بمباران ایران، آری یا نه؟ - لوموند ژئوپلیتیک



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۵ اسفند ۱٣۹۰ -  ۲۴ فوريه ۲۰۱۲


شنبه ۶ ژوئن ۱۹٨۱، ساموئل لوئیس، سفیرِ امریکا در اسرائیل به همراه همسرش، سالی، آماده‏ی رفتن به مهمانی شامی در هتلی در تل‏آویو بود که زنگِ تلفن او را از حرکت بازداشت. در آن سوی خط نخست وزیرِ اسرائیل مناخیم بگین بود: «سام، لطفاً از قولِ من پیامی اضطرارای به پرزیدنت ریگان بده. حدود یک ساعت پیش، نیروی هواییِ ما راکتور هسته‏ای نزدیک بغداد (در اوزیراک) را نابود کرد؛ همه‏ی هواپیماهای ما سالم برگشته‏اند.» آقای لوئیسِ سفیر، مکثی کرد، سپس گفت: «آقای نخست وزیر، تمایل دارید چیزی در رابطه با این واقعه اضافه کنید؟» بگین پاسخ داد: «ما خودمان سریعاً نیروهای نظامی شما را در جریان قرار خواهیم داد.»
می‏توان جویا شد که آیا در ۲۰۱۲ چنین واقعه‏ای برای سفیرِ جوان امریکا، دانیل شاپیرو، فرستاده شده توسط باراک اوباما در ۲۰۱۱ به اسرائیل هم رخ خواهد داد. دولتِ اسرائیلی که از ابتدای پیدایشِ خود در ۱۹۴٨ تاکنون، رئیس جمهور کنونیِ امریکا را به عنوانِ «نه چندان دوست» دولتِ یهودی در نظر می‏گیرد. یک سناریوی نظامی برای رئیس جمهور امریکا، که در کوران مبارزاتِ انتخاباتی است تا در ۶ نوامبر ۲۰۱۲ برای دور دوم ریاست جمهوری انتخاب شود، کابوس خواهد بود. قیمت بنزین در امریکا اوج گرفته، و اعتماد و نظرِ طبقه‏ی متوسطِ امریکایی در چشم‏اندازِ بازسازی مجدد اقتصاد امریکا، از دست خواهد رفت.
برپایه‏ی اطلاعاتِ ارائه شده توسطِ منابعِ دیپلماتیک، دفاعی و امنیتی، امریکایی، اروپایی و همینطور اسرائیلی، دولت اوباما از دولت اسرائیل خواسته است که تا پایان انتخاباتِ ریاست جمهوری در امریکا هیچ اقدامِ نظامی‏ای انجام ندهد. ارزیابی امریکایی‏ها از اضطرارِ تهدیدِ هسته‏ای ایران، با ارزیابی اسرائیلی‏ها مطابق و همسان نیست؛ اسرائیلی‏ها در این زمینه و روی تقویم و تاریخ بسیار دست به اخطارتر و نگران‏ترند. پیام امریکایی‏ها به اسرائیلی‏ها این است : شتاب نکنید، دیرتر از این هم فرصت برای واکنش خواهد بود، و اگر واقعاً لازم شد، شاید به اتفاق. در عین این‏که اضافه می‏کنند : به ما نیاز دارید.
پاسخ مسئولین اسرائیلی اشاره به «میدانِ شلیک» است که هر لحظه تنگ‏تر و محدود‏تر می‏شود. یکی از مسئولینِ در ارتباط با این پرونده اشاره می‏کند، «در شش ماه آینده، باید که تصمیمی گرفته شود، که بی‏تصمیمی خودش یک تصمیم است»، و اضافه می‏کند، «بازی‏ها تا قبل از انتخابات امریکا انجام می‏شود». اگر نه، زمستان وقت خوبی برای حملاتِ هوایی نیست، بی‏تصمیمی در ۲۰۱۲، کار را به تابستان ۲۰۱٣ خواهد کشاند، چیزی که یک سال اضافی به ایرانی‏ها فرصت خواهد داد تا استراتژیِ افزودن بر اورانیومِ غنی‏شده در «پناهگاه‏های زیرزمینی» شان را پیش ببرند. اسرائیلی‏ها مدتی است از اندازه‏گیریِ آنچه ایرانی‏ها می‏کنند و عبور از «خط قرمز»ها دست کشیده‏اند – چرا که همه‏ی این خطوط پیشاپیش پشت سر گذاشته شده‏اند. الآن دیگر آنها عمدتاً نگرانِ درجه‏ی «بازگشت‏ناپذیری» برنامه‏ی [هسته‏ای] آنها هستند.
ایهود باراک وزیر دفاع، روز دوم فوریه‏ی سال جاری طی کنفرانسی بین‏المللی در حوزه‏ی امنیت، در هرزلیا، واقع در شمال تل‏آویو، اعلام کرد «ایران آهسته، اما پیوسته و پیگیر به لحظه‏ی ورود به حوزه‏ی مصونیت نزدیک می‏شود». حوزه‏ی مصونیت را او به این‏گونه تعبیر کرد «از لحظه‏ای که اقداماتِ حفاظتی برای امور (هسته‏ای) انجام شده، با چندگانه شدن‏شان، یک حمله‏ی هوایی را امکان‏ناپذیر می‏کند». وزیر اسرائیلی با اشاره‏ی آشکار به فراخوان‏های امریکایی‏ها مبنی بر به تعویق انداختنِ حرکتِ نظامی، هشدار داد : «آنهایی که می‏گویند «دیرتر»، می‏توانند در همان فرصتِ «دیرتر» متوجه شوند که دیگر خیلی دیر شده».
کار و فعالیتِ بی‏وقفه‏ی سانتریفوژها، این لوله‏های فلزیِ غنی کننده‏ی اورانیوم، در مرکزِ این آشفته‏بازارِ هسته‎‏ای ایرانی، و شایعات مبنی بر حمله‏ی هوایی، که اخیراً برشمارشان افزوده شده، قرار دارد. گروهی از این سانتریفوژها، از ماه ژانویه در یک سایتِ حفر شده در عمق ۹۰ متری در داخلِ کوه، فَردو، و در نتیجه در امان و امنیت از بمب‏ها، سرگرم کارند. تبادل اطلاعات میان امریکایی‏ها و اسرائیلی‏ها در رابطه با آنچه در این سایت می‏گذرد، خوب پیش می‏رود : در مورد آنچه که به آنجا وارد می‏شود، و آنچه که به نظر می‏آید از آنجا خارج می‏شود... زیرا هردو اطمینان دارند که ایران این تأسیسات را به عنوان منطقه‏ی حفاظت‏شده برای تهیه‏ی موادِ شکافت‏پذیرِ قابلِ استفاده در سلاحی هسته‏ای درنظر گرفته است.
مسئولین امریکایی کوشیده‏اند با این ایده که فردو بعد از زمان و تاریخ مشخصی آسیب‏ناپذیر خواهد بود، مقابله کنند. آن‏‏ها در رسانه‏ها اطلاعاتِ پنتاگون مبنی بر آماده‏سازیِ بمب‏های جدیدِ امریکایی «ضد پناهگاه»، با توانایی و کیفیتِ بسیار بالا را «درز» داده‏اند. برخی از مسئولینِ امریکایی حتی بر این نظرند که «سلاح‏های هسته‏ای تاکتیکی تنها راه حل و گزینه‏ی موجودند» !
به این ترتیب است که مسابقه‏ای با عقربه‏های ساعت، میانِ تأثیراتِ تحریم‏های بین‏المللی و پیشرفت‏های علمی ایرانیان، در جریان است. غربی‏ها با تحریم نفتی، از سیاستِ مجازاتِ متمرکز بر فعالیت‏های گسترشِ [سلاح هسته‏ای] ایران، به استراتژی‏ای که به وضوح قلبِ اقتصادِ ملی این کشور را نشانه رفته، گذار کرده‏اند ؛ بلکه با چنین رفتاری بتوانند، به آن چیزی که تاکنون مسکوت و در پرده مانده، یعنی هدفِ تغییر رژیم دست یابند. این چرخش [سیاست] به ویژه از نظر روسیه پنهان نمانده، که مداخله‏ای دیگر، خارج از کادر سازمان ملل متحد را زیر ضرب و انتقاد گرفته است.
اقداماتِ تنبیهی، به همراه بیانیه‏های مکرر امریکا مبنی بر این‏که «همه‏ی گزینه‏ها همچنان در دستور روز هستند»، همه به هدفِ آرام کردنِ آتش اسرائیلی‎‏ها و همینطور افزایش فشار بر رژیم ایران است. موقعی که واشنگتن پست به قلمِ دیوید ایگناسیوسِ بسیار مطلع نوشت که دولتِ امریکا گمان می‏کند که احتمالِ حملاتِ اسرائیل در «بهار» می‏رود، و یا وقتی مشاوران نیکلا سارکوزی اطلاع می‏دهند که احتمالِ یک عملیات نظامیِ «پیشگیرانه» از جانبِ اسرائیل برای تابستان می‏رود، پیامی روشن است خطاب به مسئولین و دولت‏مردانِ اسرائیلی، به این معنا که : «شما را درک می‏کنم».
در دیپلماسی، درک و پیش‏بینی و چگونگیِ موضع‏گیری، بسیاری مواقع از خودِ عمل مهم‏ترند. به این‏طریق، باراک اوباما، می‏گذارد که مشاورِ پیشین‏اش در امور خاورمیانه، دنیس راس بگوید : «اشتباه نکنید»، ساکنِ کاخِ سفید در استفاده از قدرت و نیروی نظامی علیه ایران هرگز تردید به خود راه نخواهد داد. این بهترین روشِ اجتناب از عبورِ بی‏تفاوت از کنار گزینه‏ی «جنگ» است، در عینِ حفظ و در امان داشتنِ خود از انتقاداتِ رقبایِ جمهوریخواهِ، مبنی بر نرمش زیاد. رئیس جمهور امریکا، در عینِ حال، یادآوری می‏کند که راه‏حل نظامی الزاماً «راه حل مطلوب و ترجیحی نیست».
در عوض آنچه که نمی‏توان آشکارا اعلام کرد، وسوسه‏ای است که به نظر می‏رسد همچنلن ادامه دارد، آن هم این‏که گروهِ اوباما در پیِ پیش‏بردنِ یک سیاستِ بازدارنده‏ی (Containment) ایران است، اگر که این کشور آنچه را که عموماً به عنوانِ «آستانه» و حد و حدودِ هسته‏ای شناخته شده، را پشتِ سر بگذارد – بی‏آن که تعریفی واحد و پذیرفته شده برای این ترم موجود باشد. یکی از اعضای اکیپِ اوباما که تمایل دارد نامش درج نشود، به ما می‏گوید «مهار ایران تا زمانی که رژیم سقوط کند، این همان کاریه که با استالین و اتحاد شوروی هم کردیم.» در ابتدای دوره‏ی ریاستِ جمهوری اوباما، وزیر امور خارجه هیلاری کلینتون با سخن گفتن از «چتر» امریکا بر سر خاورمیانه، تلویحاً از چنین چیزی سخن گفته بود. خبرهایی که اخیراً به رسانه‏های امریکایی «درز» کرده، خبر از یک سناریوی حدِ آستانه «مدلِ ژاپنی» برای ایران می‏دهند : در اختیار داشتنِ تکنولوژی و قطعات و نیازهای سلاحِ عالی، بی‏آن که آن را درست کنند.
بسیاری از کارشناسان متفق‏القولند که تاریخاً، مگر در صورتِ تغییر رژیم (مثلاً مورد افریقای جنوبی که از رژیم آپارتاید خارج شد)، هیچ کشوری پس از این‏که به سطحی از تکنولوژی که امروزه ایران به آن دست یافته، رسید، از سلاح هسته‏ای صرفنظر نخواهد کرد.
در علن، هدفِ اعلام شده‏ی غرب، آغازِ یک مذاکره‏ی واقعی و جدی با ایران است. رژیم ایران فقط آن زمانی که در کنارِ «گودال» قرار بگیرد، است که «تکانی» به خود می‏دهد. برای نمونه و سند هم به پایان جنگ ایران و عراق در ۱۹٨٨ اشاره می‏کنند، وقتی که جمهوری اسلامی تضعیف شده و توانی برایش باقی نمانده بود، با عاریت گرفتن واژگانِ خمینی «جام زهر را سرکشید»، و آتش‏بس با عراق را پذیرفت. از سرگیریِ اخیرِ دیدارهای بازرسان آژانسِ بین‏المللی انرژیِ اتمی (AIEA) ملحوظ شده و از دیده پنهان نمانده، اما همزمان با آن این نگرانی ‏که بازهم مانورهایی برای وقت گذرانی باشد، عمل می‏کند، بس که پنهان‏کاری‏های ایران متداوم بوده. در عینِ حال هیئت حاکمه‏ی اوباما، مشخصاً با اعزام ناوگان دریایی امریکا به یاری ملوانان ایرانی سرگشته در خلیج و یا گروگان گرفته شده، توسط دزدان دریایی سومالیایی، همچنان دستِ دوستی را به سوی آنها دراز کرده.
آنچه که با دقتی بالا و ریزبین توسط واشنگتن تحتِ نظارت قرار دارد، نحوه و روشی است که ایرانیان اواخرِ ژانویه‏ی [امسال]، پس از تهدیدِ ناوِ هواپیمابرِ یو اس اس لینکلن، در صورتِ بازگشت به آب‏های خلیج، در موقع عقب‏نشینی عمل کردند. در واقع، وقتی که این ناوِ عظیم، به همراهی ناوهای انگلیسی و فرانسوی از تنگه‏ی هرمز عبور کرد، تهران خود را به کوچه‏ی علی چپ زد و نوعی رفتار کرد، که گویی هیچ خبری نبوده. به این ترتیب، ایران شعر و شعار فراوان می‏دهد، اما به نظر می‏رسد، از لغزش شرایط به سمتِ برخوردی نظامی خودداری می‏کند، چرا که می‏داند که مقابله با زرادخانه‏ی امریکا به نفعش تمام نخواهد شد. به نظر می‏رسد قدرتِ حاکمه در ایران درست مثل سال ۲۰۰٣، موقعی که در جریانِ حمله‏ی امریکا به عراق، نگران حمله‏ای به خودش هم بود، با یک محاسبه‏ی دائمی «هزینه- فایده» رفتار خود را تنظیم می‏کند. آیا می‏توان این را به عنوان نقطه‏ی آغازی ممکن برای یافتن راه‏حلی مذاکره شده برای معضلِ هسته‏ای، در نظر گرفت ؟
پاسخ به سئوالِ «آیا حملاتِ هوایی‏ای در ۲۰۱۲ صورت خواهد گرفت ؟» می‏تواند در بیشترین وجه بسته به روابط میان اسرائیل و امریکا، و یا دقیق‏تر بگوئیم، رابطه‏ی میان دو نفر که به نظر می‏رسد از یکدیگر متنفرند، یعنی باراک اوباما و بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل باشد. آیا این دومی به اولی اینقدر اعتماد خواهد کرد که هواپیماهای جنگنده‏اش را تا ۲۰۱٣ و یا دیرتر از آن، با این توجیه که موفقیتِ بعدی موفقیتی مشترک خواهد بود، در آشیانه‏هایشان نگه دارد ؟ «شاهینِ» لیکود پرونده‏ی ایران را همچون «تهدیدی برای موجودیت» اسرائیل تلقی می‏کند، و معتقد است که میراثِ تاریخی‏اش و همینطور [پدیده‏ی] «دیگر مباد هرگز » از پسِ هالوکاست، در معرض خطرند. او حرفِ محمود احمدی‏نژاد و رهبر خامنه‏ای را مبنی بر دعوت به از میان بردن دولتِ یهود، و تشبیه آن به «غده‏ای سرطانی» مبنای استدلال خود قرار می‏دهد.
برخی، در غرب، این را ناشی از حساب‏گری‏های انتخاباتیِ رهبران اسرائیل محسوب می‏دارند. بسیاری دیگر گمان می‏کنند که یک فاکتورِ شخصی هم عمیقاً در این امر تأثیرگذار است : «بی‏بی» هیچ علاقه‏ای ندارد که در نظرِ پدرش، بن‏صهیون نتانیاهو، یکی از روشنفکران راستِ افراطی، فردی ضعیف در نظر آید. در هر حال سیاست داخلی در امریکا، کشوری که «بی‏بی» بخشی از جوانیِ خود را در آنجا طی کرده، چیزی نیست که او از آن بی‏اطلاع باشد و نکاتی پنهان برایش داشته باشد، او گمان می‏کند که «مهار» اوباما را از جایی که خوب نتیجه بدهد، در دست دارد. استقبال باشکوه کنگره‏ی امریکا که اکثریتِ آن متشکل از جمهوریخواهان است، در ماه می ۲۰۱۱ از نتانیاهو، او را متقاعد کرده که نیازی به چراغ سبز کاخ سفید برای حمله ندارد.
ولی اسرائیلی‏ها در اصل ترجیح می‏دهند که این ارتش امریکا باشد که ایران را می‏زند. برای اجتناب از این که دولتِ یهود، که همین حالا هم با به‏هم ریختگی استراتژیکِ انقلاباتِ عربی، حس و حالِ خوبی ندارد، منزوی شده و تنها بماند. برای اجتناب از این که در مقابله با اعتراضاتِ دیپلماتیکِ بین‏المللی، و همینطور حرکاتِ تلافی جویانه‏ی ایران، درخطِ اول قرار بگیرد. این عناصر و همینطور مسئله‏ی امکاناتِ نظامی اسرائیل در مقابله با یک برنامه‏ی ایرانی مبتنی بر پراکندن سایت‏های غنی‏سازی به شکل یک مجمع‏الجزایر، موضوع مباحثات پرحرارتِ داخلی‏اند. اسرائیل برای شکل‏دهی به یک «تهدیدِ نظامیِ معتبر و قدرتمند» به نوعی که بتواند رژیم ایران را به تمکین وادارد، امید به حمایت و پشتیبانی امریکا دارند.
سرویس‏های اطلاعاتی و مخفی اسرائیل گمان می‏کنند که هنوز هم فرصت باقی است، و یک اقدام نظامی پدید آورنده‏ی شمار زیادی مشکلات و مصائب، در مقابلِ موفقیتی نسبی خواهد بود، چرا که تنها نتیجه‏اش به تأخیر انداختنِ برنامه‏ی ایرانی‏ها خواهد بود. مِیر داگان، مدیرِ سابقِ موساد، این بحث را با اولویت بخشیدن به تأثیرِ مثبتِ اقداماتِ خرابکارانه و کارشکنانه، علنی کرده است. نظامی‏ها، اما بر دو عقیده‏اند. نتانیاهو متمایل به اقدام نظامی است. وزیرِ دفاعش، ایهود باراک با او هم‏نظر است، اما روی اهمیت رابطه با امریکا تأکید می‏کند. به نظر او یافتنِ یک زمینه‏ی توافق با دولتِ اوباما ممکن است، دولتی که نتانیاهو از آن اکراه دارد. «بی‏بی» معتقد است که باید از فراز سرِ رئیس‏جمهور اقدام، و نمایندگان کنگره و افکار عمومی را مخاطب قرار داد.
وقتی از کارشناسان سئوال می‏شود که در این دوگانه‏ی اسرائیلی چه کسی دستِ بالا را دارد، پاسخ عموماً اشاره به نتانیاهو دارد. اما اگر بر پایه‏ی میزگردی در کنفرانسِ هرزلیا، تحتِ عنوانِ «آیا اسرائیل برای امریکا ارزشی استراتژیک دارد ؟» موضوع را بررسی کنیم، دغدغه‎‏‏های ایهود باراک، تنها متعلق به او نیست.
آن‏طور که در مقاله‏ی اخیرِ مجله‏ی نیویورک تایمز، تحتِ عنوان «جنگ یا نه» طرح شده، ایهود باراک برای یک اقدام نظامی از جانبِ اسرائیل شرطی تعیین کرده مبنی بر «حمایت و پشتیبانیِ آشکار یا ضمنی، به ویژه از جانبِ امریکا». در هرزلیا باراک تأکید می‏کرد :« ایالات متحده بهترین و نیرومندترین دوستِ اسرائیل است، و این امر در رابطه با دولتِ اوباما هم صدق می‏کند ! (...) ما از دوستان‏مان درخواست می‏کنیم – و این موضع آنها هم هست – که اجازه ندهند ایران هسته‏ای شود !»   
دن شاپیرو، سفیر امریکا در اسرائیل، همچون انعکاس و طنینی به این گفتار، تأکید مجددی داشت بر «هماهنگی فوق‏العاده عالی» میان دو کشور، در عینِ انداختنِ جمله‏ای در میان گفتارش که به نظر می‏رسد سرشار از نکات و اشارات بود : «منافع اسرائیل در این است که ایالات متحده در جهانِ عرب و مسلمان، همچنان محبوب و قدرتمند بماند». آیا به این معناست که زیاد هم تحت‏الشعاعِ متحدِ کوچک ولی قدرتمندِ خود در منطقه قرار نخواهد گرفت ؟ بنجامین نتانیاهو برای اوایل مارس قرار است که به واشنگتن برود. آژانس بین‏المللی انرژیِ هسته‏ای هم می‏بایست که برای ۲۰ و ۲۱ فوریه به ایران برگردد.
در ۱۹٨۱، بر پایه‏ی بازخوانیِ خاطراتِ سفیر لوئیس، یک سال پیش از حمله به اوزیراک، «ترجیع‏بند اسرائیلی‏ها این بود : یا ایالات متحده برای متوقف کردنِ این راکتور (عراقی) کاری می‏کند، یا این‏که ما مجبور خواهیم شد، خودمان کاری بکنیم !» بعد، شش ماه پیش از حمله، «درز» کردنِ اخبار به رسانه ‏ها به ناگاه قطع شد. دیگر حتی یک زنگ خطر هم توسط اسرائیلی‏ها زده نشد ! لوئیس معتقد است، این سکوتِ ناگهانی «با عطف به ماسبق، نشانه‏ی این بود که تصمیم به بمباران گرفته شده».
اگر همین منطق را دنبال کنیم، نتیجه‏گیری کنونی را می‏توان از آن گرفت : تا موقعی که در رسانه‏های بین‏المللی این «همهمه‏ی» گسترده در رابطه با ریسک و خطرِ اقدام نظامی در ۲۰۱۲ در جریان است و ادامه دارد، این اقدام چندان فوری و عاجل نیست. روز ۶ فوریه، رسانه‏ های اسرائیلی اعلام کردند که نتانیاهو به وزرایش دستور داده که در رابطه با اقدام نظامی علیه ایران سکوت را رعایت کنند.


ناتالی نوگِرِد
لوموند ژئوپلیتیک، ۱٣ فوریه ۲۰۱۲
برگردان: سیامند 

- جنبش ضدجنگِ Plus Jamais ça، جنبشی که پس از هالوکاست، مضمون «هرگز مباد دیگر» را در رابطه با هالوکاست نیز پی گرفت.