دریغا ابراهیم یونسی - فرهاد حیدری گوران

نظرات دیگران
  
    از : بهمن پارسا

عنوان : غم این خفته ی چند.....
نیمی از من کرد است. نیم جدا نشدنی ام. همسرم. واین حدیثی است که امسال ۴۰ ساله شد. هم از اینروست که بخت یار بودم و تا وقتی رخت آوارگی به تن نداشتم ،در تهران گاهگاهی محضر بزرگانی چون قاضی و یونسی را درک میکردم. آخرین بار که نایل به حضور در خدمت این نام آوران زنده بنیاد و یاد شدم،نوروز ۱۳۶۱ بود. در منزل زنده یاد آقای جعفر زاده که مردی بود مردستان.کردی از سلاله ی کردان ِ کرد. حالا بار دیگر باید بخوانم: غم این خفته ی چند ،خواب در چشم ترم میشکند... آری و افسوس که آری. که این جایگاه های خالی پرشدنی نیست. یا در باقیمانده ی سالهای عمر چنین نخواهد شد. در همین راه بانه که امروز کاروان زنده داران یاد یونسی در آن به انبوهی به راهند، سال ۱۳۶۰ من برای آوردن عروسی از بانه به سقز سفر کردم. آنهم بخش دیگری از افسوس های من است. عروس و داماد هشت ماه بعد به جرم ایران خواهی در نبردی نابرابردرکوهستانهای کردستان گرفتار سرب داغ سپا هیان جهل وتبهکاری شدند. آری:غم این خفته ی چند،خواب در چشم ترم میشکند...
۴٣۵۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱٣۹۰