از : علی اصلی
عنوان : ایستادن در برابر خمینی ۵۷-۵۸ ؟! دقیقا چگونه و به چه صورتی؟!
نوشته زیر بسیار ناقص است و باید بسیار طولانی تر می بود اما دریغ که فرصتی نیست! پس همینقدر تقدیم می شود به امید اثر مثبت....
بحث لازم و مفید و جالبیست - هر چند کاش می شد در این روزهای بس حساس وقت و انرژی بر سر راهکارهای عملی و عملیاتی برای گسترش جنبش و تحریم و بر چیدن خلافت خونخوار و خانمان بر باد ده خامنه ای صرف می شد. اما برای فهم متقابل و نزدیکی نیروها امروز هم گاه ناچار به صرف وقت در چنین بحثهایی می شویم. متاسفانه وقت من بسیار اندک است و به همین بضاعت مجبورم بسیار تلگرافی به بیان نظراتم بپردازم.
تا به حال در صحبتهای مطروحه در اینجا به نظر من از نقش چند عامل مهم در تحلیل نقش دولت موقت و نهضت آزادی غفلت شده است. عامل نخست - نقش استعمار در انقلاب و نیز فردای آن است. عامل دوم - جو حاکم بر افکار و اذهان و قلوب و روحیات اکثریتی بسیار عظیم از مردم در آن زمان است. عامل سوم - قدرت عملی سیاسی و پایگاه توده ای نهضت آزادی در مقایسه با دیگر نیروها در فردای انقلاب است.
من در اینجا چندان به نقش استعمار نمی پردازم اما همینقدر می گویم که اگر کسی به این عامل مهم در "باز تولید استبداد" و ماشین سرکوب و سر بریدن انقلاب وقوف کافی نداشته باشد - پای تحلیلش از آن دوران نیز سخت می لنگد. اگر کسی فکر کند که با "پیروزی انقلاب" تکلیف امثال "شبکه بیسیم" و لژهای ماسونی و مشتقاتشان و حتی ساواک - حل شدند و رفتند - من برای چنین کسانی که پس از دهه ها هنوز در چنین خوابهای خوشی به سر می برند بسیار متاسفم. به کسانی که از نقش امثال بقایی و آیت و حجتیه و فداییان اسلام و اخوان المسلمین و موتلفه صهیونیستی و امثالهم آگاهی ندارند تنها باید گفت که باید آگاه شوند! خمینی هنوز پایش به بیرون فرودگاه نرسیده از میان صفی گذشت که امثال طالقانی و سنجابی را از همان جا به حاشیه رانده بودند.کسانی هم هستند که حتی از ماجرای گروگان بازی سفارت امریکا و ایران-کانترا و معامله اسلحه و امثالهم هم جز ظواهری بیش نمی دانند - خوب تا اینها را ندانیم و نیز تا در تحلیلهایمان نگنجند - کارمان سخت خواهد لنگید. این اطلاعات گلدان سر طاقچه نیستند که فقط هر زمان لازم داشتیم برداریم و استفاده کنیم - یا مثلا مصلحتی به نفع خود یا ضد مخالفان خود استفاده کنیم! بگذریم!
دوستانی می گویند که ن.آ و دولت موقت می بایست در برابر خمینی می ایستادند.پاسخ را با دو سوال ساده و اصولی آغاز می کنیم؟! چگونه و به چه صورتی در آن شرایط باید می ایستادند؟! آیا نایستادند؟! بله - ایستادند - بر اساس فلسفه و اعتقادات و روش خود - و بر اساس موقعیت و در حد بضاعت خود - آنها ایستادند - منکر ایستادن آن بزرگواران نشوید عزیزان - گر چه شاید با دید و فلسفه و روش آنها مخالفت دارید.
روش آنها برای مبارزه جهت ارتقاء زندگی مردم و پیشرفت میهن اصولا اصلاح طلبانه و محافظه کارانه و واقع گرا و پله ای و مرحله ایست. اینها اسرار مگویی نبوده اند - یک سنخ دید و جهان بینیست که در جای جای دنیا هم دیده می شده است. اتفاقا وجود این نوع فلسفه و نیرو را - هر چه می خواهید اسمش را بگذارید - من در هر جامعه ای بسیار مثبت تلقی می کنم - آنها ضمن تلاش برای اصلاح همیشه هم نوعی نقش تعادل دهنده و ضد افراط و تفریطی در جامعه ایفا می کنند و یکی از بیانگران خردگرایی و انصاف و وجدان جامعه اند. مثل هر کس دیگری هم از خطا مصون نیستند و خود نیز کرارا مقر به این واقعیتند چنانکه بازرگان حتی در همان ابتدای نخست وزیری اش هم این امر را گوشزد کرد.مدعی معجزه کردن هم نیستند و ادعای پرش از مثلا پله پانزده به پله سی ام هم ندارند هر چند به نیروی ایمان و کار و زحمت و فداکاری بسیار معتقدند. از خشونت بیزارند. اصلاح فرهنگ و جامعه برای آنها کار و کلید اصلی است چرا که معتقدند بدون فرهنگ غنی و آگاهی بالای عمومی - با تغییر و بزک حکومتها تغییرات چندان مثبتی به بار نمی آید چرا که مردم کم آگاه و ناآگاه و مستاصل را نا صالحان به بازی و تحت سلطه می گیرند و .... حال اگر با این فلسفه و دید و روش مشکل داریم - که بحث خود را دارد - اما در صداقت و پایمردی و مردم دوستی و میهن دوستی و نیکخواهی آنان خوشبختانه کمتر کسی شک دارد - و می دانیم که آخر خط و در نهایت - همین صفات و نیکیها و البته پایمردیهاست که می ماند - وفاداری و ضد خیانت بودن و عاشق زندگی و مردم و حیات بودن... - وگرنه "عنوان" چپ و راست و بالا و پایین و لاف و گزاف و ادعا و هزار و یک رنگ که فراوانند... همان فقط "عناوینند"!....قدر ریش سفیدان را بدانیم....
مداقه و نقد ضروری و حیاتیند و من نیز هیچ مشکلی با پیدا کردن و بیان و روشن کردن اشکالات کار ن.آ و هیچ جریان دیگری ندارم و بواقع آنرا عملی حیاتی محسوب می کنم. اما نیک بنگرید به حال و اوضاع آنروزها و "روهها و جریانها و حال و هوا و ذهنیت مردم و سپس به قضاوت هر جریانی بنشینید.ضمنا اینگونه نیست که ن.آ از ملی-مصدقی بودن برید و شد ملی-مذهبی یا حتی به قولی مذهبی-ملی!! خیر ! چرا چنین مطلق نگری تند و کوری که حتما چون این شد پس دیگر اصلا آن نیست؟!با وجود انشعاب و چرخش مذهبی - اثرات و ریشه های خط ملی-مصدقی در جریان ملی-مذهبی کاملا مشهود است و من واقعا نمی فهمم چطور می توان چنین واقعیتی را منکر شد....! ..............................................
۴۴۰٨۵ - تاریخ انتشار : ٨ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : عذرخواهی
جناب دلخواسته،
فراموش کردم عرض کنم که اگر شما و دوستان درتمام " ۱۲ مواردی " که جناب بنی صدر " اشتباهات اساسی" خود را ذکر کرده است و" در طول این سالها بر آن تعداد هم افزوده است " با او بهمین ترتیب بر خورد کرده اید که با جناب صدر حاج سید جوادی ، بنده صمیمانه از گفته های خود عذر میخواهم و تصدیق میکنم هرکه اعتراف کرد باید مانند جناب ثابتی کوبیده شود.
۴۴۰۵۱ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : اظهار امتنان
جناب دلخواسته،
ممنون از اطلاعات در باره ناشر انقلاب اسلامی. قطعا دانسته های بنده در باره
ایشان باندازه شما نیست ولی منظور , همسران رییس جمهور مخلوع نبود. منظور
, خانم رییس جمهور انتصابی همسر رهبر بود. ظاهرا خارج از حوزه جناب بنی صدر شما هم نیاز به اندکی مطالعه دارید.
۴۴۰۴۴ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۰
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : آقای پیروز
هموطن عزیز، آقای پیروز، البته که حق با شماست و نهضت آزادی تنها گروهی نبود که با اشتباهات سیستماتیک خود، موجب شد تا استبداد بتواند بعد از انقلاب و بعد از ظهور یک دوره ۲۸ ماهه آزدادیهای نسبی، خود را بر دولت و جامعه غالب بکند. البته در این هیچ شک نیست که روحانیت قدرتمدار با شهوت باور نکردنی برای قدرت و در راس آن آقای خمینی نقش اصلی را بازی کردند ولی موضوع مقاله نهضت آزادی بود و بنا براین من انتقاد خود را به نهضت ازادی و دولت موقت محدود کردم.
در مورد بنی صدر و عدم انتقاد از خود به نظر می رسد که شما هم دچار خود سانسوری عمومی در میان روشنفکران ایرانی می باشید، وگرنه می دانستید که در زمانی که بنی صدر در ایران و بعد از کودتا در محفیگاه بسر می برد، در وصیت نامه خود که بصورت صحبت با همسرش بود و بعد از خروج با نام خیانت بامید چاپ شد، ۱۲ مودر از اشتباهات اساسی خود را ذکر کرده است و در طول این سالها بر آن تعداد هم افزوده است. دیگر اینکه متوجه نمی شوم که مسئولیت خانم بنی صدر چیست؟ مگر ایشان، مانند همسر، مسئولیت قانونی و حقوقی داشته اند؟ دیگر اینکه اگر خود سانسوری مانع نشده بود متوجه می شدید که اگر بنی صدر از اول نظر همسر خود را در مورد خمینی باور کرده بود، شاید ما الان در دنیای دیگری می زیستیم. توضیح اینکه بعد از دیدار اول خانم عذرا بنی صدر با خمینی، ایشان به همسرش گفته بود که من به این آدم ( خمینی) اعتماد ندارم. نوعی رفتار می کند که انگار انباشته از معنویت است، در حالیکه همه اش تظاهر است و بعد هشدار به بنی صدر که به این آدم اطمینان نکن.
۴۴۰٣۶ - تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱٣۹۰
|
از : بایک مهرانی
عنوان : فقط با سرود «سراومد زمستون...» نمی توان......
در کامنت قبلی تلاش کردم که به بگویم شناخت ماهیت جریان ها و شخصیت های سیاسی بسیار مهم ست . اذعان دارم ؛ با ده ها سازمان سیاسی مذهبی و غیر مذهبی در اول انقلاب و نبود تجربه فعالیت سیاسی چند حزبی و برنامه ای آنچه رخ داد غیر طبیعی نبود.
اما امروز که حامیان ولایت فقیه در ضعیف ترین موقعیت بعداز انقلاب ۵۷ قرار دارند. می توانیم هوشیار باشیم.
جمعه ۱۲ اسفند، میخواهند نمایش مسخره «انتصابات» شورای نگهبان را باردیگر برای تبلیغ « دمکراسی اسلامی» به نمایش بگذارند. در حالیکه هنوز تکلیف تخلفات نجومی در انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ روشن نشده ست و کاندیداهای ریاست جمهوری و هزاران نفر زندانند.
مجلسی که قدرت و «کرسی » های نمایشی آن ، همیشه بین شریعتمداران تقسیم شده و فقط تک و توکی در دوره اول بمدت فقط چند روز دگر اندیشان را تحمل کرد و بعدا اعدام یا ترور شدند . مجلسی که رقابت حزبی در آن جائی نداشته ست چگونه میخواهد پذیرای احزاب دگر اندیش وشخصیت های باشد؟
آیا می توانیم فرض کنیم که امروز که تمام مخالفان و منقدان توانسته اند حول تحریم «انتصابات» جمع شوند، خواهان برگزاری انتخابات آزاد در ایران هستند ؟
آیا تمام کسانی که خواهان برگزاری انتخابات آزاد هستند الزاما آزادیخواه هستند ؟
اما مسلم ست ، اگر باید آب خوش از گلوی مردم پائین برود، تمام نحله های فکری باید به میثاق تحمل و بردباری یکدیگر سوگند بخورند تا شکنجه و اعدام منسوخ شود.
در باره پاسخ مثبت یا منفی ما به سئوالات بالا ، باید فکر و بحث کنیم، زمان مثل برق گذرا ست.
برای هر گزینه باید توضیح داد. بدون انتخاب گزینه و معرفی راهکارهای خود شاید در روند بحرانی کنونی چیزی مانند ۵۷ تکرار شود.
نیروهای سکولار و عرفی ایران اعم از ملی ، قومی و چپ اگر از پراکنده کاری فاصله نگیرند در یک انتخابات آزاد، نتیجه ای جز تقسیم آرا و عدم امکان حضور و شرکت در تاثیر گزاری سیاسی نصیبشان نخواهد شد.
برای مثال : در ترکیه احزابی که کمتر از ۱۰ درصد از کل آرا را کسب کنند به مجلس راه نمی یابند.
اگر فرض کنیم ۴۰ میلیون در انتخابات ترکیه شرکت می کنند حزبی با ۳ میلیون رای حق شرکت در مجلس را نخواهد داشت.
در ایران تمام مبانی پارلمانتاریستی عقب نگاه داشته شده ست چون رقابت احزاب بکلی منتفی بوده و هست. ما به کجا میرویم ؟
فراموش نکنیم که حکومت مذهبی با تمام امکانات «بیت المال» بخش بزرگ نیروهای مذهبی و سنتی کشور را در نهاد ها خود که قبل از انقلاب هم وجود داشت سازماندهی کرده ست که در صحنه ی سیاسی آینده ایران که باید دمکراتیک باشد شرکت خواهند کرد.
از این منظر برخورد به برنامه و ماهیت تمام نیروهای ملی مذهبی و اصلاح طلبان حکومتی به صورت جدی تری باید صورت گیرد. این دوستان
میخواهند دوباره در «ضیاقت» حاکمان کنونی شرکت کنند و مانند بهمن ۵۷ که خمینی تمام نهادها را بین شریعتمداران تقسیم کرد بار دیگر بزعم مهندس موسوی به آن دوران «طلائی » بر گردیم .
فقط با سرود «سراومد زمستون...» نمی توان به آینده ی ایران خوش بین بود.
بایک مهرانی
جمهوری خواه
۴۴۰۱۷ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : سه عامل مهم دیگر
باتشکر از بحث های سازنده و روشنگرانه دوستان همفکر
عذر خواهی بسیار با ارزش است بشرط این که حاوی اطلاعات جدیدی در مورد شخص و یا سانسورها و تابوها و اطلاعات مخفی شده حکومت باشد و به رشد روشنگری تاریخی و بازگویی و بازنگری تاریخ مبهم و سانسور و سراسر سرکوب حکومت بر مردم استبداد زده کمک کند.
سه عامل مهم دیگر موجب بالا آمدن خمینی و استبداد آخوندی شدند.
۱. حمایت حزب تودهء زیر چتر رهبری کیانوری−طبری و فدائیان زیر چتر رهبری نگهدار و رفقایش از حکومت مرتجع خمینی و انشعاب از و ضربه به بدنه چپ اپوزیسیون ضد حکومت ولایی − با بهانه ترس از برگشت ضد انقلابیون به مثابه عوامل امپریالیست جهانی، و تصور غلط از خمینی بعنوان داشتن مواضع مترقی و ضد امپریالیستی به سرکردگی آمریکا.
۲. تأسیس و انشعاب نهضت آزادی در اول دهه چهل از جبهه ملی−مصدقی و گرایش آخوندی آن به مذهبی−ملی و بیعت ارتجاعی آن با خمینی و طبقه آخوند و رواج تفکر روحانیت مترقی در بین مردم از سال ۴۲ تا بهمن ۵۷ .
۳. نفرت بیش از حد توده ای ها و چپها از نهضت آزادی و بالعکس تنفر نهضت آزادی از توده ای ها − که هردو اختلاف توسط خمینی به بهترین نحو مورد سودجویی و بهره برداری قرار گرفت و کلک هردو و هر مابقی دیگری را کند. بر اساس خط تفکر، تاریخچه و عملکرد، میشود گفت اپوزیسیون ایران بیشتر خود با دست خود کمتر از حکومت سرکوبگر دینی دست در اختلاف افکنی و دیگر ستیزی و خودکشی انتهاری خود نداشته!
۴٣۹۹۹ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : تکرار حمله
جناب دلخواسته،
قربانت گردم ، نقد من از اول این بود که جمهوری اسلامی را تنها نهضت ملی و جناب صدر حاج سید جوادی بوجود نیاوردند و تعدادی از بزرگان آن هم کم و بیش به اشتباه و گناهان خود اقرار کرده و طلب بخشش نمودند . اگر بنا باشد جزای هرکه به گناه خود اعتراف کرده این باشد که چنین به شدت آنها را بخاطر خطای عمومی بکوبند ، کی به وفاق خواهیم رسید؟ و اگر بنا به کوبیدن است چرا امثال بنی صدر و خانم رییس جمهور کوبیده نمیشوند که هنوز هم اقرار و استغفاری نکرده و هر روز هم گرد و خاک میکنند؟
عرض شد تاریخ نویسی و تحقیق کاری پسندیده است و اگر جناب راستگو تحقیقاتی در این باره کرده اند شایان تقدیر است اما نباید سوراخ دعا را گم کرد و خروس بی محل شد. از ازل تا به ابد فرصت تاریخ نویسان است و ایشان سالها وقت دارند که به این موضوع بپردازند اما نه در این موقعیت و نه به این شکل. کامنت جناب سالاری نمونه زیبایی از شرط لازم و کافی برای نوشتن و اظهار عقیده است.
با وجود این شما هنوز بر همان طبل تکرار میکوبید و انسان ناچار است تذکر دهد که بجای تاختن به نهضت آزادی ، شما هنوز به جناب نوری علا پوزشی بدهکارید. بهتر است بکار واجب بپردازید و عمل مستحب را بدیگران واگذارید.
جهت اطلاع ، بنده هیچ گونه رابطه و دوستی با جناب صدر حاج سیدجوادی و نهضت آزادی و جناب نوری علا نداشته وندارم و سالها قبل از انقلاب از ایران بیرون آمدم و احتیاجی به " خود شکستن " ندارم.
۴٣۹۹۴ - تاریخ انتشار : ۶ اسفند ۱٣۹۰
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : آقای پیروز
آقای پیروز در نقد کامنت من از جمله نوشتند: " اگر شما همان باشید که چند روز پیش در سایت خودنویس در باره مقاله اتحاد علیه آلترناتیوسازی؟ جناب نوری علا کامنت گذاشت و بخطا نقل قول در مقاله را از ایشان دانست و اگر درست بیاد آورم که از طرفداران جناب بنی صدرید , بر شما حرجی نیست و جناب راستگو به شاهدی چون شما احتیاج دارد."
آخر هموطن من این چگونه برخورد کردن با نظرات کسی می باشد که مقاله آقای فرید راستگو را روشنگر دانسته است؟ شما به جای نقد نظرات من، هم من و هم نویسنده مقاله و هم بنی صدر را تمسخر گرفته اید. سوال من اینست که چرا به جای مرتکب این بی اخلاقی ها شدن، به نقد کامنت من نپرداختید و نگفتید که کدامیک از نظرات و انتقادات به چه دلیل/دلایل صحیح نمی باشند؟
منتظر نقد شما هستم.
در ضمن، بله من همان کسی هستم که نقل قول مقاله ای از آقای نوری علا را اشتباها نظر ایشان پنداشته و آن را نقد کردم. هموطن دیگری امروز این اشتباه را گوشزد کرد. مطلب را دوباره مطالعه کردم و متوجه شدم که حق با ایشان است و گفتم که یک معذرت به آقای نوری علا بدهکارم. می بینید، اشتباهی کردم و وقتی متوجه اشتباه شدم، به جای لاپوشانی کردن و توجیه کردن، آنرا پذیرفتم. چرا شما، از این نوع برخورد به عنوان روش استفاده نمی کنید و به نسل جوان توضیح نمی دهید که چه اشتباهاتی مرتکب شدید و دلایل آن اشتباهات چه بود؟ فکر نمی کنید که انجام اینکار، حداقل وظیفه شما می باشد؟
۴٣۹۹۰ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : محمود دلخواسته
عنوان : دست مریزاد
فقط خواستم دست مریزادی به آقای فرید راستگو بگویم. این نوشته بهترین و صریحترین نقدی می باشد که تا به حال در مورد نهضت آزادی و دولت موقت خوانده ام. متاسفانه وجود انسانهای خوب و وطن دوست و اینکه بسیاری از اینها سالها طعم زندانهای ستم شاهی و ولایت فقیه را چشیده اند مانع شده است تا باورهای سیاسی و اعمال سیاسی این گروه در زیر پتک نقد، جلایی و روشنایی لازم را بیابد تا همگی، از جمله اعضا و هواداران نهضت آزادی خود را آنگونه که باور و عمل کرده اند در این آینه ببینند.
پیشنهاد می کنم که بجای حمله به ایشان روش خود شکنی و نه آینه شکنی را در پیش بگیرید. زنده یاد مهندس سحابی می گفتند که برای مهندس بازرگان آزادی بر استقلال ارجحیت داشت و برای من استقلال بر آزادی ارجحیت دارد و متاسفانه هر دو هیچگاه متوجه این واقعیت نشدند که آزادی و استقلال دو روی یک سکه می باشند و یکی بدون دیگری وجود ندارد. من تعجب می کنم که اینها چگونه مصدقی بودند که وارد بازی ازجحیت یکی بر دیگری شده بودند در حالیکه برای مصدق هر دو روی یک سکه بودند.
البته همین باور سبب شد که دولت موقت، فضای استقلال را خالی بگذاردو حزب جمهوری با فرصت طلبی این خلا را پر کرده و خود را قهرمان استقلال ایران جلوه دهد و بعد از سقوط هم باور عکس آن سبب شد که نهضت آزادی بقول یکی از اعضای برجسته آن، نقش خندق رژیم جنایت، خیانت و فساد را بازی کند و هنوز نیز از وسط بازی دست بر نمی دارد. این اصرار بر وسط بازی و یک پای در داخل رژیم و پای دیگر در خارج آن، سبب شد که حتی آقای سحابی حکم دادگاه میکونوس را خیانت بداند و حتی سعی در پوشش آن کند و کار رژیم را برایش انجام دهد. این دیگر امری واقعا واقعا شگفتی آور بود و هست.
نسل جوان قربانی سانسور همه طرفه بیش از عذر خواهی، نیاز به توضیح دارد. نیاز دارند بدانند که چرا انقلابی که برای مردمسالاری، استقرار آزادی ها در ایرانی مستقل و عدالت اجتماعی انجام شد، این هدفها را به ضد خود تبدیل کرد و هیولای مافیایی حاضر شد نتیجه آن؟
آقای حاج سید جوادی نیاز دارند که به این سوال پاسخ دهند و نه اینکه نامه ای پر از تناقض بنویسند و هنوز از رهبر تبهکار و فاسد سلب مسئولیت کنند و یقه احمدی نژاد متوهم را بچسبند؟
خلاصه اینکه بنظر من، یکی از اصلی ترین دلائل طولانی شدن عمر استبداد بعد از انقلاب، عملکردهای نهضت آزادی و وسط بازی های آنها و نقش آنها در مانع شدن از انجام جنبش همگانی بوده است. متاسفانه، این گروه هیچوقت آزادیها و حقوق فردی و اجتماعی ایرانی ها را اجر نگذاشت و به این علت است که برای مثال، آقای سحابی هیچوقت با مردم سخن نگفت و آنها را مورد خطاب قرار نداد، بلکه خطابش همیشه قدرت حاکم بوده است. البته یکبار ایشان چنین کاری را انجام دادند و آنهم پیامی بود که برای ایرانیان خارج از کشور فرستادند و البته آن پیام هم بر سیاست همیشگی ترس بنا شده بود و مردم را از "زیاده روی" و "زیاده خواهی" حذر داده بود و دوباره ترس از تجزیه را بعنوان سلاحی بکار گرفته بود تا مردم را به خانه برگرداند.
۴٣۹٨۹ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : علی تهرانی
عنوان : نهضت آزادی
نهضت آزادی هنوز هم پس از ۳۳ سال حکومت ولی فقیه دنبال اصلاح این رژیم است. به نظر من بهترین خدمتی که این قبیل افراد به جامعه شان میتوانستند بکنند این بود که اصلا وارد سیاست نشوند و به همان کار تدریس و تفسیر قرآن بسنده کنند.
وقتی بازرگان اول انقلاب به شاه نامه مینویسد (طبق گفته ابراهیم یزدی) که بیا خودت را معرفی کن و من شفاعت ترا پیش امام میکنم، در حالی که در دادگاههای انقلاب دارند فله ای حکم اعدام صادر می کنند، این نشانی جزء ندانم کاری و نادانی سیاسی ندارد.
۴٣۹۷۴ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : تشکر
جناب سالاری،
ممنون از کامنت گویا و جامع شما که حاوی تمام آن چیزیست که باید گفته میشد و
اینکه احتمالا " از میان تمامی جمعیتهای اپوزیسیون ملی−مصدقی، جمعیت نهضت
آزادی بیشترین نزدیکی و طرفداری و دنباله روی با آخوندهای حوزه های فقهی
را داشته است. ". و اینرا درست در هنگامی که کسی دهان باز کرده و طلب بخشش نموده است بدهان او نمیکوبند در حالی که هنوزدیگر بازماندگان انقلاب در پاریس لچک بسر میکنند و جمهور اسلامی مینویسند.
۴٣۹۶٨ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : شکستن آینه
جناب دلخواسته،
" ما " " خودی " نداریم که " بشکنیم " و با " شکستن آینه ای " که انتخابی به حقایق نگاه میکند اشکالی نداریم.
کسی منکر تحقیق و تجسس نیست ولی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
جناب راستگو حق دارد و باید در باره هرچه میل دارد کتابها بنویسد ولی نهضت آزادی تنها گروهی و جناب حاج سید جوادی تنها کسی نبود که به این مصیبت کمک کرد و گرنه باید در شهر هر آنچه هست گیرند.
در این مقطع زمانی به شخصی که حاضر شده تا حدودی به خطای خود اعتراف کرده و در باره مساله ای ( اسلام و دین ) - که ظاهرا دیگر از نظر ملت مساله ای نیست - توسط کسی که احتمالا در صحنه نبوده و معلوم نیست اگر بود چه میکرد چنین پرقدرت حمله کردن ولی به مسبب اصلی ، نامه استاد محترم نوشتن ، کمی آب برمیدارد.
اگر شما همان باشید که چند روز پیش در سایت خودنویس در باره مقاله اتحاد علیه آلترناتیوسازی؟ جناب نوری علا کامنت گذاشت و بخطا نقل قول در مقاله را از ایشان دانست و اگر درست بیاد آورم که از طرفداران جناب بنی صدرید , بر شما حرجی نیست و جناب راستگو به شاهدی چون شما احتیاج دارد.
۴٣۹۶۶ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : رضا سالاری
عنوان : ادغام و التغاط علم و دین، ادغام و التغاط سیاست و دین را موجب گشت.
جناب راستگو با نوشتن «نهضت آزادی بعد از پیروزی انقلاب، از آرمان انقلاب ۵۷، که استقرار حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش را مد نظر داشت دور شد و با بریدن از انقلابی که قرار بود تمام حق حاکمیت را به مردم بسپارد عاملی در جهت بازسازی استبداد شد. گفتمان ملی مصدقی که ایستادن بر سر حقوق ملی و حقوق انسان بود را جایگزین گفتمان دینی خمینی که دین را دستآویز استقرار استبداد دینی ولایت فقیه نمود کرد و با طناب آقای خمینی به ته چاهی رفت که هنوز همان رفتن را ادامه میدهد. » چنان پرده برداری میکند که گویی کشفی جدید از ماهیت نهضت آزادی رخ داده است. خیر قربان! مرام و مسلک و اساسنامه و عملکرد نهضت آزادی قبل و بعد از انقلاب هیچ مغایرتی باهم ندارند. نهضت آزادی چیزی جز یک انشعاب مذهبی در جبهه ملی مصدقی برای دگردیسی و انحراف از اندیشه دموکراتیک اولیه «ملی−ملی» به «مذهبی−ملی» ، نه حتی بغلط ،نه حتی بغلط رایج «ملی−مذهبی»، نبوده و نیست.
یعنی او و همفکرانش، نه در قوانینشان، نه در اساسنامه شان و نه در نظریات و کتابها وسخنرانیهایشان و نه در عملشان، هیچکدام نه تنها به جدایی دین از سیاست ایمان نداشتند، بلکه باور و ایمانشان اول به خدا و پیغمبر و امامان و بعد به ملت و ملیت و ملیون و مردم بود. در سمت های استاد و ریاست دانشکده، بازرگان با آوردن دین به حوزه دانشگاه، از بنیانگذاران تخریب التغاطی نهاد دانشگاهی با حوزه های دینی آخوندی بود. او با اینکار یکی از پایه گذاران تغییر واپسگرا و پیوند علم و نهاد دانشگاهی با فقه حوزه های دینی شد.
از میان تمامی جمعیتهای اپوزیسیون ملی−مصدقی، جمعیت نهضت آزادی بیشترین نزدیکی و طرفداری و دنباله روی با آخوندهای حوزه های فقهی را داشته است. صرف نظر از ارزش مطلق صداقت در هر نوع عذر خواهی صادقانه از مردم، او و امثال آقای حاج سیدجوادی همان راهی را رفتند که اساساً به آن باور و ایمان داشتند و به گرد اساسنامه نهضت آزادی به یک اتحاد و توافق حزبی مقید شده بودند. آنها با انشعاب از جبهه ملی با مصدق خداحافظی و با خمینی و حوزه در سال ۴۲ بیعت کرده بودند و و در واقع ریش علم نوین خودرا به قیچی خمینی و آخوندها و فقه حوزه های فقهیه سپرده بودند!
۴٣۹۶۰ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : علی اصلی
عنوان : معما چو حل گشت آسان شود...خصوصا سی و اندی سال بعد از آن !
به نظر می رسد جناب راستگو در آنزمان در صحنه نبوده اند. اما به هر حال قدری ناپختگی توام با غلو و بی انصافی و انتظارات غیر واقع بینانه در دید و نتیجه گیریهای ایشان نسبت به دولت موقت نه ماهه و نیز نقش نهضت آزادی در "باز تولید استبداد" در این مقاله مشهودند. ایشان چنان کاسه کوزه ها را بر سر نهضت آزادی شکسته اند که اگر کسی نداند فکر می کند که در نوعی خلاء جریان مذکور چون یک بیل مکانیکی و یک واسطه بلا عوض باعث آمدن و به قدرت رسیدن خمینی و دار و دسته اش شد! ایشان آش نقش نهضت آزادی در این جریان را چنان شور کرده اند که حتی با وجود تذکر سر دستی شان مبنی بر نقش دیگر نیرو ها در بروز فاجعه - باز هم ن.آ. در کوه کاسه کوزه های شکسته دفن می شود! بیشک بازرگان و ن.آ. عاری از خطا و اشتباه نبودند و به نظر من بزرگترین اشتباهشان هم - مثل اشتباه بیشتر نیروهای دیگر در آنزمان - عدم شناخت کافی از خمینی و اعتماد و اطمینان بیش از حد به شخص خمینی بود. غیض شاه و استعمار تقریبا همه نیروها را نسبت به ماهیت جایگزین و غیره تا حدی کور و کر کرده بود! واقعیت تلخ آن است که در آنروزها تقریبا هیچ احدی فکر نمی کرد که خمینی تا این حد دروغگو و فریبکار و پلید و بیشرم و مخصوصا خونریز و جنایتکار باشد. بسیاری از ما حساب می کردیم که او حتی اگر بیست در صد هم کمتر از آن تلقی و تصور مثبت ما باشد - باز هم بسیار بهتر از شاه و رژیم استعماری است. این را هم حساب می کردیم - بعضا ساده دلانه متاسفانه - که تازه اگر خمینی پایش را آنور خط قرمز منافع ملی و مردم ایران بگذارد -فورا و بی مهابا اولین کسانی که جلویش بایستند خود ما( من مستقل طرفدار انقلاب و...) خواهیم بود و چنین هم شد و ما هم البته شدیدا سرکوب شدیم .
بدیهیست که امروز پس از سی و اندی سال می توان تحلیلهایی کرد که در آن جو و روح زمانه و واقعیاتی از قبیل بالا در آن براحتی نادیده گرفته شوند و قضاوت شدید آنچنانی راند. اما چنین تحلیلهایی از عمق و آموزندگی کمی برخوردارند. بدون درک کافی از جو و حالات و روح هر زمانه تاریخی - درک ما از آن دوران و حوادث و جریانات آن به شدت ناقص می ماند و واقعیات در مورد افراد و جریانات و نیروها و دیدها و تصمیمها و جنبشها و کنش و واکنش نیرو ها در پرده ابهام باقی مانده - سپس به قضاوتهای سطحی و صوری و محدود روی آورده می شود که بدترین نتیجه اش درس لازم را از گذشته نگرفتن و تکرار اشتباهات گذشته خواهد بود! جناب راستگو - باید در تحلیل تاریخی لاجرم محیط و روح زمانه مورد بحث خود را قدری عمیقتر درک کنید و با دقت و انصاف بیشتر به قضاوت بنشینید. بدون چنین درک و دقت و انصافی - واقعیات آنگونه که باید شناخته نمی شوند و درسهای لازم نیز به عمق و کفایت لازم فرا گرفته نمی شوند....
۴٣۹۴۶ - تاریخ انتشار : ۵ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : گفت کل عمرت ای نحوی فناست
بحث جنابان راستگو و مهرانی آدم را بیاد قصه نحوی و کشتیبان حضرت مولانا میاندازد
و نتیجه غیر مستقیم مولانا که :
ما سبوها پر به دجله میبریم،
گرنه خر دانیم خود را ما ، خریم ( با طلب پوزش ).
امروز اساس دین و اسلام از نظر آنها که باید بدانند زیر سوال رفته و قضیه چنان شور
است که حتی جناب صدر حاج سید جوادی رسما و کتبا به آن اقرار و استغفار دارد. وقتی موضوع چنین روشن است و کل عمر مذهب بر فناست گفتگو به این درازی در باره نهضت آزادی و نامه نویسی به استادی که هنوز استغفار نکرده و نشریه جمهوری اسلامی مینویسد بیهوده و خنده دار است.
جهت حسن ختام اینهم قضیه نحوی و کشتیبان :
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوشجواب خوب رو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست
۴٣۹۱۵ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۰
|
از : بایک مهرانی
عنوان : لازم ست به باز شناسی نیروهای نهضت آزادی و از جمله آقای صدر حاج سید جوادی پرداخته شود
خیلی سعی کردم در باره ی ی این نوشته اظهار نظر نکنم .
ولی وقتی آقای فریدراستگو می نویسد:« زیرا متاسفانه بسیار اندکند کنشگران سیاسی نسل انقلاب که نقدی جامع از گذشته خود در جهت مرزبندی با گذشته به تحریر در آورده باشند تا چراغی برای آینده شود..» کمی مکث می کنم .سئوال بزرگی به ذهنم خطوز می کند. اول باید ماهیت کنشگران سیاسی نسل انقلاب را شناخت یا فقط به «رنج نامه های » آنها اکتفا کرد ؟
این دو موضوع همزاد یکدیگرند. نمی توان از نیروهای صحنه ی سیاسی انتظارات بیش از ظزفیت آنها را داشت. متاسفانه بعضی فعالان سیاسی با تعبییر ها و تفسیر هائی نادقیق از فعالان سیاسی از جمله نیروهای معروف به ملی - مذهبی (نهضت آزادی) حتی آنها را به عنوان « تنها» نیروی «اصلاح طلب» ایرانی معرفی کرده اند. بهمین دلیل باز شناسی نهضت آزادی بسیار اهمیت دارد.
بهمین دلیل تلاش می کنم در حد بضاعت، در این باره همفکری نمایم. قبل از هرچیز، خاطر نشان می کنم که جنبش «اصلاح طلبی» بعداز ۲ خرداد ۱۳۷۶عبارت از مجموعه تلاش هائی ست که بخشی از نیروهای حکومت مذهبی ایران علیه حکومت بیداد گریهای حکومت ولایت فقیه انجام دادند. تا با تعدیل فشارها و نابخردی ها شرائط را برای ادامه حاکمیت نیروهای مذهبی تداوم بخشند. این پروسه در مسیر خود دچار تغییرات کمی وکیفی غیر قابل پیش بینی گردیده و رادیکال ترشده ست . امروز با اقبال میلیونی مردم روبرو ست که خواهان تغییرات اساسی در قانون اساسی و بهبود شرائط کار وزندگی هستند.
تا بحال در هیچ انتخاباتی مانند امروز اجماع تحریم به این وسعت وجودداشته ست. با تمام این شواهد این جنبش «اصلاح طلبی » با رفرمیسم واقعی - اصلاح طلبی - سوسیال دموکراسی که در برایر سوسیالیزم و کنسرواتیسم در جامعه سرمایه داری اعمال شد بکلی متفاوت ست.در آنجا دولت رفاه و آزادیهای اساسی نهادینه شده که حتی طرح آنها، فرسنگها از شعارهای «اصلا طلبان» حکومتی دور بوده ست.
موضوع را با دو مولفه ادامه میدهم:
اول - نهضت آزادی تنها نیروی سیاسی مذهبی ایران در دهه ۴۰ بود که رسما با آیت الله خمینی در باره ی اصلاحات معروف به«انقلاب سفید» علیه حکومت وقت همکاری میکرد.اعلامیه ها ، بیانیه ها و مواضع مشترک نهضت آزادی و خمینی در آن مقطع حائز اهمیت بسیار می باشد. برخورد نهضت آزادی با تصویب قانون شرکت زنان در انتخابات نشان میدهد که این جریان بر خلاف جبهه ملی که با شعار «اصلاحات آری - دیکتاتوری نه » در مبارزات سیاسی مطرح بود تفاوت ماهوی داشتولی معلوم نیست چرا فعالان سیاسی همکاری تنگاتنگ نهضت آزادی روحانیون سنتی را نادیه میگیرند.بهمین دلیل جریان خمینی و نهضت آزادی در تشکیلشورای انقلاب ودولت موقت سهیم شدندو ۲ وزیر غیر مذهبی سنجابی و فروهر بسرعت از دولت موقت کنار رفتند.
دوم - دولت موقت بشکل عام بنا بر تمام تعاریف متعارف عبارت ست از هیئتی از اشخاص وجیه المله و مورد احترام مردم که وظیفه دارد در شرائط بحرانی و انقلابی اداره ی مملکت را با قوانین موجود بعهده بگیرد. تا با تدارک امور انتخابات و تصویب قوانین جدید قدرت را به نمایندگان منتخب مردم تفویض نماید. روندی که هم اکنون تا حدی در مصر و تونس وجوددارد.
در ایران اما ، خمینی با اعمال اتوریته خود شورای انقلاب و دولت موقت مذهبی و «خودی» را بر مردم تحمیل کرد که نقش روحانیون در شورای انقلاب بسیار ضد دمکراتیک بود.هیچ نیروی سکولار در شورای انقلاب وجود نداشت. تمام این تمکین های نهضت آزادی ناشی از ماهیت غیر دمکراتیک و غیر رفرمیست آنها بود که نیروهای چپ به غلط آنها را به «لیبرال » مفتخر نموده بودند.
دولت موقت برخلاف انتظاری که مردم خوش بینانه از نیروهای «مکلا» داشتند . دنبال حوادث رفت و بی توجه به نقش دولت موقت و رعایت پرنسیب های مرسوم، اعمال حاکمیت ارتجاعی را با دستورات خمینی وشریعه از همان روزهای نخست شروع کرد که همگی غیر قانونی و ضد انقلابی بود .دادگاههای انقلاب ، کمیته ، سپاه ، بسیج و..و..
دولت موقت در برابر تمام تجدید نظر های مزورانه ی خمینی «خدعه» تسلیم شد و بجای اجرای قول و قرارهای رهبر انقلاب در پاریس با کودتا خزنده انقلاب مردم را از محتوی تهی و اعلام «مشرعه » نمودکه کاملا ارتجاعی و ضد انقلابی بود. نهصت آزادی از همان اول باید در برابر خمینی می ایساد تا تکلیف قرار های انقلاب روشن شود. ولی پیوندهای عمیق مذهبی و مرید ومرادی این امکان را از نهضت آزادی سلب نمود. داستان های «ضد امپریالیستی » و اشغال سفارت آمریکا امدادهای غیبی بودند که خمینی و نهضت آزادی را برای اعمال حاکمیت مشروعه تقویت نمودند.
از این منظر لازم ست به باز شناسی نیروهای نهضت آزادی و از جمله آقای صدر حاج سید جوادی پرداخته شود تا در ائتلاف های آتی مانند خوش خیال های تا کنونی راکنار بگزاریم و انتظارت خود را از آنها در حد توانشان ارزیابی کنیم.
بایک مهرانی
جمهوریخواه
۴٣۹۰۰ - تاریخ انتشار : ۴ اسفند ۱٣۹۰
|
از : یک کاربر ه
عنوان : نظر
خدا پدر سید جوادی را بیامرزد که تا همینجاش جلو آمده شما بجای ایراد گرفتن از حاج سید جوادی به بقیه دست اندر کاران آن واقعه شوم حالی کن تا همین اندازه از تاریکها خودشان را در روشنائی ظاهر سازند.
۴٣٨۷۰ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۰
|
از : peerooz
عنوان : عقل و کیاست
جناب راستگو،
انشای زیبای شما را تا نیمه خواندم و چنان بر حال ایران و ایرانی تاسف خوردم
که نتوانستم ادامه دهم. در اینترنت دنبال فرید راستگو و شرح مختصری در باره
این نام گردیدم که چیز بدرد بخوری پیدا نکردم جز نامه فرید راستگو به
" استاد محترم جناب آقای بنی صدر" و " با سلام و آرزوی تندرستی برای شما
و خانواده محترم " که جواب ایشان طبق معمول دراز تر از مقالات دیگر شما بود.
تا آنجا که خواندم فکر کردم که مخاطب نامه شما نه تنها " آقای احمد صدر حاج سید جوادی "بلکه باید قریب به اتفاق تمام مردم ایران در آن زمان باشد. بهمین جهت خواستم اطلاعات بیشتر مثلا در ویکیپدیا در باره شما بدست آورم که ببینم اگر شما در آن دوران فعال بودید وای به حال این ملت که از عقل و کیاست شما بهره نبرد و اگر وجود نداشتید، بدون حضور در صحنه چگونه به خود اجازه میدهید که چنین ادعا نامه درازی در رد اظهارات پیرمردی بنویسید که حاضر به اقرار شده است؟ دو کلمه کافی نبود؟ آیا این برخورد ها دلیلی نیست که دیگران حاضر به چنین اقراری نمیشوند؟
۴٣٨۶۹ - تاریخ انتشار : ٣ اسفند ۱٣۹۰
|