آوازِ ابوعطایِ مقامِ امنیتی


ناصر زراعتی


• جانی جانی است و جنایت هم جنایت... کیلویی و متری نیست که بگوییم چون نظامِ جمهوری اسلامی در این سال‌ها فلان کیلو یا بهمان متر بیش‌تر از نظامِ محمدرضاشاهی شکنجه داده، سرکوب کرده، آدم کُشته، به زندان انداخته و هنوز هم خبیثانه و رذیلانه به جنایت‌هایش ادامه می‌دهد، پس ـ مثلاً ـ «ساواک» علیه‌العنه خوب بوده و مقامِ امنیتی ـ شرم بر او باد! ـ مردی است متمدّن و نازنین! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۷ اسفند ۱٣۹۰ -  ۲۶ فوريه ۲۰۱۲


از قدیم گفته‌اند: «آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا می‌خوانَد!» حالا حکایتِ این اوضاع و احوالِ فعلی است و پُرروتر شدنِ پُرروها و سر از سوراخ درآوردنِ موجوداتی چون این مقامِ امنیتی که در این بیش از سه دهه، خبری ازشان نبود. فکر می‌کردیم از کرده‌هایِ زشتِ خود پشیمانند و مُتنبه شده‌اند، رفته‌اند سراغِ شغلی دیگر تا شاید الباقیِ عمر را تا حدّی شرافتمندانه زندگی کنند؛ دیدیم خیر، این آقا هم متأسفانه از آن دسته موجوداتِ دوپاست که ـ به‌قولِ سعدیِ شیرازی ـ چون «بُنیاد»ش بد است، «نااهلی» است تربیت‌ناپذیر... و به‌راستی که تربیت او را «چون گردکان بر گُنبد است!»
پیش‌تر هم نوشته‌ام که وقتی آمریکا سرانجام، برایِ برانداختنِ صدام حسین حمله کرد به عراق، حدوداً اوضاع و احوالی شبیهِ امروزه روز پیش آمد و آقایان و خانم‌هایِ اهلِ سلطنت خوش خوشانشان شد و پریدند وسطِ میدان و بنا کردند به تشویق و ترغیبِ آمریکاییان که: «اربابانِ عزیز! لطفاً یک حمله‍ی مختصری هم به این همسایه‍ی عراق بکنید تا قالِ این رژیمِ حاکم بر ایران هم کَنده شود و باز ما برگردیم سرِ موقعیت‌ها و مقام‌هایِ از دست‌رفته‌مان.» آن زمان البته این مقامِ محترمِ امنیتی همچنان زبان در کام کشیده، صُم بُکم، کنجی نشسته بودند و مثلِ حالا بویِ کباب به مشامِ لطیف‌شان نرسیده بود انگار...
حالا هم آقایان و خانم‌ها خطا می‌کنند. خبر ندارند که این بو(یِ به‌تصورِ ایشان کباب) نتیجه‍ی خرداغ کردن است! بله، دارند خرداغ می‌کنند! بهتر است زیاد دل‌شان را خوش نکنند، چون بعد حتماً دچارِ سرخوردگی و افسردگی خواهند شد! گیرم که آمریکائیان و غربی‌ها ـ به‌فرض ـ آمدند و این رژیمِ منحوس را هم ساقط کردند. مانندِ این‌ها آن‌قدر ساده‌اندیش و نادان نیستند که فکر کنند می‌شود باز بساط «پادشاهی» و «سلطنت» و از این بازی‌ها در ایران راه انداخت؛ حتا اگر از نوعِ «مشروطه» درست و حسابی هم باشد و «شاه» نماد ـ بخوانید: آلوَکِ سرِ جالیز! ـ بمانَد فقط...
این حقیقتی است تاریخی و تاریخ هم آن را نشان داده و ثابت کرده: وقتی یک نظامِ پادشاهی سرنگون شد، دیگر نمی‌شود برش گرداند. حتا دیدیم در کشوری مانندِ افغانستان هم که اتفاقاً پادشاه قبلی‌شان آدم بدی هم نبود و بسیاری دوستش هم داشتند، تنها بسنده کردند به همان یک لقب «پدرِ ملت» به دُمش بستن و خلاص... حالا هم این قُرم قُرم‌هایِ این‌ها ـ از شاهزاده‌شان گرفته تا پادوها و سینه‌چاکان بادمجان دورِ قاب‌چین ـ که «در فردایِ آزادی، این مردم‌اند که در یک رفراندوم تصمیم به انتخابِ شکلِ حکومت می‌گیرند، این‌که جمهوری باشد یا پادشاهی»، از آن حساب‌هایِ ساده‌لوحانه و البته همزمان موذیانه‌ای است که برایِ دل‌خوشی خودشان می‌کنند. اشکالی هم ندارد البته... دل‌خوشی در این روز و روزگارِ تلخ‌تر از زهر، چیزِ بدی نیست!
پس از سر درآوردن و اظهارنظرهایِ بی‌شرمانه‍ی آقایِ پرویز ثابتی در همان مصاحبه‍ی تلفنی با صدایِ آمریکا، خوشبختانه مطالب خوب زیادی نوشته و منتشر شده و گفتارهای رادیویی و تلویزیونیِ روشنگرانه‌ای هم ارائه شده است. من قصد ندارم حرف‌هایی را که گفته شده، تکرار کنم. در این‌جا، فقط خواستم به دو نکته اشاره کنم:
اول این‌که کاش گردانندگان و برنامه‌سازانِ صدایِ آمریکا ـ به‌ویژه سیامک دهقانپور مُجری برنامه‍ی «اُفُق» که من در چند مکالمه‍ی تلفنی و بعد هم در همان مصاحبه‍ی اینترنتی در مورد وضعیتِ مستندسازان و مستندسازی در ایران، با ایشان آشنا شدم و باهم صحبت کردیم و او را جوانِ متین و معقول و واردی در کارش دیدم ـ، به این امر بدیهی توجه می‌کردند که: باید ابتدا کتابی منتشر شود، به دستِ خوانندگان برسد، مردم بخوانند، آن‌گاه در موردش چنین «مصاحبه»ای انجام شود. این کاری که «افق» کرد بیش‌تر شبیهِ آگهی/رپُرتاژهایِ تبلیغاتی روزنامه‌هایِ عصرِ پهلوی بود. نمی‌گویم نباید خبر کاری در دست انتشار را بدهند، اما آگاهی دادن پیش از انتشارِ یک کتاب، یک چیز است و چنین برنامه‌ای تقریباً یکسویه درست کردن و میکروفن جلوِ دهنِ دروغگوپردازِ مُجرمی جانی چون پرویز ثابتی گذاشتن و از ادعاهایِ کذب و اهانت‌هایِ او ـ بدون پُرسش ـ گذشتن، چیزی دیگر...
دیگر این‌که اگر در این سی و سه سالِ پس از سقوطِ شاه، شکنجه‌شدگان و بازماندگان و بستگانِ قربانیان جنایت‌های جانیانی چون همین آقای ساواکی آمده بودند شکایتی علیهِ ایشان و امثالِ ایشان در دادگاه‌هایِ کشورهایِ اروپایی و آمریکایی طرح کرده بودند، امروزه روز، این بابا دیگر جرأت نمی‌کرد با چنین وقاحتی، خودش را بیندازد جلو و ادعایِ آزادی‌خواهی و مبارزه هم بکند!
هنوز هم البته به نظرِ من دیر نشده است. تمامِ شکنجه‌شدگان، آزاردیدگان و بستگانِ قربانیانِ این جانی ـ و نیز جانیان و مُجرمانی همچون او، چه در نظامِ گذشته و چه در رژیمِ فعلی ـ بهتر آن است که وکیلی بگیرند و در دادگاه‌هایِ آمریکا و اروپا، علیهِ این‌ها شکایت مطرح کنند. اتفاقاً این از آن مواردی است که اشکالِ حقوقی/قانونی هم ندارد.
و در پایان، شاید لازم به تکرار نباشد، زیرا همگان می‌دانند که تمامِ این‌ها ناشی از عملکردِ سرکوبگرانه و جنایتکارانه‍ی این «کفن‌دزدِ» دومی است که برخی از مردمانِ ایران را به این نتیجه رسانده که بگویند: «صد رحمت به کفن‌دزدِ اولی!»
جانی جانی است و جنایت هم جنایت... کیلویی و متری نیست که بگوییم چون نظامِ جمهوری اسلامی در این سال‌ها فلان کیلو یا بهمان متر بیش‌تر از نظامِ محمدرضاشاهی شکنجه داده، سرکوب کرده، آدم کُشته، به زندان انداخته و هنوز هم خبیثانه و رذیلانه به جنایت‌هایش ادامه می‌دهد، پس ـ مثلاً ـ «ساواک» علیه‌العنه خوب بوده و مقامِ امنیتی ـ شرم بر او باد! ـ مردی است متمدّن و نازنین!
این را هم بگویم که البته واقعاً نیازی به گفتنش نیست، چون از بس گفته‌ایم قضیه دیگر مبتذل شده و خودمان و ملت هم خسته شده‌ایم که: این حرف‌هایِ مُفتِ صدتا یک غاز که فلان‌کس، در این شرایط، با طرحِ چنین مسائلی، در واقع، آب به آسیابِ رژیمِ جمهوری اسلامی می‌ریزد و این سخنانِ به نفعِ این حاکمان تمام می‌شود، بی‌پایه‌تر و بی‌ارزش‌تر از آن است که حتا نیازی به پاسخ و توضیح داشته باشد.
خوشبختانه، مدت‌هاست که این آشِ درهم‌جوشِ حضراتِ مدعیِ «عدل» و «قسطِ اسلامی»، «مومنان»ی که خود را جانشینِ محمد و علی و معصومانِ می‌دانند، کسانی که می‌خواستند «کوخ‌نشینان» را به مقامِ والایِ معنی و انسانی برسانند و کاری کنند که دیگر «کاخ‌نشینی» نباشد، اینان که می‌خواستند با «استدلال و منطق»، جهان را مسلمان و سعادتمند کنند، چنان شور شده که حتا سروصدایِ فراشانِ خودشان هم درآمده است!
پس دیگر بهتر است برخی دوستان به خودشان زحمت ندهند بیایند پیغام و پسغامِ این و آن را ابلاغ بفرمایند... البته از هم‌میهنانِ غیورِ سلطنت‌پرست و راست و بدتر از آنان، این چپ‌هایِ سابقِ به‌تازگی راست‌شده، انتظارِ دیگری نداشته و نداریم جز ایجاد گرد و خاک و هرزه‌درایی...