پروژه اپوزیسیون‌سازی دلالان سیاسی


منوچهر صالحی


• این نخستین بار نیست و آخرین بار نیز نخواهد بود که دولت‌های امپریالیستی و اسرائیل با دادن امکانات مالی و رسانه‌ای به مشتی «سیاست‌باز» حرفه‌ای، یعنی کسانی که سیاست را به کالا تبدیل کرده و با آن داد و ستد می‌کنند و از این راه به ثروت‌های کلان رسیده‌اند می‌کوشند سازمانی شبیه آن‌چه در لیبی و سوریه به‌وجود آوردند، برای ما ایرانیان نیز به‌وجود آورند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۴ بهمن ۱٣۹۰ -  ۱٣ فوريه ۲۰۱۲


پس از انتشار نوشتار «تجربه‌های شکست خورده سازمان‌سازی در انیران» تا کنون دو نشست از «اپوزیسیون» انیران‌نشین، یکی در شهر کلن آلمان و دیگری در شهر استکهلم سوئد برگزار شد و نشست واشنگتن نیز گویا با چند روز تأخیر قرار است در روزهای 7 و 8 آوریل تشکیل شود. چنین به نظر می‌رسد که میان لایه‌های مختلف «اپوزیسیون» انیران‌نشین بر سر به‌وجود آوردن «حکومت آلترناتیو» مسابقه درگرفته و هر گروهی شتاب‌زده در پی به‌وجود آوردن تشکیلاتی است تا با آن ابزار بتواند از پشتیبانی مالی و سیاسی دولت‌هائی چون ایالات متحده آمریکا، اسرائیل و اتحادیه اروپا برخوردار گردد که شاید در پی حمله نظامی به ایران و سرنگونی رژیم ولایت فقیه‌اند.

نهادهای وابسته به حزب جمهوری‌خواه

در ایالات متحده دو حزب جمهوری‌خواه و دمکرات نهادهای قدرت سیاسی را میان خود سرشکن کرده‌اند و هر یک از این دو کانون قدرت توانسته است بخشی از اپوزیسیون ایران را به‌سوی خود جذب کند و برای پیش‌برد راه‌کارهای سیاست خارجی خود در خاورمیانه و ایران امکاناتی را در اختیار اپوزیسیون وابسته به‌خود قرار دهد.

برای نمونه در این زمینه می‌توان به «موسسه هوور» اشاره کرد که «اتاق اندیشه»[1] حزب جمهوری‌خواه است. در دوران حکومت جورج دبلیو بوش در این موسسه «پروژه دمکراسی برای ایران» را راه انداختند که عباس میلانی یکی از سه تن مسئولین آن بود. در آن دوران موسسه هوور با دعوت از چند سیاستمدار«اصلاح‌طلب» از ایران و هم‌چنین چند چهره از «اپوزیسیون» انیران‌نشین سمیناری در رابطه با ایران برگزار کرد و کوشید بر سیاست خارجی دولت بوش در رابطه با ایران تأثیر نهد. اما با به قدرت رسیدن باراک اوباما دامنه فعالیت پروژه «دمکراسی برای ایران» موسسه هوور بسیار بی‌رنگ شده است.

نهادهای وابسته به حزب دمکرات                     

اینک «موقوفه کارنگی»[2] به «اتاق اندیشه» حزب دمکرات در رابطه با سیاست خارجی دیوان‌سالاری اوباما بدل شده است. در این بنیاد چندین آمریکائی و ایرانی چون آقایان شهرام چوبین و کریم سجادپور در رابطه با ایران پژوهش می‌کنند. بیش‌تر ایرانیانی که در این بنیاد کار می‌کنند، بر این باورند که باید در رابطه با سیاست هسته‌ای ایران راه حلی مبنی بر دیپلماسی برد- برد را پیاده کرد که بر اساس آن هم منافع ایران و هم منافع ایالات متحده آمریکا تأمین شود، یعنی میان این دو منافع باید نکات مشترک را یافت و تقویت کرد. این گروه مخالف جنگ و بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران است. اما از آن‌جا که در کنار «موقوفه کارنگی» چندین لابی یهودی نیز در تعیین سیاست خارجی دیوان‌سالاری اوباما در رابطه با ایران تأثیرگذار و هوادار حمله نظامی به ایرانند، در نتیجه سیاست اوباما میان این دو قطب در نوسان است و بر حسب این که کدام نیرو دست بالا را داشته باشد، گاهی بر سیاست تحریم و مذاکره تأکید می‌کند و گاهی نیز «همه ابزارها» را برای مقابله با دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای بر روی میز قرار می‌دهد. در همین رابطه به تازگی آقای اوباما در یک مصاحبه رسانه‌ای گفت «آمریکا مانع از اتمی شدن ایران خواهد شد.» پرسیدنی است دولت آمریکا بر اساس کدام قانون بین‌الملل برای خود چنین حقی را قائل است؟

لابی هوادار اسرائیل

بنا بر پژوهش‌های گوناگون در آمریکا چند سازمان یهودی وجود دارد که به‌مثابه لابی اسرائیل می‌کوشند بر سیاست خارجی این کشور تأثیر نهند. برخی از پژوهندگان حتی بر این باورند که نفوذ این لابی‌ها بر دیوان‌سالاری ایالات متحده سبب شده است تا آمریکا به‌ زیان منافع ملی خود در خاورمیانه از اسرائیل پشتیبانی کند.[3] مهم‌ترین لابی هوادار اسرائیل تشکیلاتی است که خود را «کمیسیون آمریکائی- اسرائیلی برای امور عمومی» می‌نامد که مخفف آن «آیپاک»[4] است. این سازمان در سال 1953 توسط ثروتمند یهودی اسیه کنن[5] به‌مثابه یک سازمان صهیونیستی تأسیس شد و در حال حاضر بیش از 100 هزار عضو دارد. برخی از اعضاء این سازمان صاحبان بسیاری از نهادهای بانکی، مالی و رسانه‌ای آمریکایند و از طریق این نهاد‌ها می‌توانند بر اقتصاد و افکار عمومی این کشور تأثیر نهند.

در کنار این گونه لابی‌ها، سازمان‌هائی نیز از سوی یهودان آمریکائی با هدف تأمین منافع اسرائیل به‌وجود می‌آیند که در ظاهر هیچ ربطی به اسرائیل و صهیونیسم ندارند. یک نمونه‌ی آن بنیاد «دمکراسی برای ایران» است. بنا بر اسنادی که هر کسی به آسانی می‌تواند به آن‌ها‌ دست یابد، این بنیاد در سال 1995 توسط کنث تیمرمن،[6] پیتر رودمن،[7] یوشوعا موراوچیک [8]و با همکاری سازمان‌های مخفی صهیونیستی و آمریکائی تأسیس شد، یعنی این بنیاد ساخته و پرداخته یهودان آمریکائی و دولت اسرائیل است و بسیاری از اعضاء هیئت مدیره کنونی آن از مدیران کنونی و پیشین «سیا» هستند.[9] سرشناس‌ترین اعضاء هیئت مدیره این بنیاد یکی ولسی[10] است که در گذشته مدیر «سیا» و وزارت دفاع بود و دیگری فرانک گافنی[11] است که در گذشته با سازمان‌های جاسوسی همکاری داشت. باز بنا بر همین اسناد، دیگر اعضاء هیئت مدیره «بنیاد دمکراسی برای ایران» به‌طور آشکار با «موساد» و آقای منشه امیر که در گذشته سخنگو و مدیر رادیو اسرائیل بود و اینک سایت فارسی زبان وزارت خارجه اسرائیل را اداره می‌کند، رابطه دارند.[12] رئیس کنونی این بنیاد آقای تیمرمن است که روزنامه‌نگار، نویسنده چند کتاب سیاسی و کوشنده محافظه‌کار و عضو حزب جمهوری‌خواه است. او در سال 2000 از سوی این حزب کاندید کسب کرسی سنای ایالت مریلند شد، اما در آن انتخابات از رقیب دمکرات خود شکست خورد.[13]

هر چند بنا بر اساسنامه این بنیاد یکی از هدف‌های آن «پشتیبانی از جنبش‌های دمکراتیک در ایران» است، اما حوزه کار اصلی آن دفاع بی‌چون و چرا از منافع اسرائیل در خاورمیانه است. این بنیاد برای دستیابی به اهداف صهیونیستی خود و تأمین منافع اسرائیل در حوزه‌های مختلفی فعالیت می‌کند که در این جا به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

1.      این بنیاد در گذشته بودجه‌هائی را در اختیار برخی از «جوجه ‌روشنفکران» ایران قرار داد تا بتوانند با نوشتن نوشتارها و کتاب‌هائی چهره کریه رژیم جمهوری اسلامی را از آن‌چه که هست، کریه‌تر بنمایانند. برخی از این «جوجه ‌روشنفکران» حتی به اسرائیل سفر کردند و فیلم‌هائی درباره پیش‌رفت‌های چشم‌گیر دمکراسی در اسرائیل ساختند، بی آن که در نوشته‌ها و فیلم‌های خود به این حقیقت ساده اعتراف کنند که این «دولت دمکراتیک»، دولتی استعمارگر است و در سرکوب جنبش رهائی‌بخش مردم فلسطین از سیاست‌های سرکوب نازی‌ها مبنی بر جریمه همگانی بهره می‌گیرد و برخلاف قوانین بین‌المللی در اورشلیم قوم‌زدائی و در سرزمین‌های اشغالی شهرک‌سازی می‌کند و ...

2.      یکی از وظائف این بنیاد متهم ساختن رژیم اسلامی به تروریسم است، زیرا رژیم ایران از حماس در فلسطین و از حزب‌الله در لبنان پشتیبانی می‌کند. این بنیاد چندی پیش به نمایندگی از سوی برخی از بازماندگان کسانی که در حادثه 11 سپتامبر 2001 کشته شدند، علیه دولت ایران به دادگاهی در حومه نیویورک شکایت کرد و مدعی شد که چون تروریست‌های آن رخداد به دستور رژیم ایران به برج‌های دو قلوی تجارت حمله کردند، بنابراین باید رژیم ایران به‌خاطر این جنایت محکوم شود و به بازماندگان کشته‌شدگان آن رخداد تاوان بپردازد. در سال گذشته یک قاضی دادگاه نیویورک به سود این بنیاد رأی داد و دولت ایران را موظف به پرداخت چند میلیارد دلار به بازماندگان آن حادثه کرد.

3.      حوزه دیگر مربوط می‌شود به فعالیت هسته‌ای رژیم اسلامی. از زمانی که این بنیاد به‌وجود آمده است، به‌طور مستمر می‌کوشد فعالیت هسته‌ای ایران را به‌خطری برای تمامی بشریت بدل سازد. برای نمونه تیمرمن در سال 2006 مدعی شد که رژیم ایران قصد دارد در آستانه جشن نوروز آزمایش انفجار هسته‌ای انجام دهد. در آن زمان چهره‌های وابسته به این بنیاد خواستار بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران شدند.

4.      این بنیاد در سال‌های گذشته کوشید بخشی از نیروهای اپوزیسیون انیران‌نشین را در رابطه با منافع اسرائیل متحد و متشکل سازد. هم‌چنین با کمک این بنیاد برای ملیت‌های مختلف ایران چند سازمان‌ سیاسی ساخته شدند. برخی از این سازمان‌ها با برخورداری از کمک‌های مالی ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، جمهوری آذربایجان و کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس حتی کوشیدند در برخی از استان‌های ایران به مبارزه مسلحانه دست زنند و در این زمینه هنوز هم کم و بیش کوشایند.

5.      در راستای آلترناتیوسازی در برابر رژیم ولایت فقیه به یاری «بنیاد دمکراسی برای ایران» سمینارهای برلین، لندن و پاریس برگزار شدند. کنفرانس پاریس را حتی آقایان تیمرمن و منشه‌امیر افتتاح کردند. اما آن تلاش‌ها بی‌نتیجه ماند، زیرا در آن زمان امکان «تعویض رژیم» بیش‌تر به خواب و خیال شباهت داشت تا با واقعیت. آن‌چه تا کنون آشکار شده‌ است‌، گویا هزینه نشست شهر کلن را که در آن 82 تن شرکت کرده بودند، بنیاد وابسته به آقای کنث تیمرمن پرداخته است. [14]

«خطوط قرمز» امپریالیستی

تحقق شیوه تولید سرمایه‌داری بدون آگاهی انسان به دانش مدرن ناممکن بود. انگلستان، فرانسه و چند دولت دیگر اروپائی با دستیابی به دانش مدرن توانستند تولید کالائی را گسترش دهند و به قدرت‌های اقتصادی نیرومند بدل گردند و به مثابه کشورهای استعماری جهان را بین خود تقسیم کنند. به این ترتیب ویژگی‌ کشورهای امپریالیستی برخورداری از سیستم آموزش و پرورش پیش‌رفته و دستیابی به دانش‌های نو است، زیرا بدون بهره‌مندی از دانش‌های پیش‌رفته نمی‌توان به قدرت اقتصادی و نظامی قدرتمند بدل گشت. نگاهی به جهان کنونی نشان می‌دهد که کشورهای صنعتی به دلیل پیش‌رفت‌های علمی، اقتصادی و نظامی خود می‌توانند بر مردمی که در جهان عقب‌مانده به‌سر می‌برند، سلطه داشته باشند و برای حفظ این وضعیت «خطوط قرمزی» را به‌مثابه ابزارهای سیاست خارجی خود تعیین کنند. به‌عبارت دیگر، چند کشور امپریالیستی با تعیین این خطوط می‌خواهند ابعاد رشد و انکشاف کشورهای دیگر را به گونه‌ای تعیین کنند که سروری و رهبری آن‌ها به خطر نیافتد.

یکی از این «خطوط قرمز» جلوگیری از انتقال دانش‌های بنیانی صنایع کلیدی مدرن به کشورهای در حال رشد و به ویژه کشورهائی است که به دلیل ایدئولوژی‌های دینی- سیاسی می‌خواهند «مستقل» از خواست‌ها و منافع دولت‌های امپریالیستی عمل کنند. کشورهای امپریالیستی هم‌چنین با برخورداری از همه‌ی امکانات خود می‌کوشند از انتقال دانش‌هائی به کشورهای «یاغی» جلوگیری کنند که می‌توانند دارای مصارف نظامی باشند. «خطوط قرمز» امپریالیست‌ها ابزاری است در خدمت استمرار سلطه علمی، اقتصادی و نظامی آن‌ها بر جهان.

پس هرگاه از منافع دولت‌های امپریالیستی به وضعیت کنونی ایران بنگریم، رژیم جمهوری اسلامی توانسته است طی چند سال گذشته از این «خط‌های قرمز» فراتر رود. از یک‌سو رشد دانش در ایران در سال گذشته در مقایسه با دیگر کشورهای جهان 1100 درصد بود و از سوی دیگر ایران توانست با برخورداری از دانش‌های بنیانی در غنی‌سازی اورانیوم، تولید میله‌های سوخت اتمی، پرتاب ماهواره و تولید موشک‌های جنگی به پیش‌رفت‌های خیره‌ کننده‌ای دست یابد.

البته تعیین «خطوط قرمز» فقط به کشورهای امپریالیستی محدود نمی‌شود و بلکه دولت فسقلی اسرائیل نیز با برخورداری ازپشتیبانی‌ بی‌کران سیاسی، اقتصادی و نظامی غرب برای همسایگان خود «خطوط قرمز» تعیین کرده است که «حق» عبور از آن را نباید داشته باشند، زیرا این امر می‌تواند «امنیت» اسرائیل را به خطر اندازد. در همین رابطه اسرائیل نیروگاه هسته‌ای نیمه‌تمام عراق و سوریه را بمباران کرد، بدون آن که شورای امنیت سازمان ملل این تجاوز را محکوم کند. دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای گویا تهدیدی برای این کشور است، اما همسایگان اسرائیل باید بپذیرند که وجود بیش از 200 کلاهک اتمی در این کشور فقط به‌خاطر تضمین «صلح» منطقه است!!! آن‌هم در حالی که اسرائیل هنوز بخشی از خاک لبنان و سوریه و هم‌چنین کرانه غربی رود اردن را در اشغال خود دارد و با بی‌شرمی بلندی‌های جولان را «ضمیمه» سرزمین خود ساخته و سرگرم بلعیدن هر چه بیش‌تر سرزمین اشغالی فلسطین است.

استراتژی تحریم و جنگ

بنا بر آن‌چه بررسی کردیم، سیاست کارکردی غرب در رابطه با ایران بازگرداندن این کشور به وضعیت پیشاعبور از «خطوط قرمز» امپریالیستی است. ایالات متحده و متحدانش برای دست‌یابی به این هدف از سیاست دوگانه تحریم و تهدید به جنگ بهره می‌گیرند.   

هدف تحریم‌ها ضربه زدن به اقتصاد ایران است. کشوری که از نقطه‌نظر اقتصادی ضعیف باشد و مازاد تولید نداشته باشد، در نتیجه نمی‌تواند در حوزه دانش و صنعت و صنایع نظامی سرمایه‌گذاری کند. هدف غرب نیز درست همین است، زیرا ایران با اختصاص بخش تعیین‌کننده‌ای از درآمد نفت خود به دانش‌های بنیانی و صنایع نظامی، توانسته است در این حوزه‌ها به گونه‌ای چشم‌گیر پیش‌رفت کند.

البته تحریم‌های آمریکا علیه جمهوری اسلامی از همان فردای انقلاب، یعنی پس از اشغال غیرقانونی سفارت آمریکا توسط «دانشجویان پیرو خط امام» آغاز شد. در نخستین گام 11 میلیارد دلار پولی که شاه برای خرید سلاح‌های مدرن به بانک‌های آمریکا سپرده بود، توسط دیوان‌سالاری جیمی کارتر مسدود شد. از آن زمان تا به اکنون از سوی کنگره و سنای این کشور 6 قانون و از سوی روسای جمهور 18 فرمان در رابطه با تحریم اقتصادی ایران تصویب و صادر شده است. هر چند با روی کار آمدن اوباما از «تحریم‌های هوشمندانه» سخن گفته شد که بر اساس آن مردم نباید صدمه می‌دیدند، اما آخرین مصوبه کنگره و سنا به شرکت‌های آمریکائی اجازه هر گونه معامله با ایران را نمی‌دهد و بنا به آخرین فرمان رئیس‌جمهور تمامی سیستم بانکی ایران مورد تحریم قرار گرفته است. هدف آن است که رژیم ایران نتواند هر گونه کالائی چون مواد غذائی و دارو را نیز وارد و صادر کند، یعنی وضعیتی که در عراق پدید آمد و موجب مرگ و میر نیم میلیون کودک، مرد و زن گشت.

شورای امنیت سازمان ملل نیز تا کنون 5 مصوبه در رابطه با تحریم فروش کالاهای نظامی و صنایع پیش‌رفته که دارای مصرف دوگانه‌‌اند، علیه ایران تصویب کرده است. هم‌چنین بنا بر همین مصوبه‌ها دارائی‌های کسانی که در صنایع هسته‌ای ایران کار می‌کنند، باید در بانک‌های خارجی مسدود شود و این افراد حق مسافرت به خارج از ایران را ندارند.

اتحادیه اروپا نیز به‌تدریج تمامی تحریم‌های آمریکا را پذیرفته و در تازه‌ترین مصوبه وزیران خارجه خود خرید نفت از ایران را ممنوع ساخته است. تحریم سیستم بانکی غرب علیه رژیم اسلامی سبب شد تا ایران در تازه‌ترین اقدام بهای غلات خریداری شده خود از هند را با طلا بپردازد. پس از این رخداد آمریکا و اتحادیه اروپا برای در تنگنا قرار دادن رژیم اسلامی صدور طلا، نقره و دیگر فلزات گرانبهاء به ایران را نیز ممنوع کردند.

از آن‌جا که 80 % صادرات ایران را نفت تشکیل می‌دهد، بنابراین، هرگاه بتوان از فروش نفت جلوگیری کرد، رژیم ایران می‌تواند در تأمین زندگی مردم با مشکلات اساسی روبه‌رو شود. اما واقعیت آن است که ایران از همان سال نخست انقلاب به ایالات متحده یک قطره نفت نفروخت. در حال حاضر نیز فقط یک پنجم از نفت ایران (20 %) به اتحادیه اروپا فروخته می‌شود و بنابراین خریداران کلان نفت ایران کشورهای آسیائی چین، ژاپن، هند و کره جنوبی‌اند. در نتیجه‌ی فشار آمریکا ژاپن و کره جنوبی می‌خواهند از مقدار خرید نفت خود از ایران بکاهند. با این حال می‌توان به این نتیجه رسید که رژیم اسلامی هم‌چنان بین 40 تا 50 میلیارد دلار از صادرات نفت درآمد خواهد داشت. این مقدار درآمد، هر چند سبب افزایش فقر در کشور خواهد گشت، اما هنوز برای حفظ ثبات سیاسی رژیم کافی است.

رژیم ایران پیش از آغاز تحریم‌های تازه حاضر به فروش نفت خود در برابر دلار نبود. اینک نیز در واکنش نسبت به وضعیت کنونی می‌کوشد با بسیاری از کشورها و برای نمونه با هند قراردادهای پایاپای ببندد. بر مبنای این قراردادها بهای نفت ایران در بانک‌های کشورهای واردکننده نفت به ‌صورت سپرده باقی خواهد ماند و ایران خریدهای خود از آن کشورها را از آن سپرده‌ها خواهد پرداخت و هرگاه مازادی باقی بماند، در آن‌صورت آن دولت‌ها باید آن پول را به صورت شمش‌های طلا به ایران بپردازند.

تازه‌ترین تحریم سیستم بانکی و تولیدات نفتی ایران از سوی ایالات متحده و اتحادیه اروپا نشان می‌هد که پشتیبانان منافع اسرائیل در منطقه به سیم آخر زده‌اند و هرگاه رژیم ایران در نتیجه این تحریم‌ها تسلیم زیاده‌خواهی‌های آن‌ها نشود، در آن صورت با جنگ فاصله چندانی نداریم.

با روی کار آمدن اوباما جنگ پنهانی علیه ایران نیز آغاز شد. طی سه سال گذشته از یک‌سو چند فیزیکدان و شیمیدان برجسته ایران توسط عوامل ایرانی «موساد» و «سیا»، یعنی «مجاهدین خلق» کشته شدند[15] و از سوی دیگر جنگ سایبری و ارسال ویروس ویرانگر استاکس‌نت‌ به تأسیسات هسته‌ای نظنز و نیروگاه بوشهر سبب تخریب برخی از چرخه‌های غنی‌سازی اورانیوم در مجموعه نطنز گشت. در دو ماه گذشته نیز در برخی تأسیسات صنایع موشکی ایران در تهران و اصفهان انفجارهای تخریبی مرموزی رخ داد.

بر اساس تجربه تلخ چین و روسیه در رابطه با لیبی نمی‌توان انتظار داشت که شورای امنیت مصوبه‌ای در رابطه با بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران و یا اشغال میهن ما با هدف سرنگون‌سازی رژیم کنونی تصویب کند. بنابراین هر گونه جنگی علیه ایران، جنگی تجاوزکارانه و بر خلاف قوانین بین‌الملل خواهد بود. اما هرگاه رژیم اسلامی برای آسیب رساندن به اقتصاد غرب بخواهد تنگه هرمز را ببندد، در آن‌صورت حمله نظامی آمریکا و متحدانش به تأسیسات هسته‌ای و نظامی ایران و حتی اشغال خوزستان و مناطق نفت‌خیز جنوب ایران می‌تواند در افکار عمومی جهان «مشروع» جلوه کند. با این کار ایالات متحده آمریکا و متحدانش فقط بخش کوچکی از خاک ایران را اشغال خواهند کرد، اما با کنترل تمامی بنادر جنوبی ایران می‌توانند مانع از صدور کامل نفت ایران گردند. به این ترتیب رژیم اسلامی با از دست دادن بزرگ‌ترین منبع درآمد مالی خود دیر یا زود تسلیم زیاده‌خواهی امپریالیست‌ها و یا سرنگون خواهد گشت.

اما احتمال نزدیک به یقین آن است که اسرائیل و پشتیبانان امپریالیستی‌اش به ایران حمله نظامی نخواهند کرد، زیرا با توجه به امکانات موشکی و تسلط ارتش ایران به شیوه جنگ نامتقارن[16] که در لبنان و غزه با موفقیت تجربه شدند، عواقب چنین جنگ تهاجمی قابل پیش‌بینی نیست. آمریکا و اتحادیه اروپا می‌خواهند رشد اقتصاد ایران را منفی و صنایع کشور را فرسوده سازند، یعنی در پی فرسایش چشمه‌های ثروت رژیم‌اند تا از یک‌سو نتواند هم‌چنان در بخش هسته‌ای و نظامی سرمایه‌گذاری کند و از سوی دیگر با جنبش‌های اعتراضی مردم روبه‌رو شود، یعنی ثبات درونی خود را از دست دهد. به‌این ترتیب جای «تحریم هوشمندانه» را که ظاهری «بشردوستانه» داشت، اینک سیاست «تحریم همه جانبه» گرفته است که نخستین قربانیان آن میلیون‌ها مردم تنگ‌دست ایران خواهند بود.

پروژه‌ سرنگونی

از فردای پیروزی انقلاب «آلترناتیوسازی» با هدف سرنگونی رژیم اسلامی یکی از سرگرمی‌های اساسی سازمان‌های امنیتی دولت‌های امپریالیستی و اسرائیل بود. یک سال پس از انقلاب کوشش شد رژیم را با چند کودتا سرنگون سازند.[17] اما پس از شکست کودتای نوژه و نومیدی از پیروزی کودتاهای دیگر، پروژه جنگ فرسایشی را با تجاوز نظامی عراق به ایران پیاده کردند. هر چند 8 سال جنگ ویرانگر سرانجام موجب نوشیدن «جام زهر» آتش‌بس توسط خمینی شد، اما آشکار گشت که رژیم اسلامی با داشتن پایگاه‌ توده‌ای در میان روستائیان و مردم تهی‌دست شهری درخت بی‌ریشه نیست که بتوان آن را با کودتا و یا جنگ سرنگون ساخت.

کشورهای امپریالیستی در سی سال‌ گذشته با دادن پول‌ به سیاست‌مردان گریخته از ایران کوشیدند در انیران سازمان‌ سیاسی «آلترناتیوی» را به‌وجود آورند که حاضر به‌پذیرش منافع آن‌ها در منطقه و ایران باشد. هم‌چنین امکانات مالی و نظامی کلانی را در اختیار «مجاهدین»، سازمان‌های کرد و... قرار دادند تا مسلحانه علیه رژیم مبارزه کنند. در چند سال اخیر چندین سازمان قومی رنگارنگ نیز چون «پژاک»، «جندالله» و «الاحواز» با پول و امکانات لجستیکی غرب، اسرائیل و کشورهای عربی جنوب خلیج فارس با هدف بی‌ثبات کردن اوضاع داخلی ایران به‌وجود آمدند، بی‌آن که نتیجه دل‌خواه را ببار آورند. اما اینک که رژیم از یک‌سو در نتیجه اختلافات درونی خود بی‌ثبات شده و از سوی دیگر افزایش تحریم‌ها کارد را به استخوان‌ قشرهای تهی‌دست و میانه رسانده است، غرب با تجربه اندوزی از رخ‌دادهای لیبی و سوریه در پی ایجاد سازمانی «سراسری» است تا در روز مبادا بتواند از آن به سود خود بهره گیرد.

نگرشی به روی‌دادهای لیبی آشکار می‌سازد که در آغاز مردم خواست‌های مطالباتی خود را مطرح کردند، اما رژیم قذافی جنبش‌های خیابانی را سرکوب کرد. نتیجه آن که بخشی از قبائل شرق‌نشین توانستند در بن‌غازی قدرت را به‌دست گیرند و در برابر نیروی سرکوب ارتش قذافی مقاومت کنند. بخش عمده رهبران این جنبش وزیران سابق حکومت قذافی بودند، یعنی نبرد در لیبی مبارزه جناح‌هائی از حکومت علیه هم بود. با آغاز مبارزه مسلحانه نیروهای اسلامی که برخی از آن‌ها حتی به القاعده وابسته‌اند، توانستند در سازمان‌دهی ارتش مقاومت نقشی تعیین کننده بازی کنند. وضعیت پات میان ارتش قذافی و «ارتش آزادی‌بخش» سبب شد تا شورای امنیت لایحه «جنگ بشر دوستانه» را تصویب کند و دست ناتو را در سرکوب ارتش قذافی و نابودی زیرساخت‌های اقتصادی این کشور باز گذارد. هر چند آمار درستی در دست نیست، اما در بمباران‌های هواپیماهای ناتو بین 30 تا 50 هزار لیبیائی کشته شدند. به این ترتیب «جنگ بشر دوستانه» به جنگی جنایت‌کارانه بدل گشت. اینک نیز رژیم جدید سرگرم کشتار هواداران قذافی است و در زندان‌های این تازه به‌قدرت رسیده‌ها بدتر از دوران قذافی شکنجه می‌شود و زندانیان بدون محاکمه اعدام می‌گردند. اما خبرهای این جنایت‌ها در رسانه‌های غرب بازتاب نمی‌یابد، زیرا هدف غرب نه «دفاع از حقوق بشر» در لیبی، بلکه کنترل منابع طبیعی و نفت این کشور بود تا چین که دارد به ابرقدرت رقیب بدل می‌گردد، نتواند به آن منابع دست یابد.

در سوریه نیز چند سازمان‌ دین‌گرای سلفی توانستند تحت تأثیر جنبش‌های تونس و مصر مردم را به‌خیابان‌ها بکشانند و خواهان گشایش سیاسی شوند. اما رژیم اسد نمی‌تواند به این خواست تن دردهد، زیرا خود به یک اقلیت دینی تعلق دارد و هر گونه گشایش سیاسی نه فقط سبب رانده شدن ائتلاف سیاسی او از قدرت، بلکه هم‌چنین موجب کشتار بی‌رحمانه چند اقلیت دینی توسط اکثریت سنی سلفی خواهد گشت. با این حال، در سوریه نیز نخست جنبش در درون کشور به‌وجود آمد و سپس در اکتبر 2011 نزدیک به 140 تن از «سیاستمدارانی» که در تبعید به‌سر می‌برند، با کمک سازمان ایدآ[18] در استانبول گرد آمدند و «شورای ملی»، یعنی حکومت جانشین را به‌وجود آوردند و از آن پس به ‌مثابه «نمایندگان واقعی ملت» سوریه با کشورهای عربی و غربی همکاری می‌کنند و با پول عربستان از طریق مرزهای اردن و ترکیه اسلحه و پول در اختیار سازمان‌های مخالف دولت قرار می‌دهند.

در ایران اما جنبش خودجوش «سبز» که جنبش قشر میانه ایران بود که به‌خاطر سیاست‌های اقتصادی نابخردانه احمدی‌نژاد و دار و دسته‌اش در آستانه فروپاشی و رانده شدن به قشر پائینی است، در رابطه با تقلب در انتخابات ریاست جمهوری به‌وجود آمد و توانست میلیون‌ها تن را به خیابان‌ها کشاند و خواهان «اصلاح» ساختار سیاسی موجود گردد. اما از آن‌جا که رهبران آن جنبش نه در پی سرنگونی نظم موجود، بلکه بازگشت به دوران آغاز انقلاب بودند، یعنی چون نگاه به آینده نداشتند و می‌خواستند گذشته را بازسازی کنند، در نتیجه در برابر سیاست سرکوب رژیم عقب نشستند، زیرا برای رهبران جنبش «سبز» آشکار شد که رژیم ولایت فقیه هر چند پایگاه توده‌ای خود را در میان قشر میانه به‌شدت از دست داده است، اما به‌خاطر پرداخت یارانه سرانه به‌قشرهای پائینی جامعه هنوز از پشتیبانی این بخش برخوردار است و می‌تواند با بسیج «ساندیس‌خوارها» مخالفین خود را که به ‌قشرها و طبقات میانه و مرفه جامعه تعلق دارند، سرکوب کند. بنابراین وضعیت کنونی ایران با لیبی و سوریه قابل مقایسه نیست، به‌ویژه آن که رژیم ولایت فقیه در محاصره اقتصادی آمریکا و اتحادیه اروپا قرار دارد و در رابطه با پیش‌برد سیاست هسته‌ای خود از پشتیبانی تقریبأ همه‌ی لایه‌های اجتماعی برخوردار است.

پروژه «اپوزیسیون‌سازی»

این نخستین بار نیست و آخرین بار نیز نخواهد بود که دولت‌های امپریالیستی و اسرائیل با دادن امکانات مالی و رسانه‌ای به مشتی «سیاست‌باز» حرفه‌ای، یعنی کسانی که سیاست را به کالا تبدیل کرده و با آن داد و ستد می‌کنند و از این راه به ثروت‌های کلان رسیده‌اند و در خانه‌های چند میلیون دلاری در اروپا و آمریکا می‌زیند، می‌کوشند سازمانی شبیه آن‌چه در لیبی و سوریه به‌وجود آوردند، برای ما ایرانیان نیز به‌وجود آورند تا به هنگام نیاز بتوانند از آن در کنار سیاست تحریم و جنگ به سود خود بهره‌برداری کنند. به‌عبارت دیگر، بخشی از چهره‌های «ایوزیسیون» که در رسانه‌های ایرانی برون‌مرزی با مردم ایران سخن می‌گویند و می‌خواهند دمکراسی و سکولاریسم را در ایران متحقق سازتد، دلال و مزدبگیر محافل امپریالیستی و اسرائیل است. اگر در گذشته سازمان‌هائی چون «مجاهدین» و «فدائیان» دارای پایگاه مردمی در ایران بودند، لیکن به‌خاطر خطاهای رهبران‌شان - این یک در دوران جنگ با صدام علیه ارتش ایران جنگید و آن دیگری با رژیم خمینی علیه نیروهای چپ، دمکرات و لیبرال جامعه ساخت و پاخت کرد- اینک از مردم دور افتاده‌اند. هر کسی که الفبای سیاسی را آموخته باشد، می‌داند که در دوران کنونی یا با پشتیبانی مردم و یا با نیروی نظامی می‌توان به قدرت سیاسی دست یافت. از آن‌جا که «مجاهدین»، سلطنت‌طلبان و دلالان سیاسی در میان مردم ایران پایگاهی ندارند، بنابراین برای دستیابی به‌قدرت سیاسی خود را به ریسمان دولت‌های امپریالیستی آویخته‌اند و برای آن که از سوی آن‌ها به‌بازی گرفته شوند، باید غنی‌سازی اورانیوم را مخالف «منافع ملی» ایران بنامند، رژیم ایران را به «ماجراجوئی هسته‌ای» متهم سازند، خواهان «تعلیق» غنی‌سازی شوند و چون رژیم اسلامی به این خواسته‌های «خردگرایانه» این خانم‌ها و آقایان پاسخی مثبت نمی‌دهد، لاجرم باید «جنگ بشر دوستانه» علیه رژیم اسلامی، بمباران تأسیسات هسته‌ای ایران، گسترش تحریم‌های همه‌جانبه و در همین رابطه مرگ و میر میلیون‌ها تن از مردم را توجیه کنند. اینک نیز با بی‌شرمی «جاسوسی» برای دولت‌های امپریالیستی را کاری «مشروع» قلمداد می‌کنند.[19]

کارگردان سمینارهای رنگارنگی که این روزها در این و آن گوشه جهان در رابطه با ایران برگزار می‌شوند، همین دلالان سیاسی‌اند. آن‌ها برای آن که رد پای‌شان دیده نشود، همیشه مشتی آدم‌های ساده‌لوح را که می‌پندارند آدم‌های سیاسی بسیار «مهمی» هستند، به این سمینارها به مثابه «سیاهی لشکر» دعوت می‌کنند و هزینه رفت و آمد و هتل آن‌ها را از بودجه‌های کلانی که از این و آن دولت امپریالیستی گرفته‌اند، می‌پردازند و چنین می‌نمایانند که گویا این افراد نیز در تعیین آن‌چه باید به‌وجود آید، نقشی دارند. حال آن که این گونه سمینارها همیشه برای پروژه‌های از پیش تعیین شده برگزار می‌شوند.

آن‌گونه که آقای اوباما در تازه‌ترین سخن‌رانی خود گفت، دولت آمریکا از چند و چون پروژه هسته‌ای ایران آگاه است، اما به‌خاطر کانون‌های تصمیم‌گیری موازی در ایران نمی‌داند دولت ایران در برابر تحریم‌های نو و آینده چه واکنشی از خود نشان خواهد داد. بنابراین آمریکا و متحدانش باید پروژه‌های مناسبی را در رابطه با واکنش‌های احتمالی رژیم ایران طراحی کنند.

در یکی از این طرح‌ها به «دولت جانشین» نیاز است و بنا بر تجربه لیبی و سوریه چنین پروژه‌ای بدون «همبستگی ملی» و یا «اتحاد برای دمکراسی» نمی‌تواند به‌وجود آید. در کنار سلطنت‌طلبان که دارای چند سازمان سیاسی رنگارنگند، مهم‌ترین نیروی سیاسی که در حال حاضر با امپریالیست‌ها و اسرائیل روابط تنگاتنگ دارد، «مجاهدین خلق» است. هم‌چنین در پروژه «همبستگی ملی» برای سازمان‌های ملیت‌های ایران نقش مهمی در نظر گرفته شده است که بر اساس یکی از سناریوها که خواست اسرائیل را بازتاب می‌دهد، بتوان در هنگام نیاز از آن‌ها برای تجزیه ایران بهره گرفت. هم‌چنین برای سازمان‌هائی که خواست‌های اقلیت‌های دینی ایران را نمایندگی می‌کنند، در «پروژه همبستگی ملی» نقشی در نظر گرفته شده است و در این زمینه بهائیان ایران بیش از دیگر اقلیت‌های دینی کوشایند.

در رابطه با سمینار استکهلم در آغاز چنین وانمود شد که بنیاد اولاف پالمه از این ایرانیان دعوت کرده و هزینه سفر و هتل آن‌ها را پرداخته است. اما بنا بر روایت دیگری گویا سازمان «غیرانتفاعی و میان‌دولتی» اید‌آ دعوت کننده به این سمینار و تأمین کننده هزینه آن بوده است.[20] «ایده‌آ» یک نهاد جهانی میان‌دولتی است که هدف آن «پشتیبانی از دمکراسی و کمک‌رسانی به انتخابات آزاد در سراسر جهان»[21] است. این نهاد هر چند از دولت‌ها مستقل است، اما بودجه‌اش توسط دولت‌های عضو تعیین می‌شود و از آن‌جا که ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا بیش‌ترین بخش از این بودجه را تأمین می‌کنند، بنابراین هم‌چون نقشی که در سازمان ملل متحد بازی می‌کنند، می‌توانند بیش‌تر از دیگران سیاست کارکردی این نهاد را در رابطه با منافع خود تعیین کنند. پس تعجب‌آور نیست که در رابطه با وضعیت نوینی که غرب می‌پندارد در ایران پدید آورده است، این نهاد کلی پول خرج کند تا بتواند بخشی از اپوزیسیون ایران را هم‌سو با منافع غرب و اسرائیل سازمان‌دهی کند.

در این‌جا لازم به‌یادآوری است که پیش از دو سمینار اخیر، چندی پیش سمیناری در رابطه با تحقق «دموکراسی در ایران» از سوی «مرکز مطالعاتی عربی- ایرانی» در لندن برگزار شد که بودجه آن را عربستان سعودی تأمین می‌کند. به‌این ترتیب دولتی که خود دارای ساختار دولت پیشامدرن و پس‌گرا است، دلش برای «دموکراسی» در ایران تنگ شده و برای تحقق آن پول در اختیار «اپوزیسیون» انیران‌نشین قرار می‌دهد.

سمینار دیگری نیز قرار است در آغاز ماه آوریل در واشنگتن برگزار شود. دعوت‌کنندگان به آن سمینار برای آن که «استقلال» و «عدم وابستگی» خود را بنمایانند، مدعی شده‌اند که «هزینه‌ها از کمک ایرانیان دموکراسی‌خواه و شرکت ‌کنندگان تأمین خواهد شد». البته بسیاری از دعوت‌شدگان به این نشست همان‌هائی هستند که هم در جلسه کلن و هم در جلسه استکهلم شرکت داشتند. همان‌طور که گفتیم، برخی از چهره‌ها دلالان سیاسی و کسانی هستند که از پس پرده آگاهند، اما خود را به «نادانی» می‌زنند و بخش دیگر، یعنی اکثریت دعوت شدگان، سیاهی لشکر است.

چکیده

انقلاب 1357 رژیمی را به قدرت رساند که می‌خواهد بنا بر باورهای دینی خود سیاست خارجی ایران را تعیین کند و در نتیجه نه فقط با منافع غرب در منطقه در تضاد قرار دارد، بلکه چون «مشروعیت» خود را از دین می‌گیرد، مخالف دمکراسی، یعنی حکومت مردم بر مردم نیز می‌باشد و به‌همین دلیل با گام‌های بزرگ به‌سوی استبداد آسیائی و حکومت مطلقه دینی در حرکت است.

با این حال رژیم اسلامی توانست با گسترش سیستم آموزش و پرورش و ایجاد دانشگاه‌ها در تقریبأ سراسر ایران سطح دانش را با شتاب گسترش دهد و با تجربه‌اندوزی از جنگ ایران و عراق، برای کاهش وابستگی خود به صنایع نظامی بیگانه در تولید موشک‌های جنگی نیز بسیار پیش‌رفت کند. دشمنی با غرب، دفاع از حقوق مردم فلسطین و نادیده گرفتن منافع اسرائیل موجب افزایش تنش‌ میان ایران و اسرائیل و پشتیبانان بین‌المللی آن دولت گشته است. گسترش تحریم‌ها نشان می‌دهد که غرب می‌خواهد تکلیف خود را با این رژیم یک سره کند. در این میان وظیفه نیروهائی که هم با این رژیم عقب‌مانده مبارزه می‌کنند و هم نمی‌خواهند امپریالیست‌ها سرنوشت ایران را تعیین کنند، چه خواهد بود؟

·         با تجربه‌اندوزی از تاریخ غم‌انگیز 200 سال گذشته ایران در رابطه با دخالت‌گری امپریالیستی باید قاطعانه با زیاده‌طلبی‌های امپریالیست‌ها مبارزه کنیم و آشکار سازیم که فقط حقوق بین‌الملل را به‌مثابه «خط‌های قرمز» می‌پذیریم و اجازه نمی‌دهیم دولت آمریکا و یا دولت فسقلی اسرائیل برای ملت ایران و دیگر ملت‌های جهان تعیین تکلیف کنند.

·         هم‌چنین نه چند دولت امپریالیستی و صهیونیستی، بلکه مردم ایران باید سرنوشت صنایع هسته‌ای و انرژی اتمی خود را تعیین کنند.

·         رژیم جمهوری اسلامی از بطن یک انقلاب سیاسی توده‌ای برآمد و سرنگونی این رژیم نیز باید به خواست و اراده مردم ایران و نه ابرقدرت آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل تحقق یابد. اینک سن نیمی از جمعیت ایران پائین 30 سال است و این نسل جوان و تحصیل‌کرده و آگاه نیروئی است که می‌تواند بدون کمک‌های بیگانگان این رژیم ارتجاعی را از پای درآورد.

·         دلالان سیاسی که برای امپریالیسم و صهیونیسم کارچاق کنی می‌کنند، چون منافع فردی خود را فراسوی منافع ملی مردم ایران قرار می‌دهند، صلاحیت رهبری جنبش آزادی‌خواهی مردم ایران را ندارند و به دلیل عدم برخورداری از پایگاه توده‌ای نقشی در آینده ایران نخواهند داشت.

15 فوریه 2012   

پانوشت‌ها:
[1] Think thank
[2] Carnegie endowment
[3] Mearsheimer, John und Walt, Stephan: "Wie die amerikanische Außenpolitik beeinflusst wird", Campus Verlag, 2007
[4] American-Israelic Public Affairs Community (AIPAC)
[5] Isaiah Kenen
[6] Kenneth Timmerman
[7] Peter Rodman
[8] Joshua Muravchik
[9] en.wikipedia.org
[10] Wollsey
[11] Frank Gaffney
[12] en.wikipedia.org
[13] en.wikipedia.org
[14] بنگرید به نوشته آقای دکتر پرویز داورپناه در این آدرس:
    asre-nou.net
[15] بنگرید به گزارش بی بی سی در این آدرس:
www.bbc.co.uk
[16] Asymmetric war
[17] در سال یکم انقلاب سه کودتای نظامی برنامه‌ریزی شدند که مهم‌ترین آن کودتای نوژه بود که در آن بیش از 500 نظامی شرکت داشتند. کودتاگران گویا با شاپور بختیار در پاریس رابطه داشتند.
[18] International IDEA in the World
[19] بنگرید به نوشته اکبر گنجی در این آدرس:
www.youtube.com
[20] news.gooya.com
[21] http://www.idea.int