری این کمپانی ها و عرضه کنندگان بقدری کاهش یافته که آنها عملا به مقاطعه کاران وابسته به مونوپولی ها تبدیل شده اند. روند عمومی تر شدن که به قوت خود باقی است از تبعات فاز جدید تمرکز بیشتر سرمایه در کشورهای "سه سره" نظام (آمریکا ، اتحادیه اروپا و ژاپن) در دو دهه ی اول فاز جدید جهانی شدن (گسترش "بازار آزاد" نئولیبرالیسم) می باشد. امروز این انحصارات عمومی تر شده بر اقتصاد جهان تسلط کامل داشته و خواسته های خود را تحت نام "گلوبالیزاسیون" بر تمام امور تولیدی (کلیه جهان منهای شرکای امپریالیسم سه سره) اعمال می سازند. این وضع چیزی غیر از فاز جدید در ترکیب بندی شکل و شمایل امپریالیسم نیست.
    2_ سرمایه داری انحصارات عمومی تر و جهانی تر شده نظمی است که به وسیله ی آن اصل انحصار رانتی بر کلیت ارزش اضافی (سود) را (که سرمایه از طریق استثمار از کار اتخاذ میکند) برای انحصارات تامین می سازد. تا آنجا که این انحصارات در مناطق پیرامونی نظام (80 در صد کل کره ی خاکی) عمل میکنند، انحصار رانتی همان امپریالیسم رانتی است. در نتیجه ی روند انباشت سرمایه _ که سرمایه داری را در تمام شکل های پی در پی تاریخی خود تعریف میکند _ از ازدیاد رانت خواری انحصاری / امپریالیستی نشات میگیرد. این تغییر در مرکز جاذبه ی انباشت سرمایه منبع تمرکز مدام بیش از پیش در آمد و ثروت در دست انحصارات "یک در صدیها" از یک سو و محروم سازی و فقر زائی 99" در صدیها" (توده های کار و زحمت، تهیدستان و بخش بزرگی از اقشار "طبقه ی متوسط" متعلق به اصناف و صاحبان کارگاه های کوچک و بزرگ و ...) از سوی دیگر می باشد.
    3_ این نا برابری در رشد مداوم به نوبه ی خود شرایط را برای مالی تر شدن نظام اقتصادی مهیا میسازد. امروز پروسه ی مالی تر شدن سرمایه ی انحصاری (که نقدا عمومی تر و جهانی تر گشته) باز تولیدی روند انباشت را در کنترل سی بانک کلان کشورهای سه سره نظام جهانی قرار داده است. این بانک ها در فضاهائی که برای حسن تعبیر "بازارها" نامیده میشوند استراتژیهای کنترل و تسلط خود بر صحنه ی اقتصادی را تعبیه و تنظیم میسازند. این نظام اقتصادی (سرمایه داری انحصاری "عمومی تر ، جهانی تر" و مالی تر شده) است که امروز در مقابل چشمان ما دارد از درون میترکد. این نظام که قادر به حل تضادهای درونی خود نیست دیگر نمیتواند به زندگی زالو وار خود ادامه دهد مگر اینکه جهان را بسوی بربریت سوق دهد.

                   نظم حاکم در بحران عمیق
1 _ بحرانی که این نظام با آن روبرو است منبعث از "موفقیت" خود نظام است تشدید پروسه ی مدام و لاینقطع انباشت در فاز فعلی سرمایه داری انحصاری که به ثروتمندتر شدن بی سابقه ی "یک در صدیها" (صاحبان مونوپولی ها و اولیگارشی های فرمانبر آنان) و افزایش محروم تر سازی و فقرتر زائی" 99 در صدیها" (کارگران، دهقانان، زاغه نشینان و دیگر تهیدستان شهرها و روستاها) منجر گشته شرایطی به وجود آورد که در آن امر انباشت (که "اقتضای طبیعت" و "جوهر هستی" سرمایه است) به مرحله ی "اشباع" رسیده است. انسان و منابع طبیعی و بالاخره خود طبیعت را میشود دائما و روزانه به طرق و نحوه های گوناگون مورد استثمار قرار داد. در واقع بدون استثمار کار و طبیعت امکان انباشت سرمایه ی خصوصی (سود و افزایش ثروت و قدرت) نمی تواند وجود داشته باشد. ولی امروز هم انسان و هم طبیعت در مقابل این استثمار به مقاومت روی آورده اند و عرصه را بر سرمایه داران یک در صدی تنگ و تنگ تر ساخته اند.
    در تحت این شرایط سرمایه انحصاری آشکارا یک جنگ همه جانبه را علیه کارگران و خلق های جهان اعلام کرده است. صاحبان ثروت و قدرت ("یک در صدیها") کوچکترین تمایلی به عقب نشینی، دادن امتیاز و یا مماشات و مصالحه در مقابل" 99 در صدیها" که به مقاومت و مبارزه برخاسته اند، نشان نمیدهند.
    2_ روزگارانی در گذشته (مثل دوره های سالهای 1995 تا 1975)، تلاش برای "مصالحه ی اجتماعی" بین سرمایه کار به عنوان یک استراتژی و انتخاب در سایه ی حضور سوسیالیسم واقعا موجود، جنبش های رهائی بخش ملی و جنبش های کارگری در اروپای آتلانتیک میتوانست عملی و ممکن باشد. ولی دوره ی تاریخی کنونی به روشنی با روزگاران گذشته تفاوت اساسی دارد. در تلاقی های کنونی بین سرمایه ی انحصاری و کارگران و خلقها مونوپولی های حاکم بر دولت ها، کارگران و خلقها را نه برای "مصالحه ی تاریخی و اجتماعی" بلکه برای تسلیم بی قید و شرط در مقابل سرمایه داری انحصاری دعوت میکنند. در این شرایط استراتژی های جاری دفاعی مقاومت و مبارزه از سوی چالشگران ضد نظام (منجمله نیروهای چپ رادیکال) در حال حاضر کارائی نداشته و نهایتا با شکست روبرو خواهند شد. در مقابل جنگی که انحصارات حاکم علیه کارگران و توده های خلق اعلام کرده اند تنها راه رهائی ایجاد اردوی برزگ و سرتاسری کار و زحمت همراه با خلقهای بخش پیرامونی نظام علیه "یک در صدیها" است. شرایط حاکم و بحران عظیم جهانی که نظام با آن دست به گریبان است این حکم را به یک ضرورت تاریخی تبدیل کرده است.
    3_ امروز نظام جهانی سرمایه به بن بست و به آخر عمر خود رسیده است. این نظام به خاطر "اشباع" در امر انباشت دیگر مثل گذشته های تاریخی خود نمی تواند به مسائل و مشکلاتی که در جامعه بوجود می آورد پاسخ ها و راه حل های حتی موقتی ارائه دهد. در نتیجه برای اینکه خود را از این بحران عمیق عبور دهد علیه نیروهای کار و زحمت در کشورهای خودی (کشورهای مسلط مرکز = شمال) از یک سو و علیه خلقهای کشورهای غیر خودی (کشورهای پیرامونی = جنوب) از سوی دیگر اعلام جنگ کرده است. چالشگران ضد نظام باید توجه کنند که راه حل ها و بدیل های صد و اندی سال گذشته که ممکن بود بتوانند تحت شرایطی سرمایه داری انحصاری را به عقب نشینی و حتی دادن امتیازات به کارگران کشورهای خودی و خلقهای کشورهای غیر خودی وادار سازند امروز عمدتا کارائی خود را از دست داده و عملا "بی ربط" و "نامربوط" گشته اند. علت اینکه نگارنده به این امر تاکید می ورزد این است که هنوز بخش قابل توجهی از چالشگران ضد نظام (منجمله بخشی از مارکسیست ها) که در صمیمیت و پایداری آن ها علیه بیدادگریها و جنایات نظام سرمایه داری واقعا موجود نمی توان شک کرد، معتقدند که می توان با تکرار و احیای راه حل ها و الگوهای صد سال گذشته (قرن بیستم) دوباره نظام را به عقب نشینی و پذیرش "مصالحه ی تاریخی" و حتی دادن امتیاز وادار ساخت. واقعیت این است که اندیشه ی تکرار و احیای راه حل ها و الگوهای بدیل رایج در قرن بیستم _ اعمال مقررات و تنظیمات دولتی بر بازار ,(Market Regulation) بازگشت به استقرار دوباری دولت های رفاهی _ سوسیال دموکراسی به سبک کشورهای اروپای غربی (در دهه های 1950 و 1960)، استقرار دولت های پوپولیستی _ رهائی بخش "عهد باندونگ" (1975_ 1955) و بالاخره بازگشت و احیای سوتیسم (سوسیالیسم های موجود در قرن بیستم) _ جملگی منبعث از نوستالژیهایی هستند که هنوز گریبان این بخش از چالشگران ضد نظام را گرفته اند. ولی تصور اینکه باز هم امکان دارد که سرمایه داری انحصاری مالی تر، میلیتاریزه تر، جهانی تر و عمومی تر شده ی دهه ی دوم قرن بیست و یکم را به عقب رانده و آن را دوباره به شکل و شمایل سالهای 1950_ 1945 در آورد چیزی غیر از یک "آرزوی باطل" بر مبنای اندیشه های نوستالژیکی نیست. تاریخ هیچوقت به این نوع تکرارها و بازگشت ها تن در نمیدهد. باید با "هیولای" سرمایه داری آنطور که امروز "واقعا موجود" است و عمل میکند، روبرو گشته و او و نهادهایش را جسورانه به چالش جدی طلبید.
    4 _ با اینکه جمع قابل توجهی از چالشگران و فوروم های جهانی و منطقه ایی به این نوع بدیل ها و الگوها دلبستگی دارند ولی به نظر این نگارنده نظام جهانی سرمایه در فاز کنونی سرمایه داری انحصاری کوچکترین هراسی از حامیان و معتقدین این راه حل ها و الگوها که به آنها اشاره گشت، ندارند و رأس آن آمریکا هم به طور مرئی و علنی هم به طور نامرئی و مخفی علیه کارگران و خلقهای جهان اعلام جنگ کرده است.
    در تحت این شرایط چالشگران ضد نظام بویژه چپ رادیکال (کمونیست ها و سوسیالیست ها) چه باید بکنند؟

گسست به موازات جهانی زدائی
    1 _ دو لبه ی تیز تلاطم بی نظیری که امروز بشریت با آن روبرو است _یعنی بحران عمیق ساختاری نظام از یک سو و عروج امواج خروشان بیداری و رهائی در سراسر جهان علیه نظام از سوی دیگر _ به ما چالشگران ضد نظام یک فرصت تاریخی بی نظیری میدهد که بیش از پیش متوسل به جسارت اجتماعی _ تاریخی خود گردیم. اوضاع از ما طلب می کند که بی باک تر از گذشته هر جا که هستیم دست به فرمولبندی استراتژیها و بدیل های رادیکالی بزنیم که قادر باشند توده های عظیمی از کارگران و خلقهای ستمدیده را برای رویاروئی تهاجمی علیه استراتژی جنگی نظام متحد و آماده سازند. نیروهای رادیکال چپ در جوامع مرکز مسلط بویژه در کشورهای امپریالیستی "سه سره" باید با جسارت بیش از پیش در جهت ایجاد یک قطب (اردوی) اجتماعی از کارگران و متحدین طبیعی آن (کشاورزان، اقشار مختلف "طبقه ی متوسط" ، تهیدستان در خط فقر و زیر خط فقر و ... ) تلاش کنند. این اردوی اجتماعی باید برای خلع سلاح هیولای نظام به مبارزه ی طولانی و متهورانه اجتماعی _ سیاسی فراگیر به نفع اجتماعی و ملی کردن انحصارات در کشورهای مسلط مرکز (بویژه در کشورهای امپریالیستی سه سره) دست بزند. اجتماعی و ملی کردن انحصارات باید همراه با مبارزه برای مالی زدائی مدیریت جهانی اقتصاد (جهانی بدون وال استریت) و مبارزه بی باکانه برای جهانی زدائی (تضعیف و خنثی ساختن پروسه گلوبالیزاسیون سرمایه) به پیش رود.
2 _ برای نیروهای چپ انقلابی در جوامع پیرامونی (جنوب) در مرحله ی اولین مبارزه ضروری است که با شهامت بیش از پیش از اندیشه های نوستالژیکی خود دست برداشته و کلیه نیروهای متعلق به طبقات توده یی (کارگران، دهقانان، اقشار مختلف خرده بورژوازی در حال پرولتریزه شده، زاغه نشینان و دیگر تهیدستان شهر و روستا) را در درون یک اردوی بزرگ اجتماعی و سیاسی برای مبارزه علیه رژیم های کمپرادور همراه و به موازات مبارزه در جهت گسست از محور نظام جهانی سرمایه، بسیج و مسلح سازند.
    مسیر تلاش چالشگران چپ رادیکال در بسیج" 99 در صدیها" در کشورهای مرکز علیه صاحبان مونوپولی ها ( که اولیگارش های امپریالیسیم سه سره را در کنترل خود قرار داده اند) زمانی با موفقیت روبر میگردد که این چالشگران بی باکانه بعد و جنبه ی تاریخ ساز مبارزاتی خود (جهانی زدائی) را با جنبه و بعد تاریخ ساز مبارزاتی چالشگران چپ رادیکال کشورهای پیرامونی (حق تعیین سرنوشت در جهت گسست کامل از محور نظام) در هم تنیده و ادغام سازند. با ادغام و در هم تنیده شدن این دو بعد مبارزاتی (جهانی زدائی در مرکز و گسست در بخش پیرامونی) بشریت وارد مرحله یی از تاریخ خود میگردد که در آن "چپ گلوبال" در یک صف متحد "یک در صدیها" را در سطح جهانی به چالش سرنگون سازانه ی جدی طلب میکند.
3 _ نگارنده بطور قاطع بر این عقیده است که استقرار "جهانی بهتر" در کشورهای مرکز اگر در روزگاران گذشته بدون شرکت و درگیری مردمان کشورهای پیرامونی امکان داشت امروز به خاطر شیفت و دگردیسی عظیم در ترکیب بندی و توزیع دموگرافیکی جمعیت 7 میلیارد نفری جهان بطور قطع به یک امر نا ممکن و غیر قابل حصول تبدیل گشته است. به عبارت دیگر بدون وقوع گسست های متعدد و گوناگون توسط کشورهای پیرامونی از بدنه ی نظام جهانی سرمایه امکان پیروزی جهانی زدائی در کشورهای مرکز و حرکت جوامع در آن بخش از نظام به سوی استقرار" جهانی بهتر" نا ممکن و بسختی مشکل بوده و حتی در صورت پیروزی زود گذر بوده و با شکست روبرو خواهد گشت.
4 _ پیشینه ی بررسی پدیده ی گسست از نظام جهانی سرمایه و بحث و تفحص درباره ی ویژگی و مولفه های آن حداقل به نود سال پیش میرسد. زیرا که عمل گسست چندین بار از سوی طبقات زحمتکش و ملل ستمدیده با موفقیت در تاریخ قرن بیستم (عصر سرمایه داری امپریالیستی انحصاری) اتفاق افتاد. انقلاب اکتبر 1917 در روسیه نیمه پیرامونی و انقلاب9 194 چین پیرامونی دو گسست بزرگ و نمایان از محور نظام سرمایه جهانی (امپریالیم) بودند که کارائی و تاثیر عظیمی در گسست های متعدد در کشورهای پیرامونی در "عهد باندونگ" (1975 _ 1955) به جا گذاشتند.
    بخشی از چالشگران ضد نظام و حتی تعدادی از چپ های رادیکال بر این باورند که امر گسست یک نوع انزوای اوتارکیکی (خود کفائی گری) است. در صورتی که گسست، ملت _ دولت های پیرامونی را در مسیر ساختمان استقلال و حاکمیت قرار داده و آن ها را با اتکا به نیروهای داخلی و اتخاذ سیاست های خارجی ضد کمپرادور به متحدین چالشگران ضد نظام در کشورهای مرکز که به طور جدی خواهان امر "جهانی زدائی" هستند، تبدیل میسازد. انگاشت و پراتیک گسست را میتوان در پرتو توضیح دو نکته ی مهم زیرین بهتر و بیشتر درک کرد.
    _ یکم اینکه مبارزه علیه گلوبالیزاسیون (جنبش جهانی زدائی) که امروز به سرعت در سراسر جهان رشد و گسترش می یابد به هیچ عنوان مبارزه علیه اندیشه جهانی شدن اجتماعی (که از هزاران سال پیش تا کنون آرزوی انسان ها در مناطق مختلف جهان بوده) نیست. بلکه نوک تیز مبارزه در این نبرد علیه جهانی شدن سرمایه است. زیرا در حالی که حرکت سرمایه در سطح جهان آزاد و باز و فرامرزی است، رژیم های اولیگارشی تعداد بیشماری مرز به صعب العبوری "دیوار چین" در مقابل حرکت کار و زحمت در سطح جهانی بر پا کرده اند.
_ دوم اینکه عمل گسست در کشورهای پیرامونی در واقع مکمل مبارزات ضد گلوبالیزاسیونی (جنبش جهانی زدائی) در کشورهای مرکز است. به عبارت دیگر گسست و جهانی زدائی بدون ادغام و وحدت نمی توانند حاکمیت سرمایه را در دراز مدت نابود سازند. در نبود گسست و رهائی، نظام سرمایه با ادامه ی استثمار و تاراج توده های مردم و منابع طبیعی کشورهای پیرامونی می تواند با اعلام جنگ (جنگ های اجتماعی) کارگران و دیگر زحمتکشان کشورهای خودی (مسلط مرکز) را در مبارزاتشان برای جهانی زدائی ناکام سازد.
5_ امپریالیسم در دوره ی "جنگ سرد" در زیر ضربات "سه ستون مقاومت" (سووتیسم، جنبش های رهائی بخش ملی و جنبش کارگری در اروپای غربی) مجبور گشت (و قادر بود) که دست به عقب نشینی زده و حتی امتیازاتی به طبقه ی کارگر در کشورهای خودی و به مردم کشورهای در بند پیرامونی (مثل پذیرش استعمار زدائی در آفریقا) تفویض کند.
    اما امپریالیسم عصر حاضر (امپریالیسم "دسته جمعی" سه سره) نه می خواهد و نه از نظر تاریخی قادر است حتی به طور موقتی مسائلی را که در سطح جهان بوجود آورده، حل و فصل کند. در نتیجه نظام جهانی سرمایه که به دوره فرتوتی و بی ربطی خود رسیده با اعلام جنگ و گسترش "جهالت زور" از یک سو و مالی تر، عمومی تر، جهانی تر و میلیتاریزه تر ساختن "انحصارات پنجگانه" از سوی دیگر می خواهد به زندگی زالووار خود مثل "ضحاک مار دوش" ، ادامه دهد. این انحصارات در کنترل کامل پنج حیطه ی حیاتی زیرین هستند:
    _تکنولژی
    _دسترسی به منبع طبیعی کره ی خاکی
   _ادغام جهانی سیستم مالی و پولی در سطح جهان
   _سیستم های ارتباطی و اطلاعاتی
   _تسلیحات کشتار دسته جمعی
بنظراین نگارنده نیز امروز موثرترین و اصیل ترین شکل گسست در کشورهای جنوب همانا به چالش طلبیدن این "انحصارات پنجگانه" هستند که بدنه ی امپریالیسم معاصر کنونی را تشکیل میدهند. در دهه های قرن بیستم بعضی از دولتمردان کشورهای جهان بر این تصور باطل بودند که احتمالا میتوانند در داخل چهارچوب تشدید جهانی شدن سرمایه موفق به گسست گشته و به عنوان "شرکای سرمایه داران برابر" در صحنه ی جهانی و یا حداقل منطقه یی و قاره یی حضور پیدا کنند. این تصور باطل که یک توهم بزرگی بیش نبود با عروج کلوب کشورهای جی 20 (داووس) در دهه ی اول قرن بیست و یکم برملا و نمایان گشت.
6 _ امروز در بحبوحه ی انفجار درونی در درون سرمایه داری جهانی و گسترش بحران های مزمن و فراگیر منبعث از این انفجار ما شاهد عروج امواج خروشان بیداری و رهائی در سراسر جهان به نفع () گسست (delinking)
هستیم. به عبارت دیگر، نیروهای چالشگر ضد نظام (نیروهای طرفدار جهانی زدائی و گسست از محور نظام) که تا این اواخر در موضع "دفاعی" و "بقاء و حفظ خود" بودند به سرعت رادیکالیزه گشته و بی باکانه به "تعرض"، "تهاجم" و "اشغال و تسخیر" دست زده اند.
    بررسی فعل و انفعالات پروسه ی رادیکالیزاسیون در کشورهای پیرامونی سه قاره (از کشورهای عضو "سازمان آلبا" در آمریکای لاتین تا کشورهای "بهار عربی" در آسیا و آفریقا) بخوبی نشان میدهد که چالشگران اصلی این گسست بزرگ در این "مناطق طوفانی" دارای سه هدف مکمل و متصل بهم هستند:
یک _ دموکراتیزه ساختن جامعه (اتخاذ آزادی های دموکراتیک و شرکت توده های مردم در تصمیم گیری ها)
دو _ توسعه ی اجتماعی بر اساس پیشبرد امر عدالت اجتماعی منبعث از (و به موازات) اصل دموکراتیزاسیون جامعه
سه _ اتخاذ مواضع ضد امپریالیستی در پروسه ی گسست از نظام جهانی (کسب و تأمین حاکمیت و حق تعیین سرنوشت ملی).
    تعهد به کسب این هدف سه بعدی نه تنها فقط در کشورهای نوظهور اقتصادی (هندوستان، برزیل و ... ) بلکه در جوامع "متروک" "درمانده" و "به کنار گذاشته" ی "جنوب گلوبال" نیز امکان دارد. اساسا اکثریت عظیمی از کشورهای پیرامونی در بند (سه قاره) در دهه ی 1980 با آغاز فاز فعلی جهانی شدن (گسترش "بازار آزاد" نئولیبرالیسم) با پی آمدهای فلاکت بار و خانمانسوز "تعدیل ساختاری اقتصادی" روبرو گشته و منابع عظیم طبیعی و انسانی آنها توسط "انحصارات پنجگانه" به تاراج رفتند. مردمان این کشورها امروز در بحبوحه بر ملا گشتن بحران عمیق ساختاری کل نظام بپا خاسته اند. در بعضی ها مثل کشورهای عضو "آلبا" مردم به پیروزی هائی دست یافته اند و در بعضی از کشورها مثل مصر، تونس، نیجریه و ... هنوز به پیروزی نرسیده اند.
7 _ در این برهه از تاریخ معاصر جهان که نظام جهانی با بحران عمیق روبرو گشته و توده های عظیمی از مردم چه در کشورهای مسلط مرکز و چه در کشورهای در بند پیرامونی بپا خاسته و خواهان جهانی زدائی و گسست هستند وظیفه ی چپ های رادیکال است که شهامت و جسارت نشان داده و بی باکانه بعد از خانه تکانی در درون خود و "ادغام تنوع" ها بر اساس سه اصل هدفمند گسست (دموکراتیزاسیون، عدالت اجتماعی بر پایه ی کسب حاکمیت و حق تعیین سرنوشت ملی) به ایجاد یک اردوی بزرگی از "ندارها" (99 در صدیها) علیه انحصارات پنجگانه متعلق به "مدارها" ( "یک در صدیها" ) دست بزنند.
    بدون تردید مدت ها طول خواهد کشید که چپ رادیکال موفق به ایجاد این اردوی سرنگون ساز گردد. ولی امر پیروزی در ایجاد این قطب (اردو) صرفا منوط به شهامت و تهوری است که چالشگران ضد نظام بویژه چپ های رادیکال از خود نشان دهند. به عبارت دیگر بسته به این امر است که این نیروها خود را از "انزوای دفاعی" و اندیشه ی "حفظ و بقای خود" رها ساخته و موضع "تعرضی" و "تهاجمی" اتخاذ کنند. این "معجزه" زمانی اتفاق می افتد که چپ رادیکال بی باکانه دست به عمل جسارت تاریخی که بالقوه صاحب آن است، بزند.
جمع بندیها و نتیجه گیری
    1 _ امروز بشریت در سر راه یک گذرگاه پر اهمیت تاریخی قرار گرفته است. سرمایه داری تقریبا تمام مشروعیت ها و "هژمونی فرهنگی" را که احتمالا در گذشته بین بخشی از اقشار مردم داشته، از دست داده است. تنها مشروعیتی که سرمایه داری دارد این است که شرایط را برای گذار به سوسیالیسم آماده کرده است. بهر رو این نظام امروز به دوره ی بی ربطی و فرتوتی خود رسیده و در بستر "موت" افتاده است. سرمایه داری واقعا موجود اگر قادر شود با ادامه ی انباشت سود و ثروت (که به حد "اشباع" رسیده) به زندگی ضحاک وار (زالو وار) خود ادامه دهد جهان و بشریت را به سوی بربریت سوق خواهد داد.
    2 _ در پرتو گسترش بحران عمیق ساختاری که گریبان صاحبان قدرت و ثروت (یک در صدیها) را گرفته، اوضاع رو به رشد حکم میکند که کارگران، خلقها و چالشگران ضد نظام (بویژه چپ های رادیکال) موضع تعرضی و تهاجمی علیه این نظام در "بستر مرگ افتاده" اتخاذ کنند. زیرا که لازمه ی باز تولید انباشت به فقر زائی و محروم سازی بیش از پیش کارگران در کشورهای مسلط مرکز و خلقهای کشورهای در بند پیرامونی دامن خواهد زد.
    3 _ امروز توده های وسیعی از مردم در سراسر جهان از شهرهای متعدد آمریکا، اروپا تا شهرها و روستاهای خاور میانه، آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین با خیزش ها و شورش ها و فتح و تسخیر به این حکم تاریخی جواب مثبت داده و بی باکانه و با شهامت به پا خاسته اند. ولی چالشگران سرنگون ساز (منجمله نیروهای چپ رادیکال = کمونیست ها و سوسیالیست ها) نتوانسته اند خود را از نوستالژیهای گذشته و اندیشه های "انزوا طلبانه" دفاعی رها ساخته و با جسارت تاریخی و شهامت اخلاقی که بالقوه دارا هستند به سوی اتخاذ یک موضع بی باکانه ی تعرضی و تهاجمی (که لازمه اش ساختمان اردوی عظیم از نیروهای کار و زحمت و خلقهای کشورهای در بند پیرامونی است)به پیش روند. آیا چپ های رادیکال نمی خواهند که با نمایش جسارت تاریخی خود و شرکت فعال در "بهار" کشورهای سه قاره به آمدن هر چه زودتر "پائیز" سرمایه داری در کشورهای سه سره امپریالیستی جامه ی عمل بپوشانند؟


منبع و مآخذ
1 _ امی یا باغچی
(Bagchi)
"گذرگاه های خطرناک" ,انتشارات دانشگاه آکسفورد، 2006
2 _ سمیر امین، "عروج و سقوط لیبرالیسم", در مجله ی "مانثلی ریویو" سال 63، شماره 8 (ژانویه 2012).
3 _ امانوئل والرشتاین
(Wallerstein)
"نظام جهانی کنونی از 1789 تا 1914" ، برکلی، 2011، جلد ششم.
4 _ مایک دیوس
(Davis)
"بهار در تلاقی با زمستان" در مجله ی "نیولفت ریویو" شماره 72 (نوامبر- دسامبر 2011).
5 _ سمیر امین، "انفجار در درون سرمایه داری معاصر" در سایت "گلوبال ریسرچ" دسامبر 30 سال 2011.