انقلاب ۱۳۵۷ و عذر خواهی آقای احمد صدر حاج سید جوادی


فرید راستگو


• اشکال کار از زمانی شروع شد که نخست وزیر انقلاب مبدل به نخست وزیر شرعی شد. و هنگامیکه آقای خمینی آقای بازرگان را بر حسب ولایت شرعی، به نخست وزیری منصوب کرد و دولت وی را دولت شرعی و امام زمان نامید، آقای بازرگان به این سخن اعتراضی نکرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣ اسفند ۱٣۹۰ -  ۲۲ فوريه ۲۰۱۲


دیر بازی است که اکثر کنشگران سیاسی و نخبگان دوران انقلاب در مظان اتهام قرار گرفته اند و در مقابل نسل امروز که در رخدادهای سال۱٣۵۷هیچ نقشی نداشته اند بر صندلی اتهام واقع شده اند. زیرا متاسفانه بسیار اندکند کنشگران سیاسی نسل انقلاب که نقدی جامع از گذشته خود در جهت مرزبندی با گذشته به تحریر در آورده باشند تا چراغی برای آینده شود. تا زمانیکه این نسل که یکی از عوامل عمده در استقرار نظام استبدادی ولایت فقیه محسوب میشود نقش خود را نقد نکند و از گذشته نبریده باشد همواره مورد اتهام واقع میشود چون در باز سازی و احیاء استبداد آنهم از نوع دینی اش که بقول مرحوم آیت اله نائینی بدترین نوعش است نقش داشته است.
در این راستا است که در آستانه سی و سومین سالگرد انقلاب ۱٣۵۷ آقای احمد صدر حاج سید جوادی عضو شورای مرکزی نهضـت آزادی ایران و وزیر کشور و دادگستری دولت موقت، با نگارش نامه ای خطاب به ملت ایران، از آنها عذر خواهی کرده است.
اقدام این پیر مبارز نهضت آزادی قابل تحسین است و بطور یقین انتقاد از خود هر مبارز سیاسی موجب افزایش احترام و محبوبیت آن فرد در میان مردم میشود. نگارش این نامه از طرف ایشان هر چند که ضروری بود ولی کافی نبود. چرا؟
آقای احمد صدر حاج سید جوادی، عضو شورای انقلاب، در این نامه عذر خواهی خود، خطاب به ملت شریف ایران آورده است: "ضمن تاکید بر ضرورت و درستی گزینش راهبرد مبارزه‌ قانونی و مسالمت‌آمیز در راستای استقرار و پیشبرد دمکراسی در ایران پس از انقلاب، به مسئولیت دیگر خویش یعنی پذیرش قصور و نارسایی‌ها و خسارات مادی و معنوی که از رهگذر عملکرد و سیاست‌گزاری‌های مسوولان نظام جمهوری اسلامی، طی بیش از سه دهه حکمرانی به مردم و کشور تحمیل شده است، به عنوان احدی از افرادی که در تاسیس این نظام و مدیریت انقلاب نقشی ایفا کرده‌ است، پوزش خواسته و اظهار تاسف می‌کنم"
مخاطب آقای احمد صدر حاج سید جوادی مردم ایرانند. مردمی که قریب ۷۰ در صد آنرا جوانان و نسلی تشکیل می دهند که موتور اصلی تغییر و تحولات جامعه هستند و هیچ نقشی در بوجود آمدن شرایط فلاکت بار امروز نداشته اند و وارث خطاها و ندانم کاریهای گذشتگان می باشند. هر چند این نسل نیز نمی تواند از بار مسوولیت خود به این بهانه شانه خالی نماید و همه کاسه کوزه ها را بسر نسل گذشته بشکند و به این دلیل اقدام به تغییرات لازم در روند اوضاع کنونی و رهایی از این اختاپوس خیانت و جنایت ننماید. این بدین معناست که خود این نسل نیز باید به تحلیل و روند چگونگی بوجود آمدن چنین اوضاع اسفباری بنشیند و به حرکت تکاملی و خواست اصلی انقلاب ۱٣۵۷ که استقرار آزادی و استقلال کشور و رهایی از یوغ خائنین بوطن و دستیاران خارجی آن بود، ادامه دهد و با چشمان باز و روشن بینی سره ها از ناسره را جدا کرده و زمینه رشد و خواسته های اصولی را که پایدارگشتن آزادیها و استقلال و عدالت اجتماعی در کشور بود را فراهم آورند.
آقای صدر حاج سید جوادی می نویسد " اگر ما پس از پیروزی انقلاب، همچنان شانه به شانه ایستاده و دست در دست هم، استبداد را نشانه گرفته بودیم و مشکلات را در سقوط شاه خلاصه نمی‌دیدیم، امکان باز تولید استبداد و فروافتادن از استبداد سیاسی به استبداد دینی به این سان راحت و کم‌ هزینه صورت نمی‌پذیرفت."
ایشان بجای اینکه علل باز سازی استبداد و بقول خودشان تبدیل استبداد سیاسی به استبداد مذهبی را توضیح دهند تا درس و تجربه ای برای نسل جوان و کنشگران سیاسی امروزین جامعه شوند به تطهیر نهضت آزادی پرداخته اند و فکر می کند اگر ما ( که معلوم نیست این ما کیانند) پس از پیروزی انقلاب شانه به شانه می ایستادیم استبداد احیاء نمی شد.
قدر مسلم این است اگر نحله های مختلفی که آنزمان خود را مصدقی می دانستند و در آن روزگار بر خلاف آخوندها از ارزش بالائی در جامعه برخوردار بودند در اصولی همچون استقلال، آزادی و رشد بر عدالت اجتماعی که مصدق بدان پایبند بود پایبند می ماندند به احتمال قوی میشد از بازسازی استبداد جلوگیری بعمل آید. ولی نهضت آزادی بجای همدوش شدن با دیگر مصدقی ها با معممین رابطه تنگاتنگ پیدا کردند. در زمانی که آقای خمینی مخفیانه فرمان تشکیل شورای انقلاب را به آقای مطهری داد، آن شورا تا اسفند ۱٣۵۷ از طریق ۵ تن از آخوندهای سر سپرده خمینی یعنی بهشتی، باهنر، رفسنجانی، موسوی اردبیلی و مطهری و برخی از اعضاء نهضت آزادی مثل آقایان مهندس بازرگان، دکتر سحابی، مهندس عزت الهو سحابی و سرتیپ مسعودی حتی بدون اطلاع دادن به آیت الهم طالقانی و زنجانی تشکیل میشود.
بنابراین در ابتدا اولاً شورای انقلاب دست پخت آقای خمینی یک شورای فرمایشی و مطیع امر آقای خمینی بود. دوماً آقای مهندس بازرگان و برخی از یارانش حاضر شده بودند بدون مشورت و همراهی با دیگر مبارزین تنها با ۵ تن از آخوندهای دست چین شده خمینی بصورت مخفیانه شورائی تشکیل دهند که باید جانشین انقلاب می شد. سئوال این است که هیچ نیروی خوش نام مصدقی و مستقل و ملی نبود که وارد این شورا شود؟ و آیا این همان دید انحصار گرانه نهضت آزادی نبود که باعث میشود ملیون شانه به شانه هم قرار نگیرند و حتی برخی از افراد خود نهضت آزادی از تشکیل این شورا بی خبر بمانند؟.   
آقای احمد صدر حاج سید جوادی در نامه خود می نویسد " اهم ایراداتی که بر نهضت آزادی ایران و در راس آن به مهندس بازرگان و یاران ایشان که حاضر به پذیرش مسوولیت‌های اجرایی و مدیریتی در شورای انقلاب و دولت موقت شدند، گرفته می‌شود، آن است که اولاً چرا حاضر به همکاری با روحانیت در آن برهه‌ زمانی شدیم و دوماً......".
بحث بر سر همکاری یا عدم همکاری با روحانیون نیست. بحث فراتر از همکاری است. نهضت آزادی بعد از پیروزی انقلاب، از آرمان انقلاب ۵۷، که استقرار حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش را مد نظر داشت دور شد و با بریدن از انقلابی که قرار بود تمام حق حاکمیت را به مردم بسپارد عاملی در جهت بازسازی استبداد شد. گفتمان ملی مصدقی که ایستادن بر سر حقوق ملی و حقوق انسان بود را جایگزین گفتمان دینی خمینی که دین را دستآویز استقرار استبداد دینی ولایت فقیه نمود کرد و با طناب آقای خمینی به ته چاهی رفت که هنوز همان رفتن را ادامه میدهد. این جماعت با مصلحت گرائی خود با دشمنان انقلاب و مردم که همانا سلسله روحانیت پیرو کاشانی و ضد مصدق است مدارا نمود. و بنا بر مصلحتی که خارج از حقیقت است رویه تسلیم در پیش گرفته و در دنباله روی از رفسنجانی بعنوان یکی از مسببین اصلی استقرار استبداد و دیگرعصا بدستان خمینی و نظام ولایت مطلقه فقیه چون خاتمی همواره بمردم وعده دروغین اصلاح مافیاهای گوناگون حاکمیت و رژیم اصلاح ناپذیر جمهوری اسلامی را داده است و از این طریق آب به آسیاب مستبدین تا به دندان مسلح و سرکوبگر مردم ریخته است.
آقای صدرحاج سید جوادی می نویسد: انقلاب ۱٣۵۷، به دنبال خواست تاریخی ملت ایران که از انقلاب مشروطه به این سو در آرمان‌های آزادی، استقلال، عدالت اجتماعی، تحقق حقوق و حاکمیت ملت و پیشرفت مملکت متجلی شده بود به پیروزی رسید. و ادامه می دهد " و دریغا که چنین نشد و از همان اوان پیروزی انقلاب ۱٣۵۷، روحانیتی که تا آن برهه‌ بر اساس شعار " همه با هم " در کنار روشنفکران، علیه ستم و فساد نظام پهلوی مبارزه می‌کردند، به محض دستیابی به قدرت سیاسی، با تغییر موضع ..... ". یعنی روحانیت از همان اوان پیروزی انقلاب ۱٣۵۷ در راه ضد انقلاب قدم گذاشتند. آن روحانیتی که شما با او به ته چاه رفتید و هنوز هم دل در گرو اصلاح نظام ولائی اش دارید، بفرمایش خودتان از ابتدای پیروزی انقلاب با استقلال، آزادی و تحقق حاکمیت ملت به مخالفت برخاست. متاسفانه نهضت آزادی با تشکیل ستون پایه های جدید زور و ندانم کاریهای خود در تسهیل ایجاد سلسله روحانیت نقش غیر قابل انکاری داشته است. در طول سی و سه سال گذشته بر خلاف عقیده مصدق که منشاء حاکمیت را ملت می شناخت با معممینی تعامل کرده است که از ورای ملت به حکومت داری پرداخته اند و عملاً خارج از حق وحقوق مردم عمل نموده است. این جمعیت با قبول قانون اساسی جمهوری اسلامی که میزان را ولی مطلقه فقیه می داند و نافی حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش است تلاش نموده است که یک رژیم بسته و مستبد، آنهم از نوع استبداد مذهبی را یک رژیم اصلاح پذیر جلوه دهد.
اشکال کار از زمانی شروع شد که نخست وزیر انقلاب مبدل به نخست وزیر شرعی شد. و هنگامیکه آقای خمینی آقای بازرگان را بر حسب ولایت شرعی، به نخست وزیری منصوب کرد و دولت وی را دولت شرعی و امام زمان نامید، آقای بازرگان به این سخن اعتراضی نکرد. یعنی تولیت این دولت در دست روحانیونی بود که خود را جانشین خدا بر روی زمین می دانستند و بقول آقای بازرگان دولتش شده بود چاقوی بی تیغه. بهمین دلیل دولت موقت مبدل به کارگزار آقای خمینی و مشتی عمامه بسر شده بود که آرام آرام مقاصد خود را از شرکت در انقلاب آشکار می کردند و هدفی جز استقرار استبداد مذهبی از طریق از میدان بدر کردن و قتل و عام کردن رقبای خود و کسب قدرت سیاسی و نابودی یکایک دستآوردها و خواسته های انقلاب که همانا استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی و در یک کلام حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش بود نداشتند.
واقعیت اینست که بیان آزادی آقای خمینی در پاریس و وعده وعیدهای او همه را شیفته خود کرده بود و بیانی آزادیخواهانه بود. آقای خمینی در پاریس با کلامش در خدمت انقلاب بود و وقتی هم سوار بر هواپیما شد نه سپاه پاسدارانی، نه دادگاه انقلابی، نه جهاد سازندگی، نه کمیته ای و نه واواکی بجای ساواک داشت. این نخبگان و عصا بدستان خمینی بودند که برای ایشان دستگاههای سرکوبگرانه را ساختند و در خدمت او قرار دادند.   
چه کسانی این بنیادهای مخوف را برای ایشان تدارک دیدند؟ آنچه تاریخ گواهی می دهد دولت موقت بعنوان بخشی از این نخبگان که تمامی اعضایش به استثناء آقایان دکتر سنجابی که بعد از ۵۵ روز از سمت وزیر امور خارجه استعفا داد و آقای فروهر وزیر کار، را نهضت آزادی تشکیل می دادند نقش برجسته ای در تشکیل برخی از این ارگانهای خانمان سوز و ایران برباده داشت.
آقای صدر حاج سید جوادی اگر استبداد سیاسی مبدل به استبداد مذهبی شد بدین دلیل بود که دولت موقت بجای تلاش در انحلال ستون پایه های استبداد شاهی شروع به ساختن ستون پایه های جدید استبدادی مثل سپاه پاسداران، دادگاه های انقلاب، جهاد سازندگی و کمیته ها نمود و شد آن روزگار سیاهی که امروز شما آقای صدر حاج سید جوادی از بوجود آمدنش عذر خواهی می کنید. کاشکی در نامه تان بجای تطهیر نهضت آزادی می گفتید مشکل کار دیروز کجا بوده است و امروز کجا است که شما را مجبور به عذرخواهی کرده است.
تو گوئی ایرانیان انقلاب کردند که به این روزگار فلاکت بار و اسفناک بنشینند و گرفتار مشتی آخوند فاسد و جنایتکار و خائنی چون خمینی، خامنه ای، رفسنجانی، مصباح یزدی، جنتی، محمد یزدی و خاندان لاریجانی و امثالهم شوند. ایرانیان انقلاب کردند که به استقلال، آزادی و دولتی حقوقمدار برسند. ایرانیان انقلاب کردن که دولتی تابع ملت داشته باشند نه اینکه خمینی و خامنه ای جای شاه دیکتاتور را بگیرند و شرایطی بوجود بیاید که شما بابت ایجاد آن از مردم پوزش بخواهید و ابراز تاسف کنید.
آقای حاج سید جوادی خشت اول را کج گذاشتید و دیوار را کج بالا بردید. البته نهضت آزادی تنها نبود بلکه اکثریت کنشگران سیاسی نسل انقلاب بویژه حزب جمهوری اسلامی، مجاهدین انقلاب اسلامی و آنانی که به خشونت و جنگ و ستیز در مناطقی چون ترکمن صحرا، کردستان، آذربایجان و خوزستان دامن می زدند در بازسازی استبداد نقش بسزائی داشته اند. ایضاً آن گروه از چپهایی که بجای دفاع از آزادیها و حرمت به کرامت انسانی، عصای دست استبداد گشتند و هنوز نیز بخشی از آنها همچنان نقش چوب زیر بغل مرده نکبت رژیم جمهوری اسلامی را بازی میکنند. ولی سهم شما بسیار بود زیرا اولین دولت بعد از انقلاب را تشکیل دادید و ستون پایه های استبداد را پی ریزی کردید.
بعد از پیروزی انقلاب و علیرغم مخالفت آیت الهب زنجانی و آیت اله طالقانی آقای مهندس بازرگان نخست وزیر میشود و بهمراهی دیگر اعضاء نهضت آزادی دولت موقت را تشکیل می دهد. این دولت که هدفش نه استقرار حاکمیت مردم بلکه استقرار حاکمیت بر مردم بود می گردد، وسائلی را می سازد که خود اول و قبل از همه چوب این وسائل که همان ستون پایه های جدید استبداد بود را خورد. به معنای دیگر نهضت آزادی که خود را پیرو مصدق می دانست، دولتی را تشکیل داد که ضد اهداف انقلاب عمل کرد. در حالی که همانطوریکه در بالا عنوان شد اهداف انقلاب استقلال، آزادی و رشد بر میزان عدالت اجتماعی بود.
۱- دولت موقت در قلمرو استقلال هیچ کاری نکرد. نهضت آزادی قادر نیست یک نمونه اقدام در این زمینه را توضیح دهد.
۲- در زمینه آزادی، دولت موقت کاری نکرد. علیرغم اینکه مبنای سیاست نهضت آزادی همواره تقدم آزادی بر استقلال بوده است، اعضای این جمعیت وقتی دولت را تشکیل دادند، ضد آزادی عمل کردند و کارنامه شان در قلمرو آزادی منفی است. چنانکه تشکیل ارگانهای زیر اقدامی جهت محدود کردن آزادی مردم و بر علیه آزادی ملت ایران بوده است.
٣- تشکیل ارگان سپاه پاسداران توسط دولت موقت و شخص آقای ابراهیم یزدی. این ارگان خائن و فاسد کاسبکار، امروز نه تنها عامل سرکوب مردم و جنبش آزادیخواهانه ایرانیان است بلکه تمام قدرت اقتصادی و سیاسی را در دست خود دارد. یاد آور میشوم همین سپاه با همکاری دانشجویان خط امام دست به اشغال سفارت آمریکا و گرونگیری زدند و یکی ازعوامل ساقط شدن دولت موقت گشتند. از قدیم گفته اند خود کرده را تدبیر نیست.
آقای امیر انتظام معاون نخست وزیر در این زمینه می گوید: براساس تصمیم هئیت دولت سپاه پاسداران انقلاب ایجاد شد. آئین نامه آن تهیه شده و در دست مطالعه و رسیدگی است."(۱)
۴- دادگاه انقلاب: هر چند که شادروان مهندس بازرگان و حتی آقای دکتر یزدی با اعدامهای وحشیانه مخالف بودند ولی باید گفت دولت موقت بجای تشکیل دادگاه های بازوعادلانه تا از این طریق وجدان عمومی را آگاه و غنی کند و همه بیآموزند که حتی دشمن هم دارای حقوق انسانی است و باید این حقوق محترم شمرده شوند، توسط شخص آقای ابراهیم یزدی به تشکیل دادگاههای در بسته، خشن و بدون وکیل و هیئت داوری بنام انقلاب دست زد که هدفی جز مجازات و اعدام مخالفین پشت درهای بسته نداشت. این اعدامها در دادگاههای در بسته سرآغاز اعدام هزاران نو جوان و جوان در دهه ۶۰ بویژه سال ۶۰-۶۱ و شهریور سال ۱٣۶۷ شد. دادگاه انقلاب بهمراه مشتی روحانی خود فروخته و حریص قدرت و سپاه پاسداران بفرمان شخص خمینی بر علیه بنی صدر کودتا نمود و همچون سپاه نقش مهمی در کشتار بعد از کودتای سال ۶۰ ایفا نمود.
آقای یزدی در زمینه تشکیل دادگاههای انقلاب می گوید: دادگاه انقلاب را دولت تشکیل داد. من بعنوان معاون نخست وزیر در امور انقلاب طرحش را دادم. رفتم پیش آقای خمینی و گفتم آقا انقلاب شده، مثل همه انقلاب های دنیا سینه های مردم پر از کینه و نفرت است و هر که را می گیرند، می خواهند بکشند. اگر در این مقطع اجازه داده شود که هر کسی، هر کسی را بکشد... هیچکس نمی تواند جلویش را بگیرد... آقای خمینی این حرف را پذیرفت.... ایشان، فقط یک شرط کرد، گفت حکم را حاکم شرع بدهد، من قبول کردم که آئین نامه نوشته شود.... " (۲).
۵- جهاد سازندگی به ابتکار وزیر مشاور اجرائی دولت موقت، آقای بنی اسدی داماد آقای مهندس بازرگان بوجود آمد و بنا به درخواست دولت موقت یک روحانی گوش بفرمان و پادویی بنام ناطق نوری از طرف خمینی بمنظور جلوگیری از نفوذ کمونیستها تعیین شد و بعد از مدتی مبدل به بازوی روستائی حزب جمهوری اسلامی شد و نیز نقش آفرین در گروگانگیری اعضاء سفارت امریکا در تهران شد.
۶- کمیته های سرکوب در دوران دولت موقت ولی خارج از این دولت توسط شخص بهزاد نبوی از اعضاء مجاهدین انقلاب اسلامی تشکیل شد و ریاست این کمیته ها به آخوند مهدوی کنی واگذار شد. در اوان انقلاب اعضاء این سازمان تروریستی که امروز اصلاح طلب شده اند در ارگانهائی چون سپاه و کمیته ها نفوذ کردند و مبدل به بازوی مسلح خمینی و حزب جمهوری اسلامی شدند.
آقای حاج سید جوادی نهضت آزادی در همکاری با روحانیونی که بقول خودتان در همان ابتدای انقلاب شروع به سرکوب مردم و غیرخودیها نمودند و حتی به روزنامه سازمان شما "میزان" رحم نکردند چنان پیشقدم شد که در اولین انتخابات ریاست جمهوری با دو ضد مصدقی چون حزب خائن توده و روحانیت مرتجع و خائن هوادار کاشانی، که بانی اشغال سفارت و سپس جنگ شده بودند، آقای حسن حبیبی را کاندیدای مشترک خود کردند.
آقای حاج سید جوادی شما در نامه تان به کسانی که انقلاب کردند بر علیه رژیم دیکتاتوری شاه، افتخار می نمائید و در جای دیگر عذر خواهی می کنید از اینکه در مدیریت انقلاب سهیم بوده اید. به خواننده نامه تان وانمود می کنید که انقلاب باعث این فلاکت و ایجاد استبداد سیاه ولایت مطلقه فقیه شده است. واقعیت این است که انقلاب به معنای تغییر و تحول است و باعث و بانی بازسازی استبداد نیست. بسیاری از شرکت کنندگان در انقلاب بعد از پیروزی انقلاب خود مبدل به ضد انقلاب میشوند و برای کسب قدرت سیاسی خشونت را روش خود می سازند تا بدین روش رقبای خود را تارو مار کنند که خود بدرستی یک نمونه آنرا که همان آخوندها باشند در نامه تان ذکر کرده اید. بسیاری از کنشگران سیاسی دوران انقلاب بخاطر نپذیرفتن و نقد نکردن مسئولیت خود در بازسازی استبداد و سرکوب مستمر مردم بعد از انقلاب و استقرار استبداد سیاه ولایت مطلقه فقیه، اپورتونیست وار تمامی بی مسئولیتی و چه بسا خیانت خود را به پای انقلاب می نویسند.   
انقلاب ایران موجب شادی و افتخار ملتی شد که بدنبال استیفای حقوق خویش بود و می خواست بر سرنوشت خویش حاکم شود و برای رسیدن بدان حاضر به همه نوع فداکاریها و از خود گذشتگی ها بود. انقلاب ایران امیدی برای رهائی کشورهای منطقه از یوغ استبداد و ابرقدرتها شد بطوریکه بسیاری از مردم بحرین و آذربایجان خواهان دوباره پیوستن به ایران شدند. انقلاب ایران یکی از کم خشونت ترین انقلابات دنیا بود. انقلاب ایران تنها انقلابی بود که تمامی اقشار و طبقات اجتماعی در آن شرکت کردند و در سرنگونی رژیم دیکتاتوری محمد رضا شاه خود را سهیم می دانستند. انقلاب ایران سرآغاز انقلاب های مخملین سالهای بعد در اروپای شرقی و دیگر کشورهای جهان شد و به همین لحاظ این انقلاب در سطح جهانی سرآغاز پایان سرمایه داری دولتی شوروی گردید و در به بن بست رساندن نظام سرمایه داری لیبرال نقش غیر قابل انکاری داشت.
پس وضعیت کنونی، تقصیر انقلاب سال ۱٣۵۷ نیست، تقصیر ما ایرانیان است که اهداف و خواستهای انقلاب که همانا استقلال، آزادی و استیفای حقوق خویش بود را رها کردیم و بجای اینکه خود سرنوشت خویش را در دست بگیریم سرنوشت خود را نیز به مشتی آخوند مرتجع سپردیم و هنوز اکثریتمان به توانائی و حقوق ذاتی و انسانی خود پی نبرده ایم. وضعیت کنونی تقصیر آن بخش از چپ های وابسته به امپریالیسم شوروی چون حزب توده و اقمارش بود که امامشان را ضد امپریالیست غرب قلمداد می کردند و در نوکری و حمایتش از هیچ چیز حتی لو دادن مبارزین و مخالفین خمینی و سپردن آنان به سپاه پاسداران و واواک خمینی دریغ نکردند. وضعیت کنونی تقصیر نهضت آزادی و رهروانش بنام ملی و مذهبی ها بود که بجای قدم نهادن در راه مصدق، دنباله رو آخوندهای پیرو کاشانی شدند و خمینی را امام کردند و هنوز هم بعد از آنهمه جنایت و خیانت که خمینی نسبت به ملت ایران مرتکب شده است شما آقای حاج سید جوادی در نامه تان از او بعنوان رهبر فقید انقلاب نام می برید.
بر خلاف تبلیغی که بسیاری از جمهوری اسلامی خواهانی چون برخی از چپ های سابقاً وابسته و اصلاح طلبان و بخشی از نیروهای ملی و مذهبی از جمله نهضت آزادی انجام می دهند هر بدبختی که داریم بخاطر انقلاب نیست که بقول آنان موجب هرج و مرج و خشونت است. بدبختی ملت ایران بخاطر خشونتی است که این عناصر و کنشگران سیاسی بعد از انقلاب خود بکار بردند و برای حفظ این خشونت در جامعه هر چه داشتند در طبق اخلاص در خدمت آخوندهای تشنه قدرت قرار دادند و مبدل به عصا بدستان خمینی و استقرار استبداد ولایت مطلقه فقیه شده اند.
وگرنه چه کسانی ستون پایه های استبداد نامبرده در بالا را تشکیل دادند؟ چه کسانی سفارت را اشغال کردند و گروگانگیری کردند؟ چه کسانی مسلحانه در سپاه بر علیه مردم ایران ایستادند و فوج فوج نوجوانان و جوانان را اعدام کردند؟ چه کسانی جنگ را ادامه دادند؟ چه کسی گفت اگر ٣۵ میلیون بگوید آری من می گویم نه؟ چه کسی فرمان کشتار دهه ۶۰ بویژه سال۶۰-۶۲ و شهریور سال ۶۷ را صادر کرد و چه کسانی آن فرمانها را اجرا کردند؟ چه کسانی در شورای انقلاب فرهنگی شرکت نمودند و در بستن دانشگاه و اخراج اساتید نقش داشته اند؟ چه کسانی موجب کودتا بر علیه بنی صدر و منتظری شدند؟ چه کسانی قتل های زنچیره ای را سامان دادند؟ چه کسانی شبانه در سالهای ۱٣۷٨ و ٨۱ و ٨٨ به دانشجویان حمله ور شدند و شبانه به کشتار آنان دست زدند؟ چه کسانی با ترساندن مردم از افغانستان شدن ایران در دل آنان هراس می اندازند و ممانعت از خیزش آنان بر علیه نظام ولایت فقیه شده اند و می شوند؟ آری بدبختی و فلاکت ایران و ایرانیان نه از انقلاب که از همه کسانی است که بعد از انقلاب مبدل به ضد انقلاب شدند.
آقای صدر حاج سید جوادی، شما و یارانتان نمی توانید بگوئید که ما شاهد اینهمه جنایت و خیانت نبوده ایم و ندیده ایم. شما ندیدید که اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری موجب کودتا بر علیه دولت موقت شد؟. شما ندیدید که ٨ سال جنگ ادامه پیدا کرد، گرچه نهضت آزادی مخالف ادامه جنگ بود، شما قربانی شدن یک نسل ایرانی را ندیدید؟ ویرانی هایی که خود این رژیم می گوید ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت است، ندیدید؟ شما دیدید که آقای خمینی جام زهر سرکشید، آیا ندیدید و نخواندید و نشنیدید که خمینی در شهریور ۶۷ فرمان قتل بقول آقای منتطری قریب ٣۹۰۰ نفر و بقول دیگر مخالفین قریب ۵۰۰۰ نفر را داد؟ شما دیدید که از رهگذر ادامه جنگ، استبداد سیاه مذهبی بر ایران مسلط شد. شما کشتار دانشجویان و قتل های زنجیره ای را ندیدید و نشنیدید و هزاران خیانت و اختلاس دیگر توسط باند مافیای نظامی – مالی حاکم را ندیده اید و نشنیده اید؟ پس چطور به خود اجازه دادید که بر خلاف واقعیت سی و سه سال گذشته درجامعه، در نامه تان به آقای سید علی خامنه ای چنان وانمود کنید که زندگی فلاکت بار مردم ایران از زمانی آغاز شده است که احمدی نژاد بر روی کار آمده است و می نویسید: « .... پرسش اساسی آن است که آقای احمدی‌نژاد، همراهان و حامیانشان این همه منابع مالی را با چه هدفی مطالبه می‌کنند؟ بنا بر گزارش دیوان محاسبات کشور، دولت دهم ۸۵% از قانون بودجه‌ تخلف و انحراف داشته است. حال در شرایطی که دولت خود را به هیچ‌کدام از ردیف‌های قانون بودجه متعهد نمی‌داند، افزایش ۴۶ درصدی بودجه‌ سال ۱۳۹۰ چه معنایی می‌تواند داشته باشد جز تسلط بلامنازع دولت بر منابع عظیم مالی؟ و آیا نامی جز افساد فی‌الارض بر این اقدام می‌توان نهاد؟ ...
اولاً بر خلاف عقیده شما آقای خامنه ای معتقد است ایران در زمان بدر و خیبر بسر می برد و مردم در رفاه کامل بسر می برند و ثبات و امنیت ایران را هیچ جا ندارد (رجوع کنید به نماز جمعه او در دهه فجر، بهمن ۱٣۹۰). دوماً اگر می خواهید به حد فساد در جمهوری اسلامی تان پی ببرید لطف فرمائید یک بار دیگر به سخنان آقای عباس پالیزار گوش فرا دارید. تاریخچه اختلاس در جمهوری اسلامی از زمان دزدیدن ٨ میلیون دلار توسط آقای غرضی آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد. مگر فاسدتر از خامنه ای و منفورتر از او در ایران یافت میشود؟، او سر دسته مفسدان فی الارض، کلاهبردارا ن و دزدان و چپاولگران ثروت های ملی ایران و ایرانیان است. سوماً مگر استبداد مذهبی ولایت فقیه در دوره احمدی نژاد شروع شده است؟.
در جای دیگر از نامه تان آنقدر در فکر و عظمت مقام معظم رهبری هستید که در نامه انان به آقای سید علی می نویسید:
« ... جنابعالی بارها و بارها از رئیس دولت – آقای احمدی‌نژاد – حمایت کرده‌اید و حال آن که به زعم اینجانب، ایشان محور بحران در جامعه‌ ایران و عرصه‌ بین‌المللی بوده و ادعاهایی داشته و دارد که هیچ دستاوردی برای ملت و نظام جمهوری اسلامی ایران و حتی مقام رهبری و جایگاه ولایت فقیه ندارد...»
آقای صدر حاج سید جوادی، شما و یارانتان کمی لطف کنید در فکر دستآوردی برای ملت تحت ستم بقول خودتان استبداد مذهبی باشید . در جائی بخاطر وضعیت برآمده ناشی از نظام جمهوری اسلامی از مردم عذر می خواهید و در جائی هنوز بدنبال دستآورد برای نظام جبار و بقول مرحوم منتظری شرک ولایت فقیه و مقام معظم رهبری آن هستید. محور بحران را احمدی نژاد نشان دادن چه معنائی می تواند داشته باشد؟ من شرم دارم آن کلمه را برای پدر بزرگ خودم استفاده کنم. تلاش شما برای حفظ این نظام که استوار بر تز ولایت مطلقه فقیه است و وجود نامیمونش موجب خطر حمله و تجزیه ایران شده است و ایرانیان را به گروگان و اسارت گرفته است و آنان را به فلاکت و سیه روزی نشانده است که شما را مجبور نموده تا بابت آن از مردم عذر خواهی کنید برای چیست؟ مگر جمهوری اسلامی از بدو تاسیس خود بدون بحران و ایجاد بحران توانسته است به حیات خود ادامه دهد بطوریکه خاتمی در زمان ریاست جمهوریش گفت هر ۹ روز یک بحران برایم درست می کردند.
آقای احمد صدر حاج سید جوادی با پوزش و تاسف فراوان علاقه دارم در پایان اعلام دارم شما و دوستانتان هنوز با گذشته خود مرزبندی نکرده اید و گذشته خود را بهمراه دارید. بجای دفاع از حقوق ملی ایران و حقوق انسانی مردم ایران و بجای تلاش جهت استیفای حقوق این مردم و استقرار دولتی حقوقمدار که تابع ملت ایران باشد، هنوز بدنبال دستآوردی برای نظام ولایت مطلقه فقیه و رهبرش آقای خامنه ای هستید که امروز با تمام قوا و نیرو در مقابل خواستهای به حق مردم ایستاده است و به بطور وحشیانه ای دستور قلع و قمع جنبش آزادیخواهانه مردم را داده و کوچکترین مخالفتی را به شدیدترین شکلش سرکوب می کند.
تا زمانیکه با گذشته و در گذشته زندگی کنید چنان مصلحت گرائی می نمائید که یک رژیم مستبد و بسته و به قول خودتان استبداد مذهبی را اصلاح پذیر جلوه می دهید. با این مواضع نه می توانید با استبداد مرزبندی روشنی داسته باشید و نه می توانید مدعی دفاع از حقوق ملی و انسانی مردم باشید. همواره بین استبداد و مردم در نوسان خواهید بود و در این صورت هر گز نخواهید توانست علل تبدیل شدن استبداد سیاسی به استبداد مذهبی را برای نسل جوان تشریح کنید و تجربه ای سازنده و شایسته یک مبارز پیر به آنان ارائه دهید. در نتیجه این نوع نامه ها حکم اعتراف در نزد کشیش را به خود می گیرند.

Fa_rastgou@yahoo.com

۱) کیهان چهارشنبه ۲ اسفند ۱٣۵۷ به نقل از کتاب کروگانگیری و جانشینان انقلاب. محمد جعفری
۲) سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر غلامعلی صفاریان- مهندس فرامرز معتمد دزفولی، از کتاب گروگانگیری و جانشینان انقلاب، محمد جعفری ص ۱۷