گزارشی از یک شبِ فرهنگی در گوتنبرگِ سوئد
به بهانه انتشارِ رمان «افغانی» نوشته عارف فرمان
هاجر فرمان
•
جمعی از فرهیختگانِ ایرانی و افغان، دوستدارانِ فرهنگ و ادب و هنرِ پارسی گردِهم آمدند تا از همزبانانِ خود بشنوند. معرفیِ رُمانِ تازه منتشرشدهی «افغانی» [نوشتهی عارف فرمان، نشرِ کتابِ ارزان، استکهلم] بهانه ای شد تا ایرانیان و افغانهایِ فرهنگدوست کنارِ هم بنشینند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۵ اسفند ۱٣۹۰ -
۲۴ فوريه ۲۰۱۲
شنبه شب بود... هجدهم ماهِ فوریه همین سال [۲۰۱۲]... و شبِ شعری، اما نه مثل «شبِ شعر»های دیگر. «انجمنِ فرهنگیانِ گوتنبرگ» همراه با «مرکزِ آموزشی ایران»، «خانه هنر و ادبیات گوتنبرگ» و ادارهی فرهنگِ غربِ سوئد، در سالنِ «آرتیستن» این شهر، از ساعتِ پنجِ بعدازظهر تا ده شب، برنامه ای را با حضورِ نزدیک به چهارصد ایرانی و افغان و تعدادی از دوستانِ سوئدی، برگزار کرد.
جمعی از فرهیختگانِ ایرانی و افغان، دوستدارانِ فرهنگ و ادب و هنرِ پارسی گردِهم آمدند تا از همزبانانِ خود بشنوند. معرفیِ رُمانِ تازه منتشرشدهی «افغانی» [نوشتهی عارف فرمان، نشرِ کتابِ ارزان، استکهلم] بهانه ای شد تا ایرانیان و افغانهایِ فرهنگدوست کنارِ هم بنشینند، حرفهایِ ناگفته گفته شود و عقده هایِ ناگُشوده باز... پارسی زبانان این بار، دورِ هم جمع شدند تا دوستانه، شنوایِ خاطراتِ تلخِ مهاجرانِ افغان در ایران باشند. آنان که در این محفل گرد آمدند، افغان و ایرانی و تاجیک را شاخه های درختِ تنومندِ زبانِ پارسی میدانستند؛ آمده بودند تا به همگان نشان دهند که دستهی تبرِ نژادپرستی را که سالهاست تیشه بر ریشهی این درختِ زیبا میزند، چگونه به همین سادگی میتوان درهم شکست؛ همانان که با شنیدنِ شعرِ «دردِدلِ یک مُهاجرِ افغان»، دلشان به درد آمد و اشک از دیدگانشان جاری شد.
همزمان، عکسهایِ حمید ذکاوت ـ عکاسِ ایرانیِ ساکن این شهر ـ از ایران و افغانستان، در ساختمانِ آرتیستن، به نمایش گذاشته شده بود. حمید ذکاوت که خود از موسسان و اعضایِ انجمنِ تازه تأسیسِ هنری/عکاسی «فوکوس» است، سال ۲۰۰۵، هنگام برگزاریِ نخستین دورِ انتخاباتِ مجلس در افغانستان، به این شهر سفر کرده و عکسهای افغانستانِ این نمایشگاه حاصلِ این سفر او بوده است. همچنین میزِ کتابی در سالنِ انتظار بود که غیر از رُمانهای «افغانی» و «از هرات تا تهران» [نوشتهی محسن نکومنش نویسنده ایرانی مقیم استکهلم] و دو رُمان محمد آصف سلطانزاده نویسنده افغانِ ساکنِ دانمارک [«سِفرِ خروج» و «سینماگرِ شهرِ نقره»]، کتابهایِ گوناکونِ ادبی، هنری، تاریخی، سیاسی و اجتماعی به زبانِ پارسی را علاقمندان میتوانستند روی آن ببینند.
آهو شُکرایی [داستان نویس]، فرهنگ طاوولی [مسول مرکز آموزشی ایران، از فعالانِ سیاسی/ اجتماعی/ فرهنگی] و اسد رُخساریان [شاعرِ و مترجم] دربارهی رمانِ «افغانی» سخن گفتند. اسد رخساریان که پیش از این، نقدی با عنوان «افغانی بودن دردِ کمی نیست» [در بخش ادبی همین سایت «اخبارِ روز»] منتشر کرده، شعری خواند که آن را به نویسنده رمان و همهی مهاجران تقدیم کرده بود. همچنین زلمی حرمان (کاوه) و محمد آصف سلطانزاده ـ نویسندگانِ افغان ـ در بارهی مهاجرت افغانها و نیز رمان «افغانی» صحبت کردند.
دو شاعر ایرانی پریا کشفی [گردانندهی رادیو اینترنتیِ «سُرایه»] و آرش اسلامی و دو شاعرِ افغان هادی میران و عزیزالله نهفته شعر خواندند.
محسن نکومنش تکهای از کتابِ خود [رمانِ «از هرات تا تهران»، نشرِ آرش، استکهلم] را خواند و در بارهی موضوع آن که به زندگی افغانها در ایران پرداخته، سخن گفت.
ناصر زراعتی [نویسنده ایرانی، مدیرِ «خانه هنر و ادبیات گوتنبرگ»] ویراستارِ کتاب «افغانی» در سخنی کوتاه، ضمنِ اشاره به سادگی و روانی و در عینِ حال جذابیتِ این رُمان، گفت که این نشست، اگر نخستین گام در همراهی مردمانِ فرهنگدوست ایران و افغانستان نباشد، بی تردید، یکی از نخستین گامهای مهم است در زمینهی نزدیکی و همکاری فرهنگی میانِ این دو ملت. آنگاه، «عذرخواهیِ تاریخی» ایرانیان از افغانها را از سویِ خود، برای اولین بار مطرح کرد.
همچنین عارف فرمان ضمنِ تشکر از آنان که در نگارش و انتشارِ این رُمان یاری رسان او بوده اند، به یکی از آرزوهایش اشاره کرد: ساختنِ مهمانسرایی در مرزِ بینِ ایران و افغانستان تا پناهگاهِ افغانها و (شاید هم زمانی) ایرانیانِ اخراجشده و آواره باشد.
زینت بخشِ این شب، اجرایِ موسیقی سنتی ایرانی و افغانی بود: از ایرانیان، فریبرز کرمی [سه تار و آواز]، تیام اُلفتی [کمانچه] و مهدی ایمانی [تُنبک] و از افغانها، مهرداد رها [نوازندهی اَرمونیه و غزلخوان] و فرید حاجی [طبله] در بخش اول و دوم برنامه، هنرنمایی کردند که بسیار موردِ توجه و تشویق حاضران قرار گرفت.
از هرچه بگذریم، پایان این شب زیباتر از هر چیز بود: چه دستها که به هم فشرده شد و چه آشناییها که صورت گرفت! دیگر مهم نبود کی افغان است و کی ایرانی... دیگر «افغانی» دزد و آدمکش و متجاوز نبود... و «ایرانی» برتر و مهمتر و انسانتر نبود... همه همسان بودند... خواهران و برادرانی کنار هم، دوستانی باهم... ایرانی و افغان دست در دست و شانه به شانه هم... نه در مقابلِ هم... شاخه های پُربرگِ سبز و باطروات همان درختِ تنومند، استوارایستاده بر همان ریشه های کهن...
گردانندهی برنامه [هاجر فرمان] ضمن معرفی شاعران و نویسندگان و هنرمندانِ شرکت کننده، در طولِ برنامه، شعرهایِ «بازگشت» [از کاظم کاظمی، شاعرِ افغان]، پاسخِ به این شعر [از محمدعلی بهمنی، شاعرِ ایرانی] و «دردِ دلِ یک مهاجر» [سُرودهی لینا روزبه] را خواند.
به امیدِ برگزاری شبهایی همچون این شب در آینده... در این شهر... و در شهرهایِ دیگرِ جهان...
|