الگوی اکبر گنجی در حاکمیت سلطانی
رضا خجسته رحیمی
•
جنبش اصلاح طلبی و تحول خواهی در ایران اکنون محتاج گذر از عافیت جویی و ظهور مردان و زنانی است که در اعتقاد خود به دموکراسی، پای پیش می گذارند. ما محتاج مردان و زنانی دموکرات هستیم تا پس از آن متاع دموکراسی، خود بر سفره ما بنشیند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۷ تير ۱٣٨۵ -
۱٨ ژوئيه ۲۰۰۶
* متن سخنرانی در مراسم آخرین روز اعتصاب غذا در سازمان ادوار تحکیم وحدت
یکسال از پوشیده شدن لباسی یکدست، بر تن حاکمیت در ایران می گذرد و به جبر یا تقدیر، اقتدارگرایان ایران، پس از فتح آخرین سنگر که همانا کرسی ریاست جمهوری در ایران بود، حاکمیت نظامی خود را بر جامعه ایران تحمیل کرده اند.
در یکسالگی تسلط اقتدارگرایان بر حاکمیت ایران، اما شرایط حاکمیت یکدست بر خلاف آنچه عده ای وعده می دادند، در تشابه آن سالهای سیاه و نکبت بار دهه شصت نیست. چه آنکه در آن سالها، یکدستی حاکمیت آنچنان بود که صدایی به مخالفت از درون حاکمیت بر نمی خواست و در برابر اعدامهای فله ای تنها اعتراض یک حکومتمرد بود که سکوت جناح های سیاسی حاکم و حاضر در آن حاکمیت یکدست را شکست و به انتقاد از حذف فیزیکی و قتل دگراندیشان توسط حاکمیت پرداخت. در آن زمان، تنها آن فقیه آزاده، آیت الله منتظری بود که باز گفتن سر حقیقت را بر ماندن در قدرت ترجیح داد و از حاکمیت اقتدارگرا خارج شد پیش از آنکه آزادمردان ایرانی در مرور تاریخ، او را از ذهن خود اخراج کنند .
اکنون اگرچه اقتدارگرایان ایرانی در برابر شعار «ایران برای همه ایرانیان» ، ایران و همه ایرانیان را برای خود می خواهند و تمایل دارند که در زندانی به وسعت ایران، صدایی از هیچ مخالفی شنیده نشود، اما مقاومتها، ایستادگیها و فشارهای تحول خواهان ایرانی در عرصه جامعه مدنی و اجتماع، مانع از تحمیل چنین شرایطی توسط اقتدارگرایان وطنی شده است. شکی نیست که امروز، حاکمیت استبداد پنجه در پنجه گذاری دموکراتیک در ایران انداخته است و اگر در این منازعه نیز پیروز نیست و پایی به پس دارد، نه از آن روی است که پیروزی و تسلط را «نمی خواهد» بلکه بدان دلیل است که «نمی تواند». و توان برقراری حکومتی نظامی و در سایه آن برچیدن بساط تحول خواهی را در خود نمی بیند .
حاکمیت سلطانی اگرچه همواره دل در گرو تحققی فاشیستی داشته و دارد اما واقعیت از ناتوانی آن در تحقق یک نظام فاشیستی و توتالیتاریستی در ایران حکایت می کند. بدین ترتیب نه تنها در ٨ سال حضور اصلاح طلبان در ایران که اکنون نیز، توتالیتاریسم و فاشیسم نمی تواند سفره خود را در عرصه سیاسی ایران بگستراند. اگرچه ساختار سلطانی و چیدمان غیرانتخابی و غیردموکراتیک حاکمیت ایران، اکنون نیز در تداوم آن هشت سال، کارخانه تولید بحران و بحرانسازی خود را تعطیل نساخته و هر روز متاعی جدید را روانه بازار سیاست در ایران می کند. اینها را توضیح دادم تا گفته باشم که یکدست شدن حاکمیت در ایران بر خلاف انچه عده ای می گویند، زمینه ساز ظهور توتالیتاریسم و فاشیسم نمی توانسته است باشد و اگر مشکلی هست در ساختار سلطانی و استبدادی حکومت ماست که در سالهای گذشته نیز به چشم آمدنی بود و اصلاح طلبی محافظه کارانه اصلاح طلبان دوم خردادی نیز نتوانست ترکی در این ساختار متصلب ایجاد کند. اگرچه این «نتوانستن» به مفهوم «نشدن» نبود و اگر این اصلاح طلبان، مشروطه خواهی نیمه کاره خود را رها می کردند و در اثبات صداقت اصلاحی شان، پای در مسیر جمهوری خواهی می گذاشتند، بر تضاد و شکاف «نظر و عمل» فائق می آمدند و مسیر تحول خواهی را هموارتر می یافتند. از همین روی هم بود که وقتی بحرانهای گاه و بیگاه در مسیر تحول خواهی ،به عقب نشینی متداوم اصلاح طلبان مشروطه خواه انجامید و آن «سید خندان» از پس هر حادثه و بحرانی ،سکوت را در برابر «رندان» برگزید، تداوم حضور اصلاح طلبان در قدرت نیز بی فایده به نظر آمد و بخشی از ایرانیان تحول خواه، عدم شرکت در انتخابات را برگزیدند؛ البته نه از آن روی و با این تصور که این عدم مشارکت به تغییراتی بنیادین می انجامد که این خیال، خیالی باطل بود و تنها به کار آنانی می آمد که به دنبال اثبات کورچشمی تحریمیان بودند و از خیالپردازی تحریمیان یاد می کردند. بخشهایی از ایرانیان تحول خواه، عدم شرکت در انتخابات را برگزیدند صرفا از ان روی که در حاکمیتی که دوگانه می نامیدند آن را، نتیجه بازی، برقراری حاکمیتی یگانه به صورت کامل و حداکثری بود.
وقتی نه چانه زنی از بالا نتیجه بخش بود و نه اعتقادی به فشار از پایین وجود داشت، آنگاهی که نه حاکمیت قانون عملی شده بود و نه در پس این ناتوانی، توجیهی وجود داشت، وقتی در بی مسئولیتی اصلاح طلبان، تدارکاتچی بودن آنها در تداوم بود و خروجی نیز از حاکمیت صورت نمی گرفت، به راستی چه تصور خیالپردازانه ای بود که می توانست از تداوم اصلاحات در چنین چارچوب و شرایطی سخن بگوید .
اصلاح طلبان دوم خردادی باید به مردم توضیح می دادند که بنابر چه عملکردی و چه سابقه ای، تداوم حضور آنها در قدرت به نفع اصلاحات می توانست باشد؟ آیا آنها در برابر توقیف فله ای مطبوعات، سکوت خود را شکسته بودند؟ و مگر نه آنکه در تهاجم به دانشجویان و کوی دانشگاه و سرکوب گسترده دانشجویان در ۱٨ تیر حتی افشای عوامل پشت پرده آن بحرانسازی ها هم از دستور کار دولت اصلاح طلب خارج شد؟ آیا هیچ یک از حامیان و مشاوران سید محمد خاتمی در گوش او خواندند که شرکت در جلسات شورای عالی غیرقانونی انقلاب فرهنگی با شعار حاکمیت قانونی که خود داده است در تضاد به نظر می آید؟ به راستی که دولت اصلاح طلب در برابر رد صلاحیت های گسترده در انتخابات مجلس هفتم، بازداشت چهره های سیاسی و دانشجویی، حمله به بیت یک فقیه عالیقدر و حصر او در خانه چه کرد؟ و ایا سکوت و آرامش فعال، نسبتی نیز با اصلاح طلبی می توانست داشته باشد؟
مگر نه آنکه جنبش اصلاحات با حضور گنجی ها، کدیورها و اشکوری ها و نوری ها، سحابی ها و علیجانی ها قدرت گرفته بود و به راستی سکوت در برابر بازداشت این چهره ها و دهها و صدها چهره سیاسی، فرهنگی و دانشجویی دیگر چه توجیه اصلاح طلبانه ای داشت؟
این مشت نمونه آن خرواری است که مانع از سپردن رای به اصلاح طلبان دوم خرداد می شد و توجیهی برای عدم شرکت در انتخابات بود .
اکنون اما در گذر از آن هشت سال، دل در اندیشه آینده باید داشت. باید به نقد گذشته پرداخت و نباید به مانند گذشته، راه را بر انتقادهای راهبردی و آینده ساز مسدود کرد. باید در مشروطه خواهی اصلاح طلبان و مواجهه آن با بن بستها و برچیده شدن بساط مشروطه خواهی اندیشه کرد. باید در استراتژیهای بدیل و «توصیه های جمهوری خواهانه» تامل کرد و از پس این تامل، راهی به اینده جست. این تاملات اما نباید ما را از حضور فعال در عرصه اجتماع بازدارد که اصلاح طلبی و دموکراسی خواهی، لزوما محتاج داشتن پایی در حاکمیت نیست.
اکبر گنجی نیز بی شک نمادی از آن اندیشه ای است که در پیشبرد دموکراسی خواهی و حقوق بشر خواهی، صرفا به اصلاحات از بالا توجه ندارد. او الگویی برای ماست تا نشان داده باشد که در شرایط تسلط کامل احزاب پادگانی بر کشور نیز می توان اصلاح طلب باقی ماند. بی شک سخن گفتن از دموکراسی خواهی و حقوق بشر نوید دهنده آینده ای پرامید نخواهد بود، اگر رامین جهانبگلو، سید علی اکبر موسوی خوئینی و منصور اسانلو در زندان باشند و ما مهر سکوت بر لب داشته باشیم .
حرکت اعتراضی اکبر گنجی و حمایتهای گسترده از او در ایران و جهان، اولین حضوری بود که در یکسالگی حضور اقتدارگرایان در حاکمیت، فضای یاس و انفعال را درهم شکست و بی شک آغازی نیز می تواند باشد برای همبستگی ایرانیان تحول خواه در دفاع از حقوق شهروندی و تحمیل «گذاری دموکراتیک» بر حاکمیت. این حرکت و برنامه نمادین و گسترده نشان از آن داشت که همچنان نیز می توان جنبشی بر پایه صلح طلبی، دموکراسی و حقوق شهروندی را سامان داد و در سایه آن، مطالبات دموکراتیک مردم ایران را پیگیری کرد. و بدین ترتیب تاریخ، داوری خوبی در باب ما نخواهد کرد اگر راحت طلبی و مصلحت جویی پیشه کنیم و چرخ سیاست را بر مدار انفعال بچرخانیم .
جنبش اصلاح طلبی و تحول خواهی در ایران اکنون محتاج گذر از عافیت جویی و ظهور مردان و زنانی است که در اعتقاد خود به دموکراسی، پای پیش می گذارند. ما محتاج مردان و زنانی دموکرات هستیم تا پس از آن متاع دموکراسی، خود بر سفره ما بنشیند .
|